گزیده سرمقاله روزنامههای صبح امروز
اصولگرایان را چه میشود؟ -مجلس نهم:35
روزنامههای صبح امروز ایران در سرمقالههای خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداختهاند از جمله «دشوار نیست ! شدنی است»،«روند سازش در پایان راه»،«گفتمان سازی اصولگرایان در انتخابات 90»،«التهاب عذاب آور در اسرائیل»،«اصولگرایان را چه میشود؟»،«واگذاریهای دولتی و میزان انحرافها»،«روسیه و طرح گام به گام؟!»،«مذاکره با آمریکا شاید وقتی دیگر»،«بحران نفت سامان میگیرد»و...که برخی از آنها در زیر میآید
کیهان:دشوار نیست ! شدنی است
«دشوار نیست ! شدنی است»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛اگر «اصولگرایی» را تاکید نظری و عملی بر آموزه های اسلام ناب محمدی(ص) ترجمه کنیم- که چنین است- و در عرصه سیاسی، تحقق اصولگرایی را در انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن بدانیم- که جز این نیست- به این نتیجه قطعی و منطقی می رسیم که «اصولگرایی» یک «گفتمان» است و از این روی، وحدت اصولگرایان یک وظیفه و تکلیف راهبردی و استراتژیک است و نه، فقط یک نیاز کاربردی برای پیروزی در این یا آن انتخابات. این وظیفه راهبردی همان است که در کلام مبارک حضرت امام(ره) با عنوان «حفظ نظام، اوجب واجبات است» به آن اشاره شده است. و اما، از سوی دیگر، امروزه دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها بعد از شکست و رسوایی در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 که نمونه دیگری از جنگ احزاب بود، «نفوذ در خانه ملت» را به عنوان یک هدف استراتژیک دنبال می کنند. بنابراین انتخابات مجلس نهم، اگرچه به تنهایی در بستر و چارچوب یک «تاکتیک» قابل ارزیابی است ولی از آنجا که دشمن بیرونی با نفوذ به خانه ملت، در پی فتنه انگیزی و مقابله با موجودیت اسلام و انقلاب است، وحدت اصولگرایان برای پیشگیری از نفوذ دنباله های سرسپرده دشمن به مجلس شورای اسلامی که یکی از اصلی ترین کانون های تصمیم ساز و سیاست پرداز نظام است، ضرورتی راهبردی پیدا می کند و از پله تاکتیک به سطح استراتژیک منتقل می شود. در توضیح این نکته، گفتنی است که دشمن اصلی انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن، حکومت بعثی عراق نبود و صدام و دار و دسته اراذل و اوباش او تنها در قد و قواره مأموران اجاره ای آمریکا و اسرائیل- دقیقاً نظیر اصحاب فتنه 88- برای مقابله با نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران به میدان اعزام شده بودند ولی پیروزی احتمالی دیکتاتور عراق، ضربه هولناک و شاید جبران نا پذیری بر پیکره اسلام و انقلاب بود و از این روی امام راحل ما- رضوان الله تعالی علیه- دفع فتنه آمریکایی- اسرائیلی حزب بعث عراق را ضروری ترین وظیفه و تکلیف آن روزهای مردم و نظام دانسته و بسیج همگانی نفرات و امکانات کشور برای مقابله با تجاوز نظامی عراق را در «رأس امور» معرفی می کردند. ضرورت تمرکز روی جنگ به اندازه ای بود که وقتی تعدادی از فرماندهان نظامی برای مقابله رو در رو و بی واسطه با اسرائیل به سوریه رفتند و بسیاری بر این باور بودند که اکنون به جای جنگ با مأموران اجاره ای آمریکا و اسرائیل، به مقابله با دشمن اصلی خواهیم رفت، امام راحل(ره) با هوشمندی و نگاه ملکوتی خویش فرماندهان یاد شده را فراخوانده و فرمودند «راه قدس از کربلا می گذرد».
امروزه در عرصه انتخابات مجلس نهم سه جریان متفاوت را می توان آدرس داد که در یک نگاه کلی و گذرا و بدون ورود به جزئیات و مسائل پیرامونی عبارتند از؛
1- جریان فراگیر و پرنفراتی که با عنوان جبهه اصولگرایان شناخته می شوند و بر مبانی و آموزه های اسلام و انقلاب در عمل و نظر تأکید می ورزند. این جریان سابقه ای کم نظیر و در مواردی بی نظیر از خدمت به مردم و پاکدستی و پاکبازی را با خود دارد.
2- جریان کم دامنه دیگری که اگرچه تابلوی اصولگرایی ندارند ولی آموزه های اصولگرایی را به مفهوم مبانی و اصول اسلام و انقلاب باور دارند و به علت اختلاف سلیقه های کاربردی- و نه راهبردی- در حلقه جریان اول تعریف نمی شوند. این جریان سیاسی هنوز تابلوی مشخصی برای معرفی خود انتخاب نکرده است و تنها با نگاهی به عرصه سیاسی کشور می توان حضور آن را احساس کرد. برخی از شواهد و قرائن حکایت از آن دارند که جریان کم دامنه مورد اشاره در حال رایزنی برای یافتن همفکران، سازماندهی آنان و نهایتا گزینش تابلو به منظور حضور در انتخابات مجلس نهم است.
3- از اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 می توان به عنوان گروه سوم یاد کرد که جریان انحرافی نیز با توجه به عملکرد و مواضع چندساله اخیر در همین گروه قابل ارزیابی است. اصلی ترین خصوصیات این گروه عبارتند از
الف: شمار اندک نفرات
ب: همراه داشتن داغ پاک نشدنی و ننگین وطن فروشی و خیانت
ج: پیروی بی کم و کاست از دستورالعمل های دیکته شده دشمنان بیرونی
اگرچه اسناد و مدارک فراوانی از وطن فروشی و خیانت این گروه در دست است و کیهان در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 به انبوهی از آنها با ذکر منبع و مأخذ غیرقابل انکار و قابل دسترسی برای همگان، اشاره کرده است ولی بدون نیاز به این اسناد و تنها با نگاهی گذرا به عملکرد این گروه به آسانی می توان دید که گروه یاد شده اولا؛ از خود اختیار و استقلالی ندارد و در نقش رحم اجاره ای برای سرویس های اطلاعاتی مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس در صحنه حضور داشته است و ثانیا؛ حضور کنونی این گروه در عرصه مجازی و فضای سایبریک است که به اعتراف هیلاری کلینتون هزینه آن از محل بودجه 400 میلیون دلاری آمریکا تامین شده است. این گروه به خوبی می داند که به دلیل خیانت ها و جنایات مشمئزکننده خود با نفرت و انزجار عمومی روبروست و از این روی، نمی تواند با تابلوی اصلی و هویت واقعی خود در عرصه حضور داشته باشد و اخبار و گزارش های موثق حکایت از آن دارند که این گروه برنامه انتخاباتی خود را روی چند محور متمرکز کرده است که دو محور زیر اصلی ترین آنهاست؛
الف: معرفی برخی از افراد وابسته به خود که هنوز شناخته نشده و یا کمتر شناخته شده اند- و به قول خودشان سفید!- با هویت غیرواقعی و بدون تابلو. برنامه ریزان بیرونی گروه یاد شده اعتراف می کنند که امید بسیار اندکی برای ورود احتمالی چند تن از وابستگان خود به خانه ملت دارند.
ب: تفرقه افکنی در میان جبهه اصولگرایان. این محور که با بهره گیری از شگردهای مختلف و حمایت گسترده روانی- تبلیغاتی دشمنان بیرونی دنبال می شود، اصلی ترین محور فعالیت گروه مورد اشاره است. نقش جریان انحرافی که پیوندهای پنهان و آشکاری با جریان فتنه 88 دارد، در این محور قابل ارزیابی است.
پرداختن به آرایش سیاسی گروه ها و احزاب سیاسی و برنامه های آنان برای انتخابات مجلس نهم موضوع این نوشته نیست و فصل جداگانه ای می طلبد که به بعد موکول می کنیم.
و اما، با توجه به شرایطی که به آن اشاره رفت، اهمیت انتخابات مجلس نهم فراتر از آن است که در بستر یک نیاز کاربردی ارزیابی شود، بلکه این وحدت به یقین یک تکلیف و ضرورت راهبردی و استراتژیک برای دفاع از حاکمیت گفتمان اصولگرایی است و بعید نیست که کمترین شکاف بر پیکره یکپارچه اصولگرایان با آسیب های احتمالی و هزینه سازی همراه باشد. از این روی و به منظور تحکیم بیشتر این وحدت که خوشبختانه این روزها با هوشمندی اصولگرایان به سامان قابل قبول و امیدوارکننده ای رسیده است، پیشنهاد می شود؛
الف: عزیزان بزرگواری که به دلیل اعتماد و اطمینان همه اصولگرایان در جایگاه مدیریت جمع 8+7 قرار گرفته اند، چنانچه برای سهولت در ساماندهی امور نیاز به همکاری دیگران دارند- که به یقین دارند- همکاران خود را، اولا؛ از میان شخصیت های خوش سابقه و مورد قبول و پذیرش اکثریت قریب به اتفاق اصولگرایان انتخاب کنند، ثانیا؛ همکاران انتخاب شده را معرفی کنند، ثالثا؛ از این همکاران تنها برای انجام و اجرای تصمیم های اتخاذ شده از سوی مدیریت گروه 8+7 و در بستر کاملا تعریف شده استفاده کنند و رابعا؛ که از سه مورد قبلی بااهمیت تر و تعیین کننده تر است، این که اختیارات و یا بخشی از اختیارات خود - هرچند اندک- را به همکاران یاد شده تفویض نکنند. زیرا وثوق و اعتماد اصولگرایان متوجه و متمرکز در مدیران اصلی است که نزد همگان به دلسوزی، حکمت و تیزبینی شناخته شده اند و نه نفرات دیگری که ممکن است در میان اصولگرایان از این اندازه، اعتماد و اطمینان برخوردار نباشند. مثلا خدای نخواسته از کسانی باشند که در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 موضع و مرزبندی مشخص و اعلام شده ای با فتنه گران نداشته اند. و یا نسبت به برخی از سران پنهان فتنه، ارادتی پنهانی و کمتر آشکار شده، داشته باشند!
ب: پیشنهاد دوم را با داستانی درس آموز و عبرت انگیز از مرحوم «علامه حلی» فقیه بلندآوازه و بزرگوار جهان اسلام و دنیای تشیع می آمیزیم. از مرحوم «علامه حلی» نقل است که وقتی می خواست درباره یکی از مسائل فقهی مربوط به طهارت آب چاه فتوا بدهد، ابتدا، چاه آبی را که خود در خانه داشت، پر کرد و هنگامی که از ایشان علت را پرسیدند، در پاسخ فرمود؛ بیم آن داشتم که برخورداری من از این چاه در فتوایی که صادر می کنم بی تاثیر نباشد.
و اما، پیشنهاد دوم که احتمالا برای برخی از دوستان غیرمنتظره و عجیب تلقی شود آن که، آن عده از شخصیت های اصولگرا که در مراکز تصمیم گیری نهایی برای معرفی نامزدها حضور دارند چه جمع 8+7 و چه مرکزیت جریان ها و جمعیت های شناخته شده اصولگرا، از هم اکنون اعلام کنند که قصد نامزد شدن برای انتخابات مجلس نهم را ندارند تا از برخی آفت های احتمالی در معرفی نامزدهای اصلح در امان باشند. دشوار نیست ! شدنی است.
جمهوری اسلامی:روند سازش در پایان راه
«روند سازش در پایان راه»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان در جدیدترین موضع گیری سازش طلبانهاش در قبال رژیم صهیونیستی گفت: خواستار همزیستی مسالمت آمیز با اسرائیل هستیم! رئیس تشکیلات خودگردان بار دیگر بر تعهد و پایبندی این تشکیلات بر روند سازش تاکید کرد.
اظهارات محمود عباس را باید در چارچوب تحرکات تازهای دانست که برای احیای روند سازش به جریان افتاده است. اگر به این اتفاقات، انجام گفتگوهای مفصل و به اصطلاح دوستانه و غیررسمی منابع خبری عربستانی "العربیه" و "الشرق الاوسط" با نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی و شیمون پرز، رئیس رژیم صهیونیستی اضافه شود مشخص میگردد که پشت تلاشهای جدید در جبهه عربی، ریاض قرار دارد و در شکل دهی، مثلثی متشکل از عربستان، آمریکا و رژیم صهیونیستی، تحرکات جدید را هدایت میکنند.
انگیزه اصلی تحرکات شتابزده اخیر برای احیای روند سازش را نیز باید وحشت از تبعات و آثار قیامهای مردمی در منطقه، تحت عنوان "بهار عربی" دانست.
پیروزی قیامهای مردمی در منطقه و افتادن مقدرات کشورهای منطقه به دست مردم، اوضاع و شرایط را به طور کلی تغییر خواهد داد. هر چند در مورد شکل دقیق ساختار آتی منطقه و نتیجه تحولات کنونی نمیتوان دقیقاً پیشبینی کرد ولی آنچه قطعی است این است که شرایط به ضرر رژیم صهیونیستی و قدرتهای حامی آن و به سود ملتهای منطقه، از جمله ملت فلسطین رقم خواهد خورد.
به عبارت دیگر، پیروزی خیزشهای مردمی در منطقه به مثابه مرگ روند سازش خواهد بود چرا که روند سازش با ایفای نقش حکام سازش طلب در منطقه امکان پیدایش و ادامه حیات داشته است و حذف شدن این حاکمان وابسته، مولفههای اصلی روند سازش را از میان خواهد برد.
اکنون، شرایط در مصر، به عنوان اصلیترین شریک رژیم صهیونیستی در روند سازش دچار دگرگونی و تغییر اساسی شده است و صهیونیستها و شرکای عربستان، مهمترین متحد خود را در روند سازش از دست دادهاند. هرچند تشکیلات نظامی حاکم بر مصر میکوشد میراث سیاستهای رژیم گذشته را حفظ کند ولی در مقابل فشار و اعتراض میلیونی ملت مصر، چارهای جز تسلیم و ایجاد تغییر در سیاستهای داخلی و خارجی، از جمله در رابطه با تل آویو ندارد.
در اردن نیز به عنوان دومین شریک به اصطلاح صلح رژیم صیهونیستی، اوضاع شدیداً متلاطم است و آنچنان که شواهد موجود نشان میدهند این کشور نیز آبستن تغییرات عمده در رویکردها و سیاستهای داخلی و خارجی، از جمله مناسباتش با رژیم صهیونیستی است.
وضعیت در دیگر کشورهای منطقه نیز چندان باثبات نیست و حاکمان این کشورها، که عمدتاً متحد و پیرو دستورات واشنگتن میباشند در بیم و هراس از دست دادن تاج و تخت خود قرار دارند و در نتیجه، همچون گذشته، توان مشارکت فعال در روند سازش با رژیم صهیونیستی را ندارند.
مجموعه این تحولات بیانگر آن است که شرایط برای بقای رژیم صهیونیستی سخت شده و در آینده سختتر خواهد شد، هرچند سردمداران این رژیم میکوشند این واقعیت را کتمان کنند.
با توجه به این مسائل میتوان گفت تحرکات سازشطلبانه اخیر دو هدف را دنبال میکند که نخست آن، دور نگاه داشتن جناح سازش طلب فلسطین و حکام وابسته منطقه از آسیب گردباد تحول آفرین انقلابهای منطقه و دوم، نجات رژیم صهیونیستی از فروپاشی ناشی از تغییرات حتمی در معادلات آتی منطقه است.
60 سال تاریخ مملو از شرارت و تجاوزگری رژیم صهیونیستی و 20 سال سابقه مذاکرات سازش اثبات کرد که رژیم صهیونیستی نه تنها به همزیستی با فلسطینیها نمیاندیشد بلکه اساساً حقی برای این ملت قائل نیست و این نکتهای است که جناح سازش طلب فلسطین نمیتواند آنرا انکار کند.
درحالی که رژیم صهیونیستی پس از روی کار آمدن تیمی از تندروترین صهیونیستها به سرکردگی بنیامین نتانیاهو، آشکارا اعلام کرد خود را به مفاد پیمانهای سازش گذشته متعهد نمیداند، سخن گفتن از زندگی مسالمت آمیز با چنین رژیمی، جز خیانت و حماقت مفهوم دیگری ندارد.
جدای از این مسئله، باید پرسید تشکیلات خودگردان با تکیه بر کدام مشروعیت و صلاحیت قانونی از طرف ملت فلسطین سخن میگوید و بخشی از سرزمینهای اشغال شده را به صهیونیستها حاتم بخشی میکند؟ ملت فلسطین آنچنانکه پیشتر و بارها در مناسبتهای مختلف موضع خود را اعلام کرده، خواستار احقاق حقوق کامل و آزادی کل سرزمینشان از چنگ صهیونیستهای اشغالگر است.
صهیونیستها باید بدانند راهی جز تن دادن به خواست برحق ملت فلسطین و باز گرداندن آن به صاحبان اصلی شان ندارند و ملت فلسطین با پشتوانه 60 سال مبارزه و مقاومت ثابت کرده است که مصمم به ادامه مبارزه تا دستیابی به پیروزی کامل میباشد و شرایط جدید ناشی از تحولات منطقه، این پیروزی را دست یافتنی کرده است طوفان قیام عدالت طلبانه و آزادیخواهانه سراسری در منطقه، در آینده نه چندان دور شرایط ظالمانه فعلی را دگرگون خواهد کرد و در دوره جدید، که نشانههای آن از هم اکنون پدیدار گشته است جایی برای متجاوزان، جنایتکاران و همچنین سازش طلبان وجود نخواهد داشت.
رسالت:گفتمان سازی اصولگرایان در انتخابات 90
«گفتمان سازی اصولگرایان در انتخابات 90»عنوان سرمقالهِ روزنامهی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛
اشاره:
در ادامه بحث گفتمان سازی اصولگرایان در نهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی در این قسمت به الزامات و مقتضیات بازآرایی گفتمانی متناسب با متغیر های جدید در مناسبات سیاسی و اجتماعی در دهه 90 می پردازیم.
الزامات و مقتضیات گفتمان سازی اصولگرایان
1- در اغلب دموکراسی های متداول در دنیای امروز گفتمانهای انتخاباتی و بالتبع آن رویکردهای سیاستگذارانه policy propensities ارتباط مستقیمی با انتظارات عمومی، پویشهای ملی و ملاحظات استراتژیکی دارد که برای یک کشور مهم به شمار می آیند. در کشورهای مختلف به فراخور وضعیت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی؛ شهروندان برای موضوعات ویژه ای اهمیت قائل هستند و سیاستگذاران ملاحظات منحصر به فرد و یا حتی مشترکی برای اداره کشور دارند. در انگلیس تاکید بر دارایی های خصوصی و صیانت از ارزش پول این کشور(پوند) در درجه اول اهمیت قرار دارد.
در آمریکا تلفیقی از پرستیژ بین المللی برای سیاستمداران و مسائل رفاهی برای رای دهندگان مهم است. در سوئیس، نروژ، کانادا و دانمارک آزادی و رفاه اقتصادی حرف اول را می زند. بر این اساس یکی از لوازم اصلی گفتمان سازی اصولگرایان در انتخابات 90 توجه توامان به ملاحظات اساسی برای کشورداری و مطالبات عمومی است. بدیهی است با توجه به متغیرهای مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نتیجه ارزیابی از انتظارات ملی در دهه 90 نسبت به فهم مطالبات مردم در سالهای 80 متفاوت باشد. به عنوان نمونه اگر در اوایل دهه 80 مسکن جایگاه مهمی در مطالبات مردم داشت اما امروز این مطالبه با توجه به سیاست های
تاثیر گذار دولت نهم و دهم به خصوص در حوزه مسکن مهر البته در صورت تداوم این سیاست ها از اهمیت آن کاسته شده است. از سویی برخی ملاحظات استراتژیک نظام و اصولگرایان نیز با توجه به متغیر های جدید در مناسبات سیاسی، بین المللی، اقتصادی و ...تفاوت کرده است. در دهه 90 وقوع انقلاب های بزرگ خاورمیانه بسیاری از متغیر ها در روابط جمهوری اسلامی با اروپا و آمریکا را دستخوش تغییر قرار داده است.
2- یکی دیگر از لوازم گفتمان سازی اصولگرایان در انتخابات 90 شناسایی "غیریت" یا "دگر" گفتمانی است. بر اساس نظریه گفتمان تمامی تحولات سیاسی و اجتماعی محصول منازعات معنایی میان گفتمان هاست. آنچه از بررسی گزاره های زبان شناختی و فرا زبان شناختی اصولگرایان در بستر تحولات تاریخی و اجتماعی و همچنین در سایه تحولات معنایی به دست می آید این است که اصولگرایان در تعریف غیریت خود به قدر مشترکی رسیده اند و آن دو گروه، "فتنه گران 88" و "جریان انحرافی" هستند. فتنه گران 88 کسانی هستند که در دو غائله 1378 و 1388 نقش کلیدی را داشتند و بر اساس یک برنامه ریزی سازماندهی شده پس از رحلت حضرت امام خمینی(ره) ضمن ارتباط با بیگانگان با بسیج منابع و امکاناتی که در اختیارشان بود زمینه را برای براندازی نظم مقدس جمهوری اسلامی مستعد نمودند. گروه انحرافی نیز به جریان محدودی از افراد ذی نفوذ در پیکره دولت دهم گفته می شود که به واسطه فساد اقتصادی، اعتقادی، سیاسی و فرهنگی کژراهه انحراف را در پیش گرفتند. البته وزن این گروه با جریان فتنه اصلا قابل قیاس نیست و بیشتر یک مسئله فرعی است تا اصلی. لذا اصولگرایان ضمن اهتمام در غیریت سازی با این گروه حساب آنها را از دولت خدمتگزار جدا می کنند وعملکرد و صفات مثبت احمدی نژاد و دولت نهم و دهم مستظهر به پشتیبانی همه جانبه اصولگرایان است. در این دگر سازی با تاکید بر رهنمود ویژه رهبر معظم انقلاب مبنی بر "جذب حداکثری و دفع حداقلی" اصولگرایان اصراری به "دگر انگاری " سایر طیف هایی که در دایره موسع اصولگرایی جمع شده اند ندارند.
در واقع به زعم اصولگرایان اثبات شی نفی ماعدا نمی کند و رویکردهای سلبی ضمن لطمه زدن به گفتمان اصولگرایی با رهنمود رهبر معظم انقلاب یعنی جذب حداکثری و دفع حداقلی منافات دارد. در سیاست توسعه دایره خودی ها همیشه بهتر از تصفیه غیر خودی ها است. تصفیه نا خالصیها هر چند ناگزیر هم باشد هزینه بر است. مضاف براینکه درجه خلوص خودیها یکسان و مساوی نیست. از حواریون نظام تا آنهایی که کمی متوسط تر هستند و حتی آنهایی که در برخی مقاطع مورد شماتت نظام قرار گفته اند جملگی خودی هستند. گسترش دایره خلصین، غیر خودی ها را تحت الشعاع قرار می دهد و موجب افزایش کیفیت و کمیت خلوص درجامعه می شود. رهبر معظم انقلاب در این خصوص معتقدند: "بعضىها میگویند وحدت، بعضىها میگویند خلوص؛ شما چه میگویید؟ من میگویم هر دو. خلوص که شما مطرح میکنید - که ما بایست از فرصت استفاده کنیم و حالا که غربال شد، یک عدهاى را که ناخالصى دارند، از دایره خارج کنیم - چیزى نیست که با دعوا و کشمکش و گریبان این و آن را گرفتن و با حرکت تند و فشارآلود به وجود بیاید؛ خلوص در یک مجموعه که اینجورى حاصل نمیشود؛ ما به این، مأمور هم نیستیم. در صدر اسلام، خوب، با پیغمبر اکرم یک عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابىّبنکعب بود، عمار بود، کى بود، کى بود؛ اینها درجه اول و خالصترینها بودند؛ عدهاى دیگر از اینها یک مقدارى متوسطتر بودند؛ یک عدهاى بودند که گاهى اوقات پیغمبر حتّى به اینها تشر هم میزد. اگر فرض کنید پیغمبر در همان جامعه چند هزار نفرى - که کار خالصسازى خیلى آسانتر بود از یک جامعه هفتاد میلیونى کشور ما - میخواست خالصسازى کند، چه کار میکرد؟ چى برایش میماند؟ آن که یک گناهى کرده، باید میرفت؛ آن که یک تشرى شنفته، باید میرفت؛ آن که در یک وقتى که نباید از پیغمبر اجازه مرخصى بگیرد، اجازه مرخصى گرفته، باید میرفت؛ آن که زکاتش را یک خرده دیر داده، باید میرفت؛ خوب، کسى نمی ماند. امروز هم همین جور است. اینجورى نیست که شما بیایید افراد ضعافالایمان را از دایره خارج کنید، به بهانه اینکه میخواهیم خالص کنیم؛ نه، شما هرچه میتوانید، دایره خلّصین را توسعه بدهید؛ کارى کنید که افراد خالصى که میتوانند جامعه شما را خالص کنند، در جامعه بیشتر شوند؛ این خوب است. از خودتان شروع کنید؛ دور و بر خودتان، خانواده خودتان، دوستان خودتان، تشکل خودتان، بیرون از تشکل خودتان. هرچه میتوانید، در حوزه نفوذ تشکل خود، براى بالا آوردن میزان خلوصهاى فردى و جمعى تلاش کنید؛ که نتیجه آن، خلوص روزافزون جامعه شما خواهد شد. راه خالص کردن این است." (1) از سویی همان طور که معظم له به خوبی اشاره کردند اساسا دایره خودیها کمتر محل اختلاف است. به راحتی می توان روی افزایش خلوص سیاسی یک شخص یا جریان قسم خورد اما به سختی می شود درباره غیر خودی شدن همان شخص یا جریان شهادت داد. البته این به معنای غفلت از غیر خودی ها نیست چرا که در بسیاری از اوقات ورود آنها به جبهه خلصین لطمات خطرناکی را به نظام و مردم وارد کرده است. اما مسئله امروز ما شاخص وحدت در بین خودیهاست. مبنای اتحاد سیاسی درکشور اصول است و معیار اصول افراد و اشخاص نیستند.
اصول چیزی به جز مواریث مادی و معنوی حضرت امام خمینی(ره) که در وصیت نامه سیاسی- الهی ایشان برجسته شده و در رهنمودهای مقام معظم رهبری بارها و بارها بدان ها اشاره شده، نیستند. مهدویت گرایی، عدالتخواهی، استکبارستیزی، آزاداندیشی، مبارزه با فساد و تبعیض، شایسته سالاری، گسترش فرهنگ نقادی، اعتماد و اتکا به هویت دینی و ملی، خود باوری،اعتقاد عمیق به مبانی و اصول فکری حضرت امام (ره) و مواضع رهبر معظم انقلاب بخش مهمی از ایستارها وارزشهای پذیرفته شده انقلاب اسلامی و مردم هستند. پاشنه آشیل مجموعه نیروهای معتقد به انقلاب اسلامی این است که این اختلاف نظرهای سطحی منجر به نقار و واگرایی های غیر قابل جبران تبدیل شود و دشمن از آن سوء استفاده نماید. براین اساس هر کسی که اصول را قبول دارد دردایره خودیها و خلصین قرار دارد وگسترش دایره خودیها مساوی با تنگ شدن مسیر تنفس غیر خودیها واپوزیسیون است.
پی نوشت:
1- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان در یازدهمین روزماه رمضان 1431 مصادف با 31/5/1389
قدس:التهاب عذاب آور در اسرائیل
«التهاب عذاب آور در اسرائیل»عنوان یادداشت روز روزنامهی قدس به قلم صادق مهدی شکیبایی است که در آن میخوانید؛جلب همدردیهای جهانی با تئوری افسانه «یهود سوزی»، ایجاد ائتلافهای منطقه ای و بین المللی و در نهایت قبضه نهادهای مالی جهانی با هدف ایجاد اقتصادی پویا، سه حلقه اصلی و اساسی در طول 63 سال گذشته برای بقا و حفظ موجودیت و تأمین امنیت رژیم اشغالگر قدس در منطقه خاورمیانه بوده است.
سه حلقه به هم پیوسته ای که طبق طراحی جنبش صهیونیسم باید به خوبی «اسرائیل» را طی دهه های گذشته از مراحل سخت و دشوار عبور می داد، امروز اما به نظر می رسد زنجیرهای آن از هم جدا شده اند و آینده مولود نامشروع غرب در پیکره جهان اسلام را در هاله ای از ابهام فرو برده است.
افسانه هولوکاست ابزاری بود در دست زرسالاران یهودی تا با انتشار آن وجدان انسانهای غربی وامدار و مقروض یهودیان شود و بستر تشکیل وطن ملی یهود به هرقیمتی حتی به قیمت ابروی تمدن غرب فراهم گردد. این حربه همواره از سوی اسرائیل به کار گرفته شده است تا بقای این رژیم حفظ شود.
در کنار این ابزار، ایجاد ائتلافهای منطقه ای برای تأمین امنیت اسرائیل، بسیار حایز اهمیت بوده است. اسرائیل از ابتدای تأسیس ( 1948 م) در منطقه اقدام به ایجاد پیمانهای امنیتی منطقه ای کرده است که اتحاد با رژیمهای پهلوی در ایران، جعفر نومیری در سودان و... از جمله این پیمانها با هدف تأمین امنیت اسرائیل بوده است. حتی پس از سقوط این رژیمها، اسرائیل بیکار ننشست و با تاکتیکهای مختلف، ترکیه و مصر را جایگزین ائتلافهای قبلی نمود و بدین ترتیب، خلاهای ناشی از انقلابها در ایران و سودان را تا حدودی پر کرد. این جایگزینی در حالی صورت میگرفت که اتحاد با غرب سرمایه دار و زرسالار، به قوت خود باقی بود.
ابزار سومی که اسرائیل همواره از آن به عنوان حلقه قدرتمند حفظ و بقای خود سود برده، نفوذ در مدیریت و در نهایت کنترل نهادهای زرسالار و مالی جهانی است که تلاش می کرد نبض اقتصاد جهانی را از طریق ارزشهای لیبرالیستی، در دست گیرد.
امروزه اما زنجیر هر سه حلقه ذکر شده، به نوعی پاره شده و اصلی ترین موضوع اسرائیل، یعنی امنیت و اقتصاد، با چالش جدی و جوهری، روبه روست.از پیمانهای منطقه ای همچون ایران، سودان، ترکیه و مصر، هیچ اثری نیست. هرچه هست، به نخ پوسیده ای می ماند که آن هم در پی طوفان قیامهای مردمی در نتیجه بیداری اسلامی منطقه، در حال گسستن است. اینجا امنیت - حیاتی ترین موضوع برای رژیم تل آویو- اسرائیل، نشانه رفته است.
همدردیهای بین المللی با اسرائیل هم که روزگاری با تابوی هولوکاست جلب می شد، امروزه با هولوکاست غزه و راهزنی علیه سفیران بین المللی، کفه اش به سمت فلسطینیها سنگینی می کند. نمونه آن، تحریمهایی است که خود اروپاییها علیه اسرائیل تحمیل و تعقیبهای قضایی است که نهادهای قضایی غرب به جهت ارتکاب به جنایت علیه فلسطینیها علیه سران اسرائیلی، اعمال می کنند. معنای این تعقیبها و تحریمها چیزی جز پایان همدردیهای بین المللی با اسرائیل نیست که طی آن اسرائیل بتواند به جنایتهای خود جهت تأمین امنیت و حفظ موجودیتش، ادامه دهد.
ابزار سوم، یعنی اقتصاد سرمایه داری هم، حال، روزی خوش تر از دو حلقه حفاظتی دیگر اسرائیل ندارد. اقتصاد جهانی به سبب سیاستهای سرمایه دار محور غرب، اگر نگوییم در حال احتضار است، دست کمی از بیماری اقتصادی لاعلاج ندارد. نمونه اش در آمریکا، یونان، ایرلند، اسپانیا و ایتالیا به خوبی هویداست. دامنه آن به اسرائیل هم کشیده شده است. شاهد آن، دوماه اعتصابی است که در مخالفت با افزایش قیمت سوخت و قیمت مسکن، در سراسر اسرائیل برپاست. وقتی می گوییم مسکن، بحران مسکن در آمریکا و ورشکستگی صدها بانک و موسسه مالی در این کشور در ذهن تداعی می شود. آمریکاییها مدعی اند، اسرائیل پنجاه و یکمین ایالت آمریکا محسوب می شود. بنابراین، طبیعی است اگر این بحران به آخرین ایالت آمریکا، شیوع یافته باشد. ناگفته نماند، نهادهای مالی و پولی آمریکا و اروپا طی شش دهه گذشته، محوری ترین و اساسی ترین حلقه حفظ موجودیت اسرائیل محسوب شده اند. تزریق منابع مالی بی حد و حصر غرب به درون اسرائیل، از او حیوانی وحشی ساخته است که ناخودآگاه علیه انسانیت و حقوق بشر حمله ور می شود. اکنون این منبع اصلی تزریق منابع مالی، خود دچار رکود و ورشکستگی شده است.
اسرائیلیها که تا پیش از تحولات پنج سال گذشته خاورمیانه (آسیای جنوب غربی) همه توان درونی و بیرونی خود را برای تأمین امنیت مرزها خرج می کردند، اکنون باید به فکر تأمین مسکن هزاران یهودی مهاجر و تأمین سوخت آنها باشند.
حکومت بنیامین نتانیاهو - که از قضا قرار بود نقش بن گورین (موسس اسرائیل) را برای مهاجران یهودی فلسطین بازی کند- که با شعار تأمین امنیت در انتخابات سال 2009 به پیروزی رسید و قرار بود امنیت جانی یهودیان مهاجر را تأمین نماید - اکنون باید مصالح ساختمانی بخرد و برای بی پناهان مسکنی بسازد تا از اریکه قدرت، سقوط آزاد نکند. اینکه او و قدیمی ترین حزب رژیم اسرائیل (لیکود) با این فشارهای اقتصادی چگونه می خواهند امنیت مرزهای مصر و اردن و سوریه و لبنان و از همه مهمتر درون فلسطین را - در پی تحولات اخیر منطقه - تأمین کنند، داستانی جداگانه است.
نتانیاهو شعارهای امنیتی در انتخابات سرداده است و هنوز پاسخی برای اعتراضها علیه ناتوانی در آزادی شالیط اسیر صهیونیستی نزد فلسطینیها نیافته، با موجی از اعتصابهای سراسری علیه وضعیت بد معیشتی صدها هزار مهاجر یهودی روبه روست. آیا او فاصله بین «تأمین امنیت» تا «تأمین مسکن و سوخت» را برای اسرائیلی سریع خواهد پیمود یا در مسیر آن سقوط خواهد کرد.
سیاست روز:اصولگرایان را چه میشود؟
«اصولگرایان را چه میشود؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛آقایان اصولگرا! چه میکنید؟ حواستان هست؟ چرا اینقدر شاخه به شاخه میپرید؟...
آقایان اصولگرا! چه میکنید؟ حواستان هست؟ چرا اینقدر شاخه به شاخه میپرید؟ چرا برای رسیدن به مقصد به هدف مشترک فکر نمیکنید؟! مگر هدفتان مقصدتان آمال و آرزوهایتان یکی نیست؟ پس این همه جبهه و جمعیت از برای چیست؟
برای رسیدن به آن هدف والایی که دنبالش هستید، وحدت و انسجام نیاز است. برای رسیدن به این وحدت و انسجام محوریت هم نیاز است.
ابزار و لوازم که مهیا است، چرا برخی از شما ساز مخالف میزنید و پای سلیقه را به میان میکشید؟ یا میگویید «تشخیص دادیم تعلقات این گروه به ارزشهای اسلام و پایبندی آنها به ارزشهای انقلاب بیش از دیگران است و این نباید جای هیچ توهم و انحرافی باشد...
مگر نمیگویید وحدت نیازمند محور واحد است. محور که هست، جامعتین محور وحدت اصولگرایان است با بزرگانی چون آیتالله مهدوی کنی.
مگر ایشان هنگام تشکیل جبهه پایداری نگرانی خود را ابراز نکرد؟
مگر دبیر جامعه روحانیت مبارز نگفت که «من به دوستان انقلابیمان از اینجا خطاب میکنم، چرا اعلامیهای منتشر شد که جمعیت دیگری در مقابل این جمعیتی که جامعتین جمع کردند تشکیل شده است. البته آنها اصولگرا و از برادران ما هستند. ولی من آنها را نهی میکنم، زیرا که کار ما مورد تایید اصولگرایان است. بنابراین جدا کردن صف همان چیزی است که دشمن میخواهد...»
چگونه میتوان تعلقات این گروه و آن گروه اصولگرا را به ارزشهای اسلام و پایبندی آنها به ارزشهای انقلاب بسنجید؟ ملاک سنجش چیست؟ چرا برخی نسبت به ابراز نگرانی آیتالله مهدوی کنی در این باره، تعجب میکنند؟
هشدار یک عالم روحانی دینی، چهره شناخته شده انقلاب که محور وحدت اصولگرایان است، تعجبآور است؟ یا اقدامی که برخی از اصولگرایان برای تشکیل جبهه و جمعیت تازه!
روزنامههای روز گذشته کشور را دیدهاید؟ به ویژه روزنامههای اصلاح طلب را.
فرصتطلبانه به همین موضوع وحدت اصولگرایان پرداختهاند، آنچنان که گویی تضاد واختلافی میان اصولگرایان است که عنقریب دوئل هستند! چرا باید اینگونه برداشتها صورت گیرد؟
اصولگرایان پاسخ دهند. با این گونه رفتارها فرصت خوبی را برای اصلاحطلبان آماده میکنید. فرصتی که شاید خودشان هم تصورش را نمیکردند، شما را به برخی از مطالب این روزنامهها ارجاع میدهم.
آقای زیباکلام در روزنامه روزگار مطلب خود را با عنوان «دود سیاه از دودکش اصولگرایان» آغاز کرده و نوشته است، از دودکش اردوگاه اصولگرایان همچنان دود سیاه اختلاف و رقابت بیرون میآید.
وی طعنه میزند و مینویسد؛ اصولگرایان هم از قدرت سیاسی برخوردارند، هم از قدرت اقتصادی و توان مالی، هم روزنامه دارند، هم صدا و سیما با آنان همراهی دارد و هم ... واقعیت آن است که پایگاه اجتماعی اصولگرایان ظرف ۶ سال گذشته رو به افول نموده است.
روزنامه دیگر اصلاحطلبان تحلیلش از این موضوع را با عنوان «شکاف در اردوگاه اصولگرایان و فرصتهای اصلاحطلبان» آغاز کرده است.
نویسنده سرمقاله روزنامه مردمسالاری نوشته است: در دو هفته گذشته شکاف در جبهه اصولگرایان با اعلام موجودیت جبهه پایداری و جبهه ایستادگی به قدری آشکار شد که هیچ نیروی اصولگرایی را توان پردهپوشی و انکار در آن نیست.
به برخی تیترها بسنده میکنم، خیمه جدید در اردوگاه اصولگرایی ـ نشست وحدت یا اتمام حجت ـ اصولگرایانی که نمیخواهند زیر چتر جامعتین باشند ـ اگر واقعا دل در گرو انقلاب و نظام و رهبری و روحانیت اصیل دارید کمی از «منیت» خود بکاهید و به همان محوریت جامعتین با رهبری آیتالله مهدوی کنی بپیوندید که صلاح در این است.
فرصت را از دست حریف بگیرید. حریف گرچه بیمار است و نحیف و شاید هم جایگاه مردمی نداشته باشد. اما با این فضا و با چهرههای تازه و موجه وارد میشود و آنگاه دیگر دیر است و پشیمانی سودی ندارد.
جریانی ریشهدار در اصولگرایی محور وحدت شده است. هر یک از اعضای جامعتین (جامعه روحانیت ـ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) ریشه در تاریخ مبارزانی و انقلابی ایران اسلامی دارند. هدف از تشکیل جبهه و جمعیت بدون ریشه چیست؟ آقایان به این پرسش پاسخ دهند که دلیل یا دلایل تشکیل اینگونه تشکلها و جریانها چیست؟ چه نیازی احساس شد یا چه خلائی وجود داشته است؟
مردم سالاری:مختارنامه، صداوسیما و تلا ش برای القای پیام مطلوب
«مختارنامه، صداوسیما و تلا ش برای القای پیام مطلوب»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است کعه در آن میخوانید؛پایان سریال تلویزیونی مختارنامه، پایانی حماسی و عبرت آموز بود که بدون آنکه با احساسات مخاطب بازی کند، پیام خود را به سمع و نظر همگان رساند; پیامی که مبتنی بر پرهیز از ریا و تزویر با نام دین بود. اگرچه سریال مختارنامه، مجموعه ای تاریخی و مملو از پیامهای سیاسی و اجتماعی بود، اما کارگردان نام آشنای آن، داوود میرباقری که در کارنامه خود، آثار گرانقدر دیگری همچون سریال امام علی (ع) هم در کارنامه دارد، همواره تلا ش داشت با بهره گیری از ابزار هنر و بدون آنکه پیامهای مورد نظر را به صورت مستقیم به مخاطب ارایه دهد، مجموعه را به عنوان یک کار هنری به پیش برد و انصافا در این امر موفق هم بود.
اما هر چقدر که میرباقری، ابزار هنر را می شناسد و از روشهای ارایه غیرمستقیم پیام در قالب یک اثر هنری و چگونگی افزایش تاثیرگذاری آن بر مخاطب آگاه است و به این امر وفادار مانده، مدیران صداوسیمای جمهوری اسلا می ایران، در طول ماه های پخش سریال مختارنامه از هیچ تلا شی برای بهره برداری سیاسی از این مجموعه فروگذار نکردند. برپایی سلسله جلساتی برای تبیین محتوای قیام مختار، آن هم دقیقا پس از پایان بخش هر قسمت از این مجموعه تلویزیونی، دقیقا به معنای بی اعتنایی به توانمندی کارگردان بزرگی همچون میرباقری است.
به عبارت دیگر، پخش این جلسات ومیزگردها درباره محتوای قیام مختار، بدین معناست که ای مردم، همانگونه که ما به این مجموعه می نگریم به آن نگاه کنیدو تقسیم بندی های ذهنی ما در مورد شخصیت های این سریال را به خاطر بسپارید. علا وه بر آن، گزارشگران صداوسیما، بارها و بارها، میکروفون به دست گرفتند و به خیابانها رفتند و به جای آنکه نظر مردم را درباره ارزشهای هنری مجموعه مختارنامه بپرسند، مدام از آنها سوالا ت سیاسی و تاریخی پرسیدند که مثلا طلحه و زبیر چه کسانی هستند یا سرنوشت آنها چیست یا چه شد که مختار موفق شد و دهها سوال مشابه دیگر که برای افرادی که این مجموعه را با تکیه بر ارزشهای هنری آن دنبال می کردند، همچون سوهانی روی اعصاب بود. روزنامه جام جم به عنوان ارگان رسانه ای صداوسیما هم در پیگیری این خط، کوتاهی نکرد.
البته در این نکته تردیدی نیست که مطالعه و مشاهده تاریخ به منظور درس گرفتن از رخدادهای آن همواره سفارش شده و کسی منکر اهمیت این موضوع به ویژه وقتی در قالب اثری هنری به نمایش درمیآید نیست، اما چرا اجازه نمی دهید مردم، خود آنچه را واقعیت می پندارند از این اثر با ارزش هنری و تاریخی برداشت کنند؟ ساخت هر اثر هنری، همراه با پیام است اما هنر آن است که آن پیام به طور غیرمستقیم به مخاطب عرضه شود، نه آنکه مدام مته به خشخاش بگذاریم و با میزگرد و مصاحبه و گزارش، به مخاطب القا کنیم که دید «ما» نسبت به پیام این سریال تاریخی درست است نه «شما». آیا وقتی که فی المثل آمریکا سریالی همچون 24 را تولید می کند که در کل دنیا در معرض دید صدها میلیون مخاطب قرار می گیرد، همراه با آن میزگرد و گزارش و مصاحبه هم تهیه می کند تا به مخاطبان سریال بگوید پیام سریال این است که ما می گوییم؟ از اینگونه کج سلیقگی ها در سیمای جمهوری اسلا می کم نیست و قطعا در آینده هم شاهد تکرار آن خواهیم بود.
این گونه برخورد با یک مجموعه تلویزیونی ارزشمند همچون مختارنامه که یک دهه وقت، صرف تولید آن شده، نه تنها به معنای زیرسوال بردن توانمندی کارگردان و سایر دست اندرکاران مجموعه و تاکیدی بر توهم ناتوانی آنها در ارایه صحیح پیام به مخاطب است، بلکه اهانتی آشکار به شعور مخاطبی است که حق دارد آنگونه که می پسندد واقعیتها و پیامهای سریال را برداشت کند و با آن به همذات پنداری بپردازد.
مشابه سازی های القا کنندگان پیام سریال در مورد فتنه و ریا و تزویر، هیچ جایگاهی نزد مخاطب نخواهد داشت و اگر صداوسیما قصد دارد باز هم با این دید به تولیدسریالهای فاخر بپردازد و به جای مخاطب در مورد پیامهای مجموعه ها به اظهارنظر بپردازد یا با تهیه گزارشهای به اصطلا ح مردمی، ماهی مراد را از این سریالها صید کند، همان بهتر که دیگر به دنبال تولید و پخش این گونه سریالها نباشد.
تهران امروز:واگذاریهای دولتی و میزان انحرافها
«واگذاریهای دولتی و میزان انحرافها»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم میر محمد عزیزی است که در آن میخوانید؛درسیاستهای اصل 44 قانون اساسی که از سوی مقام معظم رهبری ابلاغ شده و رعایت آن بر همه قوای سهگانه و دستگاههای اجرایی ضروری است، نحوه و روش واگذاری بخشی از مالکیتهای دولتی به بخش خصوصی به منظور ایجاد اقتصاد رقابتی به نفع مصرفکنندگان کالاها و خدمات تولیدی تشریح شده است.
براساس این سیاستها، بخش خصوصی اجازه مییابد تا با بهرهگیری از برابری فرصتها، وارد عرصه فعالیتهای اقتصادی کلانتر شود. با این حال رئیس کمیسیون ویژه اصل 44 در مجلس شورای اسلامی اذعان میکند که 86 درصد واگذاریهای انجام گرفته به موسسات و بنگاههای «شبه دولتی» صورت گرفته است. در واقع بخش خصوصی واقعی تنها 14 درصد از فرصتها را به دست آورده است که در همین درصد نیز تردیدهایی وجود دارد چرا که به گفته رئیس کمیسیون ویژه اصل 44، بخشی از واگذاری در همین 14 درصد نیز دچار شبهه شبه دولتی بودن شدهاند و برخی از واگذاریها به اشخاص حقیقی یا حقوقیای صورت گرفته که از اهلیت لازم برخوردار نبودهاند.
در واقع اجرای اصل 44 و سیاستهای ابلاغی از سوی مقام معظم رهبری در راستای ایجاد بسترهای مناسب برای فعالسازی سرمایههای بخش خصوصی در زمینه تولید کالا یا عرضه خدمات بوده است. به عبارت دیگر از کل 85 میلیارد دلار واگذاری انجام گرفته، 1 /73 میلیارد دلار به بخش شبه دولتی و تنها 9/ 11 میلیارد دلار به بخش خصوصی واگذار شده است.
در واقع کل 1/ 73 میلیارد دلار به بهانه خصوصی شدن از زیر چشم تیزبین سازمانها و نهادهای نظارتی به ویژه مجلس شورای اسلامی خارج و در اختیار ساختاری قرار میگیرد که نه به مجلس پاسخگوست و نه در چارچوب ساختارهای دولتی میگنجند. اینگونه واگذاریها، شائبه ایجاد رانتهای قدرت اقتصادی و سیاسی را دامن میزند و بیگمان مبرا از احتمال وقوع فسادهای اقتصادی نخواهد بود.
اگرچه شورای رقابت برای نظارت بر عملکرد دولت در واگذاریها تشکیل شده است اما با تاسف باید گفت که پیش از تشکیل این شورا، هزاران میلیارد تومان واگذاری بدون نظارت این شورا، صورت گرفته است.
انحراف از معیارهای تعیین شده در سیاستهای ابلاغی اصل 44، انحرافی کوچک و قابل اغماض نیست.
مردم از نمایندگانشان در مجلس شورای اسلامی انتظار دارند از حق نظارت مجلس برای بررسی عملکرد دولت و میزان انحراف احتمالی، استفاده کرده و نتایج بررسی را به اطلاع مردم شریف برسانند.
ابتکار:آقای رئیسجمهور، نان شب کافی نیست، مردم میخواهند فالوده را هم بشناسند!
«آقای رئیسجمهور، نان شب کافی نیست، مردم میخواهند فالوده را هم بشناسند!»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن میخوانید؛حاکمی با وزیرش به فالوده خوردن مشغول بود. در همین حین پرسید آیا در کشور کسی پیدا میشود که تاکنون فالوده نخورده باشد؟ وزیر پاسخ داد: قربان بسیاری از مردم بهسختی نان شب خود را تهیه میکنند و اصلاً نمیدانند فالوده چیست. حاکم از سخن وزیر روی درهم کشید و گفت اگر نتوانی ثابت کنی، به خاطر این دروغ عزلت میکنم. طولی نکشید که پیرمردی روستایی را پیدا کردند و به کاخ آوردند. وزیر ترتیبی داد تا در حضور حاکم برای آن روستایی فالوده آوردند.
پس از اتمام خوردن، وزیر از پیرمرد سؤال کرد که هیچ میدانی نام این چیزی که خوردی، چیست؟ روستایی جواب داد در ده ما از این چیزها پیدا نمیشود؛ ولی شنیدهام که در شهر دو چیز زیاد وجود دارد: یکی مسجد و دیگری حمام است. پس اینکه خوردم حتماً یکی از این دوتاست. حاکم با شنیدن این حرفها سخت شرمنده شد و خود را به خاطر غفلت و ناآگاهی از وضعیت مردم بهشدت سرزنش کرد.
رئیسجمهور محترم بهتازگی ادعای بحثبرانگیز گذشتهی خود را تکرار کرد و فرمود: «خوشبختانه با اجرای هدفمندی یارانهها و پرداخت نقدی، کسی در کشور محتاج نان شب نیست.» حاجت به بحث نیست که هدفمندی یارانهها، جراحی بزرگ و بینظیر اقتصاد ایران بوده که اگرچه با خونریزی و پیامدهای ناگواری همراه شده، باوجوداین برای نجات اقتصاد «کجدارومریز» کشورمان نیاز و بایسته بوده است. اینکه کمتر دولتی حاضر شده اینگونه با بیپروایی و بهجانخریدن همه نقدها و نقها و نارضایتیها دست به چنین کار هولناکی بزند، بر کسی پوشیده نیست. بیتردید همهی ایرانیان از موافق و مخالف، آرزوی موفقیت این طرح را دارند و جسارت ناخدا را در به پیشراندن کشتی امور در دریای طوفانی و در میان گرداب هایل و شب تیرهی حوادثِ پیشبینیناپذیر تحسین میکنند. اما در کنار همهی هنرمندیها، عیوب و نارساییهای عیانی وجود دارد که این سخن رئیسجمهور محترم را به چالش میکشد.
واقعیتهای ملموس زندگی مردم بسیار روشنتر و گویاتر از آن است که بتوان آنها را انکار کرد. نگارنده چند ماه پیشتر در همین روزنامه پیشبینی کرد که اجرای این طرح میتواند برای دولت گرز سام باشد یا پاشنه آشیل. هرچند که قلباً دوست نداشتیم دومی باشد، اما همانگونه که نویسندهی روزنامهی کیهان چندی پیش نوشت، هُرم تورم و گرانی این طرح میتواند «برفانبارها» را آب کند. منظور نویسندهی محترم از برفانبارها، هجدهمیلیون رأی از بیستوچهارمیلیون رأی آقای احمدینژاد است و آن ششمیلیون را هم اصولگرایان واقعی و ثابت و تأثیرگذار بهشمار آورده که نقش راهبردی و زمامداری سایرین را برعهده دارند.
ممکن است این تعبیر اهانت به اکثریت مردم تلقی شود؛ اما نکته درستی در سخن آن نویسنده هم هست؛ یعنی درد ناشی از خونریزی و عوارض اجرای طرح رفتهرفته بیشتر و بیشتر و اثر مسکّن یارانهی نقدی هم کمتر و کمتر میشود. تکرار این نکته که مردم به نان شب محتاج نیستند، یحتمل به قصد امیدوارکردن جامعه است، وگرنه بعید بهنظر میرسد که رئیسجمهورِ زیرک از واقعیتهای موجود بیخبر باشد. همچنین اگر «نان» در معنای حقیقی آن مدنظر رئیسجمهور باشد، فاجعه است. سؤال میشود که پول قبضها هم به کنار، آیا این خانوادهها اجاره مسکن ندارند؟ بچههایشان شیر و لبنیات نمیخواهند؟ دوا و دکتر چه میشود؟ در حسرت میوهجات و شیرینیجات سماق بمکند؟ بهجای تحصیل به گدایی و دستفروشی روی آورند؟ کفش و لباس را چگونه تهیه کنند؟ گوشت و مواد پروتئینی نیاز ندارند؟ حسرت تفریحات را به گور ببرند؟ شویندهها و مواد بهداشتی و... چه میشود؟
آقای رئیسجمهور، فقر و بیکاری سرچشمهی اغلب ناهنجاریها و بیماریهای اجتماعی است. نان بدون قاتق حرمت خانوادهها و عزت مرد خانه را لگدمال کرده است. چندی پیش، کهنمردی در تاکسی میگفت: مرگ صد شرف دارد بر این زندگی خفتبار.
پیرمرد با لحنی محزون ادامه داد که شب وقتی به منزل میروم، به بهانهی خستگی به رختخوابم میروم و پتو را رویم میکشم و از ته دل اشک میریزم؛ زیرا شرمندهی زن و فرزند بودن بسیار دردناک است. از این دسته آدمها در جامعهی ما کم نیست. یکی هم برای تأمین نان شب خود، به سرقت دست میزند و میگوید: «الضروریات تبیح المحظورات»؛ زیرا کار شرافتمندانهای نیست که بتواند شکم بچههایش را سیر کند. از طرف دیگر، بسیاری از زنان بدسرپرست یا بیسرپرست برای تأمین نان شب بچههایشان یا اجارهلانههایشان، از سر اجبار به تنفروشی روی میآورند؛ زیرا نهادهای دولتی و حمایتی نتوانستهاند آنان را تحت پوشش خود قرار دهند و کار شرافتمندانهای هم برایشان وجود ندارد.
آقای رئیسجمهور، قصد سیاهنمایی نیست، بلکه بیان واقعیتها برای حل مشکلات جامعه است. اینکه هیچکسی در این کشور با شکم خالی نخوابد، افتخارآمیز نیست.
همهی مردم آرزو دارند که زندگی خوبی داشته باشند. مردم هم مانند مدیران ارشد خود دوست دارند تفریح سالم، لباس زیبا، خورشت مفید، میوه مرغوب و... در اختیار داشته باشند. آنان هم از زندگی توقع دارند و این حق همه است. به گفته یک فیلسوف معروف «دیگری هم بهاندازهی خود ما حقیقی، واقعی و خاص است. زندگی برای او هم مانند شما مثل نور، روشن و مثل آتش، گرم است. دردها برای او هم مانند شما نفرتانگیز و لذتها بههمان اندازه شیریناند.»
آقای رئیسجمهور، زیر پوست جامعه بروید و دقیق شوید و ببینید که چگونه آتشفشان خشونت و عصبیت فوران کرده، سیل بنیانکن فروپاشی خانوادهها به راه افتاده و خروشان است. معنویت و اخلاق و عشق یخ زده است، غول گرانی و تورم آبرو و کرامت مردم را بلعیده است. گلهای اعتمادِ بههم، پژمرده و جامعه به خارستان دروغ، تهمت، بیاعتمادی و کلاهبرداری تبدیل شده است.
در پایان میدانیم سرتان شلوغ است؛ زیرا ادارهی کشوری هفتادمیلیونی که هرکس در آن ساز خود را میزند، کار آسانی نیست. با اینکه شما را دوست داریم؛ اما بدانید که نان شب برای این مردم خوب کافی نیست. آنان میخواهند فالوده را هم بشناسند.
آفرینش:روسیه و طرح گام به گام؟!
«روسیه و طرح گام به گام؟!»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛در هفته گذشته سرگی لاوروف وزیرخارجه روسیه با پیشنهاد طرحی موسوم به "گام به گام" باردیگر ایران را برای از سرگیری روند حل مناقشات هسته ای دعوت کرد. اما در مورد ماهیت و جزئیات این طرح هنوز اطلاعاتی به طور کامل منتشر نشده است. آنچه به طور اجمالی در مورد اهداف این طرح عنوان شده مبنی بر این است که ایران در ازای هرگامی که در راستای رفع ابهامات آژانس و غرب در برنامه هسته ایش بردارد، غرب هم در گامی رو به جلو مرتبه ای از تحریم ها وفشارها بر ایران را کاهش خواهد داد.
اما با نگاهی اجمالی به عملکردها و سوابق روس ها در مورد برخورد با برنامه هسته ای و خلف وعده های فراوان در قبال ایران باید نسبت به نیت روس ها اندکی تامل داشت. ما درطی موارد مختلف شاهد بودیم که روس ها به هیچ عنوان در مسائلی که سود و منفعتی برای آنها نداشته ورود نکرده اند و همواره به دنبال گل آلود کردن آب هستند تا بتوانند به ماهیگیری بپردازند. عملکرد روس ها در تصویب قطعنامه های مختلف علیه کشورمان در شورای امنیت و همراهی با غرب برای اعمال فشار برایران نمونه این سیاست بازی روس هاست.
رابطه ایران و روسیه همواره یک سیر پر فراز ونشیب را دنبال کرده است که هر بار پس از آنکه روس ها منافع خود را در دوری از ایران دیده اند در قطع رابطه با ایران و قرار گرفتن در جبهه مقابل هیچ ابایی از خود نشان نداده اند و حتی به فشار بر ایران نیز اقدام کرده اند. نمونه این امر را می توان در همراهی روسیه با آمریکا در تصویب آخرین قطعنامه علیه کشورمان مشاهده کرد.
حال بار دیگر پس از آنکه ضخامت یخ روابط میان کشورمان و روسیه زیاد شد، شاهد هستیم که روس ها بار دیگر برای از سرگیری روابط پیش قدم شده اند. اما با نگاهی به طرح پیشنهادی دعوت روسیه از ایران برای از سرگیری حل اختلافات هسته ای باید نسبت به حسن نیت روس ها تردید کرد.
بدون سیاه نمایی در این امر می توان این اقدام روس ها را در جهت پررنگ کردن نقش خود در مناسبات بین المللی دانست. از آنجا که در سیر تحولات و انقلاب های عربی روسیه نتوانست نقش تاثیر گذار و تعیین کننده ای را ایفا کند به گونه ای از دیگر رقیبانی همچون ترکیه بازماند. عدم دخالت روس ها در لیبی و دیگر کشورهای منطقه سبب شد تا روس ها نتوانند خود را به عنوان قدرتی تاثیر گذار در جهان مطرح کنند.
همچنین روس ها تا کنون در سیر مذاکرات هسته ای کشورمان پیشگام و میزبان نبوده و ابتکار عملی برای حل اختلافات هسته ای ایران از خود نشان نداده و یا قصد چنین امری را نداشته چون نفعی در آن نمی دیده است. معلق بودن وضعیت هسته ای کشورمان بیش از همه به نفع روس هاست، وهمواره با اتخاذ سیاست خاکستری خود توانسته است منفعت های فراوانی هم از قبل ایران ببرد و هم به گرفتن امتیاز از غرب نائل شود. بارها رویکرد روس ها را در زمینه نیروگاه بوشهر دیده ایم که چگونه چند برابر قرارداد اصلی پول گرفته اند اما با سیاست ورزی های خود امور را به تعویق انداختهاند. منفعت طلبی روس ها را می توان در تحویل سامانه اس300 به کشورمان به وضوح مشاهده کرد.
در حال حاضر نیز پیش قدم شدن روسیه و ارائه طرح پیشنهادیشان برای حل اختلافات برنامه هسته ای کشورمان باید با در نظر داشتن سوابق روس ها از سوی مقامات کشورمان بررسی گردد تا دیگر روس ها نتوانند در یک بازی برد- باخت بخواهند به اهداف منفعت طلبانه خود دست یابند.
حمایت:بازدارندگی ارادی،راهکار اساسی تضمین جامعه سالم
«بازدارندگی ارادی،راهکار اساسی تضمین جامعه سالم»عنوان سرمقالهی روزنامهی حمایت است که در ان میخوانید؛هر روزه در سطح رسانه های کشور های مختلف جهان از توسعه یافته گرفته تا در حال توسعه خبرهای متنوعی از وقوع جرم و جنایت و خلاف منتشر می شود، هر روزه در سراسر جهان مردم مطلع می شوند که فلان حاکم یا فلان مقامات حکومتی چه خلاف هایی را مرتکب شده اند یا در حال ارتکاب هستند، خلافکاران یا به منابع عمومی دست اندازی کرده اند یا آزادیهای مردم را سلب و یا محدود ساخته اند یا متهمی را مورد ضرب و جرح قرار داده اند یا بازداشتگاه های مخفی و غیر انسانی ایجاد کرده اند یا دادرسی های آنها منصفانه و عادلانه نیست و دهها جلوه دیگری که در ابعاد مختلف زندگی افراد امکان تحقق دارند.
در روابط مردم با یکدیگر نیز هر روزه خبرهای متنوعی یا مشاهدات عینی ملموسی از وقوع خلاف و نقض حقوق انسانی را می توان ملاحظه کرد. یکی پول دیگری را می خورد، یکی در امانت دیگری خیانت می کند، یکی در مورد شهروند دیگر متوسل به کلاهبرداری می شود ، یکی دیگری را مورد ضرب و جرح قرار می دهد یا به قتل می رساند و همه این خلاف ها توسط انسان انجام می شود نه سایر حیوانات و نه توسط رباط های دست ساخته انسان یا توسط رایانه ها ، منظور از انسان نیز همان انسانی است که به تعبیر قرآن کریم اشرف مخلوقات و دارای کرامت ذاتی است و همان انسانی که همه نظام خلقت برای رشد و تکامل او و رسیدن به جایگاه واقعی قرب الهی تعبیه شده است. یک چنین موجودی در فرآیندی غالبا با اراده آزاد واختیار کامل، قدم به سوی بدی ها بر می دارد و بتدریج انواع درندگی ها و قساوت ها از او بروز می یابد و بدین ترتیب مصداقی ازتعبیر قرآن کریم می شود که از حیوانات دیگر پست تر می گردد و به اسفل السافلین سقوط می کند. فرقی نمی کند این انسان گام نهاده در طریق پستی ها و زشتی ها قذافی و صدام و مبارک و بوش و دیگر حاکمان مشابه اینها باشد که سالها در مسند قدرت چپاول کرده اند یا افراد معمولی که مرتکب جرم وجنایت وخلاف و تزویرو درغگویی و قانون شکنی می شوند. تمام قوانین و مقررات داخلی کشورها و یا نظام حقوقی بین الملل برای این است که انسان را در مسیر درست قرار دهد واز تجاوز به یکدیگر دور سازد. فراتر از قوانین و مقررات موضوعی یا عرفی موجود، همه ادیان الهی بایدها و نبایدهای متنوعی در حوزه روابط اجتماعی و فردی انسان مقرر داشته اند تا آدمی را به سمت خوبی ها و جامعه سالم رهنمون سازند.
در همه ادیان قواعد اخلاقی و قواعد حکمی و حقوقی متعددی یافت می شود که انسان را به انجام یکسری موارد توصیه و از انجام یکسری امور باز می دارد. در همین چارچوب، در دین مبین اسلام دهها توصیه در ابعاد فردی و اجتماعی مقرر شده اند. یکی از این مقررات روزه است.
روزه در ظاهر اقدامی عبادی است که آدمی برای نشان دادن تبعیت از خالقبی همتایش لب از طعام و هر خوراکی دیگر برمی گیرد.ممکن است افرادی در جامعه وانمود کنند که روزه دارند ولی در خفا همان شکمرانی قبل را ادامه دهندیا بدی های مختلف را مرتکب شوند.
اما هنر وزیبائی در همین است که بی آنکه قرار باشد مچ آدم را بگیرند وبگویند تو رسوا هستی وخلافکار یا فوری مزدی مادی به فرد بدهندو از او تعریف کنند، آدمی خویشتنداری نفسانی و بازدارندگی لازم را در خود ایجاد کند .
ممکن است برخی افراد بگویند ما چندان به امور عبادی تقیدی نداریم و فقط قواعد مدنی اجتماعی را مثل برخی کشورهای دیگر رعایت می کنیم و برای حفظ نظم و پیشرفت جامعه لازم می دانیم.
در پاسخ به این افراد نیز باید یادآور شدکه روزه و یا ضوابط دینی مشابه آن در اصل تمرینی جدی برای تقویت بازدارندگی ارادی در انسان هستند تا آدمی بدون داغ ودرفش وبرخورد انتظامی قواعد خوب زیستن در عرصه های مختلف را رعایت کند وهمواره به فکر همه همنوعان خود باشد. این فریضه ها ترمز رفتاری انسان را تقویت می کنند تا در مقابل کششهای مختلف که هر یک می توانند زمینه بروز خلافی را در سطح جامعه فراهم آورند، آدمی مقاومت داشته و براحتی از مسیر خلاف دوری گزیند.
معمولا مسیرهای خلاف یا مبتنی بر شهوت جنسی یا شکمرانی ولذت بری از خوراکی های مختلف یا قدرت طلبی و یا ثروت اندوزی و بهره مندی از انواع امکانات مادی شکل می گیرد.
آدمی که خویشتنداری خود را تقویت نکرده با کوچکترین وسوسه درونی یا زمینه و عامل بیرونی در یکی از دام های خلاف می غلطد ولی آنکه تمرین کرده و زبان و چشم و فکر و اندیشه و شکم خود را در اختیار اراده و عقلانیت الهی و عزت و کرامت ذاتی خود به عنوان اشرف مخلوقات قرار داده است حاضر نیست گوهر وجودی خود را ارزان بفروشد.
یک چنین آدمی اگر در پُست و مقامی قرار گرفت پُست و مقام او را اسیر خود نمی کند تا به انواع خلاف ها و ستم ها مبادرت ورزد، یک چنین آدمی در تعامل با دیگر شهروندان همواره مواظب است که مبادا با زبان،با چشم، با نوشته وبا اقدام نادرست ، حق دیگری را نقض کند.
یک چنین آدمی برای این دو روزه دنیا خواری و ذلت مقابل بنده دیگر خدا را به جان نمی خرد و همواره به یاد دارد که پیامبر خدا فرموده است: خداوند شما را حرّ و آزاد آفریده است،بنده غیر خدا نشوید. با لحاظ نکات فوق، فرا رسیدن ماه مبارک رمضان برای تمام ملت های اسلامی فرصت مغتنمی است تا تمرین خویشتنداری وبازدارندگی ارادی در مسیر مثبت و کمال خواهی نمایند.
اگر بیش از یک میلیارد مسلمان این فرصت را مغتنم بدانند جدای از آثار متنوع در جوامع اسلامی، برای بهبود شرایط جهانی بسیار تاثیرگذار خواهد بود.
اگر در تمرین معنوی و خودسازی رمضان، سیاست مداران و صاحبان قدرت در کشورهای مسلمان موفق بیرون آیند، رفتار و منش آنها تفاوت جدی پیدا خواهدکرد. بعید است دولتمردانی که بازدارندگی درونی داشته باشند براحتی حاضر به ظلم و ستم به ملت های خود شوند.
بیائید همه ما ماه مبارک رمضان را از این منظر گرامی بداریم و در مسیر عدالت خواهی آنرا فرصتی مناسب برای تقویت اراده های خود در جهت گام نهادن در مسیر خوبی ها و مبارزه با بدی ها و بی عدالتی بدانیم.
بیائید همه با هم فریاد مشترکی سر دهیم که نیاز به پلیس وقاضی وزندان نیست تا ما در هر جایگاهی که هستیم ناچار شوبم درست وانسانی و عادلانه عمل کنیم بلکه انسانی و عادلانه و منصفانه عمل می کنیم تا خوبی ها در این جهان گسترش یابد، تا خود جامعه شایسته ای داشته و امن تر وزیبا تر زیست کنیم . مبادا ماه مبارک رمضان بگذرد و ضریب اراده مثبت نگر و پرهیز کننده از بدی ها در ما مسلمانان سیر صعودی قابل توجه پیدا نکند و هم چنان شاهد انواع دروغ وتزویر و جرم و جنایت و خلاف های متنوع در رفتارهای فردی یا اجتماعی خود باشیم. به امید بهره مندی هر چه شایسته وتوفیق تامل در این مهم.
شرق:مذاکره با آمریکا شاید وقتی دیگر
«مذاکره با آمریکا شاید وقتی دیگر»عنوان سرمقالهی روزنامهی شرق به قلم حسن داناییفر است که در آن میخوانید؛موافقتنامه امنیتی میان آمریکا و عراق تا پایان سال 2011 میلادی اعتبار دارد. مسوولان عراق -به طور خاص وزیر خارجه، نخستوزیر و سخنگوی دولت- بارها اعلام کردهاند که این موافقتنامه تمدید نمیشود. البته عدم تمدید موافقتنامه به معنای قطع همکاریهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دو کشور نیست. مقامات عراقی بارها این مساله را به صورت رسمی و غیررسمی بیان کردهاند.
هوشیار زیباری در سفری که به تهران داشت، این مساله را رسما اعلام کرد. اما سوال این است که با اتمام زمان این توافقنامه، دو کشور قرار است با چه مدلی همکاری کنند؟ همچنین با توجه به شرایط خاص عراق، وضعیت امنیت سفارتخانه و سرکنسولگریهای آمریکا را به چه صورت تامین میکنند؟ قراین و شواهد بسیاری بر شکلگیری برخی تفاهمات میان مقامات عراق و آمریکا در این زمینه وجود دارد ولی تاکنون این مساله به صورت رسمی اعلام نشده است. با توجه به این مساله، مسایلی مبنی بر نیاز آمریکا به ایران برای تامین امنیت و سایر مسایل مطرح میشود که گمانههایی مبنی بر تشکیل دور جدیدی از مذاکرات را مطرح میکند.
روابط ایران و آمریکا فقط مختص صحنه عراق نیست. این مساله موضوع مفصلی است که سابقه 32ساله دارد و در این سالها دچار فراز و نشیبهای فراوانی شده است و شاید اوج آن مذاکرات یا نزدیکی بین دو طرف، مذاکراتی بود که به نام مذاکرات بغداد شکل گرفت.
در شرایط کنونی سوالی مطرح میشود که آیا این مذاکرات بار دیگر تکرار خواهد شد یا خیر؟ در واقع کسی نمیتواند این مساله را تایید کند. البته این امکان وجود دارد که بار دیگر، در شرایطی دیگر و به دلایلی دیگر اتفاق مشابهی بیفتد اما مشخص نیست که اگر گفتوگویی شکل بگیرد حول چه محورهایی خواهد بود اما مسلما پروژه مذاکره با آمریکا الزاما مانند گذشته تنها مبتنی بر سر مسایل عراق نخواهد بود.
دور قبل مذاکرات نتیجه مشخصی برای جمهوری اسلامی ایران نداشت، به این دلیل که آمریکا هیچگاه به تعهدات خود عمل نکرد. در حال حاضر هم به نظر نمیرسد مذاکرات جدیدی آغاز شود زیرا بین حرف و عمل آمریکاییها فاصله فراوانی وجود دارد. سوابقی که در افغانستان و عراق وجود دارد باعث شده پایبندی آمریکا به وعدههایش عملا با علامت سوال جدی مواجه شود.
با وجود این آمریکاییها گهگاه این ژست را میگیرند که ما حاضریم مذاکره کنیم اما این مساله را هم رسما اعلام نمیکنند. در این مدت نهتنها نشانههای مثبتی در رفتار آمریکاییها مشاهده نکردهایم بلکه برعکس؛ آنها اتهامات و افتراهای ناروایی از قبیل دخالت ایران در مسایل داخلی عراق را به ایران وارد میکنند. در این رفتارها نشانهای از تلاش آمریکا برای ورود به فضای مذاکره وجود ندارد در مقابل ایران هم نمیخواهد وارد این فضا شود. آمریکاییها به هیچ کدام از تعهداتی که در دور قبل مذاکرات دادند، عمل نکردند.
وعدههایی از قبیل برخورد با گروههای تروریستی که بنا بود با آنها مبارزه کنند ولی بالعکس از آنها حمایت کردند. در حال حاضر نیز از گروه تروریستی پژاک که اقداماتی انجام داده و حوادثی را در مرزهای کشورمان رقم زده به طرق مختلف حمایت میکند. برخلاف این رفتار، جمهوری اسلامی ایران به تمام وعدههایش از قبیل همکاریهایی در بهبود شرایط امنیتی عراق، عمل کرده است. در واقع، ایران کمکهای امنیتی قابل توجهی به پروژه برقراری ثبات در عراق کرد.
ایران در مسیر ترانزیت دو موضوع موادمخدر و تروریسم از مرزهای شرقی به سمت مرزهای غربی قرار دارد و ما واقعا جلو ورود تروریستها از مرزهای شرقی را گرفتیم. دلیل این مدعا این است که با وجود حجم زیاد عملیاتهای انتحاری و انفجارهایی که در عراق صورت گرفته و میگیرد هیچ یک در نزدیکی مرزهای ایران نبوده و حتی یک نیروی انتحاری در عراق مشاهده نشده که از طریق مرزهای ایران وارد خاک عراق شده باشد. با وجود تمام شرایط ذکر شده به نظر نمیرسد اتفاق خاصی در روابط ایران و آمریکا بیفتد و مسلما شرایط موجود ادامه پیدا خواهد کرد مگر اینکه آمریکاییها بهصورت جدی در رفتارهای خود تجدیدنظر کنند.
مقامات جمهوری اسلامی ایران اعلام کردند؛ ما با هر کشوری به جز رژیم صهیونیستی در شرایط برابر مذاکره میکنیم، پس در واقع بحث در تغییر رفتار آمریکاست. تا زمانی که آمریکا از موضع بالا در مورد مسایل ایران صحبت میکند، این شرایط تغییر نخواهد کرد.
در واقع ایران نهتنها هیچ پیششرطی را در مذاکرات نمیپذیرد بلکه این آمریکاست که باید ادبیات خود را تغییر دهد. ادبیات و گویش باید متوازن و الفاظ باید متعارف و همگام با عرف دیپلماتیک باشد، نه به گونهای که یک طرف محتاج است و طرف دیگر قرار است مشکلی را حل کند و ما نیازی نمیبینیم که از این موضع با کسی گفتوگو کنیم.
دنیای اقتصاد:ریشه منازعه اوباما و مخالفانش
«ریشه منازعه اوباما و مخالفانش»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است که در آن میخوانید؛کشاکش هواداران و مخالفان باراک اوباما رییسجمهوری آمریکا بر سر دیون دولتی و کسری بودجه که چندی پیش آغاز شده بود، دیروز شتاب گرفت.
دولت و حامیان دموکرات آن در کنگره (مجلس نمایندگان و سنا) میخواهند سقف استقراض افزایش یابد تا دولت مجاز باشد برای غلبه بر کسری بودجه خود اوراق قرضه منتشر کند. دموکراتها علاوه بر این راهحل، خواستار افزایش مالیات ثروتمندان نیز هستند. جمهوریخواهان که با هر دو این طرحها مخالفند راه دیگری پیش گرفتهاند که دموکراتها را در تنگنا قرار داده است. جمهوریخواهان با اتکا به قدرت اکثریت خود در مجلس نمایندگان، طرحی را تصویب کردهاند که به تقاضای اول دموکراتها یعنی افزایش سقف استقراض پاسخ مثبت میدهد؛ اما برای تحقق آن شرطهایی میگذارد که انجام آن از عهده دولت اوباما خارج است.
اوباما با وعده گسترش تامین اجتماعی از طریق مالیاتهای ثروتمندان روی کار آمده است و طرح جمهوریخواهان او را از این هدف باز میدارد. به گفته کاخ سفید، اگر جمهوریخواهان مجلس نمایندگان با طرح دیگری که دموکراتهای سنا در چارچوب نیازهای اوباما، تدوین کردهاند، موافقت نکنند، دولت از روز دوشنبه توانایی انجام تعهدات مالی خود را نخواهد داشت.
آنچه گفته شد در واقع صورت بیرونی و آشکار منازعه دو حزب سیاسی عمده آمریکا است؛ اما واقعیت نهفته پشت این منازعه قدری جدیتر است. تعهد جمهوریخواهان به اقتصاد آزاد از تعهد دموکراتها بیشتر است و در عوض دموکراتها بیش از جمهوریخواهان طرفدار طرحها و برنامههای حمایتی هستند. مهمترین نمود برنامه حمایتی دموکراتها، سه سال پیش و در آغاز دوره ریاست جمهوری اوباما رخ نمایاند.
در سال 2009 که بحران مالی آمریکا در ماههای پایانی بود، اوباما با ارائه بستههای حمایتی، به کمک بنگاههای ورشکسته شتافت و با این کار، خشم جمهوریخواهان را برانگیخت. استدلال اوباما برای اجرای سیاستهای حمایتی این بود که برخی بنگاههای بزرگ که به سوی ورشکستگی میروند نماد و نشانه هویت ایالات متحده هستند. مثلا شرکت لمن برادرز با قریب 600 میلیارد دلار دارایی اگر در سراشیب بیفتد، تولید ناخالص داخلی آمریکا را پایین میآورد.
اما جمهوریخواهان با رد استدلال اوباما میگفتند کمک به بنگاههای ورشکسته از جیب مالیاتدهندگان و سپردهگذاران بانکها، در واقع مجازات کردن بنگاههای کارآمد و پاداش دادن به بنگاههای ناکارآمد و دستکاری در فرآیند طبیعی رقابت است. حالا این دو طرز تفکر اقتصادی و شیوههای مدیریتی ماخوذ از آنها رو در روی یکدیگر صف کشیدهاند و موضوع دیون دولتی را بهانه کشاکش قرار دادهاند. این بحث خواه ناخواه باید امروز و فردا تمام شود؛ زیرا بنا به منطق مصالحه که در فرهنگ غرب و به ویژه آمریکا قوی است، هواداران و مخالفان اوباما به هر حال ناگزیرند به نقطه مشترکی برسند.
اما حل شدن یا نشدن این اختلاف به رفع مبانی منازعه منجر نخواهد شد. دموکراتها به روال گذشته بر روشهای حمایتی و جمهوریخواهان بر سیاست آزادسازی اقتصادی تاکید خواهند ورزید. مرافعه کنونی که حل شود طرفین دوباره کار خود را برای مرافعه بعدی در سال آینده آغاز خواهند کرد؛ زیرا نتیجه کشمکش کنونی هرچه باشد، کسری بودجه 1500 میلیارد دلاری و منازعه بر سر آن باقی است.
جهان صنعت:بحران نفت سامان میگیرد
«بحران نفت سامان میگیرد»عنوان سرمقاله روزنامهی جهان صنعت به قلم مریم سادات خرمگاه است که در ان میخوانید؛ پس از کشوقوسهای بسیار گویا این بار احمدینژاد در انتخاب وزرای پیشنهادیاش به مجلس موفق عمل کرده است و به نظر میرسد هر چهار وزیر پیشنهادیاش بتوانند رای اعتماد لازم را از بهارستاننشینان دریافت کنند چراکه به اعتقاد نمایندگان مردم در خانه ملت ،کلاس و سبک انتخاب رییسجمهور بالاتر از دفعات گذشته است و هر چهار وزیر توانستهاند نظر مثبت مجلسیان را جلب کنند.
در این میان گویا صدارت وزیر پیشنهادی نفت بر وزارتخانهای که به گفته کارشناسان از سوی دولت شخم زده شده قطعی است. رستم قاسمی در شرایطی راهی وزارت نفت میشود که اقتصاد وابسته به نفت ایران در مقطع حساسی قرار گرفته است. اگرچه ایران مقاطع حساسی را تاکنون از سر گذرانده اما در این برهه زمانی بحران در صنعت نفت بیداد میکند.
حلقه تحریمها به شکل بیسابقهای تنگتر شده است ،از برنامه پنجم توسعه در حوزه انرژی عقب ماندهایم، رقبا در میادین مشترک منابع ملیمان را به تاراج میبرند، صادرات نفت با چالشی جدی روبهرو است و احتمال قطع فروش نفت دور از ذهن نیست، بدهیهای نفتی خریداران نفت از ایران سرسامآور است و تلاشها برای باز پسگیری سرمایههای ملیمان به نتیجه نرسیده است، از این گذشته استراتژیکترین وزارتخانه کشور از دستاندازی برخی مراکز قدرت که از آن به عنوان جریان انحرافی یاد میشود، بینصیب نمانده است.
در چنین شرایطی سردار رستم قاسمی که فرماندهی قرارگاه خاتمالانبیا و مهندسی نیروی دریایی سپاه و مدیریت صنعت نفت در دوران جنگ تحمیلی را در کارنامه دارد راهی وزارت نفت میشود تا شاید این بار دومین وزیر سپاهی نفت بتواند با جهادی اکبر سروسامانی به وزارتخانه نفت بدهد.سردار قاسمی در اولین گام از صدارت روز گذشته در نشست تخصصی با مدیران نفتی کشور، مسایل داخلی صنعت نفت و تاثیر نفت بر اقتصاد ملی را دو رویکرد اصلی برای اداره این پیشران اقتصادی کشور در نظر گرفته و گفت: وزارت نفت به مدیران وارداتی نیازی ندارد و یکی از مهمترین سیاستهای اجرایی من در صنعت نفت دوری از هرگونه فعالیت سیاسی، جناحی، گروهی و حزبی است.
توسعه میادین مشترک نفت و گاز، حفظ و صیانت از ذخایر هیدروکربوری، جمعآوری گازهای همراه نفت و جلوگیری از توقف تولید نفت، احیا و بازسازی نیروی انسانی، افزایش سرمایهگذاری در صنعت نفت، توجه به توسعه بخش بالادستی در صنعت نفت، تدوین و اجرای برنامههای جامع و مناسب برای اکتشاف، توسعه، بهرهبرداری، تولید، انتقال، پالایش، پخش و فروش حاملهای انرژی در داخل و خارج کشور از برنامههای اولویتدار قاسمی در صنعت نفت است.
اگر چه اینها همه وظایف هر وزیر نفتی به شمار میرود اما هر وزیری برای رسیدن به این برنامههای آرمانی راهی بس دشوار و راز آلود در پیش دارد. بر هیچکس پوشیده نیست که رسیدن به این برنامهها نیرویی فراتر از اقتدار و شکستناپذیری یک سوپرمن را میطلبد، شاهد این مدعا همان سخن گهر بار سردار است که عنوان میکند «اگر سوپرمن هم باشم به تنهایی نمیتوانم صنعت نفت را اداره کنم».
آنچه مسلم میباشد این است که این برنامهها مهمترین اولویتهای وزرای سابق هم بوده اما از آنجا که وزارت نفت استراتژیکترین وزارتخانه کشور، جولانگاه گروههای ذینفع و مراکز قدرت در خارج از وزارت نفت است ، رسیدن به این اهداف راهی است پرفراز و نشیب؛ راهی که در آن وزرای پیشین از کرسی اقتدار به زیر آمدند، حال باید دید وزیر جدید نفت چه استراتژی برای عبور از این راه پر پیچ وخم در پیش میگیرد.
منبع: جامجم آنلاین
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 26,اکتبر,2024