به بهانه زادروز خواجه عبدالله انصاری:بلا از دوست عطاست و از بلا نالیدن خطاست

یزدفردا "امروز زادروز خواجه عبدالله انصاری ، ادیب ، عارف و اندیشمند شهیر ایرانی ، است

بلا از دوست عطاست و از بلا نالیدن خطاست .

الهی ! آتش دوری داشتی ، با آتش دوزخ چه کار داشتی ؟


الهی ! به بهشت و حور چه نازم ، مرا نظری ده که از هر نظر بهشتی سازم .


الهی ! همچون بید می لرزم که نباید به هیچ نیارزم .


الهی ! همه از تو ترسند و من از خود ، از تو همه نیکی دیده ام و از خویش همه بد .


انتظار را طاقت باید و مارا نیست ، صبر را فراغت باید و ما را نیست .


الهی ! در دل های ما جز تخم محبّت مکار و برتن و جان های ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشته های ما جز باران رحمت خود مبار .


عیبی که در شماست ، دیگران را ملامت نکنید ، داد طاعت ناداده ، دعوی کرامت نکنید .


عذر بسیار خواستن بی مروّتی است ، عذر قبول ناکردن بی فتوّتی است .


دوستی را آن شاید که در وقت خشم بر تو ببخشاید .


محبّت در بزد ، محنت آواز داد ، دست در عشق زدم ، هرچه بادا باد !


دوستی او ما را مست کرد و رها کرد ، نشانی فراداد و نشانه بلا کرد .


زنده نشدم تا نسوختم ، دانی که این جامه نه من دوختم .


من چه دانستم که این دود آتش داغ است ! من پنداشتم که هرجا آتشی است ، چراغ است .


روزگاری او را می جستم ، خود را می یافتم . اکنون خود را می جویم ، او را می یابم ...(1)

خواجه عبدالله انصاری


نگاهی به زندگی عارف بزرگ
خواجه عبدالله انصاری

شیخ‌الاسلام ابواسماعیل عبدالله بن ابی‌منصور محمد (زادهٔ ۳۹۶ ه‍. ق. / ۱۰۰۶ م. درگذشتهٔ ۴۸۱ ه‍. ق. / ۱۰۸۸ م.) معروف به  «پیر انصار» و «خواجه عبدالله انصاری» و «انصاری هروی»، دانشمند و عارف بود.

هرچند درباره زندگی و شرح حال پیر هرات، اطلاعات زیادی در دست نیست و جز در چند کتاب -که قابل اعتمادترین آنها "نفحات الانس "عبدالرحمن جامی است- شرح حال قابل توجهی درباره او باقی نمانده است.


خواجه عبدالله انصاری در سال 396 هـ.ق به دنیا آمد و در سال 481 هـ.ق در گذشت و در "گازرگاه" هرات به خاک سپرده شد.

وی از اعقاب ابوایوب انصاری است.پدر او ابومنصور انصاری از فرزندان ابو ایوب انصاری است که حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هنگام هجرت به مدینه، در منزل او فرود آمدند.


ابومنصور، مردی طالب دانش و معارف دینی بود، اما پس از آنکه به هرات آمد و تشکیل خانواده داد از دنیای مورد علاقه اش که همان عرفان بود دور افتاد ولی با این وجود در طریق صداقت و ایمان، نخستین آموزگار فرزند خویش خواجه عبدالله بود.


 مادرش از مردم بلخ بود و عبدالله خود در هرات متولد شد و از کودکی زبانی گویا و طبعی توانا داشت چنانکه شعر فارسی و تازی را نیکو می‌سرود و در جوانی در علوم ادبی و دینی و حفظ اشعار عرب مشهور بود و مخصوصاً در حدیث قوی بود و امالی بسیار داشت و در فقه روش امام حنبل را پیروی می‌کرد.


خواجه عبدالله اولین راهنمای زندگی و نخستین مشوق خورد را در راه کسب علم و معرفت، پدر خویش می داند و می گوید:


"من هفتاد و اند سال علم آموختم و نوشتم و رنج بردم. در اعتقاد، اول از پدر خود آموختم که صادق بود و متقی و با ورع، که کسی آن چنان نتوانستی بود".


خواجه عبدالله انصاری از نوابغ عصر خود به شمار می آمد. او در عصری می زیست که از یک سو فقر و ظلم بیداد می کرد و از دیگر سو تمایل عموم مردم به اندیشه های دینی و عرفانی تا جایی بود که گوشه و کنار شهرهایی همچون هرات و نیشابور پر از خانقاه های صوفیان بود.

وی در تصوف از شیخ ابوالحسن خرقانی تعلیم گرفت و جانشین او بود. محل اقامتش بیشتر در هرات بود و در آنجا تا پایان زندگانی به تعلیم و ارشاد اشتغال داشت.


تعداد زیاد خانقاه ها در دوره کودکی و جوانی خواجه عبدالله انصاری در خراسان و به ویژه در هرات و نیشابور به اندازه ای است که این گمان را بر می انگیزد که بیشتر مردم یا خود صوفی بوده اند یا به این گروه علاقه داشته اند.


خواجه عبدالله انصاری، از همان دوران کودکی و نوجوانی، نبوغ خود را در فهم و درک مسائل دینی نشان داد. براساس آنچه خود خواجه عبدالله گفته است در نه سالگی به راحتی قادر به خواندن و نوشتن بود و در حدود هفتاد هزار بیت شعر فارسی و صد بیت شعر عربی از معاصران و متقدمان خود را حفظ کرده بود.


از حفظ بودن سیصد هزار حدیث با چندین هزار سند معتبر نیز بیانگر نبوغ او در سالهای بعدی عمرش بوده است.


خواجه عبدالله در تالیف احادیث به جا مانده از حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم رنج و سختی زیادی کشید، تا جایی که خود می گوید:


"آنچه من کشیده ام در طلب حدیث مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هرگز کس نکشیده باشد. یک منزل از نیشابور، زیاد باران می آمد، و من در رکوع می رفتم و جزوه های حدیث، به شکم باز نهاده بودم تا تر نشود."


خواجه عبدالله حتی لحظه ای از عمر گرانقدر خود را در بطالت و بیهودگی تلف نکرد، تا جایی که از طلوع سپیده دم تا پاسی از نیمه شب، یا وقت خود را به قرائت آیات کلام الله مجید و تامل در آن سپری می کرد و یا در کنار عالمان به موعظه ها و گفته های آنان گوش می کرد. او می گوید:


"همه روز بنوشتمی و روزگار خود بخش کرده بودم. چنانکه مرا هیچ فراغت نبودی."


بدیهی است در آن شرایط ناسازگار که فقر و تهیدستی خصوصیت بارز حیات مادی آن دوره بود، در جستجوی دانش بودن و همه عمر خود را صرف کسب معرفت کردن، کار ساده ای به نظر نمی رسید. خواجه عبدالله انصاری در اوج فقر جز به "معرفت" نمی اندیشید.


خواجه عبدالله در این مورد گفته است:


"بامداد پگاه به مقری شدمی به قرآن خواندن؛ چون باز آمدمی، به درس مشغول شدمی، به شب در چراغ، حدیث می نوشتمی و فراغت نان خوردن نبودی. مادر من نان پاره لقمه کرده بودی و در دهان من می نهادی در میان نوشتن. حق سبحانه و تعالی مرا حفظی داده بود که هر چه زیر قلم من گذشتی، مرا حفظ شدی."


خواجه عبدالله در حدیث و شعر و شرع، در محضر علمای بسیاری حضور داشت، اما کسی که رموز تصوف و حقیقت را به او نمود، شیخ ابوالحسن خرقانی بود. خواجه عبدالله خود می گوید:


"اگر من خرقانی را ندیدمی، حقیقت ندانستمی و همواره این با آن در می آمیختمی، یعنی نفس با حقیقت."


نخستین ملاقات خواجه عبدالله با خرقانی هنگامی است که در سال 424 به قصد زیارت خانه خدا، هرات را ترک می کند و هنگام بازگشت از سفر حج، با خرقانی روبرو می شود.


خرقانی نیز با دیدن خواجه عبدالله که جوانی پرشور و هوشمند بود، او را گرامی داشت و خواجه عبدالله در این مورد می گوید:


"مریدان خرقانی مرا گفتند که سی سال است که تا با وی صحبت می داریم. هرگز ندیده ایم که کسی را چنان تعظیم کند که تو را و چنان نیکو داشت که تو را."


خواجه عبدالله به دیدار ابوسعید ابی الخیر هم رفته است.


خواجه عبدالله درباره شیوه زندگی صوفیانه خود می گوید:


"من بسیار به جامه عاریتی مجلس کرده ام و بسیار به گیاه خوردن و آن وقت یاران داشتم و دوستان و شاگردان، همه توانگر بودند، هر چه من خواستمی بدادندی، اما من نخواستمی و بر ایشان پیدا نکردم و من گفتمی چرا ایشان خود ندانند که من هیچ ندارم و از هیچ کس چیزی نخواهم؟ من خُرد بودم هنوز، که پدر من دست از دنیا بداشت و دنیا همه بپاشید و ما را در رنج افکند، و ابتدای درویشی و محنت ما از آن وقت بود. من به زمستان جبه نداشتم، و سرمای عظیم بود و در همه خانه من بوریا یکی بود، چندان که بر وی بخفتمی، و نمد پاره ای که بر خود پوشیدم. اگر پای را بپوشیدمی سر برهنه شدی. و اگر سر را بپوشیدمی پای برهنه شدی؛ و خشتی که زیر سر نهادمی و میخی که جامه لباس بر آن کردمی و بیاویختمی."


از خواجه عبدالله آثار زیادی به جا مانده است که اغلب آنها به نثر مسجع و آهنگین است.


خواجه عبدالله شعر هم می سروده ولی بیشتر شهرتش به سبب رساله های متعدد اوست.


آثار او عبارتند از:

انصاری شعر می‌سرود ولیکن بیشتر شهرت وی به جهت رسالات و کتب مشهوری است که تألیف کرده‌است و از آن جمله‌است ترجمهٔ املاء طبقات‌الصوفیهٔ سلمی به لهجه هروی و تفسیر قرآن که اساس کار میبدی در تألیف کشف‌الاسرار قرار گرفته‌است.

از رسائل منثور او که به نثر مسجع نوشته مناجات‌نامه، نصایح، زادالعارفین، کنزالسالکین، قلندرنامه، محبت‌نامه، هفت‌حصار، رسالهٔ دل و جان، رسالهٔ واردات و الهی‌نامه را می‌توان نام برد.(2)

ترجمه طبقات صوفیه: که آن را به لهجه "هروی" ترجمه کرده است.


تفسیر قرآن: که اساس کار ابوالفضل میبدی در تألیف کتاب "کشف الاسرار" قرار گرفت.


رساله های مناجات نامه، نصایح، زادالعارفین، کنزالسالکین، قلندرنامه، محبت نامه، هفت حصار، رساله، دل و جان، رساله ی واردات و الهی نامه که همگی به نثر مسجع هستند.


***


نمونه ای از نثر مسجع خواجه عبدالله در مناجات نامه که در ابتدا ی این نوشتار تقدیم دوستان شد :


الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب که می توانی


الهی حجاب ها از راه بردار و ما را به ما مگذار.

----------------------------

1-انصاری ، خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه ، تصحیح و مقابله : محمّد حماصیان ، کرمان : انتشارت خدمات فرهنگی ، چاپ دوم ، 1386.
2-انصاری، خواجه عبدالله، مناجات خواجه عبدالله انصاری، گردآورنده و تنظیم‌کننده: منصورالدین خواجه‌نصیری، تهران: اقبال، ۱۳۵۹. صص۱۷-۲۱*



  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا