در ادامه این گفت و گو آمده است: اما در رابطه با بُعد علمى ایشان، ایشان در رابطه با علوم حوزوى یعنى از نظر فقه و اصول آنطوریکه خود ایشان براى من ذکر کردند و من هم، تا حدّى بیاد دارم، بعد از اینکه سطوح عالیه را به پایان رساندند و وارد بحثهاى خارج شدند، حدود 5 سال ایشان در درسهاى خارج شرکت کردند. دو سال در نجف، خدمت امام بزرگوار، والد معظمشان در بحث فقهى ایشان شرکت کردند، و در کنار این هم، در بحثهاى اصولى مرحوم اخوى بزرگوارشان، که جداً داراى موقعیت علمى بسیار بالایى بود و مىتوان گفت که اخوى ایشان، جامع المعقول و المنقول بود. ایشان از برادر بزرگوارشان هم در مباحث اصولى خیلى استفاده کردند، و اما در قم به تعبیر خود ایشان که به من مىگفتند، یک سال و نیم در درس خارج من شرکت کردند، و من این معنا را یادم هست که حتى بحثى که ایشان شرکت مىکرد کتاب الصلوة بود، که یکسال و نیم در آن بحث خارج شرکت مىکردند و در بحث هم گاهى اشکالاتى به نظرشان مىآمد و مطرح مىکردند، و این کاشف از این بود که نه تنها درس را کاملًا درک کردهاند، بلکه داراى نظر هم هستند در مباحث مطرح شده در درس، و ظاهراً یکسال و نیم هم در درسهاى خارج دیگران شرکت کردند، و قبل از اینکه وارد بحث خارج بشوند، در همان بحثِ مکاسب که ازسطوح عالیه است، در آن بحث نیز یک مقدارى در بحث من شرکت کردند، ولى با تعبیرى که خود ایشان داشت و براى من ذکر کرد، مجموع 5 سال تمام در بحثهاى خارج فقه و اصول شرکت کردند و این با توجه به نبوغ و استعداد کاملى که در ایشان وجود داشت، جداً مىتوانیم بگوئیم که 5 سال به منزل ده سال شرکت دیگران در بحثهاى خارج بود- لذا با اینکه ایشان اکثراً گرفتار مسائل مبارزه و در آستان پیروزى انقلاب مسائل روز و بعد از پیروزى انقلاب و بعد هم مسائل جنگ گرفتاریهاى فراوانى داشتند، لکن در عین حال ارتباطشان با مسائل علمى قطع نشده بود، مخصوصاً بعد از رحلت امام که تا حدّى مسئولیت ایشان کمتر شده بود، این ارتباط با مسائل علمى باز بیشتر شده بود، بطوریکه همین سال گذشته(1372)، نظرم هست که ایشان از تهران به من تلفن کردند و یک عبارتى را که از عبارات مشکل کفایه است، در بحث ترتب، ایشان از من سئوال کردند، من قبل از اینکه پاسخ بدهم، پرسیدم به چه مناسبت شما به فکر این عبارت و به فکر این مسائل افتادید، ایشان گفتند که من یک تدریس کفایه دارم و عدهاى هستند هر روز مىآیند اینجا برایشان کفایه مىگویم، به این عبارت که رسیدم یک قدرى درست به ذهن خودم نیامد آن چیزى که فهمیدهام درست باشد، در
حالیکه درست هم بود، لکن براى اطمینان خاطر، تلفن کردند و از من پرسیدند. روى هم رفته در مسائلعلمى ایشان مافوق متوسط بودند، مخصوصاً با آن استعداد قوى که در ایشان وجود داشت که اگر یک مقدارى دیگر چند سالى ادامه مىدادند، جداً یکى از علماء مُبَّرَز شناخته مىشدند، لکن دیگر شرایط و مخصوصاً اجل دیگر مهلت نداد که ادامه بدهند، این راجع به مسائل علمى ایشان.
البته در کنار فقه و اصول، ایشان سالها هم درس فلسفه را خدمت آیتالله محمدى گیلانى که همسایه بودند، مىخواندند و مقیّد هم بودند، و چون روح فلسفى در خودِ امام قوى بود، و در مرحوم حاج آقا مصطفى هم قوى بود، و در ایشان هم قوى بود، در فلسفه هم به یک مراتب بالایى رسید، پس از تلّمذ خدمت ایشان (آیتالله گیلانى)، لذا ایشان هم یک مرتبهاى واقعاً جامع المعقول و المنقول بود، ولو اینکه حالا به مرتب برادر بزرگوارشان نرسید اما فى نفسه فضائل علمى ایشان هم غیر قابل انکار است.
سوال: از خصوصیات حاج احمد آقا این بود که خیلى به دوستانشان محبت داشتند و نسبت به شما به عنوان شارح نظرات امام اعتقاد خاصى داشت با حضرتعالى هم که رابطهاش رابطه استاد - شاگردى بود، طبیعتاً با اوج تواضع و اعتقاد بود دراین قسمت اگر مطلبی به ذهن شما مىرسد، بفرمائید؟
آیتالله فاضل لنکرانى: البته روى همان خصوصیت و ویژگى در ایشان بود، که در برابر همه کس و هم دوستان و بلکه حتى افرادى که در بیت امام مثلًا شغل خدمتگزاریهاى عادى داشتند، نسبت به هم اینها یک عواطف مخصوصى داشت و ارتباطاش هم با من، ارتباط رفاقتى بود، روى همین عواطف، نه استادى و شاگردى و دید من نسبت به ایشان، دید یک استاد نسبت به شاگرد نبود، دید ایشان هم همینطور، بلکه ما افتخارمان این بود که از اوّل چون با این بیت ارتباط داشتیم و در دوران دبستان با مرحوم آقاى حاج آقا مصطفى بودیم و پدرم هم با حضرت امام خیلى روابط و رفت و آمد داشتند، خودم هم حدود 10 سال از محضر امام استفاده علمى کردم، سالیان دراز هم با مرحوم حاج آقا مصطفى همبحث بودیم، ارتباط ما مثل ارتباط افراد یک خانواده بود، و یک عواطف خاصى نسبت به من داشتند و من نسبت به ایشان، حتى یادم هست در یک جریانى که من خدمت امام رسیدم و راجع به یک موضوعى که خود من ناراحت شده بودم و بعد هم معلوم شد که بىجهت ناراحت شدهام، امام بزرگوار به من فرمود که فلانى من تو را به منزل مصطفى مىدانم، معاملهاى که با مصطفى داشتم با تو دارم، و تعبیر ایشان این بود که من تو را از کوچکى بزرگ کردهام، و همینطور هم بود، لذا عواطف ایشان نسبت به من نه بعنوان یک شاگرد و استاد، بلکه یک عواطف خاصى بود که ناشى از شدت علاق ایشان به من و شدت ارادت من به بیت امام و شخص امام بود و حتى در آخرین ملاقاتى که من با ایشان داشتم، البته غیر از آن عیادتى که در روز اوّل کسالت ایشان کردم که ایشان هم در حال اغماء بودند و چیزى هم معلوم نبود، ولى در آخرین ملاقات ظاهراً در شب چهلم مرحوم آیتالله العظمى اراکى بود که ایشان هم در مجلس قم شرکت کرده بودند و کنار هم نشسته بودیم، تعبیر ایشان این بود که مىگفتند فلانى من هر وقت تو را مىبینم به یاد حضرت امام مىافتم، این جورى تعبیر مىکرد. ولى با قطع نظر از ارتباط و خصوصیات من، ایشان از نظر عواطف واقعاً فوقالعاده بود، و این را هم به ارث از والد ماجدشان برده بودند، امّا هیچ براى خودشان و این موقعیت خاصى که خودِ امام داشت و ایشان هم بعنوان فرزندامام بود، هیچ حسابى براى خودشان باز نمىکرد، هم رعایت آداب و اخلاق و محبت نسبت به دیگران در جاىِ خودش محفوظ بود، و جداً این یکى از فضائلِ بسیار با ارزش حاج احمد آقا بود، که اگر در یک مجلسى وارد شد مقیّد باشد که در صدر مجلس بنشیند، یا به کسى برخورد مىکند توقع داشته باشد که او به ایشان سلام بکند، او از ایشان احترام بکند، چنین مسائلى
وجود نداشت، حتى من شنیدم در همین اواخر هم که قم مىآمد، گاهى مىفرستاد سراغ پیرمردها و پیرزنهایى که مثلًا در بیست سال پیش، در سى سال پیش به منزل اینها رفت و آمدى مىکردند و خانه نشین شده بودند، از وضع شان با خبر بشود، گاهى کمکى به آنها بکند، خیلى در این جهت ممتاز بود، عرض کردم، این را هم به ارث از امام بزرگوار برده بود، براى اینکه یادم هست وقتى که امام از آن سفر زندان برگشتند به قم، قبل از اینکه تبعید به ترکیه بشوند، وقتى وارد کوچه منزل یخچال قاضى شده بودند، در راه سئوال کرده بودند از آن خادمهاى که قبلًا در منزلشان خدمت مىکرد، فرموده بودند ایشان کجاست؟، حالا با این همه گرفتارى و اینهمه مسائل، ولى سئوال از او کرده بودند- رویهم رفته بسیار با فضیلت بودند از اخلاق و از عواطف و محبت در مورد کسانیکه گرفتار بودند، هیچ فروگذار نمىکردند، حالا در مورد خودم هم عرض بکنم، من یک کسالتى پیدا کردم که در ایران قابل معالجه نبود و رفتیم به آلمان، اگر چه آنجا هم معالجه نشدم، ولى حدود 40 روز تقریباً من در آلمان در بیمارستان بودم، هر چند روزى یکبار، ایشان از تهران تلفن مىکرد و احوال مرا مىپرسید، و مىفرمود که امام به من فرموده که من احوال شما را بپرسم و از حال شما مطلّع باشیم. خوب اینها تا یک عواطفى نباشد و یک خُلقیات خوبى وجود نداشته باشد این مسائل تحقق پیدا نمىکند، بعد هم که من از آلمان آمدم، باز آن کسالت من ادامه پیدا کرد، مدتى در بیمارستان تهران بودم، مرتب ایشان دیدن من مىآمد، من یادم هست که شبى در بیمارستان بودم، دیدم یک آقاى اهل علمى از در وارد شد، نگاه کردم، دیدم آقاى آشتیانى است، بعد دیدم پشت سر ایشان یک کسى هست که پالتوئى پوشیده و کلاهى سرش است و عصایى دستش، درست دقت کردم دیدم حاج احمد آقاست و چون مسائل امنیتى اقتضاء نمىکرد که با لباس بیاید، به اینصورت آمده بود، آنهم پشت سرِ آقاى آشتیانى که هیچ کس احتمالش را ندهد که ایشان آقاى حاج احمد آقاست، بعد هم آمدند آنجا و یک قسمتى نشستند و احوالپرسى کردند، اینهم حالا اجمالى از فضائل اخلاقى ایشان.
سوال: لطفاً در مورد تعبد و حالت خاص ایشان به مقام ولایت، هم در زمان حضرت امام، و هم بعد از رحلت حضرت امام و امانت نگهدارى ایشان در زمان حضرت امام توضیح بدهید.
آیتالله فاضل لنکرانى: این سئوال شما را در یک سطح وسیعترى جواب می دهم. یک نکتهاى که، حالا من نمىدانم، چون مطالعه نکردم و گوش هم ندادم راجع به صحبتهایى که دربار ایشان شده، این نکتهاى را که من مىخواهم عرض مىکنم کس دیگرى نگفته ولى این نکته را افرادى متوجهاند که یک قسمت وارد مسائل مرجعیت و آخوندى باشند، به نظر من حاج احمد آقا بعد از فوت حضرت امام، بزرگترین خدمتى را که انجام داد حفظ حیثیت و آبروى مقام و موقعیت حضرت امام بود، این جهت، براى من خیلى فوقالعاده بود و هست، خوب شما نظرتان هست که به مجردیکه حضرت امام فوت شد، ایشان اعلام کرد، که هیچ کس نه حق دارد مراجعه به دفتر بکند براى پرداختن وجوه و نه حق دارد به نمایندگان امام مراجعه بکند، که بعنوان نمایند امام به آنها وجوه بدهد. این مطلب شاید در نظر بعضى از مردم یک مطلب عادى به نظر مىرسد، ولى خیلى مساله با اهمیتى است. یعنى آبروىِ امام را حفظ کردند، حالا این در چه شرایطى بود؟ چون من خودم در این جریانات بودم و طرف بودم، الان مجبورم من این مسئله را بگویم، روز سوم یا چهارم فوت امام بود، من هم آن زمان مسئولیت شوراى مدیریت را داشتم، ایشان پیغام دادند که من مىخواهم اعضاىِ شوراى مدیریت را ببینم، خوب شرایط ایشان که اقتضاء نمىکرد، و درست هم نبود که ایشان قم بیایند، ما بعنوان شوراى مدیریت پا شدیم و رفتیم خدمت ایشان، ایشان گفتند غرض از اینکه شما را خواستم بیان یک مطلب بود، گفتند که امام به من فرمودهاند بدون اینکه حتى نوشتهاى هم در این رابطه باشد، بدون نوشته، به من فرمودند، که آنچه که من پول در بانکها یا در منزل دارم، اینها وجوه شرعیه هست و تمامى این وجوه شرعیه را باید در اختیار اعضاىِ شوراىِ مدیریت مخصوصاً فلان کس «اسم مرا هم برده بود» در اختیار اینها بگذارید، اینها تدریجاً به طلبهها شهریه بدهند، حالا مسائل قانونى یک مقدارى مشکل بود، انحصار وراثت و اینها، مقام معظم رهبرى کمک کردند و زود دستور دادند که این پولها از حساب امام واریز بشود به حساب شوراى مدیریت در بانک ملى قم، تمامى این پولها اعم از ارز و ریال و غیر ذالک همه وارد شد به حساب شوراى مدیریت و ما هم شروع کردیم به پرداختن شهریه امام و رویهم رفته دو سال و سه ماه شهریه امام را ادامه دادیم، البته یک زمینى هم بود، که هنوز هم آن زمین ظاهراً هست که بناست بفروشند به طلبهها، حالا مقصودم اینست، که امام بدون اینک نوشتهاى در این رابطه داشته باشند، فقط یک جمله به حاج احمد آقا این مطلب را گفته بودند، این تعبد و آن چه که شما اشاره کردید، تقیّدش به مسائل اسلامى چقدر باید قوى باشد که یک مطلبى را که غیر از خودش هیچکس اطلاع نداشت، ایشان بیاید و اینجورى ابراز بکند. ما هم عمل به وظیفه کردیم. حالا در اینجا یک نکته جالبترى هست، فکر نمىکنم احدى از این جریان اطلاع داشته باشد، امّا الان اینها باید روشن بشود، یک روزى ایشان به من تلفن کردند و گفتند که علاوه بر پولى که امام در بانکهاى مختلف دارد، و در اختیار شما قرار گرفت، در این کمدى که پهلوىِ امام بود و دمِ دست امام بود، اینجا هم یک مقدارى پول وجود دارد، چه کار کنیم؟ گفتم که شما این پولها را بشمارید و بعد براى ما بفرستید، ایشان گفتند فلانى من حوصله شمردنش را ندارم همین جورى برایتان مىفرستم، گفتم خیلى خوب، لکن شما وقتى بفرستید، که ما در جلسه شوراى مدیریت باشیم و دوستان ما هم باشند، چون مسائل مالى بود. گفتم تصادفاً ما عصرى جلسه داریم، شما سعى کنید این پولها را در همان وسط جلسه، در حضور اعضاء این پولها را به ما بدهید. عصرى بود و جلسه داشتیم، در همان ساعتهاى غروب بود دیدیم دو نفر وارد شدند و یک کیسه در دستشان هست و دو ثلث این پر از اسکناس و ارز و این حرفها، آوردند و گفتند ایشان دادهاند، بعد ما هم آنجا دستور دادیم پولها را شمردند، رویهم رفته حدود 7، 6 میلیون پول بود، بعد همانجا یک صورت مجلسى کردیم و بعد به حساب شوراى مدیریت وارد کردیم، مقصودم اینست که امام فقط یک جمله به حاج احمد آقا گفته بود. این باید تعبّد و تقیّدش به مسائل اسلامى چقدر قوى باشد که یک مطلبى را که هیچکس از آن اطلاعى نداشت عمل کند. این مسأله را از فضائل بزرگ حاج احمد آقا مىدانم، که ایشان آبروى امام را بعد از فوت کما هو حقه ادا کرد.
و اما در رابطه با مسئله نظام و ولایت فقیه، همان حساسیتى را که خودِ امام نسبت به نظام و ولایت فقیه داشت، ایشان هم همان حساسیت را داشت، حالا یک وقت ممکن بود که گاهى فرض کنید از بعضى از مسئولین ناراضى باشد و نسبت به بعضى از مسائل انتقاد داشته باشد، ولى وقتى که مسئله اصل نظام و اصل ولایت فقیه مطرح بود، ایشان دیگر بىاختیار در مقابلش خاضع و خاشع بود. فلذا در وصیت نامه ایشان نسبت به فرزند ارشدش و فرزندانش همه وصیت کرد، که مبادا تحلیلهاى مختلف شما را از نظام و ولایت فقیه منحرف کند، و حتى نسبت به مجلس خبرگان سابق، که امام رحلت کرده بودند، تعبیر کرده بودند مهمترین کار مجلس خبرگان تعیین رهبر و رهبرى بود، و ایشان از روى عقیده این حرف را مىزد و در این عقیده هیچ تردیدى نداشت و اگر احساس مىکرد، کسى در این کار مىخواهد خللى وارد بکند در مقابلش مىایستاد.
بعد از رحلت حضرت امام، باید تعبی بکنیم که ایشان، یک استوانه بسیار محکمى بود براى نظام، و یک بازوى توانایى بود براى نظام و مقام معظم رهبرى و مسئولین نظام جمهورى اسلامى و حتى شنیدید که بعد از فوت ایشان دشمنان انقلاب و یا دوستان نادان در رابطه با فوت ایشان یک سرى شایعاتى را بوجود آوردند، در حالیکه اشتباه آنها این بود که به نظر من مسئولین نظام از فوت حاج احمد آقا خیلى بیشتر از دیگران متأثر شدند، و ضرر کردند، یعنى اینکه وجود ایشان، یک وجود نافعى بود براى نظام، و چه بسا افرادى که حالا روى عدم اطلاع و عدم آگاهى و روى بعضى از مسائل، نسبت به بعضى از مسئولین یک سرى انتقادهایى داشتند، و یا حتى دامنه اعتراض را به بالاتر مىکشاندند، با تجلیلها و با تبیینات آقاى حاج احمد آقا براى آنها آرامشى پیدا مىشد، آنها وقتى مىدیدند که آقاى حاج احمد آقا در مورد نظام این مقدار معتقد و خاضع است، دیگر فکر مىکردند براى آنها جایى نیست که حرفى بزنند یا انتقاد بىجایى داشته باشند.
خلاصه اینهم یکى از فضائل ایشان بود، که بعد از فوت امام، راه امام را کما هو حقه ادامه داد و آن مسئولیتى را که به دوش ایشان بود، بدون وقفه و بدون رکود و بدون انحطاط بلکه با تکامل و تضاعف مسئولیت خودشان را ایفا کردند و من معتقدم که پیش خداوند بزرگ اجر بسیار بالایى دارد، و کارهایى را که امام انجام دادند بالاخره یک سهمى هم براى حاج احمد آقا در همه آن کارها وجود دارد، و خودم هم معتقدم که لطمه بزرگى از فوت ایشان به نظام وارد شد، و یک ستون محکم و عمود قویى را نظام از دست داد، حالا امیدواریم که خداوند تبارک و تعالى از راه دیگر جبران بکند، این نکته را شماها سئوال نکردید، اما من باید بگویم، در رابطه با معنویت، هم ایشان و هم برادر بزرگش مرحوم آقاى حاج آقا مصطفى، چون من وصیت مرحوم آقاى حاج آقا مصطفى را به خط خودشان و، وصیت ایشان را نیز به خط خودش دیدم این دو وصیت، یک نکتهاى را براى آنهائیکه دقت در آنها بکنند، الهام مىکند و آن نکته اینست که هم مرحوم آقاى حاج آقا مصطفى به او الهام شده بود که قبل از پدرش فوت مىشود و هم به حاج احمد آقا الهام شده بود، که قبل از مادرش فوت مىشود، اما آقاى حاج آقا مصطفى براى اینکه در وصیت نامهاش، هنوز وصیت را ذکر نکرده، اولین چیزى را که ذکر مىکند اینست، مىگوید من وصى خودم را، پدر بزرگوارم قرار دادم، در حالیکه ما هیچ نشنیدهایم که یک جوانى، در وصیت نامهاش پدر خودش را وصى خودش قرار بدهد، خوب این حاکى از اینست که کانه به او الهام شده بود که تو قبل از پدر فوت مىکنى، و پدر بعد از تو، در وصیت نام حاج احمد آقا هم نسبت به مادر سفارشات زیادى به بچههاى خودش و به خانواد خودش، نسبت به مادر مىکند، این حاکى از اینست که به ایشان الهام شده که تو قبل از مادر فوت مىکنى والّا روى قاعده و اختلاف سنّى که بین ایشان و مادر وجود دارد که شاید اختلافشان حدود 35 سال باشد، خوب مادر باید سفارش فرزند را بکند، نه فرزند سفارش مادر را، کانه به ایشان هم الهام شده بود، که فوتش قبل از مادر تحقق پیدا مىکند که همین طور هم شد. و باز چیزى که در وصیت نامه ایندو موجب افتخار براى امام، براى انقلاب، براى اسلام، براى همه و همه هست اینست که هم در وصیتنامه آقاى حاج آقا مصطفى این معنى منعکس است (که من مىگویم خط خودِ ایشان را چون سالها با من هم بحث بوده، خطش را آشنا بودم)، در آن وصیت نامه ایشان نوشته که من از مالیه دنیا هیچ چیز ندارم، نه خانه، نه زندگى، نه مستغلّات، نه زمین، نه پول و نه غیر ذلک، فقط من هستم و یک مشت کتاب، این کتابها را هم از وجوه شرعیه خریدم، اگر بچه من (حسین) طلبه شد، این کتابها را به او بدهید، اگر هم نشد بدهید به کتابخانه مدرسه آقاى بروجردى در نجف اشرف، عین همین معنى در وصیت نام آقاى حاج احمد آقا نیز منعکس است و اینهم واقعاً از چیزهایى است که هم انقلابیها و اصل انقلاب ما باید به آن افتخار بکند، که یک جوان با آنهمه امکاناتى که در اختیارش مىتوانست قرار بگیرد، به صراحت بگوید که در هیچ مؤسسهاى، در هیچ بانکى، در هیچ جایى، هیچى ندارم، یک مقدار پول در مؤسسه تعاون است، آنهم شهریه من هست که مورد مصرفاش فقراء هستند، و من با کمال ارادتى که به ایشان داشتم وقتى این وصیت نامه را خواندم باز ارادتم بیشتر شد به ایشان، و طلب مغفرت و رحمتام براى ایشان زیادتر شد و به امام هم بیشتر دعا کردم که بحمدالله بچههایى تربیت کرد که اینجور براى اسلام و انقلاب افتخار آفریدند و کسى نتوانست یک نقطه ضعف مالى دربار اینها داشته باشد، امیدوارم که خداوند ایشان و برادر بزرگوارش و بالاتر امام بزرگوار را، با اجداد گرام، مخصوصاً موسى بن جعفر (ع) که اینها سادات موسوى بودند، و افتخار انتصاب به موسى بن جعفر داشتند محشور بفرماید، امیدوارم خداوند به خاندانشان مخصوصاً والد ماجدهشان، که اینهمه مصیبتهاى پشت سر هم را دیده، خداوند به ایشان صبر و اجر عنایت بفرماید و امیدوارم که خداوند متعال این انقلاب ما را مستحکمتر بفرماید.
منبع: مجله حضورشماره10
جمعه 01,نوامبر,2024