شمس و حکایت نیم قرن برادری؛

برای شمس آل احمد که دیگر در بین ما نیست!

 رضا بردستانی


سید احمد حسینی طالقانی که در محله ی سید نصر الدّین، از محلّه های قدیمی تهران سکنی گزیده بود نام جلال الدّین را بر یکی از فرزندان ذکور و شمس را بر دیگری نهاد تا به همه بفهماند این دو تا همیشه ی دنیا مرید و مراد هم باقی خواهند ماند! و این دو تا همیشه ی با هم بودن مراد هم بودند و مرید هم! اما شمس با کوله باری از علم و اندیشه و هنر و به دوش کشیدن نیم قرن بار سنگین برادر جلال آل احمد بودن! نیمه هایی ماهی که تا به یلدا برسد باید از کمر کشِ غوغای سفاکانِ در کمینِ یارانِ امامِ شهیدان نشسته عبور کند سودای رفتنش بر میل ماندن چیره آمد و این گونه خواست که برای فرار از دلتنگی ها راهی بیابد و چاره ای اندیشد.
حتی شمس خیال نداشت تا ببیند خاطره هایی که یلدای 89 بر زبان ها جاری خواهد شد چه طعم و مزّه ای دارد و شاید انار یلدایش را در نیمه های مهرماه و یا حوالی آبان ماه به تنهایی و در گوشه ی تنهایی خویش میل کرده باشد. کسی چه می داند که جلال وقتی رفت شمس چه حالی داشت و این روزها که دیگر شمس آل احمد نیست جلال چه می کند با این سودای بی برادری !
شمس را خیال ماندن نبود و این همه سال که با پاهایی خسته و دلی غم گرفته ، کوله بار اندوه جدایی از برادر را بر دوش می کشید به این امید مانده و پابرجا ایستاده بود تا به آرمان و افکار بلند برادر که در آخرین گذرگاه های پنجاه سالگی ترک دنیا و ما فی ها کرده بود گزندی حاصل نیاید و نیک می دانیم شمس گاه با سکوت دلآرای خویش چه تذکّر ها که به خاطیان فراموشکار نداد.همین آذر 88 هشت بود که بعد از تلخند گفتاریش که جایزه ی جلال اگرچه سه دهه دیر آمد اما خوشآمد گفت : «جلال قبل از انقلاب براي انقلاب كار كرد و ريشه‌هاي فرهنگي انقلاب را پايه‌گذاري كرد». و همگان نیک می دانند هیچ کس به اندازه ی شمس دنباله روی افکار و اندیشه های برادر نبود آن جا که در مرتبه توصیف برادر و نشان دادن درجه آگاهی و شناخت جلال آل احمد گفت : «جلال اگر بود، باز هم جلال بود.!» شمس نیز چون برادرش جلال و به قول برخي از دوستان نويسنده‌اش در اوايل انقلاب، از دسته روشنفکران انقلابي به شمار مي‌رفت كه به بيان برخي از تئورهاي انقلاب پرداخت و در اين‌باره سخنراني‌هايي ارايه كرد.
همه می دانند که وي «چشم برادر» را براي جلال و پس از مرگ او نوشت. و باز همه اذعان دارند آثار او اگر چه اندكند، اما به لحاظ مضمون و نوع کار، درخور توجه‏ و نظرند. در دانش محوری اندیشه های شمس و نشان دادن قدرت و تبحر و چیرگی علمی،خلق اثری است که يكي از آثار شاخص و برجسته شمس آل‏احمد در زمینه تصحیح متون است و می‏توان از آن به‏ عنوان الگویی موفق از پژوهش و تصحیح آثار خطی گذشتگان نام برد. اين اثر «طوطی‏نامه» یا «جواهر الاسمار» است که در سال 1346 به چاپ رسید.
و آذر ماه 89 همان اتفاقی رخ داد که ایستگاه پایانی همه ی من و شماست و اما شمس آل احمد که از دانشمندان معاصر ايران بود،دررشته فلسفه و علوم تربيتي تحصيل کرده و مدت ها به عنوان دبير آموزش وپرورش خدمت كرده بود. وي در دانشكده نيز رشته كتابداري را تدريس كرد . سپس چند صباحی با تاسيس موسسه انتشاراتي رواق به كار نشر پرداخت.
شجره خانوادگي آل احمد، پس از 35 نسب به حضرت امام سجاد (ع) مي رسد. شمس درمحله پاچنار و در يك خانواده مذهبي تهران رشد و نمو كرد. شمس آل احمد، فوق ليسانس فلسفه و علوم تربيتي را از دانشسراي عالي تهران اخذ كرد. او ضمن مقدمات آكادميك، به عكاسي نيز علاقمندشد و با اين زمينه دوره عكاسي سينما را درآلمان گذراند. شمس آل احمد فلسفه شمس را مدتي دردانشكده رشته كتابداري تدريس كرد و پس از آن درمدرسه بهياري، ادبيات را به دانشجويان آموزش داد. او در مورد فعاليت هاي آموزشي براين عقيده است كه هركس كه درهرزماني خوب بنويسد و حاشيه نگر نباشد ،‌حتما مطالبي را از او درحافظه تاريخي مردم خواهد ماند واين يكي از خصوصيات هميشگي ادبيات و فرهنگ درجهان است .
يكي ازهمفكران اصلي شمس، برادرش جلال بود كه همانند دو دوست باهم رفتار مي كردند. اين مناسبات دوستانه چنان بود كه گاه باهم به سفرو سير و سياحت و نيز كوه پيمايي مي رفتندهمفكران ديگر او ، عبدالكريم روشن ، جلال الدين فارسي و رباني املشي بودند آْل احمد براين عقيده بود كه «يك اتفاق مبارك و بزرگ درادبيات داستاني مادر حال رخ دادن است . اين نوع از ادبيات كم كم دارد از صورت مكالمه اي به محاوره اي نزديك مي شود . يعني از كاغذ فاصله مي گيرد وبه زبان و لحن مي رسد، كه خيلي دلنشين است . زيرا مخاطب اين نوع آثاراحساس نمي كند كسي برايش برروي كاغذ تعيين تكليف كرده است . او حس مي كند كه نويسنده به طور رو دررو با او درحال گفتمان است .
شمس در جایی گفت: "درست بعد از مرگ جلال عصا به دست گرفتم، مرگ جلال کمر مرا شکست، کاش من به جای او می‌مردم و او زندگی می‌کرد چرا که جامعه امروز به آدمی مثل جلال به شدت نیازمند است." و اما این برادر وفادار سالیانی بود که در پنجه ی بیماری سفته می شد و آماده برای دیدار حق و اینک او با کوله باری از ناگفته هایی که ذهن و اندیشه اش را بارور ساخته بودند ما را از داشتن خودش که بوی جلال می داد محروم کرد و این گونه رقم خورد که در یکی از آلوده ترین ایام تهران بزرگ، میل رفتنش را بر خواسته ی تمامی دوستدارانش دیکته نماید.
برادری و بزرگ منشی را اگر از شمس بیاموزیم هرگز سعی نخواهیم کرد با زیر سایبان این و آن قرار گرفتن خود را بیمه ی نام و نان نماییم و با نام و نشان و این آن برای لقمه نانی تلاش نماییم با تمام بزرگی و فراخنای دانشی که در محیط اندیشه اش وجود داشتند کمترین نشانه هایی از کدورت و تیرگی در رفتار و گفتارش مشاهده ننمودیم و حق داریم و دارند که داغدار نبودنش باشیم و باشند حتی در سن 81 سالگی !
از شمس یک دنیا حرف ناگفته باقی مانده است و یادگارهایی که بر می شماریمشان! آثار:طوطي نامه-خاطرات سفر كوبا-از چشم برادر-حديث انقلاب-
برای تمامی بازماندگانش صبر و برای رفتگان خاندان آل احمد مغفرت و رحمت آرزو مندیم.

یزدفردا


یزدفردا
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا