درتصورم نمی گنجید یک آدم خیلی خیلی معمولی ،آدمی که خودش دائما با خواهشهای نفسانی و منیتهای خودش درگیر است،آدمی که دائما بایستی مواظب باشد تا این خواهشها و منیتها او را پیش چشم خانواده و فرزند و کوچه و محله بی آبرو نکند ،یک چنین فردی، خودم را می گویم ،روزی مجبور شود تا نکاتی اخلاقی را برای سایرین یادآوری کند.متاسفانه این از عوارض جابجایی نقش ها در جامعه است که امیدوارم جامعه ایران برای آن برنامه ای  را داشته باشد.

آدمی دارای سه ویژگی است:فردیت - منیت - شخصیت

فردیت- هر انسانی در محیطی ویژه و زمانی ویژه  متولد می شود و پرورش می یابد . دارای پدر و مادری است که دارای ویژگیهای خاص خودشان می باشند.این پدر و مادر در تجربیات زندگی خودشان و نسلهای قبلی خودشان تفکراتی را به دست می آورند و به فرزندشان منتقل می کنند که می تواند منحصر به فرد باشد .در طول زندگی تجربیات مختلفی را به دست می آوریم. تجربیاتی که ممکن است هفت میلیارد نفر انسان دیگر جهان فاقد این تجربیات باشند.همچنین ما در طول زندگی خویش در هر ساعت و در هر روز در معرض انبوه اطلاعات و آگاهی های متفاوت قرار داریم .و در همان حال در حال گزینش و یادگیری آگاهی هایی که آنها را مفید تشخیص می دهیم، می باشیم.تمامی این آموزشها ، تجربیات ، و آگاهی ها فردیت ما را شکل میدهند.فردیتی که در بسیاری از موارد میتواند در دنیای ما منحصربه فرد باشد.تمامی افرادی که این نوشته را می خوانند توجه کنند:شما  می توانید فردی منحصر به فرد  باشید و به احتمال زیاد فردی منحصر به فرد هستید.

منیت- برخلاف فردیت ، ما آدمها دارای غرایز ، و احساساتی هستیم که می تواند در بسیاری از انسانها مشترک و مشابه باشد.غرایزی مانند گرسنگی ، تشنگی ، نیاز به جنس مخالف،برتری طلبی ،جمعیت فنایی و احساساتی نظیر شادی،ناراحتی،خشم و نفرت در همه انسانها وجود دارد.جمع این صفات غریزی و احساسات مشابه ، منیت انسانها را بوجود می آورند.خاطرات شادی آور از یک دوست که باعث می شود کاستی های فعلی او به چشم نیاید و رنجش و کینه های  بجای مانده از گذشته که باعث می شود مزیت های فعلی یک فرد  را نبینیم، شکل دهنده  به منیت ما آدمها می باشد.

شخصیت-حاصل جمع فردیت و منیت آدمی بوجود آورنده شخصیت آدمی می باشد.شخصیت نیز همانند فردیت در انسانها متفاوت و منحصر به فرد می باشد.زیرا اگر  چه منیت تشکیل دهنده شخصیت  بین انسانها مشابه میباشد ، اما ویژگیهای منحصر به فرد فردیت باعث تاثیر متفاوت منیت در شکل گیری شخصیت آدمها شده و آنها را از یکدیگر متمایز می نماید.

با مقدمه و تعاریفی که در بالا گفته شد کار ما خیلی راحت شد .حالا دیگر خیلی خیلی راحت  میتوانیم به خودمان بپردازیم و جلوی خیلی از آبرو ریزیها را بگیریم.

شروع میکنیم با سوالهایی از خودمان . سوالهایی که ما می توانیم در تنهایی خودمان و در پیش خدای خودمان به راحتی جواب آنها را پیدا کنیم .احتیاجی نیست که نگارنده این سطور پاسخ آنها را برایتان بنویسد.هر یک از شما  قاضی قدرتمندی هستید که دست ده تا نویسنده ای چون من را از پشت می بندید.سوالات را از خودم شروع می کنم؟

چه انگیزه ای از نوشتن این مطالب دارم ؟

آیا میخواهم به خوانندگان بگویم من هم نویسنده مهمی در یزد یا ایران هستم؟

با نوشته هایم دل چه تعداد آدمها را شکستم تا برتری و آگاهتر بودن خودم را به آنان ثابت کنم؟

از صبح تا شب به چند نفر نیش میزنیم تا اهمیت ما بر آنان ثابت شود؟

آیا با آدمهایی که همه روزه با آنها گفتگو می کنیم هدفمان آگاهی از چشم اندازهایی  است  که آنها می بینند و ما قادر به دیدن آنها نبوده ایم و یا تحقیر و توهین به دیدگاههایشان برای راضی کردن منیت خودمان؟

آیا اگر دیگران اشتباهی کردند همانطور که ما انتظار داریم به خاطر اشتباهمان  بخشیده شویم آنها را می بخشیم؟

چه مقدار به دوستانمان وابسته ایم؟

آیا حاضریم منیت خود را در برابر فردیتمان قربانی کنیم و گاهی وقتها به دوستانمان  نه بگوییم؟

راستی آیا فردیت مستقلی داریم و یا اصلا هیچ چیزی نیستیم جز جمع رفقا؟

و هویت ما چیزی نیست جز همان هویت جمع رفقا؟

آیا حاضریم به خاطر کشورمان و به خاطر اعتمادسازی با اجتماع بزرگترمان بخشی از رفقایمان را برای بدست آوردن این اعتمادسازی و جلوگیری از کشانیدن کشور به تشنجی جدید محترمانه فدا کنیم؟

آیا حاضریم به جای قربانی کردن آدمهای دوربرمان کمی در درستی روشهایمان شک کنیم و با تغییر در روشها تعداد فداشدگان را کم کنیم؟

راستی یک سوال خیلی مهم :چه مقدار آگاهیها و باورهایمان را با منیت های خودمان پیوند زده ایم تا اگر در درستی آن آگاهیها تردیدی پیش آمد بتوانیم منیت خود را کنترل کنیم و منیت ما باعث پرخاشگری و ناتوانی در ترمیم فردیت ما نشود؟

چه مقدار از قضاوت کردن در مورد دیگران خوشحال می شویم؟

آیا حاضریم ده یا بیست درصداز قضاوتهایی که در مورد دیگران میکنیم به قضاوت در مورد خودمان اختصاص دهیم؟

چه مقدار در قضاوتهایمان صادق هستیم ؟

آیا حاضر هستیم علت اصلی تنفر خود مان را از یک فرد یا یک سیستم را با وی در میان بگذاریم و آن فرد یا سیستم را نپیچانیم؟

آیا تصمیمات ما متناسب با آگاهیها یمان بوده است و یا منافع زودگذر آنی ما مانع تصمیمات درست بوده است؟

چقدر سعی کرده ایم به جای لگد زدن به فردی که بوی الرحمن وی بلند شده است دست او را بگیریم و وی را مداوا کنیم؟

و هزاران سوال مشابه دیگر که از این به بعد به سراغمان خواهد آمد و ما را راحت نخواهد گذارد.

و سرانجام نکته مهم آخر :

جنگها ی انسانی جنگ بین فردیت کاملا متفاوت انسانها نیست.چرا؟

چونکه فردیت آدمها تجربیات و آموزه های متفاوت آدمها می باشد که هر کسی به جای دیگری باشد آن تجربیات وآموزه ها برایش قابل درک می شود و با گفتگو فردیت بین آدمها به راحتی مبادله شده و فردیت کاملتری شکل میگیرد .

جنگ واقعی بین منیت مشابه انسانها می باشد که تصور میکند با آموختن از فردی دیگر شخصیتشان تحقیر شده و برتری طرف مقابل ثابت می شود.

جنگ واقعی بین منیت هایی است که فکر میکنند همه چیز را میدانند و مو لای درز آموزه هایشان نمیرود.و نتیجه همه این صحبت ها این جمله است:"جنگ جنگ آیینه ها است".مواظب باشیم .با شکستن هر آیینه ای این خود ما هستیم که خرد شده ایم .از صدای شکستن خودمان خوشحال نشویم.


  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا