صبح يك روز زمستاني 2 مامور زندان مقابل سلولي ايستادند، در سلول با صداي خشكي باز و بسته شد، جوان زنداني با مشاهده 2 مامور آب دهانش را به سختي قورت داد، صداي گامهاي خشك آنها در طول سالن درازي كه به محوطه حياط زندان ميرسيد به وضوح شنيده ميشد. در گوشه حياط چند زنداني ديگر حضور داشتند كه آنها نيز محكومان به مرگ بودند. پاهاي زنداني تاب و تحمل هيكل نحيفش را نداشت.قاضي اجراي احكام، بار ديگر به سراغ خانواده مقتول كه با مشاهده متهم ميگريستند، رفت و از آنها خواست از خون متهم گذشت كنند، دقايق به كندي سپري ميشود، حكم محكومان يكي پس از ديگري خوانده ميشود. در آخرين لحظه محكوم جوان نگاهي سرشار از التماس به خانواده مقتول مياندازد، دلش ميخواهد خود را به پاي آنها انداخته و درخواست گذشت كند، چند بار بريده، بريده صدا ميزند، خاله... خاله و يكباره هقهق گريهاش در فضاي سرد صبحگاهي به وضوح شنيده ميشود.طناب دار آماده ميشود و در آخرين لحظه پدر مقتول به عنوان اولياي دم در حالي كه به پهناي صورتش اشك ميريزد، حلقه طناب را از گردن جوان محكوم باز ميكند. صداي صلوات حاضران در محوطه نويد زندگي دوباره ميدهد.
بازگشت از يك قدمي مرگ درست لحظهاي كه احساس ميكني آخرين نفسهاي زندگيات را ميكشي و هيچ اميدي به زندگي نداري رازي است كه تنها در سينه كساني باقي مانده كه آن را با همه تلخي تجربه كردهاند.با گذشت اولياي دم و نجات جوان محكوم گفتگويي با او انجام دادهايم كه در پي ميآيد.
لحظهاي كه آماده مرگ ميشوي سخت است؟
سخت و غيرقابل توصيف. آب دهانت خشك ميشود. ديگر هيچيك از اعضاي بدنت فرمان مغزت را گوش نميكند، فقط به خودت فكر ميكني و آرزو ميكني اي كاش اين دقايق هر چه زودتر تمام شود. در آن لحظات تصوير كساني كه به آنها دلبستگي داري يكي پس از ديگري از مقابل چشمانت عبور ميكند و نگران آنهايي هستي كه هميشه تو را پشتيبان خود ميدانستند.
اين ترس براي همه است؟
برخي نيز هيچ واهمهاي ندارند شايد هم ميخواهند چنين وانمود كنند كه از مرگ نميترسند، اما مرگ خيلي ترس دارد و نميداني چه سرنوشتي انتظارت را ميكشد. اگر واقعيت را بخواهيد روزي كه دادگاه محاكمهات ميكند و حكم قصاص را برايت ميخوانند همه دنيا روي سرت آوار ميشود.
چه مدت اين انتظار طول كشيد؟
حدود 2 سال، يعني درست از زماني كه حكم قصاص صادر شد.
احساس يك زنداني وقتي حكم قصاص خود را دريافت ميكند؟
چيزي شبيه به برزخ با هزاران اميد و نااميدي، در اين مدت عقربههاي ساعت تبديل به سوهان روحت ميشود، بارها زندگي خود را مرور ميكني و تصوير زندگي چند سالهات همانند پرده سينما مقابلت تصوير ميشود و شبها كابوس مرگ ميبيني و طناب داري كه با وزش باد تكان ميخورد و گويي انتظارت را ميكشد.
نقبي به گذشته ميزنيم و درخصوص حادثهاي كه منجربه قتل و بعد صدورحكم قصاص براي تو شد.
من و رضا از دوستان قديمي بوديم و هر دو در يك محله بزرگ شديم و حتي چند سال نيز در مدرسه روي يك نيمكت درس ميخوانديم. بعد از پايان دوران دبيرستان من وارد دانشگاه شدم و چندسالي از او بيخبر بودم تا اين كه يك روز به صورت اتفاقي او را در حوالي ميدان انقلاب ديدم و تمام خاطرات دوران كودكي و نوجواني براي من زنده شد.
ديدار آن روز موجب شد تا روزهاي بعد نيز همديگر را ملاقات كنيم. او مسوول خريد يك شركت بود و فقط گاهي براي ديدن او به محل كارش ميرفتم تا اين كه در ادامه اين رفت و آمد به يكي از همكاران او كه خانم جواني بود علاقهمند شدم.
وقتي موضوع علاقه خود را با دوستم رضا در ميان گذاشتم او به يكباره رنگ عوض كرد و رفتارش با من تغيير كرد و از من خواست غروب همديگر را ببينيم، وقتي به محل قرار رسيدم احساس كردم رضا آن رضاي سابق نيست، پس از دقايقي او از من خواست در تصميم خود صرف نظر كنم اما من در تصميم خود جدي بودم و زماني كه اصرار كردم قصد ازدواج با همكار او را دارم، ميان ما مشاجره درگرفت و پس از درگيري در يك لحظه سر او به جدول حاشيه خيابان خورد و بيهوش شد.
بعد از اين حادثه چه كردي؟
بسيار ترسيده بودم از دور ديدم چند نفر به سمت محل درگيري ميدوند و من از محل فرار كردم.
كي از مرگ دوستت مطلع شدي؟
چند ساعت بعد در تماس با بستگان او وقتي گوشي تلفن را برداشتند صداي گريه را شنيدم و فهميدم او را كشتهام.
چرا در آن لحظات به دوست خود كمك نكردي؟
آنقدر ترسيده بودم كه تصور ميكردم ديگر براي من دنيا به پايان رسيده است. من نميخواستم او را به قتل برسانم، همه چيز در يك لحظه اتفاق افتاد و دقايقي بعد از كرده خود پشيمان شدم.
پس از اطلاع از قتل چرا خودت را معرفي نكردي؟
گفتم كه خيلي ترسيده بودم و ميدانستم در صورت دستگيري مجازات سنگيني انتظارم را ميكشد، رضا تنها فرزند پسر خانواده بود و خانوادهاش به او بسيار علاقه داشتند.
چه مدت فراري بودي؟
حدود 3 ماه. ابتدا ميخواستم به خارج از كشور فرار كنم، اما اين امكان وجود نداشت، ماموران ردپاي مرا شناسايي كرده بودند.
در مدت فرار چه ميكردي؟
در شرايط بدي قرار گرفته بودم. مدام ترس و اضطراب، هر شب كابوس دستگيري ميديدم و سراسيمه از خواب بيدار ميشدم.
در اين مدت 3 ماه كجا زندگي ميكردي؟
جاي خاصي نداشتم، حتي هويت خود را هم فراموش كرده بودم، ديگر پولي برايم باقي نمانده بود و حتي چندبارهم سرقت كردم تا شكم خود را سير كنم.
با خانوادهات ارتباط داشتي؟
چند بار تماس گرفتم، آنها از من ميخواستند تا خود را معرفي كنم اما ترس مانع از اين موضوع ميشد.
سرانجام دستگير شدي؟
بله. وقتي ميخواستم يكي از بستگان خود را ببينم و از او مقداري پول بگيرم به يكباره خود را در محاصره پليس ديدم و دستگير شدم.
موقع دستگيري چه احساسي داشتي؟
احساس خاصي نداشتم. ميدانستم كه به بنبست رسيدهام، در اولين روز به شعبه 7 بازپرسي دادسراي جنايي منتقل شدم و به قتل ناخواستهاي كه مرتكب شده بودم اعتراف كردم. پس از تحقيقات آقاي شهرياري، بازپرس پرونده، دستور بازسازي صحنه قتل را صادر كرد و بعد هم با قرار بازداشت موقت روانه زندان شدم.
هنگام تحقيقات در دادسرا پدر و مادر مقتول را ميديدي؟
بله. با ديدن آنها جرات نگاه كردن به چهرهشان را نداشتم، در دوران كودكي به خانه آنها رفت و آمد ميكردم و مادر او را خاله صدا ميزدم، آن روز يكي از بدترين روزهاي عمر من بود.
رسيدي به محاكمه در دادگاه كيفري استان تهران؟
بله. 11 ماه بعد و پس از پايان تحقيقات كيفرخواست صادر شد و پرونده به شعبه 74 دادگاه كيفري استان تهران ارسال شد. در جلسه دادگاه نحوه درگيري و علتهاي آن را توضيح داده و از خانواده مقتول درخواست عفو و بخشش كردم.
آنها چه درخواستي از دادگاه كردند؟
درخواست قصاص كردند.
دادگاه چه حكمي صادر كرد؟
قصاص و بعد هم يك هفته پس از محاكمه، حكم صادره در زندان به من ابلاغ شد.
وقتي حكم را شنيدي چه احساسي داشتي؟
راستش را بخواهيد انتظارش را داشتم، در زندان متهمان ديگري بودند كه وضعيت آنها شبيه به من بود، از نگاه زنداني حكم قصاص يعني پايان زندگي.
در اين مدت درصدد رضايت بودي؟
در ملاقات با خانوادهام به من ميگفتند چندين بار درخواست رضايت كرده بودند كه خانواده مقتول نپذيرفته بودند.
چه مدت طول كشيد تا پاي چوبه دار بروي؟
از زمان وقوع جنايت تا اجراي حكم 21 ماه و چند روز طول كشيد.
پس روزهاي سختي را تجربه كردي؟
روزهايي كه هر ساعت از آن به اندازه يك قرن طول ميكشد. بارها صحنه جنايت از مقابل ديدگانت رژه ميرود. تبديل به انسان مسخ شدهاي ميشوي و هيچ اميدي به ديدن فردا نداري، هر روز صبح وقتي در زندان بيدار باش اعلام ميشود به خود ميگويي يك گام ديگر به طنابدار نزديكتر شدهاي تا اين كه روز موعود فرا ميرسد.
يك روز قبل از اين كه حكم اجرا شود تو را از بند عمومي به زندان انفرادي منتقل ميكنند، احساس ميكني ديگر دنيا به پايان رسيده است. هزار بار ابراز ندامت و پشيماني ميكني، اما افسوس كه اين پشيماني سودي به دنبال ندارد.
چگونه از طناب دار نجات پيدا كردي؟
من ميخواهم از اين فرصت استفاده كنم و از رئيس دادسراي جنايي آقاي جعفرزاده كه مسووليت هيات صلح و سازش را به عهده دارد به همراه قاضي جابري كه اجراي احكام را عهدهدار است تشكر و قدرداني كنم، در طول مدتي كه در زندان بودم بارها مسوولان هيات صلح و سازش دادسراي جنايي از خانواده رضا (مقتول) دعوت كردند تا بتوانند رضايت آنها را جلب كنند.
هيچ اميدي به ديدن فردا نداري، هر روز صبح وقتي در زندان بيدارباش اعلام ميشود به خود ميگويي يك گام ديگر به طنابدار نزديكتر شدهاي تا اين كه روز موعود فرا ميرسدروزي كه قرار بود حكم اجرا شود، وصيتنامه خود را تحويل دادم، از شدت سرما ميلرزيدم شايد هم اين لرزش به خاطر ترس بود كه تا مغز استخوانم رسوخ كرده بود. به همراه من چند محكوم ديگر هم بودند كه بايد حكمشان اجرا ميشد. پاهايم ياري رفتن نميكرد، نگاهي از سر التماس به خانواده مقتول به خصوص مادر رضا انداختم. ميخواستم خود را به پاي او انداخته و با تمام وجود از او بخواهم تا مرا ببخشد، اما زبانم در دهان خشك شده بود، مزه تلخي را در دهانم احساس ميكردم. وقتي طنابدار به گردنم انداخته شد چشمانم را بستم، بار ديگر قاضي اجراي احكام به سراغ خانواده مقتول رفت و از آنها درخواست گذشت كرد. به وضوح صداي گريه حاضران را ميشنيدم و در يك لحظه پدر رضا به من نزديك شد.
در حالي كه به پهناي صورت خود اشك ميريخت طناب دار را از گردن من گشود. احساس ميكردم در خواب هستم، اما صداي بانگ صلوات به من فهماند، همه چيز رنگ و بوي واقعيت گرفته است. خود را به پاي پدر رضا انداختم و بر دست و پايش بوسه زدم.
اكنون پروندهات در چه مرحلهاي قرار دارد؟
قاضي اجراي احكام گفت، پرونده براي صدور حكم در خصوص جرم عمومي به دادگاه ارسال خواهد شد.
اكنون فرصت دوبارهاي پيدا كردهاي تا بار ديگر زندگي كني.
من فكر ميكنم به قدر كافي دراين مدت تنبيه شدهام. اكنون بيش از هر زمان ديگري به اين باور رسيدهام كه خداوند از رگ گردن به انسان نزديكتر است.
اين گذشت را مرهون چه كسي ميداني؟
لطف خداوند، گذشت پدر و مادر مقتول و تلاش هيات صلح و سازش دادسراي جنايي.
تصميم داري چگونه زندگي كني؟
در اين مدت به اين نتيجه رسيدهام انسان اگر از خداي خود دوري كند در منجلاب و نابودي قرار خواهد گرفت. خداوند فرصت دوباره زندگي به من داده است و من بايد قدرشناس اين نعمت بزرگ باشم. بسياري از رفتارهاي انسان بدون آن كه تفكري پشت آن باشد صورت ميگيرد و سرانجام آن ندامت و پشيماني بيحاصل است. كما اين كه من در يك لحظه عصباني شده و دوست دوران كودكي خود را كشته و حيات او را سلب كردم اما اكنون قصد جبران دارم.
كلام آخر؟
از اينكه اين فرصت در اختيار من قرار گرفت تشكر ميكنم. از قول من بنويسيد، همه دعا كنند تا خداوند لحظهاي ما را به خود واگذار نكند. از روح رضا هم ميخواهم مرا ببخشد، من اشتباه كردم و اگرچه از يك قدمي مرگ بازگشتم اما تاوان سنگيني را در اين مدت پرداخت كردم و ...
60 محكوم از پاي چوبه دار به زندگي بازگشتند
نجات محكومي كه در يك قدمي حكم قصاص قرار داشت انگيزهاي شد تا با قاضي فخرالدين جعفرزاده، معاون دادستان و سرپرست دادسراي جنايي كه مسووليت هيات صلح و سازش را عهدهدار است به گفتگو بنشينيم.
حميد متهمي كه از پاي چوبه دار به زندگي بازگشت بخشي از نجات خود را تلاش هيات صلح و سازش ميداند.
من هم به سهم خود خوشحالم كه بارديگر تلاشها به نتيجه نشست و موفق شديم جواني را كه در يك قدمي مرگ قرار داشت با جلب رضايت والدين مقتول به زندگي بازگردانيم.
تلاش هيات صلح و سازش معطوف چه نوع محكوماني است؟
هيات صلح و سازش از سال گذشته فعاليت خود را در دادسراي جنايي تهران آغاز كرده و آيتالله شاهرودي رئيس قوه قضاييه، محمد آوايي رئيس كل دادگستري و قاضي مرتضوي دادستان تهران توجه ويژهاي به اين هيات دارند. براساس اساسنامهاي كه در اين هيات تدوين شده و اعضاي آن 5 بازپرس ويژه قتل تهران، قاضي اجراي احكام و 2 نماينده دادستان در دادگاههاي كيفري استان تهران است، تلاشها معطوف جلب رضايت محكوماني است كه به صورت اتفاقي مرتكب قتل شدهاند و بعضي افرادي كه تنها در پي يك حادثه يا غفلت ناخواسته موجبات مرگ ديگري را فراهم كرده است. براي نمونه پرونده فردي كه با طراحي نقشه و سبق تصميم مرتكب جنايت شده با پرونده محكوم ديگري همانند حميد كه از يك قدمي مرگ فرصت دوباره زندگي يافت تفاوت ميكند. اين محكوم به صورت اتفاقي مرتكب قتل شده است اما محكوم ديگر با طرح نقشه و انگيزه قبلي جنايت كرده است. طبيعي است كه ما تلاش خود را براي نجات محكوماني به كار خواهيم گرفت كه به صورت اتفاقي مرتكب جنايت شدهاند.
در ديدار با خانواده مقتولان چه فاكتورهايي مورد توجه قرار ميگيرد؟
بايد متذكر شوم براساس قوانين مجازات اسلامي، قصاص يك حق است كه هيچكس نميتواند آن را از خانوادهاي كه عزيز آنها به قتل رسيده سلب كند، اما بايد توجه داشت توجه به ارزشها و باورها در ميان خانوادهها خود موجب ميشود تا برخي از آنها از حق خود گذشت كنند، ما ابتدا حقوق خانواده قربانيان را يادآور ميشويم و سپس با اشاره به آيات قرآني و احاديث از آنها درخواست عفو و بخشش ميكنيم.
از ابتداي سال جاري چه تعدادي رضايت براي محكومان اخذ شده است؟
با تلاش هيات صلح و سازش شعبات بازپرسي كه وظيفه رسيدگي به پرونده قتلها را در تهران عهدهدار هستند بيش از 60 مورد رضايت داشتيم. رضايت براي محكوماني كه حكم صادره به تاييد ديوان عالي كشور هم رسيده بود، اما پس از دعوت از خانواده مقتولان موفق به جلب رضايت شديم.
آيا اعلام رضايت خانواده مقتولان شرايط خاصي دارد؟
برخي با دريافت ديه يا بيشتر رضايت ميدهند، برخي بدون دريافت ديه و بودهاند افرادي كه در مقابل ساخت حسينيه يا مدرسه يا سرپرستي ايتام رضايت خود را اعلام كردهاند.
در حال حاضر چه تعداد پرونده ديگر در انتظار تلاش هيات صلح و سازش قرار دارد؟
تعداد دقيق آن را به خاطر ندارم، اما پس از تاييد حكم از سوي ديوان عالي كشور و ارسال به شعبه اجراي احكام بلافاصله رايزنيها در اين ارتباط آغاز ميشود و تلاش ميكنيم اين پروندهها به نتيجه برسد.
آرزوي شما به عنوان يك قاضي در ارتباط با اين نوع پروندهها؟
ايكاش هيچگاه قتلي انجام نشود تا ما نيز به دنبال جلب رضايت نباشيم.
حرف آخر؟
توصيه من اين است كه انسان در همه حال خدا را ناظر اعمال خود بداند، فراموش نكنيم در فرهنگ عاميانه جملهاي وجود دارد كه ميگويد: خون مقتول دامن قاتل را خواهد گرفت. پس بايد به اين موضوع توجه داشت كه 99 درصد از عاملان جنايت پس از قتل ابراز ندامت و پشيماني ميكنند، اما اين پشيماني هيچگاه سودي نداشته و نميتواند التيامبخش قلوب جريحهدار كساني باشد كه سرپرست خانواده يا عزيز خود را از دست داده باشند. پس با كمي گذشت و صبوري ميتوان زندگي راحت را در كنار ديگر همنوعان تجربه كرد.
جام جم
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
جمعه 31,ژانویه,2025