شهر مهریز


مهریز " اعظم زارع خبرنگاریزدفردا "میرزا غلامحسین زارع  در شعر خود مهریز را اینگونه معرفی نموده است .
شاعر : میرزا غلامحسین زارع

شهر مهریز است و می بارد زهر سو مهر از آن

چون نگینی می درخشد در کویر بی کران

شاصفی و سید علی شاه شرق و غرب شهر ما سیصد و سیزده شهید جون شمع محفل بهر ما

خاک پاک بیدک و گلگشت این شهر ودیار

با نسیم جان فزایش می دمد عطر بهار

استهریج با صفا رنگین کمان شهر ما

نهر آبی در زمین وخط سبزی در فضا

کاردو چاقو ی قشنگ از استهریج باید خرید صنعت این مرز وبوم از عهد ساسان شد پدید

مسجد وبرج شکیب وتکیه باغ بهار

می زند برخاطرات ما همه نقش ونگار

کوه ریگش چون نگینی می درخشد در کویر چشم هر بیننده ای را کرده سوی خود اسیر

قلعه خورمیز سفلی باشد از آن دوران دور

گوئیا بوده زمانی منزل بهرام گور

برسر کوهی مزار سید صمد آید نظر

در کنار خط شیراز و به دید دهگذر

چون به مهریز آمدی یک دم برو سرو کهن از کباب خوب آن دستی ببر سوی دهن

دامن کوهی ز پیر نارکی دارد نشان اقدس و زیبا مکان و معبد زرتشتیان

آفرین برگرده کوه با آن طلای سبزشان یا که آن دشت بهادرخطه ی زرخیزشان

قلعه ساسانی سر یزد چو کوهی استوار از انارش در تناول هر چه خواهی خوش گوار

باغ زیبا و قشنگی نهر آبی زان روان همچو باغ پهلوانی کی تو دیدی در جهان

ماه فروردین بسی دارد صفا مدوار ما نام غربالبیز آن در گوش هر کس آشنا

کوهسارانش همه چون گلشنی اندر بهار دره و هنزا و منشاد دگر تنگ چنار

آدرشک و دامگهان دارد عجب آب و هوا عطر وبوی زیره اش غوغا کند در هر غذا

چون غیاث الدین به مهرپادین شدی جای و مقام هر کسی دارد به سویش حاجت و عرض وپیا م

قلعه ای چون زیندین ناید مثالش در جهان چشم هر بیننده ای را کرده خیره هر زمان

در کنار راه سنتو می درخشد چون نگین تا نبیند هر کسی کی باور آید این چنین

زعفرانش آن طلای سرخ و با چین سحر عطر وبویش می برد هوش حواسم را ز سر

زارعا گر حق مطلب را بدان شهر مهریز است و توصیفش فراتر از بیان


  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا