توسعه انسانی در فرایند توسعه ی پایدار

غلامرضا محمدی /کویر

امروزه وقتی گفته میشود توسعه ،یک جریان چند بعدی در نظر است ،یعنی یک فرایندی که ابعاد اجتماعی ،سیاسی ،فرهنگی،معنوی واقتصادی را در بردارد .توسعه درذات خود یک تحول وپویایی وتکامل را باید به بار آورد تا بتواند امکانات را در جهت اهداف متعالی بکار گیرد .این تحول وکیفیت به اصلاح ساختارهای مختلف جامعه مرتبط میشود.وبرای اصلاح این ساختارها مدیرانی مصمم،آگاه،همدل ومتعهد ودلسوز لازم است .مدیرانی که سازمانهارا برای توسعه شکل دهند وبرای آن برنامه ای حساب شده ومنظم داشته باشند .این سازمانها در محیطی نضج میگیرند که در آن تحقیق وپژوهش ومطالعه وتفکر واندیشه نهادینه شده ومردم هم توسعه را بدانند وهم بخواهند.امروزه خیلی ها توسعه را در بعد زندگی شخصی خود دنبال میکنند وبرای خود برنامه دارند حالا اتفاقی ممکن است برای جامعه هم مفید باشند یانباشند .متاسفانه امروزه راه برای این توسعه باز وروشن است وحاصل ان اختلاف طبقاتی است که گاه بسیار فاحش دیده میشود .برای رسیدن به توسعه ی پایدارجامعه ،همه باید اهداف مملکتی را بر اهداف شخصی مقدم بدارند .این توسعه اگر عملی شد برای نظام توانمندی وقدرت میآورد ،مشارکت های سیاسی را افزون میکند ،حقوق شهروندی ومنزلت انسانها را تضمین میکند و توان فکری وعلمی وعملی انسانهارابالا میبرد . توسعه ی پایدار، توسعه ی مطلوب ودلخواهیست که در همه ابعاد ، تحولی کیفی ایجاد میکند .توسعه پایدار عدالت ورفاه اجتماعی را ببار می آورد واینها خود تاثیر متقابل بر هم دارند و توسعه،تعالی و تداوم می یابد .این توسعه وقتی حیات پیدا کند باتمام اعضا جامعه هماهنگی عاطفی وارگانیک دارد وآنرا به سوی زندگی بهتر با خصوصیات انسانی پیش میبرد که این زندگی را جامعه شناسان ،معیشت خوب ،عزت نفس وآزادی وآزادگی میدانند .اگر رشد به در آمد ملی اشاره دارد توسعه میخواهد فقر را ریشه کن کند ،عدالت را به ارمغان بیاورد ،نابرابریهارا کم کند وقابلیتهای انسانی را شکوفا سازد.


چیزی که ذکر آن مهم است اینکه ماباید در برنامه ریزیهای توسعه، عناصر قوی فرهنگی وتاریخی خود را به عنوان نیروی محرکه مد نظر قرار دهیم .یعنی الگوهای سنتی خودرا فراموش نکنیم .منابع وشرایط وحساسیتهای فرهنگی خود را بشناسیم ،فرصت ها وتهدید ها رابدانیم ،به استعدادهای جوانان خود واقف باشیم ،گذشته را با تمام تجربه های تلخ وشیرینش درک کنیم وآینده را رقم بزنیم . انسانهای غریبه و الگوهای دیگران هیچکدام در فرهنگ ما گل نمی کنند وببار نمی نشینند .ما توسعه را براساس ارزشهای خودمان باید بنا کنیم .این کار نسخه ای نیست، که بپیچند ومسایل حل شود .توسعه باید متضمن برنامه هایی باشد که ارتباط تنگاتنگ با روح آن جامعه دارد واز طرفی علم وتکنولوژی روز جهان را هم باید بکار گیرد .


فرهنگ ماکه گنجینه ی میراث مادی ومعنوی ماست برای انسان تعریفی خاص دارد .انسان دراین فرهنگ جانشین خداست ودر مسیر رشد وتعالی تا بینهایت میتواند رشد کند وکمال یابد. در توسعه ای هم که مد نظر ماست باید کمال انسان هدف باشد .اگر رشد صنعتی وتکنولوژی مطرح است رشد اخلاقی هم باید در کنار آن باشد وگر نه حاصل کار همین است که در دنیای سلطه طلبی امروز میبینید ،اگر پیشرفت علمی مطرح است باید با رشد دینی وتزکیه همراه باشد وگرنه خطر ضلالت وجود دارد .


اصلا توسعه یعنی رشد مداوم وهماهنگ در روابط مادی ومعنوی وانسانی واقتصادی وحقوقی وصنعتی وتولیدی جامعه .وتاخّر وتقّدم یکی از این این ابعاد نسبت به دیگری یک بیماری اجتماعی است ،گرچه توسعه ی انسانی مقدم بر همه است . زیرا اگر انسان از درون متحول نشود هیچ تحولی پدید نمی آورد .اگر در آغاز هر سال نو در دعای تحویل میگوییم:...حوّل حالنا الی احسن الحال .برای این است که همه ی تحولات از اینجا شروع میشود انگیزه ها از اینجا آغاز میگردد سرچشمه ها اینجاست .واینجا که همان دل وخاطر وجان وروح وروانش میخوانند اگر آمیخته با اخلاص وایمان وباور شد واگر صبغه ی الهی گرفت همه چیز ومنجمله توسعه رنگ خدایی میگیرد .به همین خاطر است که ارزیابی اعمال در مکتب ما به نیّت هاست .وصد البته توسعه ی انسانی هم سنگ زیرین توسعه ی فرهنگی است وتوسعه ی فرهنگی شامل رشد علوم تجربی ،عقلی ،اخلاقی ،معنوی ،هنری وذوقی میباشد که هم ارزشها را در نظر دارد وهم کرامت انسانی را وهم آینده را .در توسعه ی فرهنگی منابع ومخازن معنوی وفکری خود را باز نگری میکنیم ،مییابیم ،استخراج وتصفیه می کنیم وتولیدات داریم.در توسعه ی فرهنگی در حوزه ادراک ،شناخت ،ارزشها وگرایشها ودیدگاه ها تحول ایجاد میگردد وعطر دانایی محوری وعرفان وعشق وهنر وعاطفه در فضا ی جامعه به مشام میرسد.نگرش به سرشت وسرنوشت انسان، رابطه او با طبیعت وجامعه ،زندگی ومرگ ،زمان وتاریخ وماورالطبیعه متحول میشود.


ما در جامعه به مدیران توسعه یافته ی فرهنگی نیاز مبرم داریم.کسی که فریفته ی فرهنگ غرب باشد ،خود باختگی فرهنگی در او پدید میآید وپویایی او کم میگردد وچنین مدیری توسعه آفرین نیست .،مشکلی که امروز در نسل سوم انقلاب بیشتر بروز کرده وزمینه ی تهاجم فرهنگی را بیش از پیش فراهم ساخته است همین خودباختگی هاست وای کاش یکسری از این همایشهای پر هزینه وتبلیغاتی روزگار ما به باز نگری رفتارها وعملکردهای خودمان میپرداخت وآنها را خالصانه نقد میکرد. همان رفتارهایی که نسل امروز وحتی دیروز را به اهداف وآرمانها بد بین ساخته است واز فرهنگ وارزشهای خودی دور کرده است .البته منظور من همه نیست بلکه همان اندازه هم که هست ومیبینیم جای تاّسف وتاّمل دارد .


یک مدیر توسعه گرا باید مخلص ،خلاّق ،متخصص،صبور وپویا ومسؤلیت پذیر باشد وتوسعه را در عین حال امری عبادی بداند وامکانات مادی وفرهنگی را برای تعالی جامعه فراهم آورد .واز توانایی اندیشمندان ونخبگان استفاده کند وراهکارهایی همه جانبه ،عمیق وعلمی با کمک همه ی ابزارها بیابد واجراکند .


یک اراده همگانی ومشارکت عمومی در همه ی سازمانها ونهادها وارگانهای مردمی لازم است تافهم درست از فرهنگ وتوسعه وپیشرفت را جاری سازد وآنگاه بر اساس وظیفه ی زمانی ومکانیمان جهادی تازه پیش گیریم واز آن جمله ،استعدادهای معطّل مانده ی جامعه را نیز باز یابی کنیم وبکار گیریم . واینها چیزی غیر ممکن نیست .

/خرداد 1390
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا