امشب آسمان، امشب سکوت!

عدالت یعنی علی(ع)، علی (ع)یعنی مظلومیت...


رضا بردستانی


در انتظار شبی دیگر از لیالی قدر ، جان به دلدار می سپاریم و لحظه لحظه ی خوبی ها را از نورانیّت این روزها و شب ها که آسمان مهربان تر از همیشه به زمین می نگرد، طلب می نماییم. امشب تمام آنان که از چشمه سار مهربانی فرزند ابوطالب جرعه ای نوشیده اند، زانوی غم در بغل گرفته اند، هیچ مداوایی اثر ننموده، زهر در جسم و جان تنها منادی راستین عدالت رخنه کرده ، حال بیمار رو به وخامت نهاده است و کودکانی که مضطرب و غم آلوده سر بر دیوار خانه اش گذارده اند و از ته دل آه می کشند تا شاید خبری امیدوار کننده ره به بیرون خانه باز کند و اشک های فروخورده ای که کم کم بر گونه ها راه می جوید برای جاری شدن را آرامشی دوباره بخشند.

دستهایی لرزان و بیمناک در حالی که از غم و درد تنهایی به لرزه افتاده اند دیگر توان نگاه داشتن کاسه های شیر که برای زدودن درد و التیام نامردی و نامرادی هاآورده شده است را ندارد. می گویند شیر هم دیگر افاقه نخواهد کرد! زمزمه ای ویران کننده به گوش می رسد... به کودکان بگویید کاسه های شیر را با خود ببرند ، حال این مریض بهبود نخواهد یافت ! ناله هایی که بی صدا از دل بر می خیزد و راه در عرش و ملکوت می جوید اما درست شنیده اند صدایی آهسته و غم آلوده پیغام می فرستد: به آن ها بگویید رخت یتیمی برتن کنند و در عزای پدر خویش به ماتم و سوگواری بنشینند .

درست می شنوند یا بازی نسیم نامرادی است که شنیدنشان را به سخره گرفته است؟! کلمات، بریده بریده از در و دیوار خانه به بیرون می خزند...بگویید دیگر منتظر غریبه ای با نان و خرما نباشند .کودکان مبهوت می نگرند... : آن مرد غریبه نبود! همه می دانستند صاحب آن دست های پینه بسته و مهربان کیست! حالا دیگر این چه مشاطه ای است که پیک نا بلد خبری از دور دست ها می آورد و پیغام پشت پیغام که : بگویید آن غریبه ای که نیمه های شب ، نوازش دستانش ،گرمی آغوشش و صفای وجودش ، آرامشگاه یتیمان بود ... گریه امان از همه می رباید، تنهایی سایه ای سنگین بر آسمان غمزده ی کودکان حالا دیگر نا امید از بازگشت آقای مهربانی می گستراند و زبان دیگر به اختیار در کام خشکیده ی هیچ کس برای سر دادن ناله ای از ژرفای بی کسی ها هم همراهی نمی نماید این پیک چه می گوید از نیامدن که می گوید او که همیانی از نان و خرما بر دوش می کشید آشنای ما بود، غمخوار و آرامش بخش ما بود مگر می شود ما نشناسیم او همان علی بود که برخی سپاس از او را با نفرین و زخم زبان به او همراه می کردند.

دیگر باید روزهای تنهایی و هجوم ظلم را انتظار کشید چه با دست های خود عدالت را در خون نشاندیم و ... رو به سوی نخلستان های کوفه ، همان جایی که ذره ذره ی خاکش با گام های استوار علی آشناست ... ای چاه کوفه، ای مأمن رازهای ناگفته علی، سکوتت را بشکن، برخی از ناگفته های علی را بازگو کن، برای ما برای تمامی تاریخ بشریت، برای تمامی آن روزهایی که غبار تیرگی و ظلم ، تنفس در هوای زهرآلود مکان و مأوای زندگی بشری را ناممکن ساخته بود ... صدایی نمی آید دوباره با اندکی تردید و واماندگی سر در چاه فرو می بریم : ... ای سنگ صبور زخم های دل علی، نشانه ای ، روزنی ، صوتی ، ناله ای از علی داری تا با خود داشته باشیم ؟! در تنگناهایی که دل علی را صدا می زند بر زخم ناپیدایش گذاریم و التیامش بخشیم! چاه نخلستان کوفه بغض آلود زیر نفس های سنگین ما هق هق می کند به نجوای ما گوش نمی دهد که می پرسیم؟ صدای ناله های شبانه علی را به خاطر داری؟ به گوش جان بسپار ناله هایی که خواستگاران بی شماری دارد، و یک نا امیدی بیمار گونه فریاد می زنیم: ...دیگر در انتظار او نمان.

از نخلستان و چاه فاصله می گیریم، به سواد شهر می رسیم، سیمای شهری که به صادقانه ترین تفسیر عدالت پشت کرده است را کریه منظر و زشت رو می بینیم! روی خود را به سمتی دیگر اما روی سخن با کوفه و کوفیان؛ ای کوفه و ای کوفیان ، امشب علی دیگر غصه دار نیست ، همهمه ای در می گیرد، سر می خارانند، به چپ و راست خود می نگرند، نرم و گیج گاه بر می دارند.... فریادم در گلو خفه می شود اما تمام تلاش خودم را به کار می بندم... به خدای کعبه از خود اوشنیدم که ندا سرداد: فزت و رب الکعبه... همه باور دارند که امشب شب رستگاری علی است ، آزاد شدن از قید و بند دنیا همان رستگاری است، رها شدن از نامرادی ها و نامرادی ها بزرگترین سعادت است... و حکایت شب ، حکایت دیدار معبود دیدار علی با بهترین معبود و توانا ترین مخلوق، شب ملاقات او با رسول تکرار روزها و شب هایی که علی زانوی ادب پیش رسول الله ص. خم می نمود و رنج می دید و گنج حاصل می کرد. امشب یک شب به یادماندنی است شب وصال علی به زهراست.

زمین می لرزد، تاب تحمل این شقاوت را ندارد . شور بر پاست، غلغله در عرشیان بیداد می کند ، کوه جرأت چشم بر هم نهادن ندارد. عجب غوغاییست امشب ، زمینیان دستار از سر برگرفته اند، بر سر و سینه می کوبند چشمانیگریان در عزای جفای به علی توان بارید ندارد اشک در هجوم غمگساری های هر کدام از زمینیان آن قدر در تلاطم و غلیان است که می سوزاند و حکایت آسمانیان ، چشم از زمین بر نمی دارند، چشم به کوفه دوخته اند جایی که انسان جامه ی شقاوت بر تن می نماید گریانند اما به شوق دیدار علی ....همه آمده اند به دیدار علی ، همه رسولان در انتظارند، به صف ایستاده اند تا سواری فرق سر شکافته و ذوالفقار در نیام گام به وادی آنان گذارد. وصف علی را آن قدر شنیده اند که می شناسندش اما آن علی که آن ها می شناسند فرق شکافته و صورت خون آلود ندارد. او شحاع ترین عرب است پس چگونه با حالتی پریشان و با گام هایی لرزان آهسته و نامطمئن گام بر می دارد کسی از ظلم و کینه ی دشمنان علی خبر ندارد کسی زهر را نمی بیند که درون علی را به آتش کشیده است کسی ...جبراییل و عزراییل و میکاییل ، تمام منادیان یگانگی خداوند متعال با ادب و ارادت ایستاده اند حتی همه فرشتگان و مقربین به فرمان معبود گرد هم آمده اند:

نوایی آسمانی چشم ها را به نقطه ای خیره می سازد...ای فرشتگان ، تمام عرش می لرزد...ای بندگان صالح ، آسمان چونان گهواره ای به حرکت در می آید... ای مؤمنان ... خوانده می شوند همه ی کسانی که مهر علی بر دل و نام علی بر لب دارند...بیایید و به نظاره بنشینید ... سکوت حکمفرما می شود... این همان عبدی است که خلقت را آبرو بخشید او که مایه فخر معبود خویش است،... نگاه ها از زمین بر گرفته نمی شود نجوایی آسمانی پرده ی گوش افلاکیان را به نوازش شنیدن وا می دارد...بیایید نظاره کنید این علی است ...

عظمت را معنایی دوباره می بخشد تا بزرگی علی را ترسیم نماید بیایید و به نظاره بایستید عبدی را که جز خدا، رسول و اهل بیتش کسی درک نکرد عظمتش را و نشناخت او را .

طبیبا وامکن زخم سرم را مسوزان قلب زینب دخترم را

ببند آنگونه زخمم را که در قبر نبیند فاطمه زخم سرم را

در و دیوار مسجد هست ‏شاهد که من گفتم اذان آخرم را

وداع زندگی را گفتم آن روز که زد در کوچه قنفذ همسرم را

حضرت علی(ع) یک نام نیست، یک عبارت پر معنا و بی نظیر نیست او تجسم زیبای خلقت است نماد عدالت و بارزترین مظهر شجاعت برای تمامی آنانی که جریان خلقت را می شناسند او تنها تفسیر بدون تکرار عدالت برای همیشه تاریخ است، این بزرگ مرد نشانه هایی دارد که به سادگی می توان او را در بین تمامی مخلوقات شناخت بی نظیر در فتوت، کم نظیر در مردانگی و جوانمردی، تکرار ناشدنی در حق و عدالت ، سرآمد روزگار خود و حتی تاریخ در بندگی و عبادت .پدرش ابوطالب و او فرزند عبدالمطلب و او فرزند هاشم بن عبد مناف و مادرش فاطمه، دختر اسد فرزند هاشم بن عبد مناف... مرتضی یکی از القابش و مرتضی به این معناست که تمام رفتار و کردارش مورد پسند خدا و رسول خداست. لقب هایی دارد خاص که بر هیچ یک از بندگان مخلص خدا هم صدق نمی کند! اسدالله (شیرخدا)، حیدر (شیر بیشه ایمان) و کاشف الکَرب (برطرف کننده غم)

نهج البلاغه از اوست،نهج البلاغــه برگزیده ای است از بنده ای خاص و برگزیده مملو از از خطبه ها، نامه ها و سخنان کوتاه و حکمت آمیز... قطره ای از اقیانوس بیکران معارف الهــی که رنگ و روح گفتار بهترین مخلوقات عالم را با خود همراه دارد کلماتی که گذر زمان هرگز نتوانسته و نخواهد توانست غبار کهنگی بر آن بنشاند .

علی(ع) را باید از منظر و از نگاه اندیشمندان دیگر هم دید و شناخت اندیشمندانی که گاه داعیه ی مسلمانی ندارند اما سره از ناسره باز می شناسند. شبلی شمیل ( از پیشتازان مکتب مادیگری) در فضایل بی شمار امیرالمؤمنین می گوید: علی بن ابیطالب، بزرگ بزرگان، یگانه نسخه ای است که نه شرق و نه غرب، نه در گذشته و نه امروز، صورتی مطابق این نسخه ندیده است .چه تعبیر زیبا و باریک بینانه ای... جرج جرداق (اسلام‌پژوه و نویسنده شهیر لبنانی ) می نویسد: چه می شد بر تو ای دنیا، اگر نیروهای خود را جمع می کردی و در هر زمانی یک علی می آوردی با عقلش و قلبش و با زبان و ذوالفقارش. چه آرزو زیبا و محالی که خداوند متعال برای نشان دادن بزرگی و حکمتش یک بار علی را آفرید تا قبل و بعد او بر بی مثال بودنش گواهی دهند....امین نخله (یکی از دانشمندان مسیحی) در خصوص او و اوج تأثیر کلام علی می نویسد: هر گاه کسی بخواهد بیماری روح وروان خود را درمان کند، باید به گفتار امام علی در نهج البلاغه روی آورد و راه و روش زندگی را در پرتو این کتاب ارزشمند بیاموزد. و این گونه است که باید اشک ندامت بر دامان حسرت زده افشاند که پیرو عیسای مریم می داند و زاده ی مکتب انسان ساز اسلام غافل و بی خبر از عظمت و بزرگی این بزرگ مرد تمام اعصار و قرون...محمد بن ادریس ( رئیس مذهب شافعی از مذاهب اربعه اهل تسنن) درباره علی (ع) سروده ای دارد که مضمون آن چنین است: هر گاه علی جایگاه و حقیقت خویش را برای مردم آشکار کند، هر آینه مردم دسته دسته در برابر او به سجده خواهند افتاد، شافعی مُرد وعاقبت نفهمید علی پروردگار است، یا پروردگارش مال اوست. شافعی زبان به اعتراف می گشاید تا رازی دیگر از رموز خلقت آشکار گردد... جبران خلیل جبران نیز می نویسد: علی از جهان درگذشت، در حالیکه شهید عظمت خود شد. در حالی که نماز میان دو لبش بود و دلش از شوق پروردگار لبریز بود. عرب حقیقت مقام و قدر علی را نشناخت، تا از میان همسایگان پارسی آنان، مردمی به پا خاستند و بین گوهر و سنگ ریزه را فرق گذاشتند مردمان پارس که گوهر شناسانی هستند قابل و حریف اینگونه مهر علی را با جان و دل خویش پیوند زده اند و حق نیز همین است ... بارون کاردایفو ( دانشمند فرانسوی) می نویسد: علی مولود حوادث نبود، بلکه حوادث را او به وجود آورده بود، اعمال او مخلوق فکر وعاطفه و مخیله خود اوست، پهلوانی بود که درعین دلیری ، دلسوز و رقیق القلب، و شهسواری بود که در هنگام رزم آرایی، زاهد از دنیا گذشته بود. به مال و منصب دنیا اعتنایی نداشت و در حقیقت ، جان خود را فدا نمود. روحی بسیار عمیق داشت که ریشه آن ناپیدا بود و در هر جا خوف الهی آن را فرا گرفته بود. این ها تکه هایی است از دریافته های بشری برای تبیین بزرگواری و تکرار ناپذیری علی .

علی را با مالک گفتگو ها بود کلام پایانی را از زبان مهربان علی خطاب به مالک بر می گزینیم آن جا که درسفارش امام به مالک اشتر پیرامون موضوع رعایت حقوق مردم در می ساید و گوهر می افشاند:« دوست داشتنی ترین چیزها در نزد تو در حق، میانه ترین و در عدل، فراگیرترین و در جلب خشنودی مردم گسترده ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص (نزدیکان) را از بین می برد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند. خواص جامعه همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل می کنند، زیرا در روزگار سختی یاریشان کمتر و در اجرای عدالت از همه ناراضی تر، و در خواسته هایشان پافشارتر، و در عطا و بخشش کم سپاس تر و به هنگام منع خواسته ها، دیر عذر پذیرتر و در برابر مشکلات کم استقامت تر هستند، در صورتی که ستون های استوار دین و اجتماعات پرشور مسلمین و نیروهای ذخیره دفاعی عموم مردم هستند."

در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید / قربان حسن مطلع و حسن ختام او . . .

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا