خود زنی ادبی به سبک و سیاقِ خودنوشت نگاریِ زندگی(اتوبیوگرافی) یا تاریخِ شفاهی نگاری؟(1)

رضا بردستانی


یزد پٌر است از سوژه هایی برای نوشتن و پژوهیدن ، برای زنده نگاه داشتن و بالیدن، برای اعتبار بخشیدن و فخر نمودن و به قول ِاندیشمندِ پژوهش پیشه، جناب مسرّت : «انگیزه اگر باشد! موضوع، تمامی ندارد.» تاریخ هایی به جامانده از عهد قدیم، درست وغلط، کافی و ناقص، مستند یا باری به هر جهت و این است که کوشش هایی اگر به انجام رسیده است هم پراکنده بوده است هم، مدیریت نشده!

روزی در جایی گفتم و یا شنیدم که پژوهشگران باید با هم در ارتباط باشند، آن گونه که از احوالات و اقدامات هم مطلع و در جریان باشند به چند علّت؛ نخست این که پژوهشگران نیز خانواده ای هستند و صله ی رحم بین خانواده ها از فرائض مؤکّد است. دیگر این که در یک زمان واحد دو یا چند پژوهشگر بر موضوعی واحد همّت و وقت نمی گذارند، سه دیگر این که می توانند اندوخته های هم را کامل و پٌر بارتر نمایند مهمترین دلیل این که می توانند اگر موضوع عظیم بود و پٌر اهمیت، با تقسیم و همیاری به انجام رسیدنش را ممکن و میسور نمایند و حال می بینیم که چندین زندگی نامه، چندین تاریخ، چندین خاطره نگاری، چندین شرح حال نویسی و ... به انجام رسیده است امّا به شدّت پراکنده و نا متوازن! به نحوی که موضوعی در تمامی مشترک و موضعی دیگر در تمامی از قلم افتاده!

بزرگانی از این دیار رخت سفر بر بسته اند حال یا به دیار باقی و یا به سرزمینی دور تر از کویر! آنان که قید بودن را زده اند را خدای بیامرزاد و آنان که دوری جسته اند از این دیار نیز خدا حفظ و حراست نماید! نکته اینجاست که اگر هر کدام پاره ای از احوال خویش در گذشته را به رشته ی تحریر در آورده یا می آوردند، هم اینک بخش اعظمی از تاریخ و سرگذشت دیروزهای این دیار ، روشن و پیشِ رو بود و این مقدار سردرگمی و سؤالات بی جواب که گاه فقط با حدس و گمانی متهوّرانه! پاسخ داده می شود و نه متقن و مدبّرانه ! در ذهن ها جولان نمی داد.

تا این جای داستان، دیگران! بخش هایی را فراخور دوست داشتن هایی که حتما دلایلی داشته است و یا انتخابی از روی مصلحت! به رشته ی تحریر درآورده اند و سخت معتقدیم گذشته را به هر رنگ و طرحی که مکتوب و ماندگار نماییم بخشی از جامعه را رنجور و بخشی دیگر را دعا گو و مسرور می نماید کما این که برخی از بزرگان که خطر کرده، به نوشتن گذشته ی خویش مبادرت ورزیده اند از این تلاطم خواستن یا اعتراض در امان نمانده اند گو این که یکی دو نفر از ریشه قید نوشتن را زده اند که : «ما حوصله ی دشنام شنیدن و تاب وطاقت کم و زیادِ ! به این آن پاسخ دادن را نداریم!»

همیشه کسانی که به شرح ِ حال نویسی روی آورده اند چیزهایی آزار دهنده ملازم و مترصّد داشته اند که؛ چه بنویسند؟ چگونه بنویسند؟ از کدام یک پرهیز نمایند و نهایتا که را خوش خواهد آمد و کدام را رنگ از رخساره بر می گرداند و به تیرگی می کشاند؟ مهم آن که یک پای این تردید و تأمّل خودِ نویسنده بوده است و متعلّقین! و هر آن کس هم که به مطالعه در آن چه در قالب شرحِ حال، نگاشته شده است مشغول شده اند، در این تردید مقیم که آن چه خوانده ام اصل واقعه بوده است یا میل دلِ این و آن؟

تکیه به تاریخ با هر مقدار از درجه ی استناد و اعتبار تا جایی مجاز است که بر سلیقه و انتخاب خواننده، سایه ای از اجبار و یک سویه نگری نیاندازد. استاد ِفرزانه ام مرحوم عبدالحسین زرین کوب در کتابِ ارزشمندِ «تاریخ در ترازو» آن جا که با طرح سؤالی ساده امّا عمیق خود را به دریایی از نقدِ تاریخ می زند، می پرسد: «فایده ی تاریخ-لذّت یا شناخت؟ و ادامه می دهد: تاریخ چه فایده ای دارد؟ اولین بار که این سؤال در خاطرِ من راه یافت هنوز شاگرد مدرسه بودم. اما جوابی که معلّم ما به این سؤال داد فقط این نکته را به من آموخت که برای چنین سؤالی نباید جواب روشنی توقع داشته باشم: فایده ی تاریخ این است که دانستن آن مایه ی قبولی در امتحان می شود. من البته به جنبه ی کارآمدی تاریخ در رویدادهی روزانه نظر نداشتم و اگر معلم ما در بین سایر فواید عملی تاریخ، راه پیدا کردن به دانشگاه، دست یافتن به کمک خرجی های تحصیلی، به دست آوردن شغل هایی چون موزه داری، یا کتابداری را که در آن ها آشنایی با تاریخ کم و بیش ضرورت دارد و حتی احراز عنوان معلمی تاریخ را که همه ی این ها می توانست به دنبال قبولی در امتحان حاصل آید نیز بر می شمرد باز نقطه ی ابهام را از ذهن من نمی زدود.»

استاد با این اشارت های به ظاهر ساده ! خواننده را با خود همراه می سازد تا دریایی از دانش را پیرامون چراییِ تاریخ نگاری به او هدیه نماید. در ادامه می خوانیم:«آیا مورخان که تاریخ می نویسند با مردم دیگر چه تفاوتی دارند؟ البته باز در این باره به جنبه ی کارآمدی شغل مورخ نظر نداشتم. به علاوه اگر می پرسیدم که مورخان گذشته خودشان چه بهره هایی از تاریخ برده اند بی شک معلم ما نمی توانست مورخان را به اندازه شاعران گذشته از حاصل کار خویش راضی نشان دهد. اگر در یونان قدیم مردم به هرودت پول می داده اند تا او را به ستایش گذشته ی خویش وادارند، شاید این کار شبیه به پذیرایی ها و هدیه هایی باشد که امروز پاره یی دولت های جهان گه گاه نثار خبرنگاران می کنند؛ اما آیا بهره یی است که مورخ در ازای عدول از حقیقت می یابد؟ به علاوه بسیاری از مورخان از کار خویش به کلی بی بهره بوده اند. ابوالفضل بیهقی که حتی غیر از مورخ بودن یک چند نیز دبیر رسایل سلطان غزنوی بود، در آخر عمر به زندان افتاد- به خاطر مهر یک زن- ابو اسحق صایی ، مورخ دیالمه هم محنت زندان را آزمود اما در همان زندان نیز خود را مجبور می دید که برای رهایی از بند عضدالدوله ی دیلمی، برخلاف حقیقت تاریخ بنویسد. کالیس تنس(Callis thenese)مورخ اسکندر هم که نزد خود می پنداشت نام اسکندر فقط به طفیل تاریخ او زنده خواهد ماند بهره یی که از تاریخ برد کشته شدن بر دست جلّاد بی امان بود و اخباری نادرست و مجعول که بعد ها به نام او بر ساخته شد.»

شنیده ایم و خوانده ایم که بسیار کسان بوده و همچنان هستند که دیگران را این گونه مجاب می نمایند تا از احوالات رفته برخود، چیزها بنویسند و نکته ها مکتوب نمایند و یک سؤال؛ آیا این دسته خود راضی به این خطر می شوند که تمام گذشته ی خود را تمام و کمال در معرض دید خواننده یا خوانندگان قرار دهند؟ آیا اگر این دسته از افراد دست به قلم ببرند و میل نوشتن در دل آشکار سازند، هر آنچه بر قلم می رانند حقیقت است؟ آیا این اطمینان وجود دارد که تمام زیر و بمِ روزهای پشت سر را دوباره پیش چشم زنده نمایند؟

هر کس گذشته ای دارد که می تواند خوب، بد، زیبا و یا زشت باشد. گذشته ای که می تواند تمامی در رنج و تهی دستی رقم خورده باشد یا در رفاه و بهره مندی تمام. پدرانی که در دامانشان رشد و نمو نموده ایم و مادرانی که دستمان را گرفته پا به پا برده اند و این روزها نیستند! برادران و خواهرانی که به موازات این بالندگی مخصوص به نویسنده، بزرگ و نامدار شده اند و حال دیگران ذوق و شوق نوشتن ندارند و ما در شعله ی نوشتن ها و گفتن ها می سوزیم! حق چیست؟ به گذشته آنان هم حق داریم سرک بکشیم؟ از شیطنت ها و خرابکاری هایشان بگوییم؟ دق دلی هایی که از زمان کودکی باقی مانده است؟ خدا رحمت کند جعفر شهری را، در « سه گانه ای» که به نام زندگی نامه نوشت (شکر تلخ- گزنه- قلم سرنوشت)چه انتقام ها که از پدر نگرفت! پس باید نتیجه گرفت که این نویسنده تمام بایدهایی که باید می نگاشته است را رعایت نموده است؟ انصاف در نوشتن همیشه به معنای پرده دری و عریان نوشتن نیست! بلکه به این بٌعد معناییِ آن باید توجّه داشت که انصاف در نوشتن یعنی رعایت اعتدال رفتاری و گفتاری!

باز می گردیم به کتاب ارزشمند «تاریخ در ترازو»ی استاد فقید عبدالحسین زرینکوب؛ «انسان، خواه وجود وی عبارت باشد از آن چه می اندیشد و خواه عبارت باشد از آن چه انجام می دهد، در ضمن مطالعه ی تاریخ و در طی ِ بررسی احوال کسانی که اهل نظر یا عمل بوده اند، بهتر می تواند رسالت خود را ارزیابی کند و در ارتباط با دیگران حقّ ِ خویش و مسئولیت خویش را بشناسد. در این گونه مسائل آن چه دین یا اخلاق و علم حقوق یا اقتصاد ممکن است به وی تعلیم دهند فقط نظری است؛ نمونه ی واقعی عمل را فقط تاریخ به انسان یاد می دهد و تأمّل در احوال انسان های گذشته. به علاوه ، تاریخ با آن چه در احوال نام آوران گذشته نقل می کند نه فقط تجربه های زنده برای مسائل زندگی در دسترس ما می گذارد بلکه دایره ی آشنایی ها و دایره ی آشنایان ما را نیز وسیع تر می کند، ما را با کسانی که قدرت و ضعف آن ها، حتی اگر به وسیله ی مورخ نیز عادلانه و درست توصیف نشده باشد، قابل تصور و حتی درخور تصدیق است روبرو می کند و از قدرت و ضعف آن ها نمونه هایی ارائه می کند که انسان می تواند از بررسی آن ها آن چه را باید کرد و آن چه را نباید کرد آسان تر درک کند.

آیا تاریخ مثل هر نظام نظری و شاید بیش از هر نظام دیگر ، انسان را از عمل که هدف زندگی است باز نمی دارد؟ بدون شک این کلام گوته (Gothe.j.w)که می گوید : من از هر آن چه بی آن که فعالیتم را بیفزاید یا آن را مع الواسطه تحریک کند، فقط به من تعلیم می دهد نفرت دارم، در خور آن است که مورد امعان نظر گردد»

... ادامه دارد

نظر :

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا