آیت‏الله العضمی فاضل لنکرانی(ره):

حاج احمد آقا آبروى امام را بعد از فوت ایشان کما هو حقه حفظ کرد

یزدفردا :

آیت‏الله العضمی فاضل لنکرانی(ره):

حاج احمد آقا آبروى امام را بعد از فوت ایشان کما هو حقه حفظ کرد

روز سوم یا چهارم فوت امام بود، من هم آن زمان مسئولیت شوراى مدیریت را داشتم، ایشان پیغام دادند که من مى‏خواهم اعضاىِ شوراى مدیریت را ببینم، پا شدیم و رفتیم خدمت ایشان، ایشان گفتند که امام به من فرموده‏اند که آنچه من پول در بانک‌ها یا در منزل دارم، اینها وجوه شرعیه هست و تمامى این وجوه شرعیه را باید در اختیار اعضاىِ شوراىِ مدیریت مخصوصاً فلان کس «اسم مرا هم برده بود» در اختیار اینها بگذارید.

یزدفردا:مرحوم آیت‏الله العضمی فاضل لنکرانی در گفت و گویی که به مناسبت اربعین رحلت مرحوم یادگار امام با ایشان انجام شد در باره ابعاد شخصیتی به ویژه علمی و فقهی حجت‏الاسلام والمسلمین مرحوم حاج سید احمد خمینی گفت: باید تأثر عمیق و شدید خودم را از این مصیبت بزرگ، که تنها یادگار امام بزرگ را ما از دست دادیم، ابراز دارم، و جداً این مصیبت بسیار مهم و مشکل بود، و تحمل آن بسیار سخت، چون با نبود امام بزرگوار، بوى امام و رایحه امام تنها از این شخصیت استشمام مى‏شد، مخصوصاً که از جنبه‏ هاى مختلف شباهت به امام بزرگ داشت.

 در ادامه این گفت و گو آمده است: اما در رابطه با بُعد علمى ایشان، ایشان در رابطه با علوم حوزوى یعنى از نظر فقه و اصول آنطوریکه خود ایشان براى من ذکر کردند و من هم، تا حدّى بیاد دارم، بعد از اینکه سطوح عالیه را به پایان رساندند و وارد بحث‌هاى خارج شدند، حدود 5 سال ایشان در درس‌هاى خارج شرکت کردند. دو سال در نجف، خدمت امام بزرگوار، والد معظم‌شان در بحث فقهى ایشان شرکت کردند، و در کنار این هم، در بحث‌هاى اصولى مرحوم اخوى بزرگوارشان، که جداً داراى موقعیت علمى بسیار بالایى بود و مى‏توان گفت که اخوى ایشان، جامع المعقول و المنقول بود. ایشان از برادر بزرگوارشان هم در مباحث اصولى خیلى استفاده کردند، و اما در قم به تعبیر خود ایشان که به من مى‏گفتند، یک سال و نیم در درس خارج من شرکت کردند، و من این معنا را یادم هست که حتى بحثى که ایشان شرکت مى‏کرد کتاب الصلوة بود، که یکسال و نیم در آن بحث خارج شرکت مى‏کردند و در بحث هم گاهى اشکالاتى به نظرشان مى‏آمد و مطرح مى‏کردند، و این کاشف از این بود که نه تنها درس را کاملًا درک کرده‏اند، بلکه داراى نظر هم هستند در مباحث مطرح شده در درس، و ظاهراً یکسال و نیم هم در درس‌هاى خارج دیگران شرکت کردند، و قبل از اینکه وارد بحث خارج بشوند، در همان بحثِ مکاسب که ازسطوح عالیه است، در آن بحث نیز یک مقدارى در بحث من شرکت کردند، ولى با تعبیرى که خود ایشان داشت و براى من ذکر کرد، مجموع 5 سال تمام در بحث‌هاى خارج فقه و اصول شرکت کردند و این با توجه به نبوغ و استعداد کاملى که در ایشان وجود داشت، جداً مى‏توانیم بگوئیم که 5 سال به منزل ده سال شرکت دیگران در بحث‌هاى خارج بود- لذا با اینکه ایشان اکثراً گرفتار مسائل مبارزه و در آستان پیروزى انقلاب مسائل روز و بعد از پیروزى انقلاب و بعد هم مسائل جنگ گرفتاری‌هاى فراوانى داشتند، لکن در عین حال ارتباطشان با مسائل علمى قطع نشده بود، مخصوصاً بعد از رحلت امام که تا حدّى مسئولیت ایشان کمتر شده بود، این ارتباط با مسائل علمى باز بیشتر شده بود، بطوریکه همین سال گذشته(1372)، نظرم هست که ایشان از تهران به من تلفن کردند و یک عبارتى را که از عبارات مشکل کفایه است، در بحث ترتب، ایشان از من سئوال کردند، من قبل از اینکه پاسخ بدهم، پرسیدم به چه مناسبت شما به فکر این عبارت و به فکر این مسائل افتادید، ایشان گفتند که من یک تدریس کفایه دارم و عده‏اى هستند هر روز مى‏آیند اینجا برایشان کفایه مى‏گویم، به این عبارت که رسیدم یک قدرى درست به ذهن خودم نیامد آن چیزى که فهمیده‏ام درست باشد، در

حالیکه درست هم بود، لکن براى اطمینان خاطر، تلفن کردند و از من پرسیدند. روى هم رفته در مسائل‏علمى ایشان مافوق متوسط بودند، مخصوصاً با آن استعداد قوى که در ایشان وجود داشت که اگر یک مقدارى دیگر چند سالى ادامه مى‏دادند، جداً یکى از علماء مُبَّرَز شناخته مى‏شدند، لکن دیگر شرایط و مخصوصاً اجل دیگر مهلت نداد که ادامه بدهند، این راجع به مسائل علمى ایشان.

البته در کنار فقه و اصول، ایشان سال‌ها هم درس فلسفه را خدمت آیت‏الله محمدى گیلانى که همسایه بودند، مى‏خواندند و مقیّد هم بودند، و چون روح فلسفى در خودِ امام قوى بود، و در مرحوم حاج آقا مصطفى هم قوى بود، و در ایشان هم قوى بود، در فلسفه هم به یک مراتب بالایى رسید، پس از تلّمذ خدمت ایشان (آیت‏الله گیلانى)، لذا ایشان هم یک مرتبه‏اى واقعاً جامع المعقول و المنقول بود، ولو اینکه حالا به مرتب برادر بزرگوارشان نرسید اما فى نفسه فضائل علمى ایشان هم غیر قابل انکار است.

سوال: از خصوصیات حاج احمد آقا این بود که خیلى به دوستانشان محبت داشتند و نسبت به شما به عنوان شارح نظرات امام اعتقاد خاصى داشت با حضرتعالى هم که رابطه‏اش رابطه استاد - شاگردى بود، طبیعتاً با اوج تواضع و اعتقاد بود دراین قسمت اگر مطلبی به ذهن شما مى‏رسد، بفرمائید؟

 

آیت‏الله فاضل لنکرانى: البته روى همان خصوصیت و ویژگى در ایشان بود، که در برابر همه کس و هم دوستان و بلکه حتى افرادى که در بیت امام مثلًا شغل خدمت‌گزاری‌هاى عادى داشتند، نسبت به هم اینها یک عواطف مخصوصى داشت و ارتباطاش هم با من، ارتباط رفاقتى بود، روى همین عواطف، نه استادى و شاگردى و دید من نسبت به ایشان، دید یک استاد نسبت به شاگرد نبود، دید ایشان هم همینطور، بلکه ما افتخارمان این بود که از اوّل چون با این بیت ارتباط داشتیم و در دوران دبستان با مرحوم آقاى حاج آقا مصطفى بودیم و پدرم هم با حضرت امام خیلى روابط و رفت و آمد داشتند، خودم هم حدود 10 سال از محضر امام استفاده علمى کردم، سالیان دراز هم با مرحوم حاج آقا مصطفى هم‏بحث بودیم، ارتباط ما مثل ارتباط افراد یک خانواده بود، و یک عواطف خاصى نسبت به من داشتند و من نسبت به ایشان، حتى یادم هست در یک جریانى که من خدمت امام رسیدم و راجع به یک موضوعى که خود من ناراحت شده بودم و بعد هم معلوم شد که بى‏جهت ناراحت شده‏ام، امام بزرگوار به من فرمود که فلانى من تو را به منزل مصطفى مى‏دانم، معامله‏اى که با مصطفى داشتم با تو دارم، و تعبیر ایشان این بود که من تو را از کوچکى بزرگ کرده‏ام، و همینطور هم بود، لذا عواطف ایشان نسبت به من نه بعنوان یک شاگرد و استاد، بلکه یک عواطف خاصى بود که ناشى از شدت علاق ایشان به من و شدت ارادت من به بیت امام و شخص امام بود و حتى در آخرین ملاقاتى که من با ایشان داشتم، البته غیر از آن عیادتى که در روز اوّل کسالت ایشان کردم که ایشان هم در حال اغماء بودند و چیزى هم معلوم نبود، ولى در آخرین ملاقات ظاهراً در شب چهلم مرحوم آیت‏الله العظمى اراکى بود که ایشان هم در مجلس قم شرکت کرده بودند و کنار هم نشسته بودیم، تعبیر ایشان این بود که مى‏گفتند فلانى من هر وقت تو را مى‏بینم به یاد حضرت امام مى‏افتم، این جورى تعبیر مى‏کرد. ولى با قطع نظر از ارتباط و خصوصیات من، ایشان از نظر عواطف واقعاً فوق‏العاده بود، و این را هم به ارث از والد ماجدشان برده بودند، امّا هیچ براى خودشان و این موقعیت خاصى که خودِ امام داشت و ایشان هم بعنوان فرزندامام بود، هیچ حسابى براى خودشان باز نمى‏کرد، هم رعایت آداب و اخلاق و محبت نسبت به دیگران در جاىِ خودش محفوظ بود، و جداً این یکى از فضائلِ بسیار با ارزش حاج احمد آقا بود، که اگر در یک مجلسى وارد شد مقیّد باشد که در صدر مجلس بنشیند، یا به کسى برخورد مى‏کند توقع داشته باشد که او به ایشان سلام بکند، او از ایشان احترام بکند، چنین مسائلى‏

وجود نداشت، حتى من شنیدم در همین اواخر هم که قم مى‏آمد، گاهى مى‏فرستاد سراغ پیرمردها و پیرزنهایى که مثلًا در بیست سال پیش، در سى سال پیش به منزل اینها رفت و آمدى مى‏کردند و خانه نشین شده بودند، از وضع شان با خبر بشود، گاهى کمکى به آنها بکند، خیلى در این جهت ممتاز بود، عرض کردم، این را هم به ارث از امام بزرگوار برده بود، براى اینکه یادم هست وقتى که امام از آن سفر زندان برگشتند به قم، قبل از اینکه تبعید به ترکیه بشوند، وقتى وارد کوچه منزل یخچال قاضى شده بودند، در راه سئوال کرده بودند از آن خادمه‏اى که قبلًا در منزلشان خدمت مى‏کرد، فرموده بودند ایشان کجاست؟، حالا با این همه گرفتارى و اینهمه مسائل، ولى سئوال از او کرده بودند- رویهم رفته بسیار با فضیلت بودند از اخلاق و از عواطف و محبت در مورد کسانیکه گرفتار بودند، هیچ فروگذار نمى‏کردند، حالا در مورد خودم هم عرض بکنم، من یک کسالتى پیدا کردم که در ایران قابل معالجه نبود و رفتیم به آلمان، اگر چه آنجا هم معالجه نشدم، ولى حدود 40 روز تقریباً من در آلمان در بیمارستان بودم، هر چند روزى یکبار، ایشان از تهران تلفن مى‏کرد و احوال مرا مى‏پرسید، و مى‏فرمود که امام به من فرموده که من احوال شما را بپرسم و از حال شما مطلّع باشیم. خوب اینها تا یک عواطفى نباشد و یک خُلقیات خوبى وجود نداشته باشد این مسائل تحقق پیدا نمى‏کند، بعد هم که من از آلمان آمدم، باز آن کسالت من ادامه پیدا کرد، مدتى در بیمارستان تهران بودم، مرتب ایشان دیدن من مى‏آمد، من یادم هست که شبى در بیمارستان بودم، دیدم یک آقاى اهل علمى از در وارد شد، نگاه کردم، دیدم آقاى آشتیانى است، بعد دیدم پشت سر ایشان یک کسى هست که پالتوئى پوشیده و کلاهى سرش است و عصایى دستش، درست دقت کردم دیدم حاج احمد آقاست و چون مسائل امنیتى اقتضاء نمى‏کرد که با لباس بیاید، به اینصورت آمده بود، آنهم پشت سرِ آقاى آشتیانى که هیچ کس احتمالش را ندهد که ایشان آقاى حاج احمد آقاست، بعد هم آمدند آنجا و یک قسمتى نشستند و احوالپرسى کردند، اینهم حالا اجمالى از فضائل اخلاقى ایشان.

 

سوال:  لطفاً در مورد تعبد و حالت خاص ایشان به مقام ولایت، هم در زمان حضرت امام، و هم بعد از رحلت حضرت امام و امانت نگهدارى ایشان در زمان حضرت امام توضیح بدهید.

 

آیت‏الله فاضل لنکرانى: این سئوال شما را در یک سطح وسیعترى جواب می ‌دهم. یک نکته‏اى که، حالا من نمى‏دانم، چون مطالعه نکردم و گوش هم ندادم راجع به صحبت‏هایى که دربار ایشان شده، این نکته‏اى را که من مى‏خواهم عرض مى‏کنم کس دیگرى نگفته ولى این نکته را افرادى متوجه‏اند که یک قسمت وارد مسائل مرجعیت و آخوندى باشند، به نظر من حاج احمد آقا بعد از فوت حضرت امام، بزرگترین خدمتى را که انجام داد حفظ حیثیت و آبروى مقام و موقعیت حضرت امام بود، این جهت، براى من خیلى فوق‏العاده بود و هست، خوب شما نظرتان هست که به مجردیکه حضرت امام فوت شد، ایشان اعلام کرد، که هیچ کس نه حق دارد مراجعه به دفتر بکند براى پرداختن وجوه و نه حق دارد به نمایندگان امام مراجعه بکند، که بعنوان نمایند امام به آنها وجوه بدهد. این مطلب شاید در نظر بعضى از مردم یک مطلب عادى به نظر مى‏رسد، ولى خیلى مساله با اهمیتى است. یعنى آبروىِ امام را حفظ کردند، حالا این در چه شرایطى بود؟ چون من خودم در این جریانات بودم و طرف بودم، الان مجبورم من این مسئله را بگویم، روز سوم یا چهارم فوت امام بود، من هم آن زمان مسئولیت شوراى مدیریت را داشتم، ایشان پیغام دادند که من مى‏خواهم اعضاىِ شوراى مدیریت را ببینم، خوب شرایط ایشان که اقتضاء نمى‏کرد، و درست هم نبود که ایشان قم بیایند، ما بعنوان شوراى مدیریت پا شدیم و رفتیم خدمت ایشان، ایشان گفتند غرض از اینکه شما را خواستم بیان یک مطلب بود، گفتند که امام به من فرموده‏اند بدون اینکه حتى نوشته‏اى هم در این رابطه باشد، بدون نوشته، به من فرمودند، که آنچه که من پول در بانکها یا در منزل دارم، اینها وجوه شرعیه هست و تمامى این وجوه شرعیه را باید در اختیار اعضاىِ شوراىِ مدیریت مخصوصاً فلان کس «اسم مرا هم برده بود» در اختیار اینها بگذارید، اینها تدریجاً به طلبه‏ها شهریه بدهند، حالا مسائل قانونى یک مقدارى مشکل بود، انحصار وراثت و اینها، مقام معظم رهبرى کمک کردند و زود دستور دادند که این پول‏ها از حساب امام واریز بشود به حساب شوراى مدیریت در بانک ملى قم، تمامى این پولها اعم از ارز و ریال و غیر ذالک همه وارد شد به حساب شوراى مدیریت و ما هم شروع کردیم به پرداختن شهریه امام و رویهم رفته دو سال و سه ماه شهریه امام را ادامه دادیم، البته یک زمینى هم بود، که هنوز هم آن زمین ظاهراً هست که بناست بفروشند به طلبه‏ها، حالا مقصودم اینست، که امام بدون اینک نوشته‏اى در این رابطه داشته باشند، فقط یک جمله به حاج احمد آقا این مطلب را گفته بودند، این تعبد و آن چه که شما اشاره کردید، تقیّدش به مسائل اسلامى چقدر باید قوى باشد که یک مطلبى را که غیر از خودش هیچکس اطلاع نداشت، ایشان بیاید و اینجورى ابراز بکند. ما هم عمل به وظیفه کردیم. حالا در اینجا یک نکته جالب‏ترى هست، فکر نمى‏کنم احدى از این جریان اطلاع داشته باشد، امّا الان اینها باید روشن بشود، یک روزى ایشان به من تلفن کردند و گفتند که علاوه بر پولى که امام در بانک‌هاى مختلف دارد، و در اختیار شما قرار گرفت، در این کمدى که پهلوىِ امام بود و دمِ دست امام بود، اینجا هم یک مقدارى پول وجود دارد، چه کار کنیم؟ گفتم که شما این پولها را بشمارید و بعد براى ما بفرستید، ایشان گفتند فلانى من حوصله شمردنش را ندارم همین جورى برایتان مى‏فرستم، گفتم خیلى خوب، لکن شما وقتى بفرستید، که ما در جلسه شوراى مدیریت باشیم و دوستان ما هم باشند، چون مسائل مالى بود. گفتم تصادفاً ما عصرى جلسه داریم، شما سعى کنید این پولها را در همان وسط جلسه، در حضور اعضاء این پولها را به ما بدهید. عصرى بود و جلسه داشتیم، در همان ساعت‌هاى غروب بود دیدیم دو نفر وارد شدند و یک کیسه در دستشان هست و دو ثلث این پر از اسکناس‏ و ارز و این حرفها، آوردند و گفتند ایشان داده‏اند، بعد ما هم آنجا دستور دادیم پولها را شمردند، رویهم رفته حدود 7، 6 میلیون پول بود، بعد همان‌جا یک صورت مجلسى کردیم و بعد به حساب شوراى مدیریت وارد کردیم، مقصودم اینست که امام فقط یک جمله به حاج احمد آقا گفته بود. این باید تعبّد و تقیّدش به مسائل اسلامى چقدر قوى باشد که یک مطلبى را که هیچکس از آن اطلاعى نداشت عمل کند. این مسأله را از فضائل بزرگ حاج احمد آقا مى‏دانم، که ایشان آبروى امام را بعد از فوت کما هو حقه ادا کرد.

و اما در رابطه با مسئله نظام و ولایت فقیه، همان حساسیتى را که خودِ امام نسبت به نظام و ولایت فقیه داشت، ایشان هم همان حساسیت را داشت، حالا یک وقت ممکن بود که گاهى فرض کنید از بعضى از مسئولین ناراضى باشد و نسبت به بعضى از مسائل انتقاد داشته باشد، ولى وقتى که مسئله اصل نظام و اصل ولایت فقیه مطرح بود، ایشان دیگر بى‏اختیار در مقابلش خاضع و خاشع بود. فلذا در وصیت نامه ایشان نسبت به فرزند ارشدش و فرزندانش همه وصیت کرد، که مبادا تحلیل‌هاى مختلف شما را از نظام و ولایت فقیه منحرف کند، و حتى نسبت به مجلس خبرگان سابق، که امام رحلت کرده بودند، تعبیر کرده بودند مهمترین کار مجلس خبرگان تعیین رهبر و رهبرى بود، و ایشان از روى عقیده این حرف را مى‏زد و در این عقیده هیچ تردیدى نداشت و اگر احساس مى‏کرد، کسى در این کار مى‏خواهد خللى وارد بکند در مقابلش مى‏ایستاد.

بعد از رحلت حضرت امام، باید تعبی بکنیم که ایشان، یک استوانه بسیار محکمى بود براى نظام، و یک بازوى توانایى بود براى نظام و مقام معظم رهبرى و مسئولین نظام جمهورى اسلامى و حتى شنیدید که بعد از فوت ایشان دشمنان انقلاب و یا دوستان نادان در رابطه با فوت ایشان یک سرى شایعاتى را بوجود آوردند، در حالیکه اشتباه آنها این بود که به نظر من مسئولین نظام از فوت حاج احمد آقا خیلى بیشتر از دیگران متأثر شدند، و ضرر کردند، یعنى اینکه وجود ایشان، یک وجود نافعى بود براى نظام، و چه بسا افرادى که حالا روى عدم اطلاع و عدم آگاهى و روى بعضى از مسائل، نسبت به بعضى از مسئولین یک سرى انتقادهایى داشتند، و یا حتى دامنه اعتراض را به بالاتر مى‏کشاندند، با تجلیل‌ها و با تبیینات آقاى حاج احمد آقا براى آنها آرامشى پیدا مى‏شد، آنها وقتى مى‏دیدند که آقاى حاج احمد آقا در مورد نظام این مقدار معتقد و خاضع است، دیگر فکر مى‏کردند براى آنها جایى نیست که حرفى بزنند یا انتقاد بى‏جایى داشته باشند.

 

خلاصه اینهم یکى از فضائل ایشان بود، که بعد از فوت امام، راه امام را کما هو حقه ادامه داد و آن مسئولیتى را که به دوش ایشان بود، بدون وقفه و بدون رکود و بدون انحطاط بلکه با تکامل و تضاعف مسئولیت خودشان را ایفا کردند و من معتقدم که پیش خداوند بزرگ اجر بسیار بالایى دارد، و کارهایى را که امام انجام دادند بالاخره یک سهمى هم براى حاج احمد آقا در همه آن کارها وجود دارد، و خودم هم معتقدم که لطمه بزرگى از فوت ایشان به نظام وارد شد، و یک ستون محکم و عمود قویى را نظام از دست داد، حالا امیدواریم که خداوند تبارک و تعالى از راه دیگر جبران بکند، این نکته را شماها سئوال نکردید، اما من باید بگویم، در رابطه با معنویت، هم ایشان و هم برادر بزرگش مرحوم آقاى حاج آقا مصطفى، چون من وصیت مرحوم آقاى حاج آقا مصطفى را به خط خودشان و، وصیت ایشان را نیز به خط خودش دیدم این دو وصیت، یک نکته‏اى را براى آنهائیکه دقت در آنها بکنند، الهام مى‏کند و آن نکته اینست که هم مرحوم آقاى حاج آقا مصطفى به او الهام شده بود که قبل از پدرش فوت مى‏شود و هم به حاج احمد آقا الهام شده بود، که قبل از مادرش فوت مى‏شود، اما آقاى حاج آقا مصطفى براى اینکه در وصیت نامه‏اش، هنوز وصیت را ذکر نکرده، اولین چیزى را که ذکر مى‏کند اینست، مى‏گوید من وصى خودم را، پدر بزرگوارم قرار دادم، در حالیکه ما هیچ نشنیده‏ایم که یک جوانى، در وصیت نامه‏اش پدر خودش را وصى خودش قرار بدهد، خوب این حاکى از اینست که کانه به او الهام شده بود که تو قبل از پدر فوت مى‏کنى، و پدر بعد از تو، در وصیت نام حاج احمد آقا هم نسبت به مادر سفارشات زیادى به‏ بچه‏هاى خودش و به خانواد خودش، نسبت به مادر مى‏کند، این حاکى از اینست که به ایشان الهام شده که تو قبل از مادر فوت مى‏کنى والّا روى قاعده و اختلاف سنّى که بین ایشان و مادر وجود دارد که شاید اختلافشان حدود 35 سال باشد، خوب مادر باید سفارش فرزند را بکند، نه فرزند سفارش مادر را، کانه به ایشان هم الهام شده بود، که فوتش قبل از مادر تحقق پیدا مى‏کند که همین طور هم شد. و باز چیزى که در وصیت نامه ایندو موجب افتخار براى امام، براى انقلاب، براى اسلام، براى همه و همه هست اینست که هم در وصیت‏نامه آقاى حاج آقا مصطفى این معنى منعکس است (که من مى‏گویم خط خودِ ایشان را چون سالها با من هم بحث بوده، خطش را آشنا بودم)، در آن وصیت نامه ایشان نوشته که من از مالیه دنیا هیچ چیز ندارم، نه خانه، نه زندگى، نه مستغلّات، نه زمین، نه پول و نه غیر ذلک، فقط من هستم و یک مشت کتاب، این کتابها را هم از وجوه شرعیه خریدم، اگر بچه من (حسین) طلبه شد، این کتابها را به او بدهید، اگر هم نشد بدهید به کتابخانه مدرسه آقاى بروجردى در نجف اشرف، عین همین معنى در وصیت نام آقاى حاج احمد آقا نیز منعکس است و اینهم واقعاً از چیزهایى است که هم انقلابی‌ها و اصل انقلاب ما باید به آن افتخار بکند، که یک جوان با آنهمه امکاناتى که در اختیارش مى‏توانست قرار بگیرد، به صراحت بگوید که در هیچ مؤسسه‏اى، در هیچ بانکى، در هیچ جایى، هیچى ندارم، یک مقدار پول در مؤسسه تعاون است، آنهم شهریه من هست که مورد مصرف‏اش فقراء هستند، و من با کمال ارادتى که به ایشان داشتم وقتى این وصیت نامه را خواندم باز ارادتم بیشتر شد به ایشان، و طلب مغفرت و رحمت‏ام براى ایشان زیادتر شد و به امام هم بیشتر دعا کردم که بحمدالله بچه‏هایى تربیت کرد که اینجور براى اسلام و انقلاب افتخار آفریدند و کسى نتوانست یک نقطه ضعف مالى دربار اینها داشته باشد، امیدوارم که خداوند ایشان و برادر بزرگوارش و بالاتر امام بزرگوار را، با اجداد گرام، مخصوصاً موسى بن جعفر (ع) که اینها سادات موسوى بودند، و افتخار انتصاب به موسى بن جعفر داشتند محشور بفرماید، امیدوارم خداوند به خاندانشان مخصوصاً والد ماجده‏شان، که اینهمه مصیبتهاى پشت سر هم را دیده، خداوند به ایشان صبر و اجر عنایت بفرماید و امیدوارم که خداوند متعال این انقلاب ما را مستحکم‏تر بفرماید.


منبع: مجله حضورشماره10


منبع: مجله حضورشماره10

جماران

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا