قدر یکدیگر را بدانیم

      هر دیداری ، شاید آخرین دیدار باشد

  یزدفردا"  حسین  مسرت:دیروز دیدمش شاد و خندان ، پشت صندوق نشسته بود ، تعارف کرد: پنیر محلّی خوب هم داریم .امّا امروز عکس آن جوان را همراه با اطلاعیۀ  برگزاری مراسم در پشت ویترین مغازه اش دیدم. مات ومبهوت به کناری می ایستم، باورم نمی شود. دراین روزگار سخت وتنگی معاش ، مرگ هم برای بسیاری از مردم عادی شده است ؛ انگاری همسایه یا فردی عادّی سرما خورده است . همه بی تفاوت از کنار مرگ دیگران و یا حتی نزدیک ترین دوستان می گذرند.

     دیگر نشانی از دوستی های بی ریای قدیمی دیده نمی شود. دست ها بشدّت سرد است .در برخوردهای روزانه ، سرد و  کسالت آوریم. برای رفع تکلیف ، جواب سلام یکدیگر را می دهیم. خند ه های مصنوعی و تعارفی خشک وخالی پرتاب می کنیم؛ برای فرار از ادامۀ هم صحبتی با گفتن جملۀ تکراری: « در خدمت باشیم» یا « با اجازه»، قال قضیّه را می کنیم . خیلی هنر کنیم ،چند هفته  یک بار به دوستان صمیمی ، پیامک طنز همراه با هشدار می دهیم که  مثلا هر 39 روز یک بار، احوال دوستان را بپرس ، شاید مرده باشد و برای مراسم چهلم برسی و از این جور سخن ها.

       گفتگوها و سخن ها تکراری و کسل کننده شده است.همه کهنه اند وسخن نو خریداری ندارد. چرا این چنین شده ایم ؟

        بیگانه ترین افراد در این روزگار ، خویشان ونزدیکان هستند که گاه سالی یک بار در ایّام عید و گاه چند سال یک بار به هنگام عروسی و درگذشت ،آن ها را می بینیم .

      همه از هم بی خبر ند ،تا اینکه یک روز در تابلوی اعلانات خیابان یا بر دیوار مسجدی ، عکس دوست صمیمی خود را می بینی که به تو زل زده است . آن گاه است که افسوس می خوری و رد می شوی، تاروزی دیگر و عکسی دیگر.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا