محمد رضا قانع عزآبادي

محمد رضا قانع عزآبادي:آن روزها از راديو و تلويزيون و اخبار و اعلام رسمي اول و ماه و آخر ماه خبري نبود و مردم با آيين خاصي به استقبال رمضان مي رفتند. روزهاي آخر شعبان همه چشم به آسمان داشتند تا هلال ماه خدا را رويت كنند خداي رحمت كند همه گذشتگان را ، هرچند همگان به علم نجوم آشنائي نداشتند ولي پدران و مادران سعي مي كردند تا سرحد امكان دانسته هاي خود را مثلا تشخيص وقت سحر ،زمان اذان صبح و تعيين زمان افطار را ازموقعيت ستارگان وصورت هاي فلكي  " نیم گزك" ، " گزوپرویز" و " گزوترازو" و... به فرزنداشان بياموزند

البته نجوم آنان و اصطلاحات و نامگذاري صور فلكي را به زبان و اصطلاحات خود مي گفتند براي مثال صورت فلكي دب اكبر را ستاره "كم چليزگ " مي ناميدند چون اين ستاره شكل ملاغه اي داشت ودراصطلاح محلي ما به ملاغه مي گفتند "كم چليز " !! خداي رحمت كند مادرم را درآن شب پرستاره تابستاني كه برپشت بام نشسته بوديم به ستاره دب اكبر اشاره كرد و به نقل ازپدرش گفت اينها  "بنات النعش " يا دختران مرده هستند كه در پي تابوت  پدرشان مي روند و برگفته خود چنين توجيه كرد كه چهار ستاره اي كه درچهار ضلع اين صورت قراردارد تابوت يا نعش مرده اي است كه درحال تشيع است و سه ستاره دنباله آن دختران متوفي است كه به دنبال تابوت درحركتند. مادرم توجه مرا به ستاره ي دوم واقع دردنباله دب اكبر جلب كرد وافزود اين ستاره كم سو كه دركنار ستاره دومي مي بيني نيز كودك شيرخواري است كه درآغوش دختر دومي به دنبال جنازه مي رود و بعضي آن را ستاره سها مي نامند .

بگذريم در روز آخر ماه شعبان همه خود را موظف به جستجو ماه مي دانستند و وقتي خورشيد غروب مي كرد تا زماني كه بانك اذان بلند شود در محدوده اي از آسمان كه مكان غروب خورشيد بود به دنبال ماه مي گشتند و قطعا رويت هلال در مواقع مختلف سال با توجه به شرابط جوي متفاوت بود ولي آنروزها از آلودگي هاي امروزي خبري نبود و چشم هاي خيره شده ي اهالي دراين جستجو يابنده بود و وقتي ماه رويت مي شد و به تائيد جمعي مي رسيد نواي ملكوتي اللهم رب شهر رمضان همه روستا را فرا مي گرفت .

ماه خدا آمده بود و اهالي خيلي مقيد و معتقد بودند تا به قول خودشان حرمت ماه مبارك رمضان را حفظ كنند. آنها از چند روز قبل براي اين آمدن لحظه شماري مي كردند تا با آمادگي از ماه خدا استقبال كنند و به آن وارد شوند گرفتن روزه هاي مستحبي يا قضا  به عنوان "پيشواز " ، آماده سازي فضا و آماده سازي ظاهري و باطني خود و فرزندان از جمله اين اقدامات بود ، ديگرمادرها اجازه نمي دادند بچه ها دركوچه و معابر چيزي تناول كنند و به آنان تفهيم مي كردند كه ماه رمضان حرمت دارد و غذا را بايد در"پستو" ويا همان اتاق اندروني  خورد.

با شروع ماه مبارك همه چيز بوي رمضان مي داد عطر روزه و روزه داري را از در و ديوار روستا مي توانستي استشمام كني ، درطول روز دودي از اجاق منزلي بلند نمي شد ، خانم ها پخت و پز نان و غذا را به "پسين "  موكول مي كردند. حتي درطول روزكسي را در راه آب انبار نمي ديدي و مردم آب اشاميدني خود را نزديك افطار و شب ها برمي داشتند .ديگر برشال كمر مردها اثري از كيسه چپق نبود و آنان كه براي كار به صحرا    مي رفتند توشه اي همراه نداشتند .

با آغاز ماه رمضان به طور ناگهاني  بر تعداد اذان گوها اضافه مي شد و تقريبا صداي اذان از پشت بام همه خانه ها به گوش مي رسيد . نواي مناجات و ناله سحرگاهي مومنين نيز جز لاينفك آواهاي بود كه در سحرهاي رمضان عزاباد طنين اندازبود .

درتابستانها  اين شور و نوا رنگ و بوي محسوس تري داشت چرا كه اغلب اهالي افطار و سحر را برپشت بام كاهگلي منازل خود صرف مي كردند . فاصله ها كم وكمتر شده بود ،گوئي مردم برسر يك سفره نشسته بودند ،  صداي گوشت كوب ها كه برته باديه مي نشست ، قل قل آب سرد آب انبار سرحوض كه از سبوها وكوزه ها بركاسه هاي سفالي مي ريخت ، بوي خوش آبگوشت ، عطر چاي دم كشيده برسماوردرفضا پيچيده بود

سحري خوردن بخش كوچكي از برنامه هاي سحر بود و بركنار اين سفره ها ناله هاي عاشقانه با زمزمه هاي الهي و ربي و مولاي شنيدني تر وگوش نواز تر بود .هريك به زباني خداي خويش را مي خواند آنان كه از سواد بهره اي داشتند يا از حافظه غني برخورداربودند و يا آنان كه از صوت جميل بهره اي داشتند زمزمه ها را بلند و بلند تر مي كردند آن يكي مناجات نامه خواجه عبدالله انصاري مي خواند ديگري مناجات حضرت امير ، آن يكي دعاي سحر و آن پيرمرد بي سواد با لغات ساده و زبان بي تكلف خويش به راز و نياز با رب الارباب نشسته بود .

وقتي صداي مرحوم آقا رضا سيد حسين از فراز منار 12 متري مسجد جامع بلند مي شد ديگر موذنين مساجد و منازل نيز با اوهمصدا مي شدند و بانك ملكوتي الله اكبر زمين و زمان را فرا مي گرفت و مردم به سوي خير العمل مي شتافتند و نماز جماعت را به امامت ميرزا مندلي آخوند اقامه مي كردند .

بعد از نماز زمان كار و تلاش بود بارپازها ، آبيارها ، كارگران ساده ، بنّاها،  گاه واره ها يا همان باركش ها ، كشاورزان و ساير گروههاي شغلي كار خود را شروع مي كردند تا جلوتر از آفتاب و به دور از شعله هاي سوزان آن به كسب معاش بپردازند .

ارباب ها ، صاحب كارها و به طوركلي كارفرماها نيز رعايت كارگران را مي كردند و سعي داشتند بركارگران روزه دارسخت نگيرند .حتي بعضي كارهاي سخت را در رمضان تعطيل مي كردند و تا سرحد امكان آن را تا عيد فطر به تاخير مي انداختند .

بعد از 5 يا 6 ساعت كار مردم به دست از كار مي كشيدند و در سابات ها ، راپله آب انبار ها ، كنار جوي آب و ورودي پاكنه ها و پاياب ها و ساير پاتوق هاي تابستاني اجتماع مي كردند سبك و سياق صحبت ها ، موضوعات مورد بحث و حتي نحوه و آهنگ كلام ها دراين پاتوق در مقايسه با ايام غيراز ماه مبارك تفاوتي فاحش داشت

آهنگ صداها ملايم بود ، واژه ها  با احتياط شكل مي گرفت  كلام ها  به وضوح و صراحت منعقد مي شد از غيبت و تهمت و بد دهني خبري نبود .اگر مراوده و مكالمه اي از مسير شرعي خارج مي شد بلافاصله با تذكر ديگران روبرو مي گشت . مهرباني در رفتارها ، گفتارها و برخوردها به خوبي هويدا بود و لبخند را برلب هاي داغ بسته از تشنگي مي توانستي ببيني .

مردم چه آنان كه به قول خودشان "دهان بسته بودند " يعني روزه داربودند و چه آنان كه به علت عذرشرعي از اين فيض محروم بودند همگي ظاهرافراد روزه دار به خود داشتند وشما نمي توانستي بفهمي چه كسي روزه دار است و چه كسي روزه دار نيست .

باتوق هاي تابستاني تا اذان ظهر ميزبان روزه داران بود وبا طنين صداي اذان ظهر مردم راهي مسجد مي شدند تا فريضه نيمروزي را اقامه كنند ، پس از اقامه نماز وعا ظ به منبر مي رفتند و اغلب علاوه برذكراعمال و فضائل ماه خدا به بيان مسائل احكام مي پرداختند .

با سواد ها نيز به ختم قران مشغول مي شدند و درحلقه انان نيز بيسوادان زيادي بودند كه نگاه كردن به خط قران را ثواب و باعث زيادي نور چشم مي دانستند و گوش جان به نواي قران مي دادند .اين برنامه ها مجموعا چند ساعتي طول مي كشيد

بعد از ظهر نيز بعضي ها دراين پاتوق هاي تابستاني مي ماندند وبرخي براي استراحت به منزل مي رفتند در ساعات پاياني روز كه هواخنكتر مي شد رفت و آمدها دركوچه ها وكشتزارها بيشتر مي شد . جمع آوري علوفه براي دام ها ، جمع آوري ميوه از باغات ، برداشتن آب از آب انبار هاي روستا و تهيه ديگر مايحتاجات روزمره دراين ساعات انجام مي شد .

نيم ساعتي به افطار  مردم دوباره به سوي مساجد روان مي شدند اغلب مساجد آبادي دركنار آب انبار و حسينيه درميدان محله قرارداشتند و عزاباد داراي چندين محله بود . محله سرحوض ، محله توده ، محله تغاره بند از مهمترين محلات عزاباد بود.  بافت معماري روستا از نوع روستاهاي متمركز بود و همه كوچه ها با واسطه ويا   بي واسطه به ميدان محله وصل مي شدند

مردم روزه دار بعد از يك روز كاري تواني براي حرف زدن نداشتند ولي جواب سلام ها واحوال پرسي ها پرشور وگرم بود اغلب افرادي كه از كوچه هاي دورتر  مي آمدند كوزه ها و سبو ها را براي آب برداشتن با خود به همراه داشتند شايد ديگر تاب تحمل تشنگي را نداشتند و مي خواستند با اولين الله اكبر موذن كوزه اي از آب را نوش جان كنند

نماز جماعت اقامه مي شد و دربين نماز خواندن دعاي يا علي و ياعظيم و توزيع افطاري جزو لاينفك مراسم بود .افطاري اغلب خرماي خشك بود فردي چادرشبي را برگردن مي بست كه درون آن خرماي خشك بود و به سرعت از ميان صف ها عبور مي كرد و جلو افراد چند دانه خرما مي گذاشت .

مردم معتقد بودند افطار بين دو نماز ثواب بيشتري دارد پس بلافاصله خوردن خرما ها آغاز مي گشت و با ختم صلوات يا قرائت ذكر ديگر پايان توزيع افطاري به امام جماعت اعلام مي گشت ونماز عشا منعقد مي شد . البته بعضي ايام به ويژه درشب هاي جمعه وليالي قدرنوعي نان  توزيع مي شد كه اندازه آن كمتر از كف دست بود ومردم خرماها را با اين نان تناول مي كردند .

آن روزها مردم وضعيت اقتصادي خوبي نداشتند كشاورزي به علت آفات پي درپي برداشت خوبي را به دنبال نداشت .كارگران ساده و ديگر عمله نيز درمقابل ارائه خدمت خود مزد چنداني دريافت نمي كردند . سفره هاي افطاري مردم ساده ساده بود اگر كسي توان تهيه نان گندم داشت وضعش خوب بود و به قول معروف دستش به دهانش مي رسيد .وقتي نان گندم بود ديگر كسي انتظار چيز ديگري نداشت بسياري از خانواده ها هم مجبور بودند از نان جو ارتزاق كنند .

درسفره افطاري چند تكه نان ، خرما ي خشكيده ، بعضا شير ،قطعه اي پنير،  قدحي ماست ، لبوئي داغ و آنان كه وضعيتي بهتر داشتند كاسه اي آش ديده مي شد .

البته عزابادي ها غذاي اصلي خودرا به وقت سحر صرف مي كردند اصلي ترين و اعياني ترين غذاي مردم آبگوشت بود كه بيشتر به صورت ساده يا بعضا به صورت ابگوشت كوفته تهيه مي شد ، يعني گوشت و نخود را باهم مي كوبيدند و به صورت كوفته هاي قلقلي درمي اوردند و به هر فرد يك يا دو عدد كوفته وكمي ابگوشت مي دادند . ارده وشير ، انواع اشكنه ها ، گورماست كه تركيبي از شيرخام با آب انار بود نيز دربيشتر سفره ها وجود داشت .

 تهيه همه اين غذاها نيز با مشكلاتي همراه بود مردم ازيك سو درتهيه سوخت با مشكل مواجه بودند از تفت وگاز وبرق خبري نبود عمده سوخت مردم از فضولات خشكيده حيوانات بود ، هيزم وزغال سوخت اعياني بود ازسوي ديگر درتهيه آن مشكل داشتند مثلا براي درست كردن چاي بيشتر رعيت ها آب را درديگ به جوش  مي آوردند چون سماوري نداشتند و بعضا سماور و ديگ و ظروف درخانه ها دست به دست مي شد .

مراسم ليالي قدر ، روز شهادت مولاي متقيان ، شب بيست وهفتم و شب عيد فطر نيز از رسوم خاص خود پيروي مي كرد كه انشاء الله درنوشته هاي بعدي به آن اشاره خواهم كرد










  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا