ماجرای یک گشت شهری (طنز)

یزدفردا :»کاظم دهقانی:غریبه نیستید، چند روز است که در مخیله ی خود مرور می کنم؛ که یک روز صبح، علی الطلوع وقت اداری بروم سروقت استاندار محترم ، شهردار و یا دست کم رئیس شورای شهر و به هر تدبیری که هست، آن حضرت بزرگوار را سوار بر اتومبیل شخصی خود بکنم و یک دور همه ی خیابان های وصله پینه ای و ناهموار یزد را به ایشان نشان دهم تا نکند این وضعیت آشفته و آبرو بر را بهتر فهم کنند.

چرا که فکر می کنم این تقصیر ماست که مشکلات را درست و حسابی به آقایان منتقل نمی کنیم و الا چه دخلی دارد، آدمی که چهارستون و سطوح بدنش سالم است ، مشکلات مردم را مورد رسیدگی قرار ندهد ؟!


شاید جور دیگری تردید کنید که : خیرآقا! ایشان بارها و بارها این صحنه های بدمنظر و تکان دهنده را دیده اند و اتفاقاً از بس دیده اند برایشان عادی شده است ! من اما یقین دارم ؛ نه اینکه غالب اینان هم کمتر ساکن یزد بوده اند  ، حتماً وحتماً موفق به مشاهده و احساس آن از عمق وجود نشده اند !! ...

بگذریم ، البته دست آخر ، بعد از گشت و گذار شهری، حضرت میهمان را می آورم به میدان امام حسین و از آنجا وارد بلواری می شوم که تابلوهایش سمت و سوی تفت و راه آهن و میدان امام علی را نشان می دهد.

مقداری که در این بلوار طی مسیر کردم ، از روی یک پل به سمت چپ دور می زنم و برمی گردم و آنگاه بلافاصله در سمت راست به داخل کوچه ی مخروبه و ترسناکی می پیچم که تازه به صورت نامرتبی آسفالت شده .

این کوچه به نحو محیرالعقولی ما را از پشت یک ترمینال متروکه عبور می دهد و قاچاقی وارد میدانی می کند که از آنجا می توانی با چشم خود ت میدان قدیم راه آهن را ببینی و خودت را به ترمینال راه آهن برسانی ...

اگر چه هنوز مصیبت تمام نشده و تو برای رسیدن به مقصد بایستی یک میدان جدید غیرمتعارف را نیز به شیوه ی انگلیسی ها دور بزنی تا بتوانی ماشین را در گوشه ای متوقف کنی و پیاده شوی .

آنطور که مشهور است می گویند ، طراح اصلی میدان اصلاً و ابداً نه تاکنون به انگلستان سفر کرده و نه با ماشینی رانندگی نموده که فرمان و ترمز وگازش به سمت دیگری است.

گویی فقط استادش در ایام شباب گذرش به یکی از مستعمرات بریتانیا افتاده و یک جوری مفتون طراحی و مهندسی های آنان شده و از بس ماجرا را برای شاگرد تیزهوشش تعریف کرده، او راهم به مسیر کج خود کشانده و ...

و بدین صورت است که شما امروز مشاهده می کنید که بدون هزینه، نقشه های استعمار پیر به دست بازی....... ها و کار نابلدها پیاده می شود و تاوانش را بایستی مردم بی تقصیر پرداخت کنند !! بازهم بگذریم .


حالا رسیده ام به انتهای سفر گشت شهری .

آن مقام مسئول هم گیج و مات زده در کنار ماست.

بنده ی خدا نمی داند که الان در کجای شهر و در چه موقعیتی ایستاده !

از شما می پرسم آیا او را به محل اداره ی خودش برگردانم یا در همین جا او را با قطاری ، اتوبوسی ، مینی بوسی، چیزی به عازم سفر  کنیم که بیش از این شرمنده مردم بزرگوار دارالعباده نشوند !!!

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا