ارمغان فرنگ؛ گفت و گو با محمد علی اسلامی ندوشن
هفته نامه شهروند امروز، شماره پنجم، ۸ مرداد ۱۳۹۰
ارمغان فرنگ
محمد صادقی: محمد علی اسلامی ندوشن، برای اهالی فرهنگ و اندیشه چهره ای شناخته شده است، وی در سال 1304 به دنیا آمده، دکترای خود را در رشته حقوق بین الملل از دانشگاه سوربن گرفته، و تاکنون آثار ارجمندی را پدید آورده است. آنچه در آثار او بیش از هر چیز به چشم می آید، نگاه محققانه و منتقدانه ای است که به مسائل مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در ایران و جهان دارد، و هرچند دغدغه اش شناساندن فرهنگ و تمدن کهنسال ایران به مخاطبان اش بوده و هست، از اندیشه ها و دستاوردهای دنیای جدید چشم نپوشیده و آنها را ارج می نهد. همچنین، از وی سفرنامه هایی (آزادی مجسمه، در کشور شوراها، کارنامه سفر چین و مقاله هایی درباره سفرهای اش) نیز منتشر شده، که بسیار خواندنی است و جای اندیشیدن دارد. گفت و گویی را که پیش رو دارید، پس از بازگشت وی از سفر کانادا انجام داده ام.
می خواستم در ابتدا از سفری که به تازگی به کانادا داشتید صحبت کنید.
ما دو سال پياپي، يعني سال هاي 1387 و 1388 در دانشگاه هاي تورنتو و كارلتون كانادا، درباره فرهنگ و ادب ايران چندين سخنراني داشتيم. امسال بار ديگر دعوت هايي صورت گرفت، از جانب دكتر فرهنگ رجايي، رئيس بخش علوم سياسي دانشگاه كارلتون، و دكتر توكل، رئيس بخش ايرانشناسي دانشگاه تورنتو، در كارلتون يك برنامه سه شبه گذارده شده بود؛ شب فردوسي، شب مولوي و شب حافظ، كه بعد سعدي هم بر آن اضافه شد و من و همسرم، دكتر شيرين بياني، سخنراني هاي خود را ايراد كرديم. در اين هر سه شب عده اي از معاريف ايراني، و از جمله آقاي پرفسور رضا، حضور داشتند، و در پايان هر جلسه سوال و جواب هاي مفصلي جريان يافت. پس از سه روز اقامت در اوتاوا به تورنتو بازگشتيم. در آنجا آقاي دكتر توكل، از جانب مجمع فرهنگي ايرانيان، ترتيب دو جلسه داده بود، باز درباره چهار گوينده بزرگ زبان فارسي، كه در آن چهار سخنراني از طرف من و همسرم، در دانشگاه تورنتو ايراد گرديد. در پايان هم سوال و جواب هايي صورت گرفت.
شما در سفرهایی که به غرب داشته و دارید بیشتر بر داشته های فرهنگی-تمدنی ایران تأکید دارید، به نظرتان کدام یک از بخش های فرهنگی و تمدنی ایران، امروز می تواند به کار تمدن جهانی بیاید؟ زیرا به نظرم این دغدغه را در آثار و نوشته های شما می توان فهم کرد.
تمدن ایران، آنچه هست، مربوط به گذشته است. ما چیز چندانی اضافه نکرده ایم بنابراین به نظر من آنچه که لازم است و تاکنون صورت نگرفته شناساندن جوهرۀ تمدن ایران است، جوهرۀ فرهنگ ایران، که یک فرهنگ جهانی و همگانی است و از طریق عرفان ایران گسترده شده، و معروف ترین شعرش از سعدی است (بنی آدم اعضای یکدیگرند) گذشته از آن اصلا" روحیه عرفانی ایران است که جهانی فکر می کند، این اشتقاق ها و جدایی های آئینی و ملی و سلیقه ای و نژادی را رد می کند، بنابراين من گمان می کنم كه این روح تمدن ایران به خصوص روح تمدن عرفانی ایران چیزی است که باید به دنیا شناسانده شود، خواه از طریق نوشتن مطلب، و يا نيز از طریق ترجمه کردن گزیده هایی از این آثار برجسته و... چنانچه معروف است در جامعه ملل سابق این بیت سعدی را ترجمه کرده بودند و آنجا گذاشته بودند، با وجود ناسا که سفینه به فضا می فرستد چه بجا خواهد بود که این بیت ناصر خسرو:
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
بر سر در ناسا نقش كنند. یعنی همان کاری است که در عمل از طریق علم ناسا دارد انجام می گيرد این را به خصوص همسرم به من یادآوری کرد که ترجمه کنیم و به ناسا بفرستیم، منظور این است که در آثار بزرگ زبان و فرهنگ فارسی نکته های بسیار برجسته ای هست که می تواند برای مردم دنیای امروز کارآمد باشد، یادآور انسانیت و جوهره انساني باشد، اين همان چیزی است که خیلی سال پیش، شاید در حدود چهل سال پیش متذکر شدم، در یک سخنرانی، در انجمن فلسفه، با عنوان «ایران نیز حرفی برای گفتن دارد» در آنجا اجمالا" توضیح داده بودم که ما حرف برای گفتن داریم. در آنجا به موارد برجسته فرهنگ ایران اشاره کرده ام، که یک بُعد جهانی دارد و برای کشورهای دیگر می تواند کارآمد باشد. این چیزی است که اگر یک روزی همتی در ایران به کار بیفتد که البته به کمک دستگاه های حکومتی و فرهنگی نیازمند است، و به تنهایی در بخش خصوصی نمی توان این کار را کرد، شدنی است. باید یک انجمنی تشکیل بشود، یک محفل خاصی برای تصمیم گیری تشکیل و انتخابی صورت بگیرد و آثار بزرگ جهانی ادب و فرهنگ فارسی ترجمه بشود، شرح و بسطی درباره اش داده شود و یک سلسله کتاب در این زمینه منتشر شود و یا مواردی هم هست که می تواند به صورت فیلم نشان داده شود این کاری است که ما حق داریم یک روزی با آن خودمان را بشناسانیم به دنیای خارج، که ما هم حرفی برای گفتن داشته ايم. در کل مشرق زمین می توان گفت که ایران بیشتر از هر کشور دیگری حرف برای گفتن داشته و علتش هم این است که حوادث زیادی بر سرش گذشته، در منطقه جغرافیای حساسی بوده، مسائل تاریخی زیادی را سپری کرده، و فشرده اینها به صورت یک حکمت، به صورت یک اندرز جهانی بیرون آمده و در این آثار ادبی و فرهنگی جا گرفته است. غفلت است اگر چنانچه به آن توجه نکنیم و نپردازیم چون تنها سرمایه ای است که می توانیم خود را آن طور که باید با آن به جهان بشناسانیم. برای شناساندن ایران، در طول این صد سال گذشته خیلی غفلت شده است. به طوری که تا چند سال پیش در خارج و در اروپا iran و Iraq را با هم اشتباه می کردند، عراق معروف تر شده بود، حالا یا به خاطر نفت بود یا به خاطر گرایش غربی تر بود یا هر چه، البته ایران در طی این پنجاه شصت سال بیشتر شناخته شده، آنهم از نهضت ملی نفت شروع شد و حرف ایران به زبان ها افتاد ولی باز هم چندي فروکش کرد متأسفانه نباید خبرسازشدن ایران این طور باشد، یک راهش البته توجه به سلوک امروزی است ولی شناساندن فرهنگ گذشته ایران که تنها سرمایه ای است که ما داریم که به بهای بسیار گران به دست آمده باید شناسانده شود تا خارجی ها با این جنبه هم بتوانند ایران را بشناسند نه به اینکه تنها خبر روز را از خودش بروز دهد و آنهم نه چندان مثبت، این در شأن این کشور نیست، ایران واقعا" مظلوم واقع می شود.
در برخی از آثارتان برای پایان دادن به نابسامانی های جهانی از عبارت «خرد جهانی» استفاده می کنید، اینکه خرد جهانی باید به کار بیفتد تا از حجم گرفتاری ها و نابسامانی ها کاسته بشود، جدای از فرهنگ و ادبیات عرفانی که از میراث ارجمند گذشته ایران است، آنچه بیشتر به کار دنیای امروز می آید (در حوزه های اجتماعی) و ایرانیان می توانند آن را با دیگر شهروندان جهان در میان بگذارند چه می تواند باشد؟
نظرم این است که ایران یک راه میانه دارد که خارج از افراط باشد. دنیای امروز مقدار زیادی افراطی مآب است یا چپ گراست یا راست گرا یا فرقه گرا، می دانید، ایران از این خط باید بیرون بیاید. یک راه اعتدال میانه در پیش بگیرد با توجه به فرهنگ گذشته خودش که یک فرهنگ انسانی است با توجه به موقعیت جغرافیایی اش که در یک نقطه حساسی قرار گرفته است با توجه به وضعیت اقتصادی اش که به یک کشور نفت فروش تبدیل شده است. ولی باید این لقب از این کشور گرفته شود، که مساله نفت می تواند مساله فرعی هر کشوری باشد که دارای این گونه منابع است. یکی طلا دارد یکی الماس دارد یکی نفت دارد و منابع دیگر، ولی ایران یک جامعیتی دارد که کمتر کشوری دارد بنابراین مایه تأسف است اگر ایران به عنوان یک کشور نفت فروش شناخته شود و ما وضعیت تبلیغی مان به نوعي است که این جنبه فزونی گرفته بر جنبه های دیگر و هر جا اسم ایران می آید یک نوع رشته ارتباطی بین ایران و نفت برقرار می شود. ما از این وضع باید بیرون بیاییم و یک اقتصاد متعادل مبتنی بر تولید، مبتنی بر کارکرد فکری و عملی مردم ایجاد شود که اقتصادی سالم داشته باشیم نه اقتصاد گراینده به یک منبعی که در زیرزمین است و متکی به آن باشیم که آنهم تمام شدنی است. هیچ کشور نفت زده ای نمی تواند به این صورت راه درست و اقتصاد سالمی را در پیش بگیرد. یک کشوری مثل نروژ که نفت دارد یا کشوری مثل انگلستان، اینها توانسته اند فائق بشوند بر اقتصاد نفتی، و استعداد مردم شان را به کار اندازند و اتکاهای دیگری هم داشته باشند. راه ایران برای پیشرفت واقعی باز است، باید هدفی را شاخص قرار دهد و با اتکا به فرهنگ انسانی اش، با اتکا به سلامت نفس که لازمه اش این نیست که با ديگران بگومگو داشته باشیم، بلکه لازمه اش این است که نه به کسی باج بدهیم و نه از کسی باج بخواهیم. ایران کشور شاخص منطقه خاورمیانه است، رقیبی نیست که بتواند با او برابری کند ولی حیف است که این سرمایه هدر رود. برای مثال بگویم، بعد از فروپاشی شوروی، موقعیتی برای ایران فراهم شد که تمام کشورهای منطقه آسیای میانه، و کشورهای حاشیه دریای خزر که گرایش فرهنگی به ایران داشتند و سابقه تاریخی، که به طرف ایران بیایند و یک شبکه دوستانه ای ایجاد شود، که هم اقتصادی باشد، هم فرهنگی باشد و هم در کار منطقه و جهان موثر باشد، این فرصت از دست داده شد. هنوز هم این کشورها سرگردان هستند، و باز به نوعی برگشت به سوی نفوذ شوروی سابق در پیش گرفته اند و یا آمریکا مداخله ای می خواهد بکند و رقابتی از این جهت پیدا شده، در حالی که اگر ایران قدر فرصت را شناخته بود می توانست این نفوذ فرهنگی گذشته ای را که قرن ها پیش ایران به عنوان کشور اول در منطقه داشت تجدید بکند و یک شبکه فرهنگی وسیع را به کار بیندازد. این موضوع را در یک سخنرانی که چند سال پیش در قزاقستان داشتم مطرح کردم، جای افسوس دارد که ایران از موقعیت پیش آمده پس از فروپاشی شوروی استفاده نکرد، البته هنوز هم شاید فرصت تا حدی باقی باشد. به شرطی که ایران خودش را بی نظر و بی طرف نشان بدهد، منظور خاصی در بین نباشد بلکه احیای فرهنگی و همکاری های گذشته در کار باشد.
شما هیچ گاه فرهنگ و تمدن غرب را نفی نکرده اید اما همواره به آن نگاهی منتقدانه داشته اید، می خواهم بدانم در این سفر آنچه بیشتر برایتان جلب توجه می کرد، چه بود؟
این شاید قدری مفصل و از حوصله این گفت و گو خارج باشد. چیزی که در سفرهای قبلی و در سفر اخیر دیدم، به نظرم نوعی بحران تمدن غرب است. علتش هم این است که تعادل و موازنه میان نیازهای مادی انسان و نیازهای معنوی انسان تا حد زیادی به نفع نیاز مادی، بهم خورده، همه تکیه ها روی ابزارها و آلات زندگی ساز مادی شده و تقریبا" به صورت یک جامعه خیلی محدود با مرزهای محدود فکری و عاطفی در آمده و همه تکیه روی آسایش مادی است. این جواب دهنده به ابعاد دیگر روحیه انسانی نیست و پس از مدتی خستگی می آورد، کشور کانادا یک کشور تمام عیار و کامل است ولی بُعد دیگر معنوی به علت تاکید بر آسایش مادی در نظر گرفته نشده، همه چیز برنامه ریزی شده و منظم است و همه کارها با یک دکمه پیش می رود... به همین خاطر فکر می کنم زندگی در آنجا قدری سرد و ملال آور شده است.
یعنی نوعی بحران معنویت؟
بله، یعنی کمبود معنویت، چیزی که انسان به آن احتیاج دارد، چون نمی تواند به چاردیواری زندگی موجود بسازد بالاخره همان جریانی که سه سال پیش با آمدن اوباما در آمریکا حرفش زده شد این change که می گفتند را در نظر بگیرید، یعنی خود آمریکایی ها هم احساس می کردند که یک گرهی در کار است شاید خیلی آگاهانه نباشد ولی نگران هستند که اين زندگی به کجا می خواهد برسد، و به چه صورتی در بیاید. این احساس شده است.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 05,نوامبر,2024