عوامل ايجاد فتنه اجتماعي ( 2 )
حجت الاسلام احمد نباتي
عامل دوم فتنه، بدعت در احکام شرعي است «احکام تُبتَدَع»
مقدّمه: انگيزهي بدعت در دين خدا چيست؟
همواره در گسترهي تاريخ عدّهاي بودهاند که سعي در بدعت گذاري در دين خدا داشته و عقايد يا کارهايي را به دروغ به دين خدا نسبت دادهاند. بدعت گذاران اساسا دين را قبول ندارند و از دين جز به عنوان نردبان ترقي و پيشرفت خود برداشت ديگري ندارند آنها تا وقتي با دين کنار ميآيند که لطمهاي به پيشرفت مادّي آنها نزند، اما وقتي ديدند راه آموزههاي ديني در مسيري است که منافع شخصي آنها چنين راهي را برنميتابد، خود را در سر يک دو راهي مهم ميبينند. اگر بخواهند همچنان عوام فريبانه دم از دين بزنند، از دنياي خود ميمانند، و اگر بخواهند به دنيا و رياست خود بچسبند، در انظار عمومي متهّم به بي ديني ميشوند. لذا براي حل اين تعارض دست به تحريف دين زده و با بدعت گذاري، مسير دين را به همان سويي ميکشانند که اهداف دنيايي آنها قرار دارد. در اين صورت به هر دو هدف خود خواهند رسيد.
کلام امام علي (عليهالسلام) در رابطه با بدعت گذاران
قال علي (عليهالسلام) : إنَّ أَبْغَضَ الْخَلائِقِ إِلَى اللَّهِ رَجُلانِ رَجُلٌ وَکَلَهُ اللهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ مَشْغُوفٌ بِکَلامِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلالَةٍ فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ ضَالٌّ عَنْ هَدْيِ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِيئَتِه… . دشمن ترين خلايق در نزد خداوند دو گروه هستند، مردي که خداوند او را به سبب عصيان و نافرماني به خود واگذاشته، پس از راه راست منحرف گرديده و به سخن بدعت آور و دعوت مردم به ضلالت و گمراهي دل داده است. پس اين مرد سبب فتنه و فساد است براي کسي که به واسطهي او در فتنه واقع شده و گمراه است از راه کسي که پيش از او به راه راست رفته و گمراه کننده است کساني را که در زنده بودن و بعد از مردنش از او پيروي ميکنند. بار گناهان غير خود را حمل کرده و در گرو گناه خويش هم ميباشد. (اما گروه دوم)…
ذکر نمونه :
بعد از رحلت پيامبر اکرم (صلّياللهعليهوآله) عدّهاي در اين انديشه بودند که با منحرف کردن خلافت از مسير واقعي خود حکومت بر مسلمين را در دست گيرند. آنها ميدانستند که با وجود تأکيدهاي مکرر پيامبر اکرم (صلّياللهعليهوآله) نميتوانند پاسخگوي اذهان کنجکاو و کاوشگر مردم باشند. به همين دليل براي توجيه خلافت خود و سرپوش گذاشتن بر انحراف از مسير پيامبر، دست به دورغ پردازي و جعل حديث زدند. آنها با استخدام عدّهاي خود فروخته ـ همچون ابوهريره ـ توانستند هزاران روايت دروغين را به پيامبر اکرم (صلّياللهعليهوآله) نسبت داده و بسياري از احکام دين را از مسير واقعي خود منحرف کنند. آنها حتّي امور منکري مثل استمال لهو و لعب را هم به پيامبر اکرم نسبت دادند تا بلکه سرپوشي بر فسادهاي خود بگذارند.
بدعت گذاران فتنهگر، گاهي براي توجيه گذشتهي خود اقدام به بدعت گذاري ميکنند و گاهي هم براي زمينه سازي در جهت منحرف کردن فضاي فکري جامعه اقدام به اين کار ننگين ميکنند. در جامعهي اسلامي ما هم وقتي با فتنههاي اجتماعي و سياسي مواجه ميشويم متوجه اين امر ميشويم که فتنهگران از سالها پيش زمينهي اين فتنه را فراهم آورده، تا بتوانند با يارگيري از ميان فريب خوردگان جامعه از آنها در جهت رسيدن به اهداف شوم خود استفاده کنند. از سالها قبل شاهد بوديم که به طور گسترده و سازماندهي شده سعي داشتند تا جامعه را در مسير بي ديني سوق داده و مقدسات ديني را اموري ضد انساني و غير عقلي جلوه دهند. آنها توانستند در بستري که از دوم خرداد سال 1376 براي آنها ايجاد شد، با غبار آلوده کردن فضاي جامعه بدعتهاي شومي را در حوزههاي اعتقادي و اخلاقي جامعه رواج دهند. از احکام فقهي و فرعي اسلام گرفته تا عقايد مسلّم دين. از توهين به روحانيت و مراجع تقليد گرفته تا توهين به معصومين و خداي متعال. از زير سؤال قرار دادن دفاع مقدس گرفته تا انکار حقانيت امام حسين (عليهالسلام) و يارانش در کربلا. از زير سؤال قرار دادن اصل نظام ولايت فقيه گرفته تا انکار حکومت و ولايت پيامبر اکرم (صلياللهعليهوآله) و علي (عليهالسلام). از زير سؤال بردن حجاب بانوان گرفته تا سوق دادن جامعه به سوي بي عفتي و بي غيرتي. همه و همه بدعتهايي در دين خدا بود که جامعه را از ارزشهاي ديني تهي کرده و به سوي دين گريزي و بلکه دين ستيزي سوق دهد.
بررسي کوتاهي داريم در روند بدعت گذاريهاي سخيف در دين خدا و گرد و غبار آلود کردن فضاي جامعه در بستري که از دوم خرداد سال 1376 تا اوايل سال 1384 براي معاندان اسلام و دين مهيا گرديد.
* گام اوّل: بدعت گذاران و هتاکان، سعي کردند دين خدا را ابتدا از حوزهي اجتماعي خارج کنند. آنها براي رسيدن به اين هدف، از ولايت خدا بر مردم و ولايت پيامبر (صلياللهعليهوآله) و اميرالمؤمنين (عليهالسلام) شروع کردند تا بتوانند اصل ولايت فقيه را هم پشت سر گذارده و بستري مناسب جهت قرار دادن حاکميت جامعه در اختيار افرادي لائيک و بي دين فراهم آورند.
نفي ولايت خداوند در گفتار و پندار آنان:
امروز اگر خدا هم حرفي بزند و با عقل مردم منطبق نباشد نخواهند پذيرفت. امروز خدا هم در جامعه هيچ کاره است و همه کاره مردمند! (محسن کديور، دانشکدهي فني دانشگاه تهران، سال 1379)
مردم حق دارند به پيامبر و امام هم اعتراض کنند حتي به خدا هم ميتوانند اعتراض کنند و خدا را فتنه گر بنامند! (محمد کاظم محمدي اصفهاني ـ روزنامهي ايران ـ 24/4/79)
حتي عليه خدا هم ميتوان تظاهرات کرد! (ابراهيم اصغر زاده، کيهان اخبار ويژه، 06/02/77)
نفي ولايت الهي از معصومين (عليهمالسلام) :
ارادهي مردم همان ارادهي خداست و انتخاب مردم همان انتخاب خداست، لذا دموکراسي غربي با دين سازگار است! (فرامرز اشکوري، روزنامهي آبان، ش40، 07/06/77)
طراحان سقيفهي بني صاعده گناهکار نيستند و کسي که آنها را مقصر بداند، تعصّب نا معقول است! (تقي رحماني،روزنامهي فتح،ص3،تاريخ 17/1/79)
حضرت علي مشروعيت خود را از مردم گرفته همانطور که معاويه مشروعيت خود را از مردم گرفته است! (رجبعلي مزروعي، روزنامهي حريم، 23/11/78)
مبناي مشروعيت هر کاري رأي مردم است و قرائتي از اسلام درست است که همه چيز بر اساس رأي مردم باشد! (محمد رضا خاتمي، روزنامهي جمهوري اسلامي، 08/06/79)
اسلام در طول تاريخ نظام حکومتي نداشته و چنين چيزي اصلاً معقول هم نيست! (محمد مجتهد شبستري، هفته نامهي راه نو، ش91، ص18، 07/06/78)
از آيهي «اطيعوا الله و أطيعوا الرَّسول» هيچ حق حاکميتي براي پيامبر و غير آن فهميده نميشود! (محمد مجتهد شبستري، هفته نامهي آبان، ص4، 28/01/79)
دين هيچ ارتباطي به امور اجتماعي و سياسي و حکومتي ندارد. (عبد الکريم سروش، روزنامهي صبح امروز، ص6، 09/03/78)
نفي ولايت از فقيه جامع الشرائط (ولايت فقيه)
ولايت فقيه همان ديکتاتوري است. (سيد محمود برهاني، روزنامهي خرداد، ص11، 12/07/78)
جامعهاي که ولايت فقيه در آن باشد انحصارگر و مستبد است. (ابراهيم يزدي، هفته نامهي هاجر، ش233، ص20، فروردين ماه 1377)
ولايت مطلقه معنا ندارد. فقيه ناظر است که اسلاميت نظام تضمين شود! (حسينعلي منتظري، ماهنامهي پيام هاجر، شهريور 1377)
ما تلاش ميکنيم خميني را به گونهاي تفسير کنيم که مخالف دموکراسي نباشد. (اکبر گنجي، کيهان، ص2، 24/01/79)
افکار امام خميني روزي به موزه خواهد رفت و هيچکس نميتواند از آن جلوگيري کند اين يک تکامل تاريخي است! (اکبر گنجي، کيهان، ص2، 24/01/79)
مباني و اصول آيت الله خميني که متکي به فقه و سنت است ديگر کار آمد نيست! (يوسفي اشکوري، روزنامهي جهان اسلام، 11/03/78)
دين ـ تکليف ـ اطاعت ـ ولايت فقيه و … با آزادي فردي و حقوق انساني منافات دارد. حکومت ديني نبايد از دين دفاع کند او صرفاً بايد خواست مردم را اجراء کند! (حميد رضا جلايي پور، هفته نامهي آبان، ش61، 03/11/77)
ولايت منحصر در پيامبر بود و با رفتن او ولايت هم خاتمه پيدا کرد. ولايت بعد از پيامبر به کسي منتقل نشده است! (عبد الکريم سروش، ماهانهي کيان، بهمن ماه 1377)
حکومت از مقولهي دين و شرع جداست. من با حکومت فقهي و روحاني مخالفم! (يوسفي اشکوري، کيهان، 08/02/79)
جامعهي مدني ولايت مطلقه نميخواهد. حتي ولايت را نميخواهد چه رسد به مطلقه. ما احتياج به رهبر نداريم! (اکبر گنجي، هفته نامهي شما، 27/06/76)
رهبري فقط به درد اوّل انقلاب ميخورد و اگر در دوران ثبات هم باشد موجب استبداد ديني خواهد بود! (سعيد حجاريان، هفته نامهي مبين، ش339، 03/05/77)
در نهايت با نتيجه گيري از مقدمه چينيهاي خود ميگويند:
جهان مدرن دين را موهوم ميداند و آن را از صحنهي اجتماع به حيطهي فردي عقب رانده است! (عبد الکريم سروش، ماهنامهي کيان، ش43، ص21، مردادماه 1377)
ادامه دارد . . .
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 11,فوریه,2025