محمد علی فیاض بخش: اگر رنج همزاد آدمیست؛- که لقد خلقناالانسان فی کبد(بلد:۴)- گنج این رنج نیز دیدنی و چشیدنی است. غصهها و اندوهها، بنا به تعبیر ابنمسکویه، المها و دردهای نفسانیاند که به سبب از دستدادن محبوب یا دستنیافتن به مطلوب به آدمی روی میکند(تهذیبالاخلاق و تطهیرالاعراق)…. و مگر میتوان محبوبی نداشت و مطلوبی را واگذاشت؟
آدمی بیخواسته و بیداشته، مگر میتواند گنج حیاتش را بیاید؟ زان دگرسوی، خواستهها و نداشتهها، بر جان آدمی رنج میفکنند؛ چاره چیست؟
اگر به حکمت سعدیِ جان اعتماد ورزیم؛ که آنچه نپاید، دلبستگی را نشاید؛ باید از هرآنچه خواسته و داشتهاست دل برکنیم و دیده فروفکنیم؛ و از آن روی، که دنیا معبر دلکندنها و فروگذاردنهاست؛ پس چگونه شاد زندگی کنیم؟
سعدیِ جان، نشاط عیشش را در عشقِ بیطِیش یافت و دم را غنیمت شمرد و عریانی خواهشش را در دلبستن به محبوب زمینی هرگز نپوشاند و در عین درویشی خوش زیست.
حافظ، لسانالغیب، در عیشِ عشق، هالههای رمز و راز و اسرار مگو را سایهگستر کرد و زبان، همچو سعدیِ جان به صراحت گفتار و ملاحت بیان آشکار نکرد، بلکه پردهدرپرده، هم خویشتن خویش را درپیچید و هم کلامش را به طلسمی بازنشدنی درآویخت؛ زین سبب هرکه به او تفأل زند، شادمانه جواب گیرد و راهِ نیّتِ ازپیشبرگرفته بپوید.
مولوی اما، در ترقّصِ دمغنیمتی، فتوا بدانگونه ساز کرد، که ابنالوقتی را علاجِ طیشِ عیش دید و گفت: صوفی ابنالوقت باشد ای پسر…و حقیر گوید: از غم فردا حذر کن، الحذَر!
من در پس عمری باختنِ عیشِ عاجل به خیال و تحذیرِ نامدهیِ آجل، فتوا به تسجیلِ سَبک زندگی سعدی میدهم؛ که وامانده از پدر در طفلی، بهپای ایستاد؛ در نظامیه ادرار گرفت و پیش پیرانِ ره ادراک یافت و زان سپس با تقیه و وقایه، جان شیرین از بلای مغول یکسو به سلامت کشید و جرعهی عیش به سلامت سرکشید و شرق و غرب جغرافیای زمانهاش را در نوردید؛ گاهی به بلخ بامیانش گذر افتاد و گه سر به خیمهی ازبکان فرو چکاند؛ گهی در دیاربکر مهمان پیری شد و گاه در کیش، به پای تاجر یاوهسرای بیشخواه نشست؛ لَختی در بازار شام دامنِ چاک به طیلسانِ روم رفوکرد و زمانی در دامِ افرنگیان، به بردگی فراخواندهشد و هَلُمّ جرّا… هیهات که دمی سر از سرخوشی درویشی برکشیده؛ یا طرفةالعینی گنج عیش را به پای رنجِ طیش فدیهکرده؛ حاشا ! که تارِ موی سامان را به پودِ گیسوی پریشان تنیدهباشد؛ حاشا !
امیر کلام، امام علی علیهالسلام گوید:
يَا ابْنَ آدَمَ، لَا تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذِي لَمْ يَأْتِكَ عَلَى يَوْمِكَ الَّذِي قَدْ أَتَاكَ، (نهجالبلاغه؛ حکمت ۲۶۷)
ای فرزند آدم! اندوه فردای نیامدهات را بر دوشِ امروزِ فرارسیدهات مفکن.
چه میشد اگر من، که سعدیانه مینگارم، به حق و صدق، به سعدِ عیشِ پرگنج و بیرنج سعدی هم تشریف نزول مییافتم! که خسته و دردمند بندِ اینام و قیدِ آن؛ و خودنمایانه بر این طریقِ عیشکُشام که:
چه سازم؟ که در چشم خلق اوفتد
مطابق به آیین دلق اوفتد!
و من تا بندیِ قیدِ مدحِ این و ناشکیبِ غیظِ قدحِ آنام، بلاشک در رنج بیگنجام؛ که به قولِ سعدیِ جان:
راحت عاجل به تشویش محنت آجل منغّص کردن خلاف رأی خردمند است،
خداوندان کام و نیکبختی
چرا سختی خورند از بیم سختی
برو شادی کن ای یار دل افروز
غم فردا نشاید خورد امروز
- نویسنده : یزدفردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 21,ژانویه,2025