گفتگو با دکتر سعیدی و فریدون شیرینکام در مورد حاج محمد تقی برخوردار
سعیدی: من معتقدم انقلابیون به دنبال دشمن نمیگشتند، زیرا در سال 57 آن را یافته بودند. در 100 سال گذشته سوسیالیست گفتمانی مسلط بوده است. به نظر میرسد براساس نظریات فریدون آدمیت این گفتمان در انقلاب مشروطه نیز جریان داشته و در واقع ویژگیهای نظام سوسیالیستی را به صاحبان صنایع نسبت میدادند.
حاج محمدتقی برخوردار یکی از فعالان اقتصادی و کارآفرینان ایرانی است که همانند اغلب صاحبان صنایع مدرن در ایران، از اوایل سالهای دهه 20 فعالیت خود را آغاز کرد و در دهه چهل به عنوان یکی از اعضای گروه صنعتی ایران عصر پهلوی دوم درآمد.
او عضوی از خاندانی است که بیش از سه نسل قریب 70 سال در عرصه منطقهای، ملی و جهانی فعالیت تجاری و صنعتی داشت. حاج محمدتقی برخوردار، سومین نسل از این خاندان، پس از قریب 20 سال تجارت و واردات کالاهای مدرن صنعتی، اقدام به سیاست جایگزینی واردات و تاسیس کارخانههای لوازم خانگی محصولاتی از جمله رادیو، تلویزیون، پنکه، آب میوهگیری، چرخ گوشت، یخچال، فرش، کاشی، باتری، کارتن و. . . نمود.
سال 58 پایان فعالیت صنعتی او در ایران بود. پنج ماه پس از انقلاب اسلامی، شورای انقلاب نام او را در فهرست 53 نفر از صاحبان سرمایه و صنایع قرار داد و سپس مصادره اموال او از سوی دادگاه انقلاب صادر شد.
مجید یوسفی
دکتر علی اصغر سعیدی استاد دانشگاه تهران و فریدون شیرینکام محقق و پژوهشگر در یک تحقیق جامع و میدانی به کالبدشکافی زندگی و کارنامه صنعتی او پرداختند.
کتاب «موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی» حاصل همین کوشش است که از سوی انتشارات «گام نو» منتشر شده است.
یک ایده در طول تاریخ قاجار و عصر پهلویها دیدگاه اکثریت افراد جامعه ما بود و حتی هنوز هم کمی وجود دارد که سرمایهدار یک عنصر منفی و زالوصفت است. به نظر شما این مساله از کجا نشأت میگیرد؟
شیرینکام: در حقیقت این دیدگاه در بخش سرمایهدار صنعتی در انقلاب ایران بسیار نمایان و مشخص بود بهرغم اینکه احترام به پدیده مالکیت در بین افراد مذهبی وجود داشت.
به نظر میرسد که در حوزه اقتصادی- اجتماعی بخش بزرگی از تفکر سیاسی مذهبی از شهریور 20 به بعد شکل گرفت.
در مقابل اندیشه چپ، مدعی داشتن مدل برای اداره حکومت بود. شاید قبل از آن چنین انتظاری از مذهب که در تمام وجوه اجتماعی ایده و طرح داشته باشد، وجود نداشت. به نظر میرسد که اکثر مالکان در حوزه صنعت به همین دیدگاه رسیده بودند و گزینه دیگر، همان سرمایهداری بود که امکان پیروی از این مدل، در شرایط زمانی آن زمان وجود نداشت.
در آن برهه زمانی نهضت آزادی، جبهه ملی و حزب ملت ایران شاید کمتر از تئوریهای مارکسیستی متأثر بودند، اما هیچ کدام از آنها نسبت به ملی کردن بانکها و بنگاههای صنعتی اعتراضی نکردند و حتی بعضیها به این مساله که چرا بانکها زودتر از بنگاههای صنعتی مشمول این طرح شدند معترض بودند.
در واقع، به نظر میرسد جبهه ملی و حزب ملت ایران از اتهام دفاع از سرمایهداری به شدت میهراسیدند و این به یک ایدئولوژی مسلط تبدیل شده بود. این شاید به خاطر فقدان گزینه دیگر بود.
به عبارت دیگر دیدگاه انقلابی آن زمان به دنبال دشمنی برای مقابله میگشت و تفکرشان از اصالت چندانی برخوردار نبود؟
شیرینکام: آلترناتیو مارکسیستی به معنای آن است که ما تمام گزینههای موجود را به دست دولت میسپردیم. به عبارت دیگر، چون تحلیل صحیحی از پدیده دولت وجود نداشت، در نتیجه بین اکثر متفکران مذهبی نوعی خوشبینی نسبت به دولت ایجاد شده بود.
این تفکر معتقد بود که سرزمین موعود با تسلط دولت بر نهادهای قدرت اجتماعی، منابع مالی و مالکیت به وجود میآید و نهایتا فقر و استثمار از بین میرود. به عبارت دیگر، متفکران مذهبی رسیدن به عدالت اجتماعی را تنها در گرو سپردن بسیاری از اختیارات به دولت میدانستند.
سعیدی: من معتقدم انقلابیون به دنبال دشمن نمیگشتند، زیرا در سال 57 آن را یافته بودند. در 100 سال گذشته سوسیالیست گفتمانی مسلط بوده است. به نظر میرسد براساس نظریات فریدون آدمیت این گفتمان در انقلاب مشروطه نیز جریان داشته و در واقع ویژگیهای نظام سوسیالیستی را به صاحبان صنایع نسبت میدادند.
همانطور که میدانید در گفتمان پیشتازِ روشنفکرانِ جلال آلاحمد، بحث بر این اساس است که مصرفگرایی با امپریالیسم و سرمایهداری تعریف میشود. در اینجا نیز سرمایهداران افرادی غیر از حاجی برخوردار، ایروانی و لاجوردیها نبودند. بنابراین باید به دنبال افرادی باشیم که این وابستگی را به وجود آوردهاند. در واقع کسی به فکر این نبود که این گروه از افراد نهایتا وابسته میمانند یا به کشورهای هستهای منتقل میشوند و این همان مقطعی بود که این مسأله باید مورد توجه قرار میگرفت.
بنده هم با این موضوع موافقم که در آن زمان اندیشه حاکم بر جامعه سوسیالیسم بود و اگر در حال حاضر بخواهید با همان مفاهیم، گفتمانهای حاکم را به وجود بیاورید، متوجه این موضوع میشوید که امکانپذیر نیست و در نتیجه باید مفاهیم جدیدی مثل کارآفرینی را به وجود آوریم و صد البته سرمایه نیز در ایجاد کارآفرینی نقش بسیار مؤثری دارد.
در مورد مصادرهها دو رهیافت وجود دارد. رهیافت اول ساختارگرایانه و دیگری رهیافت کنشگرایانه است. به عبارت دیگر، میتوان گفت علت مصادرهها یک گفتمان سوسیالیستی بود و در این بین باید به کاربرد غنیمت در فقه شیعه هم توجه کرد که اعلامیه آن را امام نیز به صراحت بیان نمودند.
در واقع، این یک رهیافت ساختارگرایانه است اما رهیافت طولانیتری نیز موجود است که آقای رضاقلی تحت عنوان «جامعه قبیلهای غارتی» و آقای «کاتوزیان» آن را به عنوان «جامعهای استبدادی» طرح کردهاند. اما کار ما جنبههایی از این طرحها را به نحو دیگری نشان میدهد، برای یافتن عوامل مصادره نباید تنها به دنبال رهیافت ساختارگرایانه باشیم. عامل دوم که در رهیافت کنشگرایانه مطرح میشود نقش بازار سنتی در مصادرههاست. ساختار این مطالعات نشان داده که خاستگاه بیشتر صاحبان صنایع، بازار بود و به نظر میرسد حسادتی بین بازار سنتی و صنایع مدرن در آن سالها بهوجود آمد و همین موضوع در مصادرههای سال 57 نیز نمود پیدا کرد.
بنابراین حاج محمد تقی برخوردار هم مستثنی از این امر نیست. توسعه صنایع مدرن در کارخانجات توشیبا طی سالهای دهه 30 تا اواسط دهه 50باعث شده بود بسیاری نسبت به رشد و پیشرفت کسب و کار او به حسادت بیفتند.
با توجه به همه این مسایل سر آخر کدام یک از این گروهها این تفکر را در اولویت قرار داده و بانی اصلی مصادرهها شد؟
سعیدی: ما در گفتوگو با افراد مختلف به همان حسادتهای مرسوم پی بردیم، زیرا افرادی مانند آقایان برخوردار، لاجوردی و ایروانی از تجارت و بازار سنتی به بخش صنعتی آمده بودند و باید در شبکه توزیع خود بازار سنتی را به نحوی دور میزدند و نهایتا موفق شدند.
شیرینکام: به عنوان مثال شرکت «به پخش» که متعلق به آقای لاجوردی بود کلیه خدمات حمل و نقل و بانکی را تأمین و به راحتی در استانها انبار تاسیس میکرد و تمام ساختارهای مربوط به خود را به وجود میآورد. به عبارت دیگر، میتوان این نکته را خاطرنشان کرد که ساختار مدرن ایجادشده قابلیت برنامهریزی درون خود را نیز داراست.
امکان سازگاری و تعدیل در تعاملات وجود نداشت؟
شیرین کام: در بعضی مواقع این امکانپذیر نبود. مثلا آقای ایروانی در ابتدا میتوانست فروشگاههای کفش بزرگ داشته باشد اما احتیاج به فروشگاه زنجیرهای بود چون مدل کاری که طبق آن عمل مینمود آلمانی بود و اتفاقا ما در مصاحبهای که با «باتا» داشتیم ایشان آقای ایروانی را به واسطه فروشگاههای زنجیرهای کفش میشناختند.
فروشگاههای کوچک مخالفت چندانی با بنکداران نداشتند. شاید در ابتدا این مخالفت وجود داشت اما زمانی که اعلام کردند: «قیمت کالای توزیعی ما و جنس کفشی که به شما ارایه میشود با آنچه در فروشگاهها توزیع میشود متفاوت است؛ تا حدودی راضی شدند.» همان طور که در ایام قدیم با فروشگاههای زنجیرهای مخالفت میشد، امروز هم با فروشگاههایی مثل شهروند مخالفت میشود.
اما امکان ندارد که شما با داشتن یک شبکه توزیع بزرگ بخواهید که تولید انبوه خود را با بنکداران حل کنید. به عنوان نمونه لاجوردیها شرکت تبلیغاتی و مراکز تحقیق داشتند که روی رفتار مصرفکننده تحقیق میکردند. این تشکیلات را نه بازار سنتی داشت و نه آن را میپذیرفت. در واقع قصد دارم تصویری کنش ساختاری ارایه دهم که کنشگرها در آن نقش داشتند چون همه در این جریان به نوعی مسئولیت خود را رد میکنند و طبق معمول تقصیر را به گردن دیگری میاندازند.
لطفا در مورد سه فرض یا سه تئوری که قبلا راجع به آن بحث کردیم کمی بیشتر توضیح دهید.
شیرین کام: مورد اول نقش بازاریهاست که گفته میشد بازاریهای سنتی پشت این مسأله بودند اما چون ارتباط آنها با علما بسیار خوب بود سعی میکردند از طریق علما مجوز این کار را بگیرند و ریشههای این مساله هم تا حدودی شخصی بود. این موضوع را آقای لاجوردی و هم بعضی مدیران در مصاحبهها نقل میکنند و این یک رهیافت کنشگرایانه است که نمایندهها در آن نقش داشتند.
دوم نقش چپ گرایانه در مصادرههاست که شما معتقدید به دنبال دشمن بودند؛ از این جهت دشمنانشان مشخص بودند. چه طور بعد از چند ماه لیست این افراد به بیرون درز پیدا میکند؟ پس به نظر میرسد که معاونان و مشاوران آنها چپ گراتر از خودشان بودند و این بسیار مؤثر است. اگر در وزارتخانهای چنین کسانی نباشند، قطعا مصادره به تأخیر میافتد و مجرای تنفسی برای صاحبان سرمایه به وجود میآید. حتی زمانی که این جو خاموش شد مصادرهها پایان نیافت.
ما نباید مسئولیت رفتاری افراد را کم اهمیت جلوه دهیم. به عنوان نمونه دقیقا بعد از تظاهرات با سخنرانیهایی که بعضی از اعضای چریکهای فدایی خلق و آقای حبیب الله پیمان در کارخانه ارج انجام دادند، مصادره سریعتر صورت گرفت. منظور ما از بیان این نکته تأکید بر نقش نمایندگان است نه پارتی بازی.
یکی از پازلهای مصادرهها این است که اموال کسانی چون برخوردار، ایروانی و لاجوردی مصادره میشود اما کارخانجات بوتان بهرغم هجمه انقلابیون مصون میماند. محسن خلیلی ـ فرزند محمود خلیلی ـ حدود 5 سال این قضیه را پیگیری میکند و حدودا در 576 دادگاه شرکت کرده و از همه دادگاهها تبرئه میشود. دلیل این نوع رفتارها چه بود؟
سعیدی: شما به نوعی بر نقش نمایندگان تأکید میکنید و به هر صورت این نشاندهنده آن است که این جو، کور نبوده است.
شما در مطالعات خود پیگیری این افراد برای بازپسگیری اموال خود را دیدهاید؟
شیرین کام: بله، حاج محمد تقی برخوردار تا سال 64 پیگیر اموال خود بود. حتی اسنادی موجود است که شهید مفتح نیز از ایشان دفاع کرده و خواستار استرداد اموال ایشان شده بود. از سوی دیگر، اسنادی موجود است که گویای این است که آیت الله مهدی حائری یزدی نیز در نامهای از دادگاه خواسته بنا به شهرت این خاندان در صدق و راستی و دینداری اموال او را به خودشان برگردانند.
حتی در سالهای ریاست جمهوری آقای هاشمی نیز این پیگیریها از سر گرفته میشود. به نظرم یکی از دلایلی که نشان میدهد این افراد وابسته به رژیم شاه نبودهاند همین دفاع از اموالشان است. چون آن را از هیچ راه غیرمشروعی به دست نیاورده بودند و حتی هنوز هم دلایلشان معتبر بوده اما دادگاهی برایشان تشکیل نشده است.
چرا همین نوع سرمایهگذاری را در کشورهای دیگری انجام ندادند؟
سعیدی: چون اینها کارآفرینانی بودند که ریشه در همین خاک داشتند. ریشههای ایرانی نمیگذاشت در هیچ سرزمین دیگری ثمره پرباری ببارآورند و دیدید که در دوره آقای هاشمی وقتی از اینها دعوت بهعمل آمد اینها به سرعت بازگشتند و در همین خاک ماندند.
به غیر از آقای خلیلی آیا فرد دیگری توانست اموال مصادره شده خود را باز پس گیرد؟
شیرین کام: خانواده غضنفری که با آقای عالی نسب شریک بودند از طریق ایشان توانستند اموال خود را به دست آورند. در تکمیل صحبتهای همکارم میتوانم بگویم تئوریهای ساختارگرایی با چند تئوری دیگر همراه است که یکی از آنها مربوط به دیدگاه شرکتهای خارجی و چند ملیتی است.
شرکتهای خارجی و چند ملیتی به چه معناست؟
شیرین کام: بدین معنا که اکثر افرادی که نجات یافتند در کسب و کار خود مشارکت خارجی نداشتند. بخشی از این عامل به صنعت و پیچیدگی آن بر میگردد. اگر محمد تقی برخوردار بخواهد تلویزیون تولید کند و دانش تولید آن در کشور موجود نباشد، به اجبار در بخش تولید، دانش فنی و حتی مدیریت از خارجیها استفاده میکند و همه اینها الزامات خاص خود را میطلبد. بخش سنتی سرمایهداری صنعتی که وارد فرآیند صنعتی شده بود گرایش مذهبی خود را در فرآیند بازتولید تا حدی رعایت میکرد و حتی در کارخانه آقای عالینسب با ظرفیت 300 کارگر هیچ زنی وجود نداشت.
تا سال 57 این میزان میتوانست حداکثر تا 300 نفر باشد اما شما روی بنگاههایی مطالعه میکنید که ظرفیت آن بین 10 تا 12هزار نفر است. در واقع نوع صنعت و تکنولوژی به گونهای بوده که بخش اعظم آن شامل بخش مدرن و از مظاهر تمدن جدید بشری است.
هیچ مدرکی دال بر این ادله وجود دارد؟
شیرین کام: بله، شواهد بسیار است. یکی از آنها بند 5 حکم دادگاه در مورد مصادره اموال حاج محمد تقی برخوردار است که این بند میگوید: «سرمایهگذاری مشترک در چند پروژه مهم با شرکتهای آمریکایی در ایران.» دومین موضوع مهم به سبک زندگی کسانی باز میگردد که اموالشان مصادره شده است. سرمایهدارانی که دیدگاهشان نسبت به سبک زندگی تغییر نکرده بود و میخواستند همان ساختارها را در ایران ایجاد کنند، چندان آسیبی به آنها وارد نشد.
در صورتی که امکان داشت سبک زندگی نیروهای خارج از کشور با ما متفاوت باشد، چون نوع مواجهه کارفرما با نیروی کار براساس بهرهوری بود و نه سبک زندگی. اما در بخش سنتی که سرمایهداری وارد صنعت شده بود، امکان پذیرش این مسأله وجود نداشت و به همین دلیل بخش بزرگی از آنها کارکنان زن را نمیپذیرفتند و این شرایط برای تمام مدیران یکسان بود. البته این به معنای کنار نیامدن مدیران با افراد و شخصیتهای مختلف نبود بلکه بر عکس آنها میتوانستند با افرادی که خلقیاتشان با یکدیگر هماهنگ نبود، به راحتی کار کنند.
به عنوان مثال آقای شالچیان با آقای ایروانی شریک بودند و بعدها در ریسندگی و بافندگی نیز با یکدیگر همکار شدند.
آقای شالچیان به دلیل وجود زمینههای مذهبی بیشتر به مطالعه کتابهای فقهی گرایش داشت اما شاید افرادی مانند آقای ایروانی و لاجوردی نتوانند به دلیل مشغله زیاد به این نوع کارها بپردازند. شما دقیقا در سبک زندگی تجار سنتی که وارد صنعت شدهاند، هیچ نوع مشارکت و مدیر خارجی را مشاهده نمیکنید و جالب اینجا است که نقش زنان هم در آن محدود است.
به نوعی، شکلی از دیدگاه سنتی در آن بخش در حال بازتولید بود که در این بین این افراد نجات یافتند. به نظر من نزدیکی آقای خلیلی به مهندس بازرگان و مهندس سحابی عامل مهمی در بازگشت اموال مصادره شده آقای خلیلی بود.
سعیدی: در مطالعاتی که انجام شد، نوعی مدیریت کارخانهای مبتنی بر تقسیم کار ایرانی به میزان قابل اندازهگیری وجود دارد که آن را میتوان در روابط مدیران و نیروهای زیردست آنها مانند کارگران مشاهده کرد.
من فکر میکنم آقای شیرین کام نیز از تعریف بنده همین برداشت را داشته باشند که منظور از سبک زندگی ایرانی این نیست که این افراد از ویژگیهای سنتی خود دور شدند، بلکه بر عکس تمامی افراد مورد مطالعه ما دارای تمام مؤلفههای سنتی بودهاند. به عبارتی، این امکان وجود دارد فردی بسیار سنتی باشد اما کنشگر، محاسبهگر و تفکر اقتصادی نوین هم داشته باشد.
این مشی مدیریت ایرانی در زمان خلیلی هم وجود داشت اما چرا در آنجا چنین اتفاقی نیفتاد؟
شیرین کام: آنها با تمام وجوه شخصیتیشان با نیروهایشان مواجه شده بودند و روابط بین مدیران و مالکان کارخانه کاملا دو طرفه، محبت آمیز و خارج از روابط اداری معمولی بود. به عبارتی آقایان برخوردار و لاجوردی از کارکنان و به خصوص مدیران خود از لحاظ مادی و معنوی حمایت ویژهای میکردند.
آیا این شیوه مدیریتی بهرهوری بالایی داشت و این شرکتها سودده بودند؟
شیرینکام: زمانی که ما به تجربههای آنها مینگریم، آنها را در حال رشد مشاهده میکنیم و این کاملا در مورد آقای لاجوردی صادق است.
به عنوان مثال در سال 1300 نخستین بنگاه، در سال 1335، 4 بنگاه و این رقم در سال 1340 به شش بنگاه میرسد. نکته جالب توجه، مدیری که کارمند جز بوده در سال 1348 به سمت مدیر عاملی میرسد.
حتی آقای لاجوردی برای استراحت کارکنان خود «آکام شهر» را در مازندران ایجاد کرده بود. این رشد پلکانی در کسب و کار برخوردار هم وجود داشت. آغاز فعالیت صنعتی خاندان برخوردار ـ پدر و پسر ـ تقریبا از میانه دهه 30 شکل میگیرد و تا سال 1348 ابعاد فعالیت صنعتی آنها با روز نخست قابل مقایسه نیست.
سعیدی: البته ممکن است برخی مخالف این باشند و میگویند این رشد ناشی از یک عامل بیرونی بوده است و نه تخصص موجود در نیروها. اما اگر به مقالات علمی آن دوره نگاهی بیندازید خواهید دید که در آن به نقش دولت و درآمدهای نفتی اهمیت ویژهای داده میشد.
پاسخ ما درباره این سه مورد این است که این افراد قبل از رشد درآمدهای نفتی، رشد کرده بودند و اتفاقا رشد درآمدهای نفتی در کار آنان خلل ایجاد کرد. یکی به دلیل فقدان زیربنا و دیگری به خاطر ورود این افراد به حوزههایی که آن را استفاده از فرصت مینامیم. نکته مهم اینکه اکثر طرحهای مربوط به توسعه در سال 1330 شروع شده بود و به غیر از آن دوره با دولتی مواجه هستید که از بخش خصوصی حمایت چندانی نمیکند و خود آقای لاجوردی میگفتند که ما برای یک پروژه ناچار به گرفتن 15 یا 16 مجوز بودیم.
اما بسیاری از شرکتها با داشتن بودجههای کلان نتوانستند مانند گروه آقای ایروانی و لاجوردی دوام بیاورند و این نشاندهنده توان و همت بالای آنهاست.
در واقع در بعد بینالمللی نمیتوانیم چنین مدیرانی داشته باشیم و دلیل آن هم جهانبینی وسیعی بود که بر اثر تجارت با کشورهای مختلف به دست میآمد.
شیرینکام: به نظر من توالی نسلها و ظرفیتسازی که در نسل دوم و سوم ایجاد شد یک نکته کلیدی برای فراهم کردن امکانگذار است.
اگر بخواهیم سیدمحمود لاجوردی را با آقای لاجوردی مقایسه کنیم، سیدمحمود لاجوردی در سال 1298 به آلمان رفت و هنوز در آن سال سوم اسفند رخ نداده بود. در آن زمان آلمان به دلیل شکست در جنگ جهانی دوم کالای ارزانتری نسبت به سایر کشورها داشت. ایشان به همراه آقای مساوات قصد تجارت با شرکتی را داشتند که حدود 80 سال پیشینه داشت و در آنجا آقای لاجوردی به این نکته پی میبرند که امکان اداره شرکت بدون اینکه فرد زنده باشد هم وجود دارد.
در واقع در امر بنگاهداری ضرورتی وجود ندارد که بچهها هم این کار را ادامه دهند، بلکه بنگاه میتواند با مدیران اداره شده و تداوم پیدا کند. منظور من این است که چنین تجربهای برای سید محمد لاجوردیان وجود نداشته است اما این امکان در 1298 برای سید محمود لاجوردی فراهم شده بود. در مقابل احمد لاجوردی در سن 25 سالگی به آمریکا رفته بود و بخشی از عمر خویش را به درس خواندن و بخش دیگر را به کار کردن اختصاص میداد.
به نظرم این تجربهها در حال طی کردن جریانی برای کامل شدن هستند. برای نمونه نسل دوم تازه به آمریکا رفته اما نسل سوم درس خواندن را هم به آن اضافه کرده است. آنها بر خلاف اندیشه و جناح چپ در ایران، درکی واقعی از جهان داشتند. به عبارتی دیگر بخشی از فرآیند صنعتی شدن در ایران در همین تحول نسلی پنهان شده بود. یعنی نسل اول وارد فاز تجاری شد و نه فرآیند صنعتی؛ اما نسل دوم و سوم که وارد فرآیند صنعتی شدند به درک جدیدی از جهان آینده رسید و در واقع میدانستهاند که جهان آینده صنعتی است.
در تحقیقات شما آنچه که منجر به مصادره اموال حاج محمد تقی برخوردار میشود چیست؟
سعیدی: همه این نکات در زندگی و کسب و کار برخوردار وجود داشت. حاج محمد حسین برخوردار پدر ایشان یک تاجر سنتی بود و در امر تجارت فرد معتبر و متدینی بود.
حتی نامهای وجود دارد که آیتالله صدوقی از ایشان میخواهد که مبالغ قابل توجهی کمک کند تا محل استراحتگاه و رستورانی در مسیر بارگاه اباعبدالله حسین(ع) احداث شود.
از سوی دیگر اسنادی وجود دارد که نشان میدهد که پدر ایشان و حتی کمی خود حاج محمد تقی برخوردار به طلاب حوزه علمیه قم ماهانه شهریه میداده است، اما این تعامل ریشهای در سالهای بعد و در دوران ورود حاجمحمدتقی برخوردار به صنایع مدرن تداوم نمییابد، البته بدین معنی نیست که اعتقادی نداشته، بلکه نوع کسب و کار ایشان یک نوع فضای جدیدی را اقتضا میکرد.
در مرحله بعد، نوع کسب و کاری که او بدان پرداخت شیوه و سبک زندگی او را تغییر داده بود. تلویزیون، رادیو، یخچال و پنکه همگی نیازمند یک روش و منش جدیدی در زندگی است و بالطبع از زندگی سنتی دور شده بود. در مرحله بعدی، این دوری از کسب و کار تجاری و شیوه زندگی سنتی، او را از طبقه بازار دور
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 21,اکتبر,2024