به گزارش رفسنجان فردا؛ چند سالی است در گوشه گوشه ی این سرزمین پهناور، ارزشمند و دوست داشتنی، سرِ هر کوی و برزنی، نشانی یافته ایم از ایرانِ تاریخی، ایرانِ فرهنگی، ایرانِ علمی و ایرانِ بزرگ؛ دریغ را جایز ندانسته؛ با شتاب به آن جا رفتیم و دیدیم و نوشتیم و تلنگری هرچند کوچک زدیم به کسانی که از منصب، صندلی اش را و از مسئولیت، حقوقِ سرماهش را می شناختند و بس!
کار ما این نبود تا رد و نشان زلزله و سیل را بر رخِ خسته ی هموطنان به تصویر بکشیم یا جای سیلیِ خشکسالی و فقر یا پروژههای نیمه کاره مانده! گاه کار ما، کنکاش در گذشته نیز بوده است، گذشته ای پر افتخار که برای نگاه داشتِ آن باید جان کند و عرق ریخت و از هیچ مانعی نهراسید.
یک روز از «کاروانسرای قلعه خرگوشی»، روزی دیگر از «مواریث تاریخی ـ فرهنگی»، یک روز از «سرو ابرکوه» و روزگاری از «کوه آربابا» در بانه؛ هنوز هم هست اما به همین مقدار بسنده میکنیم و میگوییم اگرچه نبض این روزنامه با سیاست عجیب شده و می زند اما رسالتی که داشته ایم را از یاد نبردهایم.
- رفسنجان...
از رفسنجان بسیار نوشتهایم؛ سال ها پیش از قلعه و حصار تاریخی شهر، چندی بعد از بزرگترین خانه خشتی جهان یعنی «خانه ی حاج آقا علی»، و نیز از «بادگیر معین» و بعد قصه ی «موزه» بازهم خواهیم نوشت؛ از «بازار» و رد و نشان های «جاده ی ادویه» و اما حکایت این یادداشت؛ موزهای است که «دارد میسپارد جان!»
همیشه مراقب بودهایم به جای ها و
جایگاه ها تک بعدی ننگریم، «کرمان و زیره اش»،
« لاهیجان و چای اش»، «یزد و شیرینی هایش»، «اصفهان و گزش» و... موضوع این گزارش یعنی؛ «رفسنجان و پسته اش»! همیشه سعی
کرده ایم از تمامی زوایا یک ناحیه را ببینیم حتی اگر سفر بدان نقطه، «سفرِ سیل» بوده باشد یا «سفرِ زلزله» یا «سفرِ خشکسالی و فقر».
اگر راهی کرمانشاه شده ایم و تا «ازگله» رفته ایم که بفهمیم کانون زلزله یعنی چه؛ آداب و
زیبایی ها و عادات مردمانش را نیز با خود به ارمغان آورده ایم؛ اگر راهی لرستان و خوزستان شده ایم تا ببینیم آب در عرض چند ثانیه چه خرابی هایی بر جای می گذارد حتماً سری هم به چادرها و روستاها نیز زده ایم. حتی وقتی در روستاهای فقرزده و خشک شده از خشکسالی چابهار به دنبال رگه هایی از امید برای ادامه ی تلاش می گشتیم نیز مردمانش را از یاد نبردیم!
حکایت، حکایت رفسنجان نیست و پسته اش، رفسنجان و خیلی چیزهای دیگر نیز از یادمان نرفته از جمله؛ رفسنجان موزه ی ریاست جمهوری اش!
- رفسنجان 300هزارنفری را بهتر بشناسم
رفسنجان شهر طلای سبز ایران که زادگاه مردان و سیاستمداران بزرگی بوده، دارای بیش از 300 هزار نفر جمعیت و یکی از شمالی ترین شهرهای استان کرمان است، این شهر که به عنوان شاهراه اصلی شهرهای شمالی و مرکزی کشور به جنوب به حساب می آید، همواره مورد توجه و بازدید بسیاری از گردشگران بوده است. از مهمترین آثار و جاذبه های این شهرستان می توان به بزرگترین خانه خشتی جهان موسوم به خانه حاج آقا علی، موزه ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، بزرگترین جنگل مصنوعی دست کاشت پسته دنیا، بزرگترین معادن مس روباز، بادگیر معین، حصار تاریخی شهر، موزه ها و آب انبارها و صدها اثر دیدنی و چشمگیر اشاره کرد.
در این گزارش قصد داریم به معرفی یکی از مهمترین بناهای فرهنگی و تاریخی رفسنجان که این روزها در سکوت مدیریتی به فراموشی سپرده شده است، بپردازیم؛ مجموعه ای نفیس و باشکوه که حدود بیست و اندی سال قبل به منظور تقویت بسترهای فرهنگی، گردشگری، آموزشی و اجتماعی شهرستان رفسنجان دایر شد تا ضمن فراهم نمودن زمینهای برای رشد و شکوفایی استعدادهای جوانان و فرزندان خطه طلای سبز، بتواند در سیطره جهانی حرفی برای گفتن داشته باشد اما این گونه نشد، اینگونه نشدنی که در این گزارش به دنبال دلایل آن میگردیم.
این روزها مرکزی که میبایست الگویی مانا در سطح ملی و بین المللی باشد، گَرد خستگی را بر شانههایش حس میکند و باری بر دوشش سنگینی کرده است؛ شاید روزی که جمعیتی گرد هم آمدند تا از این مجموعه نفیس و فاخر پردهبرداری کنند، هرگز تصور نمی کردند بازماندگان روزهای بی رونق اینجا را هم به چشم ببینند؛ روزهایی که ساختمان نفیس با آن همه جلال و جبروت و معماری زیبا از نفس افتاده است؛ مرکزی که گذر زمانه روی خوش به آن نشان نداده است و دستی به سر و رویش نکشیده اند و به مدد آمد و رفتهای متعدد، یک روز مجموعه هاشمی نام میگیرد و روزی دیگر تابلوی مرکز رشد را بر سردر آن مینشانند، یک زمانی آن را به نهادی میسپرند و زمانی دیگر همایشی در آن برپا می کنند که توسعه پایدار نام میگیرد؛ در بازهای از زمان دانشگاه دخترانه در آن سکنی میگزیند؛ یک روز محل تمرین اهالی ورزش پتانک میشود و زمینش را افتتاح می کنند و زمانی قصد ساخت پلاتو در آن می کنند و کلنگ تماشاخانه اش را بر زمین می زنند و همه این نقشهها دیری نمیپاید که نقش برآب می شود؛ انگار دل مجموعه هم از این همه نقشهای که برایش میکشند، خون شده است که هر چه بر آن نام می نهند، مدتی بیش دوام نمیآورد!
28 اردیبهشت روز جهانی موزه و میراث فرهنگی بهانه ای شد تا از یادگار دوران سخنی به میان آوریم؛ بنای باشکوهی که اکنون جانش به لبش رسیده و دم برنیاورده است؛ موزه ای که به رغم وجود آثار ارزشمند و گرانبها، صدای پای رهگذری در آن شنیده نمی شود؛ به ماکتی شباهت دارد که باید به موزه ای بسپارندنش تا در خاطرهها بماند و روی دیوارش یادگاری بنویسند...موزهای که خود موزهای عبرت آموز شده است از سخت جانی سنگ و آجرها و اصرار ما برای ندیده شدن و به فراموشی سپردنش! موزهای که میتوانست نامی باشد در کنار نام های شهره اما اینک خود شهره شده به نام و نشانِ بی نشانی!
- بخش اول/ یک روی سکه
نگاهی به شاهکار معماری نوین ایران در رفسنجان
مجموعه فرهنگی ورزشی آیت الله هاشمی رفسنجانی که از آن به نام های ایرانسرای هاشمی و موزه ریاست جمهوری نیز یاد می شود، بنایی عظیم و ماندگار با زیربنای 10 هزار متر مربع است که در منطقه یک شهری رفسنجان در محدوده بلوارهای کتاب، زیتون، آیت الله مدرس و آیت الله صدر واقع شده است. این مجموعه که از آن به عنوان یکی از شاهکارهای معماری نوین ایران در دانشگاه های کشور یاد می شود، شامل سه ساختمان بزرگ تجاری، فرهنگی، ورزشی و بوستانی مفرح و دلنشین است؛ ساختمان تجاری که به برج شیشه ای شهرت یافته است، شامل واحدهای مختلف اداری و تجاری بوده و بخش فرهنگی شامل موزه، کتابخانه، سالن آمفی تئاتر، رستوران، نگارخانه موزه و اتاق های اداری داخلی است؛ فضای ورزشی نیز شامل استخرهای سرپوشیده و روباز و سالن های ورزشی و دریاچه می باشد.
روایت تاریخ معاصر ایران در موزه یادمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی
موزه یادمان ریاست جمهوری دارای هشت غرفه است که غرفههای دوران کهن، دوران معاصر، دوران ریاست مجلس و ریاست جمهوری مرحوم هاشمیرفسنجانی، غرفه دوران سازندگی، غرفه دفاع مقدس و شهدا، غرفه رفسنجان شناسی از جمله این غرفهها هستند. در غرفه مخصوص نمایشگاه که اسناد دولت در آن به نمایش گذاشته شده است، عکسها و مشخصات ۳۸ تن از نخست وزیران ایران از سال ۱۲۸۵ تا مرداد ماه ۱۳۶۸ هجری شمسی نگهداری میشود. از دیگر اهداف مهم ساخت کتابخانه، مرکز اسناد و موزه یادمان ریاست جمهوری، پردازش و پژوهش تاریخ معاصر ایران با توجه به جایگاه سیاسی مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بوده است.
بهره گیری از الگوی معماری یخدان عباس آباد رفسنجان در ساخت موزه
یادمان ریاست جمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی برای پاسخگویی به بخشی از اهداف سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران به منظور ایجاد آرشیو ملی و با توجه به بند پنجم قانون تاسیس سازمان اسناد ملی سابق و با هدف ایجاد یک مجموعه بزرگ فرهنگی با توجه به مختصات بومی منطقه برای بازگرداندن روح نشاط به مردم شهرستان ساخته و در سال 1378 به بهره برداری رسید و از آن زمان تاکنون، یکی از شاخصترین جاذبههای گردشگری شهر رفسنجان است. معماری موزه هنرهای معاصر در سبک معماری مدرن و با الهام از بادگیرهای کویری ایران و برگرفته از الگوی معماری یخدان عباس آباد رفسنجان منطبق بر هنر ناب ایرانی است.
میزبانی جسورانه ترین بنای تاریخی و فرهنگی ایران از ده ها رویداد فرهنگی
این مجموعه که از آن به عنوان جسورانهترین بنای تاریخی و فرهنگی ایران نیز نام برده شده است، از سال ها پیش به عنوان تنها مرکز غنی فرهنگی و گردشگری شهر میزبان گردهمایی ها، همایش ها، سخنرانی ها، نمایشگاه ها، رویدادها و رقابت های فرهنگی، ورزشی سراسری و منطقه ای از قبیل اجرای گروههای تعزیه خوانی، مسابقات زیبایی اسب و سوارکاری، جشن های فصل همدلی، کلاس های متنوع قرآنی و برنامه های فرهنگی مذهبی و ... بوده است؛ تاکنون بیش از ۲۶۷ هزار نفر به صورت انفرادی و ۵۱۰ هزار نفر در قالب گروههای دانش آموزی و دانشجویی از این محل بازدید کرده و بیش از یکصد هزار نفر از برنامههای آموزشی و فرهنگی آن بهرهمند شدهاند؛ ضمن اینکه تاکنون سفیران و مقام های رسمی و غیر رسمی داخلی و خارجی زیادی از این مجموعه بازدید کرده اند.
- بخش دوم/ روی دیگر سکه
ضرورت تغییر نام یادمان هاشمی رفسنجانی به دارالسکوت رفسنجان
مجموعه فرهنگی ورزشی آیت الله هاشمی رفسنجانی که روزی قرار بود به عنوان مرکز پژوهشی مهم و فضایی برای ارتقاء فرهنگ و هنر مردمان شهر رفسنجان مورد استفاده قرار گیرد، اکنون به دارالسکوتی می ماند که گذر زمان پایه هایش را سست کرده؛ مجموعه ای فاخر و عظیم که غبار زمانه چهره اش را پوشانده است. مرکزی که قرار بود حامی صدای مظلومان جهان باشد، صدایش بلند نمیشود؛ با توجه به آنچه که در سایت مرکز اسناد آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجمع تشخیص مصلحت نظام آمده است، در این مرکز می بایست یک پژوهشگاه برای تربیت صاحبنظران در رشتههای خاص با اعطای بورسیه احداث شود؛ ضمن اینکه مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از طراحی یک جایزه جهانی شبیه جایزه نوبل با عنوان «ظلم ستیزی، ستم ستیزی و استکبار ستیزی» در این مجموعه خبر داده بود که میتوانست برای ایران، انقلاب اسلامی و رفسنجان بسیار حائز اهمیت باشد و هر سال عده ای برای دریافت جایزه ظلم ستیزی در سطح جهان نامزد شوند تا در جهت حمایت از مظلومان تاریخ و مبارزه با ستمکاران اقدام عملی صورت گیرد.
پای صحبت شهروندان
با بی اعتنایی از کنار این مجموعه میگذرند؛ خیلی وقت است حتی بدان نیندیشیده اند که این بنای بزرگ را کی و برای چه ساختهاند، برخی حتی نمیدانند آن سوی نرده های فلزی این مجموعه چه میگذرد. از برخی که میپرسیم چرا حداقل از فضای سبز مجموعه استفاده نمی کنید؟ با تعجب پاسخ می دهند مگر میشود؟! و وقتی میگوییم بله! می شود با تعجبی بیشتری می گویند؛ بعید
می دانیم و با بی اعتنایی بیشتری عبور میکنند.
خاموشی به قدری در این مجموعه به چشم می خورد که مردم نیز از رفت و آمد به آنجا ناامید شدهاند و در خاطرشان نیست که آخرین بار کِی در این فضا قدم زده اند یا آثار تاریخی از مقابل چشمانشان گذر کرده است. گروهی از خالی بودن واحدهای ساختمان تجاری گلایه می کنند و عده کثیری از آنچه در فضاهای داخلی مجموعه می گذرد، بی خبرند. بانوی میانسال که در پارک موزه نشسته است، می گوید سال ها قبل در این محل برنامه هایی برگزار می شد، نمایشگاه هایی دایر بود و اجراهای فرهنگی مختلفی در آمفی تئاتر روباز شاهد بودیم، اما مدت ها است که خبری از اینجا بیرون نمی آید. به جز جشن های همدلی که توسط شهرداری و شورای شهر برگزار می شد، سال ها است که برنامه بزرگی برگزار نشده است.
مدیریت موزه باید به دست ارگانی مردمی سپرده شود و انحصاری نباشد
آقای 45 ساله نیز از برگزاری همایش تدبیر، تلاش و توسعه یاد می کند و آن را یکی از بزرگترین برنامههای برگزار شده در این محل طی سالهای گذشته میداند؛ اگر به مذاق عدهای خوش بیاید، آنجا کار میکنند. دختر جوان دانشجو که این محل را پیشتر برای مطالعه انتخاب کرده بود، از راکد ماندن فضاهای داخلی مجموعه گلایه میکند و میگوید: شنیدهام قبلاً یک نهادی در طبقه زیرین مستقر بوده است اما دیگر نیست؛ اینجا میتوانست مرکزی باشد تا همه فرزندان این شهر از آن استفاده کنند در حالی که فقط در انحصار دانشگاه قرار گرفته و به جز دانشجویان کسی نمی تواند از مجموعه داخلی آن استفاده کند.
سوءمدیریتی که دودش به چشم رفسنجانی ها رفت
متاسفانه حضور جمعیت کثیری از اتباع بیگانه در بوستان مجاور مجموعه و مدیریت ضعیف موجب شده است نگرانی هایی برای شهروندان به وجود آید تا برای بهبود وضعیت موزه و ساختمان های مجاور آن پیشنهاداتی از قبیل واگذاری به بخش خصوصی و تغییر مدیریت را مطرح کنند و از صرف هزینه های هنگفتی که قرار بود برای مردم شهر سودآور و پر بازده باشد، ابراز ناراحتی نمایند. مردم رفسنجان که سال های متمادی چشمشان را به کورسوی امیدی از مجموعه فرهنگی ورزشی آیت الله هاشمی رفسنجانی دوخته بودند، از مدیریت مجموعه گلایه دارند. به اعتقاد برخی موزه ریاست جمهوری فقط ظاهرش را حفظ کرده است و تمامی بخشهای داخلی آن بیروح است؛ دیگر کسی میهمانانش را برای فخرفروشی به موزه نمیآورد و مدتهاست پای رهگذری به آن باز نشده
است ...
از شهر که بیرون میآمدیم!
سفر، آغازی دارد و پایانی! در آغاز چشم اندازهایی داشتیم و در سر سوالاتی که فکر میکردیم وقتی سفر به پایان می رسد؛ هم چشم اندازها بهبود یافته است و هم سوالات به پاسخ منتهی شدهاند اما اعتراف می کنیم در این سفر تقریباً به پاسخ هیچکدام از سوالاتی که داشتیم؛ نرسیدیم! اعتراف میکنیم خستهتر از وقت میآمدیم بازگشتیم.
دور و اطراف و کنار و میان این سرزمین را گشتهایم، صرفاً رفسنجان مد نظر نبود اما حوالی غروب وقتی قدم در جاده ای موسوم به جاده تهران گذاشتیم و به امکاناتی فکر کردیم که وجود دارد و استفاده نمی شود، وجود دارد و کسی از آن خبر ندارد، وجود دارد و لای چندگانه نگریستن ها جان می سپارد بیشتر متاثر میشویم که چرا باید نیتها دستکاری شود، چرا دست از خودخواهیهایمان برنمیداریم؟ چرا وقتی میشود یک مجموعهای که با میلیاردها تومان سرمایه و وقت و انرژی سرپا شده است را به بهترین شکل ممکن مدیریت کرد منتظریم تا بیشتر و بیشتر در محاق و سکوت
فرو برود؟ اصلاً سهم ما از آبادانی این سرزمین چیست؟ سهم ما از حساس تر نگریستن چقدر است؟ حالا دیگر از شهر فاصله گرفتهایم؛ فاصله ای که اگر برای رفتن نیز پشیمان شویم قطعاً راه برگشت در پیش نخواهیم گرفت اما وقتی دست نوشتهها را مرور میکردیم یاد آن شهروندی افتادیم که با تعجب و در پاسخ به سوالی از ما که چه می دانید از این مجموعه و آیا از آن استفاده کرده اید و یا نه گفته بود: «مگر می شود به این مجموعه وارد شد؟» و وقتی ما به او گفتیم بله! می شود؛ با تعجبی توام با تردید پاسخ داده بود: بعید می دانم!
وقتی به دنبال راه های برون رفت از این بن بست می نگریستم بازهم یادِ حرفِ آن شهروندی افتادیم که گفته بود: «مدیریت این مجموعه را بسپارید دست منتخبانِ مردم» و شاید دلش می خواسته بگوید: این مجموعه را بسپارید به مردم! اصلا دلش می خواسته بگوید:«مال مردم را چرا نمی دهید خودِ مردم تا به بهترین شکل اداره کنند؟»
از این حرف ها فاصله می گیریم... دو سوی جاده، سبزِ سبز است گویی سبز تر از همیشه! لای کتابی که در دست داریم برای این یادداشت دنبال «تیتر» می گردیم؛ تیتری که بتواند یکی ـ دو نفری را؛ هرچند مختصر، تکانی بدهد.
شعری از «نیمای یوش» را زمزمه می کنم:
« آی آدم ها!
که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین...
...
آی آدم ها!
که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را...»
این خوش ترین قسمت سفر است؛ تیتر گزارش را از «نیما» وام می گیرم؛« آی آدم ها! اینجا موزه ای دارد می سپارد جان ...» تقویم
می گوید حوالی 28 اردیبهشت، این گزارش می تواند بهانه ای باشد برای گرامیداشت یک روز و تکرار ضرباهنگِ سنگین نادیده انگاشتن یک موزه... حالا جاده، سبک تر از پیش چشمم عبور می کند!/ آفتاب یزد
- نویسنده : رفسنجان فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
جمعه 07,فوریه,2025