یزدفردا: نمایشی با اجرایی متفاوت به نویسندگی و کارگردانی علیرضا معروفی که در چهلمین جشنواره تأتر فجر، از تهران، در تالار هنر یزد در دو اجرا به روی صحنه رفت و مورد استقبال مخاطبان خود قرار گرفت.

این اجرا که با شیوه ای تقریبا انحصاری و با دادن کدهای ویژه، مخاطب را با دانش خودش، به آدرس های خاصی هدایت می کند، ولی در پاره ای موارد تماشاگر را بر سر دوراهی، گیج و گم، بصورت بلاتکلیف رها می کند.

چهارده هزار و ششصد روز مثل کودکی شیطان روی سلول های خاکستری مخچه ات ورجه وورجه می کند و در حالیکه می خواهی نمایش را از دست ندهی با این عدد آنقدر کلنجار میروی تا به مقدار چهل سال میرسی و همچنان معمای حل این رقم با بررسی رخدادهای خاص تاریخ معاصر تو را مشغول می کند و مابین چند شخصیت که شامل این کدها میشوند دو به شک می شوی و، همچنان دوان دوان به دنبال نمایش می دوی!!

... و میزان سن های نود درجه ای، که بجز دو مورد در طول بازی مرد وانتی و دختر نقاش که بصورت دائم آن را رعایت نمی کند و نشان های چهل و پنج درجه ای به چپ و راست می دهد، ولی توسط دیگران، گر چه سطحی و باری بهر جهت، اجرا می گردد تا تحکم کارگردان را در وجوب اجرای این نوع حرکت در صحنه، بفهمی، ولی منظور نظر اورا متوجه نمی شوی که آیا این نوع میزان سن، صرفا نوعی فرم اجرایی حرکت در صحنه است یا قرار است مفهوم خاصی را به مخاطب انتقال دهد مثل بیشتر کدها و آدرس هایی که عجولانه و مسلسل وار توسط بازیگران ادا می شود، نمی گذارد تا تنفسی از روی مجال داشته باشی و هنوز پاراگرافی را حلاجی نکرده ای و منظور نظر اثر را نگرفته ای به سمتی دیگر هل داده می شوی و دائم با داستانک های مجزا که باید آنها را به همدیگر مرتبط نمایی دچار نوعی مالیخولیای عصبی ولی سکر آور میشوی و بدنبال خواست نمایش و بهر کجا که می خواهد و هر طور که تمایل دارد روان می شوی.

نمایش با اکراه تمام، واژه شهید را به کار می برد و حتی در نقطه ای اصرار بر عادی بودن جنازه ها دارد و اینکه شهید تعریف دیگری دارد و شامل این جنازه ها نمی شود.

در طول نمایش از همه جور صدا و نوع اصوات در ادای کلمات برای انتقال مفاهیم منظور نظر نمایش استفاده می شود ولی از صدای فوسه که به طرزی معجزه آسا در انتقال مفاهیم، به ویژه در اینگونه آثار بهره وری دارند، بی بهره مانده است.

تکلیف چند تایی از پرسوناژ ها با کدهایی که می دهند بصورت قطعی معلوم نمی باشند شخصیت پیرمرد کراواتی که در کسوت مردی جوان و با ریش مشکی ارائه می گردد، با لباس مشکی اش و دست های خون آلود ( که تا اندازه ای شعاری است) و شخصیت های زن و مردی که با لباس های سیاه به دنبال جنازه (نه شهید) مورد نظر خودشان هستند و هویت تاریک و روشن دارند و بیشتر کدهایی که در رابطه با جنازه ها داریم نیز مبهم است، جنازه ۱۶ ، ۱۷ ساله ای که معلوم نیست که از شهدای جنگ شهری است یا از اعضای گروهی که احتمالا اعدام شده است و همین طور دست ها و پاها و اعضای مثله شده ای که تکلیفی را برای مخاطب معلوم نمی کند و حالا این مخاطب است و دانش فردی خودش و نوع سلیقه و شناخت و انتخاب اش که با چه نام و نشانی، کدها و آدرس های نمایش را شناسایی و دسته بندی کند.

در مجموع نمایش با بهره مندی از متنی درخور تأمل و بازی هایی نسبتا قابل قبول و کم نقص و به لطف ریتم تند و طراحی میزان سن های ابتکاری که گر چه ضعیف اجرا می شد با استفاده از طنز گروتسک، توانست نظر مخاطبین خود را جلب و امتیاز خوب و قابل قبولی را در اجرا کسب نماید.

شایان ذکر است، کارگردانی نسبتا خوب در نوع خاص اجرایی آن، گر چه نمایش را در مجموع از ورطه شعاری جدا می کند ولی خطر سقوط از آن طرف بام را، کمینگاه نمایش می نماید.

احمد معین قفقازی

  • نویسنده : یزدفردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا