یادی از شهید علی عظیمی نیا

محمد حسن نجفی

مراسم بزرگداشت شهید علی عظیمی نیا و والده مکرمه.......   

این پیامک که از حاجی محمود(۱)به دستم رسید یادم از قدیم آمد

....... گردان ثارالله . گردان خط شکن و غواص - گردان ویژه اکبر فتوحی - سه ماهی بود شبانه روز آموزش های آبی خاکی و سخت را تحمل میکردیم آنهم درست در فصل زمستان و آبهای سرد سد گتوند که از کوههای چهار محال می آمد - مثل همه گردانهایی که یک مشت بچه بسیجی را آموزش میدادند و قبل از عملیات دانه درشتها و با سابقه هارا برای عملیات جدا میکردند آمده بودند سروقت ما ! و هرچند ابتدا از غربال رد شدیم  ولی وقتی قرار شد دوباره عده ای را جدا کنند ما هم به خیل رزمندگان خط نشین پیوستیم و از خط شکنی ماندیم و اشک و ناله و التماس هم افاقه نکرد 

آنها رفتند ! با کلی دلخوری ما . ما هم ماندیم و بعد از هفته ای رفتیم گردان الزهرا ......

آنها رفتند شلمچه برای عملیات ٬ عده ای از بچه های یزد هم شب آخر حرکت به آنها پیوستند از جمله علی ٬ جماعت گردان ثارالله مدتی را در بنه مانده بودند(  یزدیها به محل استقرار قبل از خط میگفتند بنه ! و نمیدانم اسم نظامی آن چیست شاید بنه با ضم ب همان بار انداز بار و بنه باشد ) 

 بنه جائی بود که خمپاره ای به آنجا نمیرسید و به دلیل اینکه چادرهای تجمعی  خیلی پراکنده بود امکان بمباران وسیع وجود نداشت و به عبارتی به صرفه دشمن نبود که گلوله های خود را به آنجا ارسال کند هر از چند گاهی گلوله های توپ فرانسوی به اطراف چادر ها میخورد ولی به دلیل اینکه اطراف چادر ها  تا قد رس آدمها خاکریز زده بودند نیروها دچار آسیب چندانی نمی شدند  مگر این که گلوله ای درست روی چادرها میخورد که گلوله های توپ اغلب این دقت را نداشتند !

پنج شنبه غروب بین نماز مغرب و عشا یکی گفت الان  کمیل با صدای ممد(۲) عجیب حالی میدهد  ! علی هم بدو رفت که از چادر خودشان کتاب دعا بیاورد و امام جماعت ایستاد به نماز ٬ علی یا الله  گویان برگشت سرجای خودش بین من(۳) و سید حسینی(۴) تا اقتدا به نماز کند

عادت ما شده بود که صدای انفجار ٬ امور روز مره مارا به هم نزند ! یاد گرفته بودیم صدای سوت خمپاره را که میشنیدیم فاصله افتادن آنرا هم تخمین میزدیم ٬ برای همین وقتی یکبار که از جبهه برگشته بودم با صدای ترمز یک ماشین نزدیک خانه که خیلی شبیه سوت ۱۲۰ بود! ناخود آگاه خیز بلندی رفتم و مادرم هاج و واج مانده بود که نکند بچه اش دیوانه شده !!

صدای سوت توپ فرانسوی اینبار حکایت میکرد که بناست ده بیست متر دورتر از ما بخورد و ما بیخیال صدا ! نماز را به هم نزدیم که لحضه اندکی بعد از آن صدای مهیب انفجار گلوله توپ ٬ ما را در همان نیم خیز سجده نگه داشت  

علی با صدای بلندی یا زهرا گفت و  چراغ روشنائی افتاد و چادر ما را به تاریکی برد٬ نماز به هم ریخت و سید طباطبائی (۵)که چراغ را روشن کرد دیدم که علی  در حالیکه پهلوی او با ترکشی شکافته بود کنار من غرق در خون افتاده

علی عظیمی نیا نوجوان مخلص بسیجی با ترکش توپ فرانسوی که از شکاف جلو چادر وقت ایستادن به نماز به پهلوی او اصابت کرد با فریاد یا زهرا به خیل شهدا پیوست

اینبار بر خلاف همیشه گروهان خط شکن فقط یک شهید داشت که وقتی عملیات نشد ٬ همه برای تشییع جنازه پاک او برگشتند یزد  

.............................................................................................................

(۱)حاجی محمود عظیمی نیا برادر شهید علی عظیمی نیا

(۲)حاجی محمد ابراهیمی که آنوقتها فرمانده گروهان ما بود

(۳)راوی: دکتر حسین رحیمی نسب است آنوقتها فقط میگفتیم حسین رحیمی با سکون ن ...... اصلا خود این صدا زدن در جبهه بعدها شد یک رفتار اجتماعی در صدا زدن که به جای اتصال اسم به فامیل با کسره آنرا با وقفه سکون وصل میکردند حسن مرادی حسن نجفی حسن نخعی ( حال کردید این همه حسن باهم ! تازه همه هم بیت المقدس هفت در یک دسته بودیم سردسته هم حسین گلشن ..با همان سکون ن )

(۴)سید حسین حسینی مداح

(۵) شهید سید محمد طباطبائی که بیت المقدس هفت به شهادت رسید

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا