یزدفردا :3 سروده زیبا از استاد غلامرضا محمدی /کویر را در زیر می خوانیم
1-کجاست آنکه حرفهای تازه میزند .
2-کوچه های آشتی کنان
3-خدای مهربان با لعل لبهای تو میخندد
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
کجاست آنکه حرفهای تازه میزند؟
ودردهای کهنه می برد
که من دلم گرفته از ملال
که من دلم گرفته از غبار روزمرگی
ومانده ام بدون برگ وبار
چنین تکیده درسراب زندگی
کجاست آنکه از زلال زمزم کلام او
سبو سبو شراب ناب میتوان گرفت
سبد سبد شکوفه میتوان ربود
طبق طبق گلاب میتوان گرفت
کجاست آنکه از صفای صحبت صمیمی اش
بهار موج می زند
ودر حضورسبز او به اوج می توان پرید
کجاست آنکه ازترنم طراوتش
غزل غزل شکوفه خنده میزند
ودر میان کوچه باغهای زندگی
نوید می پراکند
کجاست آنکه لطف می تراوداز تبسمش
ومیبرد زخاطر خزانیم فراق
وپرده های غنچه میدرد به باغ
وغرق اشتیاق میکند مرا
وشانه میزند دوباره گیسوی بنفشه را
وپرزجوشش جوانه می کند
دوباره شاخسار آرزو
وپرسش عطش لبالب از جواب می شود
به جاری هزار رود عشق
به نغمه هزار گفتگو
وخواب میبرد زچشمهای خسته ام
مرا شهاب می کند
وغفلت مرا به بارش غریو تندری
شبی خراب می کند
دلم گرفته آنچنان در این کویر زرد
که جز حضور سبز اوکسی
مرا رها نمی کند،رها!
چنین که خو گرفته ام به گیر ودار زندگی
دریغ اگر دریغ دارد آن نگاه کیمیا ،مرا .
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
کوچه های آشتی کنان کجاست ؟
کوبه های مهر ، حلقه های وصل ،
دستهای لطف ،
تا دوباره آشتی کند دلم
با هر آنچه ترک کرده نسل شهر
با صداقت غریب شرق
بانجابت اصیل عشق
با بلوغ برگ و بار سادگی
بابهار باور خضوع
با بلندِ قله هایِ اوفتادگی
با سلام های بی ریا
با سکوت های صبر
باصبور های سبز
در حریم حرمت حیا ،رها
در عبورِ سنگفرشِ زندگی
*****
کوچه های آشتی کنان کجاست ؟
تا دوباره پل زند مرا به جاریِ صمیمیِ قنات
به زمزمِ عطوفت قنوت
به قامتِ قناعتِ قدیم
تا دوباره پل زند مرا
با صفای باد گیرهای بی ملال
کز نسیم آسمانِ بی کران بوی کوی دوست
بذلِ بزمِ خاکیانِ تشنه می کنند
وانگهی هر آنچه درد و داغ وخستگی است
فارغ از دل شکسته می کنند
کوچه های خشت وگِل کوچه های آه ودل
کوچه های راستِ قامتانِ سربلند
کوچه های سربلند هایِ سر به زیر
کوچه های همدلی کوچه های همزبان
کوچه های آب وآینه
کوچه های اشک وشوق
کوچه های چشم های پاک
کوچه های خوشه خوشه تاک
چشمه سار مستی زمین
سایه سار قلبهای مهربان
کوچه های آسمان نما
هر که میرود رفیق هرکه میرسد زلال
هرکه میرود به داستانم آشنا کوچه های بی ملال
کوچه های رو به روضه باز
کوچه های صبح های زود
پر ترنم نماز...
*********
من ولی در این کویر تفته ،بی شکیب
شهر از دلم قرار برده است
با که سر کنم حدیث اشتیاق؟
شهر از دلم غمی نکاست !
حلقه های وصل ،دستهای لطف ، کوبه های مهر ،
کوچه های آشتی کنان کجاست ؟؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
خدای مهربان با لعل لبهای تو میخندد
چه معصومانه بامن راز می گوید لب ِلعلت
چه افسون ساز ،بر من میزنی لبخند ِرویایی
شکرخندی که جادوئی است ، سحر انگیز،سودائی
وبر ما خاکیان خسته شور وصل می بارد
نباشی خاک را باید غریبستان ِغم خواندن
فدایت ای بلورین جام ِمستی بخش ِآن زیبای ِهر جایی
چه شیرین ،میبری از دل قرار،ازسینه دل ،ازدل شکیبایی
کدامین لطف آکنده است اینسانت طراوت بار ؟
کدامین مهر پرورده است اینسانت تماشایی؟
کدامین دست آورده است اینسانت به شیدایی؟.
حدیثی تازه کن ،تابشکفد مشتاق ،مارا دل
وگرنه آسمان هم بر نگاهم چشم می بندد
خدایِ مهربان با لعلِ لبهای تو می خندد
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
جمعه 15,نوامبر,2024