بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم عجل لوليك الفرج و اجعلنا من اعوانه و انصاره .
در ايامي كه اشرافيت شرافت بود وشهرنشيني كمال، در خانواده اي تهيدست در روستايي دورافتاده از توابع گرمسار متولد شدم.
از شهريور 1320 و سلطنت مستبدانه پهلوي دوم پانزده سال مي گذشت كه پدرم كام مرا با تربت سيدالشهدا باز كرد. از آنجا كه قرار بود شاه كوركورانه ايران را دروازه تمدن غرب كند، طرح هاي زيادي اجرا شده بود تا ايران به بازار مصرف ديگري براي كالاهاي تشريفاتي غرب تبديل شود بدون آنكه در زمينه علمي پيشرفتي داشته باشد. فرهنگ ايران اسلامي ما اجازه چنين هجمه اي را نمي داد و مانعي بر سر راه آمال شاه و اربابان بيگانه اش بود. از اين رو مي خواستند تا آرام آرام اين فرهنگ اصيل و مستحكم را كم رنگ كنند تا وابستگي اقتصادي، سياسي و فرهنگي ايران به غرب روز به روز بيشتر شود. در پي اجراي همين سياستها و رونق ظاهري شهرها، آن سالها سالهاي هجوم روستائيان به شهرها بود. پس از پياده سازي سياست اصلاحات ارضي وضع روستاها به مراتب بدتر از گذشته گرديد و روستائيان براي پيدا كردن لقمه اي نان فريب زرق و برق و ظاهر اغوا كننده شهرها را خوردند و شهرنشين يا به بيان دقيق تر "حاشيه نشين" شدند.
بر خانواده ما نيز در روستا بسيار سخت مي گذشت. با تولد من كه چهارمين فرزند خانواده بودم فشارها بيشتر شد...
نوشته شده توسط محمود احمدي نژاد در ساعت 04:12 |
چهارشنبه 08,ژانویه,2025