علیرضا سعیدآبادي کارشناس ارشد روابط بین الملل و کارشناس حوزه فرهنگ

اشاره
در نظريه مشهور مكيندر موسوم به"محور جغرافيايي تاريخ"محل اتصال سه قاره اروپا،آسيا و آفريقا در محدوده اي بنام هارتلند بسيار با اهميت معرفي شده كه داراي دو هلال خارجي و داخلي است.بعد از وي اسپايكمن در كتاب"جغرافياي صلح"با تاكيد بر هلال داخلي و منطقه ريملند تسلط بر آن را نشانه قدرت مي داند.در هر دو نظريه، خاورميانه و ايران نقش كليدي دارند.اين مناطق تاثير به سزايي بر تحولات آينده جهان خواهند داشت.بيداري اسلامي جديدترين رويدادي است كه اين پيش بيني را به واقعيت نزديك ساخته و با توجه به تاثيراتي كه بر روابط بين ملت ها و دولت ها و تغييرات قدرت در نظام بين الملل داشته و ادامه نيز دارد نويسنده را درباره آينده و بويژه آينده كشورمان به فكر فرو برده و با اين نوشتار مي خواهد به كمك روندهاي فعلي و پيش بيني تحولات آتي چارچوب تحليلي مناسبي از آينده ايران و ايراني ارايه دهد.او قصد دارد به آينده سفر كند نه بر بال خيال بلكه با مشاهده و كمك روندهايي كه در پيش رو قرار دارند.
 روندها و تغييرات
7ميليارد جمعيت كره زمين كه 20 درصد آن، 80 درصد منابع را مصرف مي كنند.بحران تامين مواد غذايي و آب براي ساكنان اين جهان،جنگ ها و نزاع هاي مرزي،قومي،مذهبي ومنطقه اي،فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها ومسئله هويت،چيرگي دانايي محوري و قدرت نرم بر جنبه هاي سخت افزاري قدرت در سطح بين المللي و تلاش براي نهادينگي قدرت در سطح داخلي،شكاف فزاينده بين داراها و ندارها و تبعات اجتماعي،زيست محيطي،روانشناختي و بهداشتي زندگي شهري از روندهاي غالب تا ساليان سال خواهند بود.جغرافياي كشورها نقش تعيين كننده اي در قدرت ملي خواهد داشت.برخورداري از سرزمين و منابع سرشار و موقعيت هاي برتر ژئواستراتژيك و ژئوپليتيك اهميت مضاعفي مي يابند.با توجه به اصل مهم كميابي به معناي منابع محدود و تقاضاي نامحدود در علم اقتصاد تلاش كشورها براي دسترسي به منابع كافي براي تداوم زندگي بيشتر خواهد شد.مواد غذايي،آب،منابع اوليه و انرژي هاي تجديد ناپذير از آن جمله اند.خردمندي و دانايي محوري براي استفاده بهينه از اين منابع عامل منحصربه فردي نزد ملت ها بشمار مي رود.جنبش هايي كه در خاورميانه و شمال آفريقا واقع شده و ادامه دارد همانند معادله اي با چند متغير عمده است.منابع اقتصادي و عزم ملي براي کنترل آن يكي از این متغيرهاي اصلي بشمار مي رود و با اين كه بازيگران داخلي و خارجي هر كدام  با ديگري متفاوت اند ولي نتايج مشابهي در پي دارند.عبور از حكومت هاي خانداني و تلاش براي نهادينگي قدرت در عرصه هاي داخلي. عامل نظام بين الملل تاثيرات ضد و نقيضي بر روند اين حوادث داشته است.شاید تا پیش از این،نظريه مركز-پيرامون با تاكيد بر تحليل هاي اقتصادي توضيح دهنده خوبي براي اوضاع در اين كشورها بشمار می رفت اما در حال حاضر عامل بیداری اسلامی و آزادي خواهی شرایط مناسبي را پدید آورده اند.اگر اين كشورها بخواهند با عبور از ديكتاتورها به مناسبات مستقل و جديدي با غرب  دست یابند این آفت برسرراهشان وجود دارد که باتوجه به وابستگي اقتصادي آنها به كشورهاي مركز طي دوره هاي متمادي و نبود اجماع كافي در بين رهبران سياسي شان،تغییر روابط سنتی آنها با غرب قدري دور از دسترس بنظر برسد مگر آن که ملت ها با عزم و اراده لازم اختیار منابع خود را براي هميشه دردست بگیرند.جنبش وال استريت در غرب نظريه مرکز-پیرامون را با چالش تاريخي ديگري مواجه ساخته گرچه نظام سرمايه داري در مقاطعي نشان داده گسترش بحران و جنگ را با هدف بازسازي سيستم،برون رفت از بحران و انتقال آن به خارج از مرزهاي خود براي بازگشت دوباره سيستم به حالت تعادل و جلوگيري از سقوط،اجتناب ناپذير مي داند.درمیان رهیافت های تئوریک،نظريه صلح جهاني باتاكيد بر لزوم همكاري هاي بين المللي از سوی کشورها،همواره چهره اي كاملاً آرماني از مناسبات جهانی نشان داده است كه به تنهایی نمي تواند توضيح دهنده وضعيت موجود در نظام بین الملل باشد.سوال اين است با توجه به اين كه بيداري اسلامي با روند استقلال خواهي كشورهاي جهان سوم در قرن بيستم شباهت زيادي دارد و نقش تعيين كننده ملت ها و عقايد آنان در هر دو دوره محوريت داشته و دارد،كشور ما نسبت به آينده بايد نگاه فرهنگي-اقتصادي و نرم افزاري داشته باشد يا نگاه امنيتي-نظامي و سخت افزاري؟فرهنگ زيربناي جامعه را مي سازد يا سياست؟حافظه تلخ تاريخي ملت ايران نسبت به بيگانگان كه عمده آن به خاطر بي كفايتي شاهان و دولتمردان در تنظيم روابط خارجي در برخي ادوار تاريخي بوده باعث شده همواره اقتصاد ملی در ذيل سياست تعريف و پيگيري شود.اين درحالي است كه آينده كشورها به وزن اقتصادي آنها بستگي دارد و كشور ما نيز ازاين قاعده مستثني نيست.تولید ثروت و تولید دانایی دو روی یک سکه اند و جوامع درجه یک که از وزن اقتصادی بالاتری نیز برخوردارند سهم بیشتری در تحقیقات علمی به خود اختصاص می دهند.تولید علم از دیدگاه آنان تولید ثروت است.تحقیقات علمی به نوآوری ها و تولیدات جدید و با کیفیت تر و در نهایت به فروش و سود و درآمد بیشتر منجر می شود و بر قدرت اقتصادی آنان می افزاید.این چرخه علم و تولید ثروت،انحصارات را در بخشی از جهان و محرومیت را در بخش دیگری از آن شدت می بخشد.
ايران 1900
ايران اسلامي لزوماً با بازخوانی هویت برپایه سه مولفه هویت ساز؛ایرانی بودن،اسلامی بودن و جهانی شدن فرهنگ ایرانی-اسلامي و با رعایت نسبت درست و منطقی هر کدام در برنامه ریزی های کلان کشور و با ترسیم شیب مناسب در منحنی تحولات فرهنگی،اقتصادی و سیاسی ایران تا سال 1900 هجری شمسی می تواند منحنی پیشرفت برای نسل های حاضر تا بیش از بیست نسل بعدی را با آینده شناسی علمی تعيين کند.منحنی زمان در برنامه ریزی های ملی اعم از برنامه های سالانه بودجه،برنامه های میان مدت پنج ساله توسعه،برنامه راهبردی ده ساله و سند چشم انداز بیست ساله برای برنامه ریزان ارشد جامعه دارای تفاوت معناداری است.هرچه بر زمان افزوده می شود اصولا سهم مطالعه و پیش بینی روندها و تحولات  آینده در ابعاد داخلی وبین المللی اهمیت بیشتری می یابد.اگر این افق پانصد ساله را همگی بپذیریم همانگونه که ملل درجه یک جهان در هزاره سوم بدون شک آن را پذیرفته اند و با دور نمای آن دارند حرکت می کنند آنگاه ضروری است تمامی برنامه های بیست ساله،ده ساله،پنج ساله و سالانه کشور با افق"ایران 1900"بازنگری و تدوین شوند.تعجب نکنید.بررسی آرزوهای یک ملت در پانصد سال آینده یک گزاره علمی است.شک نکنید کشورهای درجه یک برای چند قرن آینده خود نمودار پیشرفت ترسیم می کنند.دانش آینده شناسی امکان آینده سازی را نیز به ما می دهد.
استراتژی ملی جمهوری اسلامی ایران درباره آینده سازی در افق 1900 با دو سناریو عمده مواجه است؛اول،برتری منافع ایدئولژیک بر منافع ملی.مفروض اساسی این سناریو این است که درگیری با دشمنان اسلام در آینده نزديك اجتناب ناپذیر است.آنچه که به این سناریو قوت می دهد قرائت های بخشی از نخبگان جامعه درباره مهدویت و احتمال نزدیکی دوره آخرالزمان است.دوم این که منافع ملی بر منافع ایدئولژیک مقدم است.این سناریو به مفهوم دولت-ملت اولویت بالاتری می دهد و به احتمالات فراروی زندگی ما ایرانیان در دهه ها و سده های آینده می اندیشد.تفاوت این دو سناریو با توجه به هویت ترکیبی ملت ایران فقط در تقدم و تاخر مولفه هاست و وجه تشابه آن اعتقاد هر دو به ظرفیت ها و کارکردهای ایدئولژی در جامعه ایرانی است.از این ظرفیت ها در تمامی حوزه های داخلی کشور با بازمهندسی هویت ایرانی به صورت ترکیبی و برپایه مولفه های دینی و میهنی می توان همواره استفاده کرد و تاکید بر پویایی فرهنگ مهدویت به عقیده نویسنده یکی از منابع کیفی قدرت ملی در ایران است.
برای رسیدن کشورمان به جایگاه ابرقدرتی در افق 1900 آنهم در گام های پیاپی و منطقی در طی قرون آینده،افزایش شیب منحنی تحولات فرهنگی باید مقدم بر سایر تحولات باشد.پرهيز از جداسازی نیروهای فکری جامعه و تجزیه نخبگان از روند شتاب چرخه تولید علم و دانایی به اندازه ای که ملت ایران شایسته آن است بیش از آنچه که هست و اجماع ملي نیاز روزافزون جامعه ایرانی برای رقابت با کشورهای درجه یک جهان از نظر علم و فناوری است.
سخن آخر
امروزه،سرعت برق آسای تولید و تکثیر دانش عام بشری و محدودیت های دستیابی به علوم خاص و پیچیده یکی از روندهای غالب در روابط بین کشورهای تولیدکننده و مصرف کننده دانش در نظام نوین بین الملل است.قدرت ملی بیش از سایر منابع کمی و کیفی قدرت با شاخص کیفیت انسان ها و قدرت نرم ارزیابی و سنجیده می شود.و براین اساس تقسیم بندی جدیدی از روابط شمال-جنوب برپایه قدرت نرم و مرزهای دانایی دارد شکل می گیرد.طبق این تقسیم بندی،درسده های آینده ما جوامعی با مردمان دانشمند و جوامعی با مردمان مصرف کننده دانش خواهیم داشت.ایران 1900 با درک درست از تجارب تاریخی خود و دیگران و روندهای داخلی،منطقه اي و بین المللی درحال حاضر و آینده،به کمک  برنامه ریزی مناسب و ترسيم شیب فرهنگی و اقتصادي و سياسي موردنیاز جامعه ای خواهد داشت با مردمانی دانشمند در گستره ملی و این به معنای آن است که تا آن زمان با پیروی از منافع ملی در خارج از مرزها،وزنه اقتصادی کشورمان در تجارت بین الملل و اقتصاد بین الملل به بالاترین سطح ممکن رسیده است.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا