يزدفردا:سايت نصرآباد دات كام راه اندازي گرديد 

به گزارش يزدفردا :اين سايت كه اختصاصي دهستان نصر آباد از توابع تقت است وآنطور كه در خود سايت عنوان شده اين سايت شامل قسمت هاي اخبار، وبلاگ، ايثارگران و شهداء، اهالي قلم، جاذبه هاي گردشگري، صنايع و معادن، و همچنين گالري تصاوير است 
وزير نظر دهدار منطقه اداره خواهد شد و گرايش سايت بيشتر معرفي دهستان و ارتباط دوطرفه با نصر آبادي ها خواهد بود و يزدفردا ضمن ابراز خوشحالي از حضور اين سايت آمادگي خود را جهت هرگونه همكاري اعلام داشته و بر اين اعتقاديم سايتهاي محلي مي توانند تاريخ معاصر همان منطقه باشند در صورت تداوم واستمرار مرجع ماندگاري براي محققان و پژوهشگران

در ادمه معرفي نصرآباد را از زبان نصر آباد دات كام مي خوانيم

دهستان نصرآباد نخستین دهستانی است که، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سطح استان یزد به تصویب رسیده و ...

دهستان نصرآباد نخستین دهستانی است که، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سطح استان یزد به تصویب رسیده و در تاریخ 21/11/1366 (ش) افتتاح شده است دهستان نصرآباد با وسعت 678 کیلومتر مربع دارای 157 پارچه آبادی است که از این تعداد تنها 32 روستا دارای سکنه بوده و 125 مزرعه و آبادی خالی از سکنه گزارش شده است.

نصرآباد پیشکوه که هم اینک مرکز دهستان نصرآباد است یکی از 77 روستایی است که در لغت نامه ی دهخدا با نام نصرآباد آمده است. این روستا در فاصلۀ 62 کیلومتری مرکز استان یزد و 34 کیلومتری شمال غرب شهر تفت در منطقه ای نیمه کوهستانی، در بستر درّه ای به پهنای کمتر از یک کیلومتر قرار دارد.نصرآباد با وسعت 296700 متر مربع بین طول های جغرافیایی 53 درجه و 51 دقیقه و 53 درجه و 55 دقیقه شرقی و عرض جغرافیایی 31 درجه و 45 دقیقه و 31درجه و 50 دقیقه شمالی واقع شده است. ارتفاع متوسط این روستا از سطح دریا 2230 متر می باشد.

در مجموع و براساس دلایل تاریخی و شواهد جغرافیایی قطعاً پیشینه ی نصرآباد پیشکوه به پیش از اسلام می رسد، بنا براین، بانی اولیّۀ آن ....

در مجموع و براساس دلایل تاریخی و شواهد جغرافیایی قطعاً پیشینه ی نصرآباد پیشکوه به پیش از اسلام می رسد، بنا براین، بانی اولیّۀ آن زرتشتی بوده ، که ممکن است نام او نِرسی یا یکی از اشکال دیگر این کلمه (نَرسه، نَرسو، نرساه) بوده و در نتیجه آبادی را به نام نرسی آباد، نرسه آباد نامیده باشند و به تدریج به صورت نصرآباد استعمال شده باشد. از طرفی معنای لغوی «نرسی» که همانا فرشتۀ غیب است با داستان خواب دیدن نسیر و شنیدن آواز غیبی «نه نسیری؟» تناسب دارد. بنابراین احتمال دارد آبادی حاصل از قنات نه سیری را نَرسه آباد نامیده و به تدریج به نصرآباد تبدیل شده باشد بر طبق گواهي سنگ قبر زين الدين ، دست كم از 700 سال پيش تا كنون نام اين آبادي نصرآباد است

اولین دلیل که نامیده شدن نصرآباد را به همراه دارد عبارتند از: اهالی عقیده دارند که بانی اولیّه ی روستا مردی زرتشتی به نام نسیر بوده است که برای رسیدن به آب تلاش فراوانی کرده و تمام دارایی خود را صرف نموده است، تا جایی که قدرت مالی برای پرداخت دستمزد کارگران نداشته است. لذا شخصاً حفر قنات را ادامه می دهد ولی به آب نمی رسد. بالاخره روزی از روزها دل شکسته و نا اُمید در اثر خستگی زیاد گوشه ای از راهرو قنات دراز کشیده و به خواب می رود. در عالم خواب ندایی غیبی به او می گوید «نسیر، یک کلنگ و سه جوب آب» از خواب بیدار می شود. ولی موضوع را جدّی نگرفته و دوباره می خوابد. تا سه بار این خواب تکرار می شود. بنابر این از جا برخاسته و با حالت خشم و غضب کلنگ خود را محکم به پیشِ کارِ قنات می زند که ناگهان آب فراوانی بیرون می پاشد. دوباره کلنگ را در شکاف ایجاد شده می زند تا میزان آب بیشتر شود ،که متأسّفانه میزان آب کم می شود. بنابراین دست از ادامه کار می کشد این شکاف که سرچشمه ی اصلی قنات نصرآباد محسوب می شود امروزه به «دَرزِ نصیری» معروف است که نمی توان آن را کم یا زیاد کرد. در نتیجه آبادی حاصل از آب این قنات را نسیرآباد می نامند. امّا با گذشت زمان و جهت سهولت تلفّظ کم کم به صورت «نَسرآباد» تغییر شکل داده و بعدها به صورت معرّب آن «نصرآباد» استعمال می شود.
کاتب یزدی در تاریخ جدید یزد و مؤلّف جامع مفیدی نقل می کند که: شخصی به نام نصیرالدّین دو قنات جاری می کند و چون می خواسته به حفر قنات دیگری کمر بندد. در هنگامی که مقنّیان مشغول کار بودند از غیب آوازی می رسد که«نه نسیری؟» یعنی سیر نمی شوی؟ لذا دست از کار کشیده قنات اول را سعدآباد و دوّم را نه سیری می نامند. آبادی حاصل از آب این قنات نسیرآباد نامگذاری می شود. ولی بعدها در دفاتر و اسناد رسمی به صورت نصیری مرقوم شده و در اثر گذشت زمان به نصرآباد تبدیل می گردد.
استاد جلال الدّین همائی در تاریخ اصفهان، ریشۀ ساسانی واژۀ نصرآباد را «نرسی آباد» و «نَرسه آباد» بیان کرده است. نِرسی در تعالیم زرتشت نام فرشته ای است که پیک اهورا مزدا برای اَشو زردشت می باشد. در لغت نامۀ دهخدا نیز دست کم از چهار روستای کشور عزیزمان ایران با نام نَرسی آباد، نرسه آباد، نرسوآباد و نرساباد نام برده شده است.

حكايت اندر شجاعت مرد نصرآبادي

در افواه عوام مشهور به زبان خواص مذکور است که در آن وقت که خطۀ یزد در تصرّف آل مظفر بوده پادشاه عدالت عدالت آیین شاه یحیی بن امیر مبارز الدین محمد مظفردرآن بلده بر تخت سلطنت مُتَمکن بود، نوبتی با امراء و ارکان دولت به عزم شکار از شهر بیرون رفته متوجه تفت گردید و در محل مراجعت از امراء و لشکری دور افتاد و به غایت گرسنه و تشنه شد. ناگاه شخصی از مردم نصرآباد را دید که خرواری میوه حمل الاغ سیاه رنگ کرده متوجه شهر است. به آن مرد گفت که قدری از این میوه به ما فروخته، قیمت بازیافت کن. آن شخص در جواب گفت که حاجتی به پادشاه جهان شاه یحیی دارم و به آن اراده میوه به شهر می برم تا پیشکش کنم. لهذا، نمی توانم فروخت. پادشاه گفت: چه اراده و مطلب داری؟ گفت: که فلان مبلغ قرض دارم و باغی که این میوه حاصل آن است به قرض خواه به بیع داده ام و موعد رسیده و آن شخص می خواهد تا باغ را متصرف گردد. اگر باغ از تصرف من بیرون رود، عیال و اطفال از کشت باغ و محصول آن محروم می شوند. فکر کرده ام که این وَقر میوه پیشکش خسرو زمان کرده، احوال خود عرض نمایم، شاید ترحم فرموده این مبلغ را در وجه من انعام کند. پادشاه گفت: این مبلغ کلی است و به تحقیق می دانم نخواهد داد. روستایی گفت: شاید نصف بدهد. پادشاه گفت: آن هم بسیار است. مرد بیچاره گفت: اگر ثلث آن مبلغ بدهد چند وقتی دیگر قرض خواه را راضی می توانم کرد. پادشاه گفت: نمی دهد. گفت: به عُشر هم راضی می شوم. باز پادشاه گفت: عُشر هم نمی دهد و من می دانم که مطلقاً به تو چیزی انعام نخواهد کرد. مرد درویش آزرده گشت و گفت: هر گاه پادشاه عظیم الشان عار بخل را بر خود قرار دهد، پاچه ی الاغ سیاهم را به فلان زنش کرده من هم بر می گردم و باغ را فروخته، به صاحبش قرض می دهم. پادشاه از او گذشته به شهر آمد و حُجاب دولتخانه سفارش فرمود که روستایی با خروار میوه همین زمان می رسد. او را به نزد من حاضر کنید. بعد از ساعتی نصرآبادی به دَرِ بارگاه رسید. حسب الفرمان او را به نظر خسرو زمان رسانیدند.چون چشم آن مرد به پادشاه افتاد بشناخت و لرزه بر اندامش اوفتاد. پادشاه او را به سخن گفتن دلیر کرده پرسید چه مطلب داری؟ بیچاره سخن اول را، سر کرده گفت: فلان مبلغ قرض دارم و مناظره و گفتگویی که سابقا مذکور شده بود بینهما واقع شد. تا به جایی رسید که پادشاه گفت: اگر هیچ ندهم چه خواهی کرد؟ آن شخص گفت: هر گاه چنین کنی همان الاغ سیاه بر در است. پادشاه در خنده شد و مضاعف آن چه مطلب آن مرد بود به او انعام کرد...»

جهت آشنا شدن بيشتر با نصر آباد مي توانيد از آدرس زير استفاده نمائيد

 

http://www.nasrabad.com/persian/ 

 يزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا