درحاشیه مرگ رهبر فارک

آیا فارک خاموش خواهدشد؟

اعلمی فریمان، هادی - اما نکته مهم موجود این است که مبارزه با مواد مخدر و شورشیان فارک دو دلیل مهمی است که همواره حضور نظامی ایالات متحده را در منطقه توجیه کرده است. کمک های گسترده مالی ایالات متحده به کلمبیا نشان داده است که ایالات متحده تحت هیچ شرایطی مهم ترین پایگاه خود یعنی کلمبیا را از دست نخواهد داد و در سیاست های اعلانی گرچه فارک را پدیده ای علیه خود تلقی می کند ،اما این پدیده می تواند توجیه گر برخی مداخلات قیم مابانه در سطح منطقه باشد.


دور جدیدی که از حملات دولت کلمبیا علیه مواضع فارک آغاز شده بود، نهایتا منجر به مرگ آلفونسو کانو رهبر شورشیان فارک در عملیاتی نظامی با کمک منابع اطلاعاتی ارتش شد. تحلیل دولت کلمبیا این است که با کشته شدن وی که برایش جایزه تعیین کرده بودند،حالافارک سخت ترین دوره ی خود را سپری می کند وبه زانو در خواهد آمد.اما پرسش اساسی این است که با توجه به تجربیات قبلی فارک آیا واقعا با مرگ کانو، فعالیت فارک تمام خواهدشد و مانند چریک های راه درخشان پرو به محاق خواهدرفت؟

البته درماه ها و حتی سال های اخیر در بسیاری از موارد فارک در داخل و خارج از کلمبیا وجه المصالحه ی اقدامات سیاسی دولت کلمبیا قرار گرفته و می گیرد.حتی خوان مانوئل سانتوس رئیس جمهورکلمبیا در اظهارنظری عجیب با استناد به یک ایمیل معمر قذافی را مرتبط و یا علاقمند به ارتباط گیری با شبکه تروریستی فارک دانست و کشته شدن وی را ضربه ی جدیدی به فارک ارزیابی کرد.در همین حال برخی از رهبران منطقه چون اوامورالس رییس جمهور بولیوی معتقدند که ایالات متحده به دلیل توجیه حضور در منطقه حاضر به پایان مناقشه ی فارک و دولت کلمبیا نیست و استمرار این درگیری ها را به نفع خود می داند که البته به نظر می رسد این تئوری که ثابت نشده، بیشتر در چهارچوب سیاست های پنهان موازنه سازی ایالات متحده برای مدیریت و کنترل بحران ها قرار داشته باشد.

دولت کلمبیا اکنون از هر فرصتی برای حمله و کشتارشورشیان استفاده می کند ،اما این کشتارها تاکنون نتوانسته وضعیت دولت کلمبیا را بهبود بخشد.با این شرایط ظاهرا دورنمای روشنی به نفع دولت کلمبیا متصور نیست.یکی از آخرین بحث های مربوط به فارک به رهایی گروگان اینگرید بتانکور باز می گردد.پس از آزادی بتانکور- که بسیار رسانه ای شد-تحلیل گران منطقه گفتند که این ازادی منجر به تقویت ایالات متحده شده و دوره ی فارک به سر امده است.اکنون خوان مانوئل سانتوس مانند سلف پیشین خود الوارو اوریبه راستگرای متحد کاخ سفید مدام با ذکر کشته شدگان فارک در عملیات تروریستی ادعا می کند که فارک در حال انهدام است،در حالی که میزان کشته های نیروهای امنیتی کلمبیا هم تقریبا به میزانی کمتر از شورشیان مارکسیست فارک است.اگر فارک منهدم شده است، پس برنامه کلمبیا و کمک های ایالات متحده به میزان سالی 700 میلیون دلار به کلمبیا و این حملات و لفاظی های رییس جمهور کلمبیا برای تحریک افکار عمومی و تازه نگه داشتن بحران برای چیست؟

بخشی از ریشه منازعه مسلحانه در ابتدا به خط مشی فارک باز می کردد.فارک خودرا سازمان مارکسیستی- لنینیستی منبعث از آرمانهای بولیواری می داندوادعای نمایندگی طبقه فقرا علیه طبقات ثروتمند تر و مخالفت با نفوذ ایالات متحده در کلمبیا به ویژه برنامه کلمبیا می داند ،از جمله دیگر آرمانهای فارک جنگ علیه خصوصی سازی منابع طبیعی، شرکت های چند ملیتی و خشونت شبه نظامیان می باشد . هدف سازمان کسب قدرت سیاسی از طریق انقلاب مسلحانه است، فارک معتقد است راه حل مذاکره برای حل وفصل مسالمت آمیزرا در صورت پذیرش دولتی انعطاف پذیر باز می گذارد تا مواردی مانند خلع سلاح مناطق و آزادی زندانیان انجام شود.اما بخشی دیگر از مسایل فارک مربوط به ژئوپلیتیک منطقه و همسایگان این سازمان است.نیروهای فارک و ارتش آزادیبخش ملی به دلیل مؤلفه جغرافیایی ناشی از حضور در مناطق مجاور و هم مرز با اکوادور و ونزوئلا و در حوزه کوه های آند ناچار در پیوند با این کشور ها قرار می گیرند و ایدئولوژی سرزمین کلمبیای بزرگ تحت مدیریت سوسیالیسم واحد نیز خواه ناخواه بر این حضور دامن می زند .

در این شرایط بررسی روابط دو جانبه ونزوئلا و کلمبیا باید در تمام مقولات ارزیابی شود. سابقه اختلاف با کلمبیا به دهه های پیش باز می گردد مرز طولانی با کلمبیا پیش از 2219 کیلومتر عامل اصلی اختلافات است که سابقه اش به 1830 میلادی بازمی گردد و از 1930 بود که مذاکراتی برای حل آنها آغاز شد. درباره شورشیان فارک ونزوئلا سعی داشته است موضع بی طرفانه اتخاذ کند و با شورشیان به جهت جلوگیری از حمله به خاک پیمان عدم تجاوز امضاکند. این اقدام ونزوئلا بدون تأیید رسمی دولت رسمی کلمبیا صورت گرفت.

توجیه دولت وقت ونزوئلا پیگیری منافع امنیت ملی بوده است.از منظر کلمبیا تحولات 1998 ونزوئلاو خرید تسلیحات نظامی و درگیر شدن نظامیان ونزوئلا یی در امر سیاست و گسترش پدیده چپ گرایانه نوعی تهدید جدی تلقی می شود .

در مقابل ونزوئلا نیز برنامه کلمبیا و گسترش تسلیحات نظامی را تحت مدیریت وکمک مالی گسترده ایالات متحده نوعی ابزار مداخله و منازعه احتمالی تلقی می کند و بهانه کلمبیا را برای مبارزه با قاچاقچیان نمی پذیرد .

کلمبیا در سطح منطقه ای و خرده منطقه ای احساس وظیفه انقلابی ونزوئلا را وضعیتی تجدید نظر طلبانه و عدول از منافع امنیت ملی منطقه ای تلقی می کند و معتقد است این حرکت با سیاست های وحدت منطقه ای سازگار نیست .

از منظر حکومت فعلی ونزوئلا، شمار زیادی از مؤلفه های مؤثر بر مرزهای دو جانبه وجود دارد که به عنوان تهدید های بالقوه امنیت و دفاع ونزوئلا محسوب می گردد و دولت ونزوئلا برای کاهش آسیب های امنیتی اقدام به امضاء پیمان عدم تجاوز با شورشیان نموده است زیرا تنها راه چاوز برای ثبات بخشی به مرز هاست ، لذا ونزوئلا همواره با سیاست صبورانه ، استراتژی انبساط وجستجوی فرصت ها رادر مذاکره حفظ کرده و سعی در کاهش سطوح جرایم و حوادث خشونت بار مرزی دارد.

در این فرایند فارک جزیی از مسایل کلان مرزی بین ونزوئلا و کلمبیا می باشد که به نظر می رسد در صورت حل و فصل آنها به شکل جدی آن نیز مورد مذاکره طرفین باشد .

اما نکته مهم موجود این است که مبارزه با مواد مخدر و شورشیان فارک دو دلیل مهمی است که همواره حضور نظامی ایالات متحده را در منطقه توجیه کرده است. کمک های گسترده مالی ایالات متحده به کلمبیا نشان داده است که ایالات متحده تحت هیچ شرایطی مهم ترین پایگاه خود یعنی کلمبیا را از دست نخواهد داد و در سیاست های اعلانی گرچه فارک را پدیده ای علیه خود تلقی می کند ،اما این پدیده می تواند توجیه گر برخی مداخلات قیم مابانه در سطح منطقه باشد.

اما در بررسی اقدامات فارک باید تاکید کرد که معمولاًجنگ چریکی پیکار و مبارزه نیروهای انقلابی یک کشور علیه بیگانگان یا نظام حاکم برپایه عملیات رزمی گروه های خود گردان محلی است که در کل یک جامعه از وحدت رویه و فرماندهی برخوردار هستند.

شیوه مبارزه آنها درگیری موقتی ،زود گذر و استفاده از موفقیت های جغرافیایی طبیعی و امکانات محلی است. یک جنبش چریکی قاعدتأاز دور ترین مناطقی که حکومت در آنجا کمترین تسلط و نفوذ را دارد ،آغاز می شود ، واحد های کوچک چریکی روستاهای کوچک را به تصرف در می آورند ،راه ها و امکانات ارتباطی را قطع می کنند و پاسگاه های انتظامی را خلع سلاح می کنند. استراتژی جنگ چریکی عبارت ا زسلطه یافتن بر بخشی از کشور و توسعه متصرفات خود به طور مداوم همراه با جداکردن هر چه بیشتر مردم از رژیم و تضعیف روحیه حامیان است.

این تعاریف با عملکرد فارک وارتش آزادی بخش ملی منطبق است اما بااین تفاوت که عملکرد فارک زودگذر و موفق نبوده است و اکنون 50 سال است که کمونیست ها ی فارک درگیر مبارزه هستند.

بنابراین فارغ از نوع تشکیلات می توان آن را جنبش اجتماعی غیر رسمی مسلحانه ودر قالب جنبش های دگرگون ساز قرار داد که از ابزار خشونت برای دگر گونی فراگیر درجامعه بهره گیری میکند. جنبش های اجتماعی نیازمند گروه هماهنگ ،رهبری ،منابع پولی و وسایل ارتباطی هستند که فارک تمام این موارد را داراست.

دولت راستگرای کلمبیا برای انهدام بدنه فارک فاقد توانایی هدف قراردادن وسایل ارتباطی ومنابع پولی است.زیرا تغذیه مالی فارک از مالیات ها ی غیر قانونی و قا چاق مواد مخدر کسب می شود ،اما در طول سال های اخیر فشار دولت کلمبیا بر ترور رهبران و نفوذ در بدنه فرماندهی برای نابود کردن بدنه آن بوده است.

نکته مهم دیگر این است که رهبری فارک در سلسله مراتب خود ماهیتی شورایی دارد و لذا تاکنون کمتر دچار آسیب شده است ومرگ مارولاندا و ریس از رهبران فکری موجب شد تا 2008 سال نزول قدرت فارک تلقی شود و اظهار امیدواری از اینکه فارک نزول خواهد کرد اما مجددا با برگزیده شدن کانو فارک خود را بازسازی کرد. حتی برهمین مبنا بود که چاوز با توجه به راهبرد سوسیالیسم قرن بیست یکم خواهان خلع سلاح گروه شد تا فعالیت های آنان جنبه سیاسی پیدا کند.

اما فارک با توجه به کارنامه اش در طول سال ها همواره دچار ضعف وقدرت بوده است و به نظر می رسد استراتژی دولت کلمبیا در پیگیری ریزش نیروها به طرق مختلف موفقیت نسبی داشته است و نسبی بودن آن به دلیل زیر ساخت های توسعه غلط ووابستگی بخش زیادی از مردم مناطق دور به قاچاق موادمخدر است.

بدیهی است تازمانی که معضل مواد مخدروجود داشته باشد گروه هایی مانند فارک به حیات سیاسی خود ادامه می دهند ،گر چه ممکن است برخی ا ز بدنه آن دچار ریزش شوند.این موارد ارتباط را مستقیم با رهبری فارک نیز دارد.

فعلاً به نظر می رسد با توجه به مرگ کانو رهبری فارک توان مبارزه با دولت کلمبیا را در مقطعی کوتاه مدت از دست بدهد ،اما مجددا توان مبارزه را خواهدیافت،زیرا شرایط داخلی و مولفه های مختلف در داخل کلمبیا این وضعیت را برای فارک تسهیل می کند،به ویژه اینکه همسایگان چپ گرا لااقل در مسائل تئوریک این انگیزه را برای فارک فراهم می کنند.لذا در مجموع با مرگ آلفونسو کانو خاموش شدن و مرگ فارک نیز در اینده نزدیک محقق نخواهدشد،زیرا عملکرد فارک در گذشته نشان داده است که این سازمان با توجه به ماهیت شورایی تصمیم گیری توانایی لازم را برای بازسازی خود خواهد داشت و گرچه ممکن است تضعیف شود اما نابود نخواهدشد .


دور جدیدی که از حملات دولت کلمبیا علیه مواضع فارک آغاز شده بود، نهایتا منجر به مرگ آلفونسو کانو رهبر شورشیان فارک در عملیاتی نظامی با کمک منابع اطلاعاتی ارتش شد. تحلیل دولت کلمبیا این است که با کشته شدن وی که برایش جایزه تعیین کرده بودند،حالافارک سخت ترین دوره ی خود را سپری می کند وبه زانو در خواهد آمد.اما پرسش اساسی این است که با توجه به تجربیات قبلی فارک آیا واقعا با مرگ کانو، فعالیت فارک تمام خواهدشد و مانند چریک های راه درخشان پرو به محاق خواهدرفت؟

البته درماه ها و حتی سال های اخیر در بسیاری از موارد فارک در داخل و خارج از کلمبیا وجه المصالحه ی اقدامات سیاسی دولت کلمبیا قرار گرفته و می گیرد.حتی خوان مانوئل سانتوس رئیس جمهورکلمبیا در اظهارنظری عجیب با استناد به یک ایمیل معمر قذافی را مرتبط و یا علاقمند به ارتباط گیری با شبکه تروریستی فارک دانست و کشته شدن وی را ضربه ی جدیدی به فارک ارزیابی کرد.در همین حال برخی از رهبران منطقه چون اوامورالس رییس جمهور بولیوی معتقدند که ایالات متحده به دلیل توجیه حضور در منطقه حاضر به پایان مناقشه ی فارک و دولت کلمبیا نیست و استمرار این درگیری ها را به نفع خود می داند که البته به نظر می رسد این تئوری که ثابت نشده، بیشتر در چهارچوب سیاست های پنهان موازنه سازی ایالات متحده برای مدیریت و کنترل بحران ها قرار داشته باشد.

دولت کلمبیا اکنون از هر فرصتی برای حمله و کشتارشورشیان استفاده می کند ،اما این کشتارها تاکنون نتوانسته وضعیت دولت کلمبیا را بهبود بخشد.با این شرایط ظاهرا دورنمای روشنی به نفع دولت کلمبیا متصور نیست.یکی از آخرین بحث های مربوط به فارک به رهایی گروگان اینگرید بتانکور باز می گردد.پس از آزادی بتانکور- که بسیار رسانه ای شد-تحلیل گران منطقه گفتند که این ازادی منجر به تقویت ایالات متحده شده و دوره ی فارک به سر امده است.اکنون خوان مانوئل سانتوس مانند سلف پیشین خود الوارو اوریبه راستگرای متحد کاخ سفید مدام با ذکر کشته شدگان فارک در عملیات تروریستی ادعا می کند که فارک در حال انهدام است،در حالی که میزان کشته های نیروهای امنیتی کلمبیا هم تقریبا به میزانی کمتر از شورشیان مارکسیست فارک است.اگر فارک منهدم شده است، پس برنامه کلمبیا و کمک های ایالات متحده به میزان سالی 700 میلیون دلار به کلمبیا و این حملات و لفاظی های رییس جمهور کلمبیا برای تحریک افکار عمومی و تازه نگه داشتن بحران برای چیست؟

بخشی از ریشه منازعه مسلحانه در ابتدا به خط مشی فارک باز می کردد.فارک خودرا سازمان مارکسیستی- لنینیستی منبعث از آرمانهای بولیواری می داندوادعای نمایندگی طبقه فقرا علیه طبقات ثروتمند تر و مخالفت با نفوذ ایالات متحده در کلمبیا به ویژه برنامه کلمبیا می داند ،از جمله دیگر آرمانهای فارک جنگ علیه خصوصی سازی منابع طبیعی، شرکت های چند ملیتی و خشونت شبه نظامیان می باشد . هدف سازمان کسب قدرت سیاسی از طریق انقلاب مسلحانه است، فارک معتقد است راه حل مذاکره برای حل وفصل مسالمت آمیزرا در صورت پذیرش دولتی انعطاف پذیر باز می گذارد تا مواردی مانند خلع سلاح مناطق و آزادی زندانیان انجام شود.اما بخشی دیگر از مسایل فارک مربوط به ژئوپلیتیک منطقه و همسایگان این سازمان است.نیروهای فارک و ارتش آزادیبخش ملی به دلیل مؤلفه جغرافیایی ناشی از حضور در مناطق مجاور و هم مرز با اکوادور و ونزوئلا و در حوزه کوه های آند ناچار در پیوند با این کشور ها قرار می گیرند و ایدئولوژی سرزمین کلمبیای بزرگ تحت مدیریت سوسیالیسم واحد نیز خواه ناخواه بر این حضور دامن می زند .

در این شرایط بررسی روابط دو جانبه ونزوئلا و کلمبیا باید در تمام مقولات ارزیابی شود. سابقه اختلاف با کلمبیا به دهه های پیش باز می گردد مرز طولانی با کلمبیا پیش از 2219 کیلومتر عامل اصلی اختلافات است که سابقه اش به 1830 میلادی بازمی گردد و از 1930 بود که مذاکراتی برای حل آنها آغاز شد. درباره شورشیان فارک ونزوئلا سعی داشته است موضع بی طرفانه اتخاذ کند و با شورشیان به جهت جلوگیری از حمله به خاک پیمان عدم تجاوز امضاکند. این اقدام ونزوئلا بدون تأیید رسمی دولت رسمی کلمبیا صورت گرفت.

توجیه دولت وقت ونزوئلا پیگیری منافع امنیت ملی بوده است.از منظر کلمبیا تحولات 1998 ونزوئلاو خرید تسلیحات نظامی و درگیر شدن نظامیان ونزوئلا یی در امر سیاست و گسترش پدیده چپ گرایانه نوعی تهدید جدی تلقی می شود .

در مقابل ونزوئلا نیز برنامه کلمبیا و گسترش تسلیحات نظامی را تحت مدیریت وکمک مالی گسترده ایالات متحده نوعی ابزار مداخله و منازعه احتمالی تلقی می کند و بهانه کلمبیا را برای مبارزه با قاچاقچیان نمی پذیرد .

کلمبیا در سطح منطقه ای و خرده منطقه ای احساس وظیفه انقلابی ونزوئلا را وضعیتی تجدید نظر طلبانه و عدول از منافع امنیت ملی منطقه ای تلقی می کند و معتقد است این حرکت با سیاست های وحدت منطقه ای سازگار نیست .

از منظر حکومت فعلی ونزوئلا، شمار زیادی از مؤلفه های مؤثر بر مرزهای دو جانبه وجود دارد که به عنوان تهدید های بالقوه امنیت و دفاع ونزوئلا محسوب می گردد و دولت ونزوئلا برای کاهش آسیب های امنیتی اقدام به امضاء پیمان عدم تجاوز با شورشیان نموده است زیرا تنها راه چاوز برای ثبات بخشی به مرز هاست ، لذا ونزوئلا همواره با سیاست صبورانه ، استراتژی انبساط وجستجوی فرصت ها رادر مذاکره حفظ کرده و سعی در کاهش سطوح جرایم و حوادث خشونت بار مرزی دارد.

در این فرایند فارک جزیی از مسایل کلان مرزی بین ونزوئلا و کلمبیا می باشد که به نظر می رسد در صورت حل و فصل آنها به شکل جدی آن نیز مورد مذاکره طرفین باشد .

اما نکته مهم موجود این است که مبارزه با مواد مخدر و شورشیان فارک دو دلیل مهمی است که همواره حضور نظامی ایالات متحده را در منطقه توجیه کرده است. کمک های گسترده مالی ایالات متحده به کلمبیا نشان داده است که ایالات متحده تحت هیچ شرایطی مهم ترین پایگاه خود یعنی کلمبیا را از دست نخواهد داد و در سیاست های اعلانی گرچه فارک را پدیده ای علیه خود تلقی می کند ،اما این پدیده می تواند توجیه گر برخی مداخلات قیم مابانه در سطح منطقه باشد.

اما در بررسی اقدامات فارک باید تاکید کرد که معمولاًجنگ چریکی پیکار و مبارزه نیروهای انقلابی یک کشور علیه بیگانگان یا نظام حاکم برپایه عملیات رزمی گروه های خود گردان محلی است که در کل یک جامعه از وحدت رویه و فرماندهی برخوردار هستند.

شیوه مبارزه آنها درگیری موقتی ،زود گذر و استفاده از موفقیت های جغرافیایی طبیعی و امکانات محلی است. یک جنبش چریکی قاعدتأاز دور ترین مناطقی که حکومت در آنجا کمترین تسلط و نفوذ را دارد ،آغاز می شود ، واحد های کوچک چریکی روستاهای کوچک را به تصرف در می آورند ،راه ها و امکانات ارتباطی را قطع می کنند و پاسگاه های انتظامی را خلع سلاح می کنند. استراتژی جنگ چریکی عبارت ا زسلطه یافتن بر بخشی از کشور و توسعه متصرفات خود به طور مداوم همراه با جداکردن هر چه بیشتر مردم از رژیم و تضعیف روحیه حامیان است.

این تعاریف با عملکرد فارک وارتش آزادی بخش ملی منطبق است اما بااین تفاوت که عملکرد فارک زودگذر و موفق نبوده است و اکنون 50 سال است که کمونیست ها ی فارک درگیر مبارزه هستند.

بنابراین فارغ از نوع تشکیلات می توان آن را جنبش اجتماعی غیر رسمی مسلحانه ودر قالب جنبش های دگرگون ساز قرار داد که از ابزار خشونت برای دگر گونی فراگیر درجامعه بهره گیری میکند. جنبش های اجتماعی نیازمند گروه هماهنگ ،رهبری ،منابع پولی و وسایل ارتباطی هستند که فارک تمام این موارد را داراست.

دولت راستگرای کلمبیا برای انهدام بدنه فارک فاقد توانایی هدف قراردادن وسایل ارتباطی ومنابع پولی است.زیرا تغذیه مالی فارک از مالیات ها ی غیر قانونی و قا چاق مواد مخدر کسب می شود ،اما در طول سال های اخیر فشار دولت کلمبیا بر ترور رهبران و نفوذ در بدنه فرماندهی برای نابود کردن بدنه آن بوده است.

نکته مهم دیگر این است که رهبری فارک در سلسله مراتب خود ماهیتی شورایی دارد و لذا تاکنون کمتر دچار آسیب شده است ومرگ مارولاندا و ریس از رهبران فکری موجب شد تا 2008 سال نزول قدرت فارک تلقی شود و اظهار امیدواری از اینکه فارک نزول خواهد کرد اما مجددا با برگزیده شدن کانو فارک خود را بازسازی کرد. حتی برهمین مبنا بود که چاوز با توجه به راهبرد سوسیالیسم قرن بیست یکم خواهان خلع سلاح گروه شد تا فعالیت های آنان جنبه سیاسی پیدا کند.

اما فارک با توجه به کارنامه اش در طول سال ها همواره دچار ضعف وقدرت بوده است و به نظر می رسد استراتژی دولت کلمبیا در پیگیری ریزش نیروها به طرق مختلف موفقیت نسبی داشته است و نسبی بودن آن به دلیل زیر ساخت های توسعه غلط ووابستگی بخش زیادی از مردم مناطق دور به قاچاق موادمخدر است.

بدیهی است تازمانی که معضل مواد مخدروجود داشته باشد گروه هایی مانند فارک به حیات سیاسی خود ادامه می دهند ،گر چه ممکن است برخی ا ز بدنه آن دچار ریزش شوند.این موارد ارتباط را مستقیم با رهبری فارک نیز دارد.

فعلاً به نظر می رسد با توجه به مرگ کانو رهبری فارک توان مبارزه با دولت کلمبیا را در مقطعی کوتاه مدت از دست بدهد ،اما مجددا توان مبارزه را خواهدیافت،زیرا شرایط داخلی و مولفه های مختلف در داخل کلمبیا این وضعیت را برای فارک تسهیل می کند،به ویژه اینکه همسایگان چپ گرا لااقل در مسائل تئوریک این انگیزه را برای فارک فراهم می کنند.لذا در مجموع با مرگ آلفونسو کانو خاموش شدن و مرگ فارک نیز در اینده نزدیک محقق نخواهدشد،زیرا عملکرد فارک در گذشته نشان داده است که این سازمان با توجه به ماهیت شورایی تصمیم گیری توانایی لازم را برای بازسازی خود خواهد داشت و گرچه ممکن است تضعیف شود اما نابود نخواهدشد .

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا