تا پيش از اعلام نتايج همه ايران و دولتمردان متفقالقول ميدانستند كه اين رنگ ريشه در تبار مذهبي يكي از كانديداها دارد اما يكباره چند روز پس از انتخابات سبز تبديل به نماد يك انقلاب رنگي شد. اين اتهام هم به شكل جالبي از سوي افرادي مطرح ميشد كه خود اصولگرا بودند و به اعتقاد خودشان بيش از ديگران وابستگيهاي مذهبي داشتند. تغيير تعبير رنگ سبز از يك نماد مذهبي و گرهگشا به عنوان يك نماد برانداز و ضداسلام و ايران براي بسياري هنوز قابل هضم نيست.
آن هم براي نيمي از جمعيت ايران كه نام انقلاب مخملين را تنها از تلويزيون ايران شنيدهاند كه هر از چندگاه درباره عواقب و ناكامي اين انقلابها در اروپاي شرقي هشدار ميدهد. اما اين اولينبار نبود كه در ايران سبز بدل به يك نماد ميشد، كما اينكه رنگها هميشه در ايران نماد بودهاند و گاهي هم نمادي مقدس، درست مانند رنگ سبز كه بخشي از اعتبار ميرحسين موسوي در طبقه مذهبي و سنتي هم ناشي از همين نماد بود. سياهي رنگي كه هميشه در روزهاي عزاداري سراسر ايران را ميپوشاند، هيچگاه نمادي از فاشيسم ايتاليايي نبوده است، بلكه رنگي است ناشي از حزن و اندوه ايرانيان براي مرگ اغلب تلخ و ناجوانمردانه فرزندان پيامبر اسلام «محمد».
رنگ سبز هم در عزاداريهاي دومين نوه پيامبر اسلام يعني «حسين» نماد شجاعت و شهادت استفاده ميشود.(كه نام ميرحسين موسوي هم از او گرفته شده و اتفاقا نام مياني رئيسجمهور آمريكا هم هست.) اما چه شد كه مخالفان ميرحسين موسوي تصميم گرفتند نماد مقدسترين مرد را به نمادي از سرسپردگي به غرب تعبير كنند به رنگي كه براي ايرانيها مقدس بود و هنوز هم در بازار تهران و مركز شهر ميتوان هر روز پيرمردهايي را ديد كه كلاههاي سبز كوچك روي سر گذاشتهاند و راهي مسجد ميشوند و هيچ نميدانند كه رنگ مورد علاقه پيامبر عزيزشان نماد براندازي و انقلاب مخملين تعبير ميشود.
ميرحسين موسوي كه در جريان تبليغات انتخاباتياش بارها اعلام كرده بود كه مانند ديگر ترقيخواهان اصلاحطلب صرف نيست و ميانهروي را انتخاب خواهد كرد همان موقع با پيشكشيدن تبار مقدساش و انداختن شالي سبز به گردنش طيف مذهبي و سنتي ايران را هم به خود اميدوار كرد. طرفداران ميرحسين موسوي، مردم ايران هستند كه بدون هيچ تحريك دولتي و اجباري 10روز در سال را براي مردي كه سبز نماد اوست، عزاداري ميكنند. اما نكته جالبتري كه در جريان اتفاقات اخير ايران رخ داد، از سوي محمود احمدينژاد بود، احمدينژاد كه افتخار نسبت فاميلي با اين تبار در خانوادهاش را نداشت، در جريان انتخابات از پرچم ايران به عنوان نماد خود استفاده كرد اما در تجمعي كه پس از پيروزياش در ميدان وليعصر تهران برگزار شد اعلام كرد كه نسبتي با خاندان پيامبر دارد كه تعجب همگان را برانگيخت و شال سبزي به گردنش انداخت و آن هم درست در روزهايي كه اطرافيانش سعي داشتند به افكار عمومي القا كنند كه رنگ سبز نماد انقلاب مخملين است و اين خود پارادوكس دومي بود در اين ادعا.
رنگ سبز در ايران تنها از منظر مخالفان چنين طيفي و راديكالها نماد انقلاب مخملين معرفي شده است، بيآنكه هيچيك از شاخصههاي انقلاب مخملين در آن ديده شود. نكته جالبتر اينجاست كه حتي متهمان اصلي انقلاب مخملين از مدتها پيش با تحليل و تئوريهايي دقيق بارها تاكيد كرده بودند كه انقلاب مخملين نسخهاي نيست كه در ايران پاسخ بدهد. «سعيد حجاريان» سياستمدار معلولي كه بر اثر يك حادثه تروريستي در ابتداي دولت محبوب و اصلاحطلب خاتمي نيمي از سلامتياش را از دست داد، در گفتوگو با «نيويورك تايمز» در سال 2007 با ارائه تعريف دقيقي از انقلاب مخملين اشاره كرده بود كه در ايران هرگز در شرايط فعلي انقلاب مخملين اتفاق نميافتد، زيرا كه در طول انقلابهاي رنگين اروپاي شرقي، هميشه قدرتهاي موازي حضور دارند كه از سوي دولتهاي غربي به شكل رسمي تغذيه ميشوند و دولتهايي مانند آمريكا با استفاده از سفارت خود و راديوهاي رسمي فعاليت خود را گسترش ميدهند، و چنين شرايطي در ايران وجود ندارد و اصلاحطلبان و مردم هم به هيچ روي خواهان آن نيستند. اما با وجود چنين تعبير درست و مبتني بر منطقي از سوي سعيد حجاريان او اكنون به عنوان تئوريسين انقلاب مخملين در زندان به سر ميبرد.
انقلابهاي مخملين آنطور كه ثابت شده در كشورهايي اتفاق ميافتد كه دچار تب دموكراسي روسي بودهاند و پس از فروپاشي بلوك شرق در مقابل دولتهاي خالي از هر نوع ايدئولوژي رخ ميدهد، در حاليكه دولت ايران كاملا پايههاي ايدئولوژيكي دارد و از آن مهمتر ارتش و نيروهاي مسلحي كه اجازه چنين اتفاقهايي را نميدهند، اين در حالي است كه يكي از اصليترين ضعفهاي نيروهاي مسلح در كشورهاي اقماري شوروي سابق، نبود نيروهاي مسلح قوي است، زيرا كه اين ارتشها انگيزهاي براي دفاع سفت و سخت ندارند. تنها نگاهي گذرا به انقلاب گل رز گرجستان و انقلاب نارنجي اوكراين و انقلاب گل لاله قرقيزستان نشان ميدهد كه يكي از شاخصههاي اصلي براي فراهم شدن بستر انقلاب رنگي داشتن عقبه انقلابهاي پي در پي ضد كمونيستي است، انقلابهاي مدتداري كه در اروپاي شرقي و مركزي در اوايل دهه 90 رخ ميداد بخشي از پروسه رسيدن به انقلاب مخملين است، اما ايران كشوري است كه هرگز ريشههاي كمونيسم به دليل باورهاي ديني مردمش پا نگرفت. نكته دوم اينكه اولين خيزشها از درون دانشگاههاست كه در اين مورد هم ربطي به وقايع اخير ايران نداشت و خلاف واكنشها و اتفاقات گذشته حضور دانشجويان در اين اتفاقات كمرنگتر از هميشه بود و شايد بايد گفت كه دانشجويان پشت سر مردم خيابان گام بر ميداشتند و منفعلتر از مردم عادي بودند. به اين ترتيب نگاهي به كارنامه دولت ايران در برخورد با عناصر خارجي نشان ميدهد كه عنصر قوي براي اثبات ارتباط بنياد سوروس با نخبگان ايران وجود نداشت و دولت ايران تنها لاي دري را باز كرد تا اخطاري بدهد و بگويد كه در ايران از اين اتفاقها نميافتد.
انكار اصلاحطلبان و بيميليشان نسبت به انقلاب رنگي آن هم در شرايطي كه معتقدند با تكيه بر تواناييهاي خودشان ميتوانند اصلاحات موردنظرشان را پيش ببرند و در آن سو اصرار راديكالهاي ايراني به وجود نشانههاي رنگي را نميتوان در هيچ معادلهاي گنجاند. زيرا ويژگيها، بافت فرهنگي و مذهبي ملت ايران آنقدر پيچيده است كه حتي با ديگر كشورهاي همسايهاش هم تفاوت دارد، در اين شرايط كه همه جاي جهان رنگ سياه نماد فاشيسم به حساب ميآيد، سبز نماد تقدس است، چه طور ميتوان نسخهاي را كه در كشوري ديگر با فرهنگ، سياست و پيشينه متفاوت اتفاق افتاده را در ايران پياده كرد؟ ايران در هيچ يك از اين نسخهها نميگنجد، زيرا رنگها در ايران بيش از آنكه نماد تغيير باشند، نماد بازگشت به ريشهها و اصل به حساب ميآيند.
مرجع : اعتماد ملی
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 04,فوریه,2025