یادداشتی برای سومین جشنواره قصه گویی منطقه ای – یزد
علیرضا خورشیدنام:روزهای هفتم، هشتم و نهم آبان سال جاری هتل سنتی والی یزد میزبان سومین جشنواره قصه گویی منطقه ای کشور بود که با کوشش کانون پرورش فکری و با حضور مربیان قصه گوی استان های اصفهان، خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان، کرمان و یزد برگزار شد. آنچه در پی می خوانید یادداشتی است برای این رویداد فرهنگی
جشنواره در بین هنرمندان و اهل ادب و فرهنگ، واژه ای است دوست داشتنی و خوشایند که یادآور دیدارها، نشست ها و گفتمان هایی است پیرامون آنچه که جشنواره برایش برگزار شده.
جشنواره زمینه ای را فراهم می آورد و باید بیاورد تا برآیند دستاوردهای خداوندگاران هنر، ادب و فرهنگ به نمایش گذاشته و جلوه گر شود.
جشنواره میدان گاهی است تا هنرمندان به ویرایش و پیرایش آفرینش های یکدیگر پرداخته و به رشد و شکوفایی بیش از پیش هم کمک کنند.
از همه اینها که بگذریم چنین برمی آید که هر جشنواره ای می بایست میدانی باشد برای داد و ستد فرهنگی و هنری بین هنرمندان و مردم. تا از این راه، مردم که پیام گیران اصلی هر هنرمند به شمار می روند با آفرینش های تازه هنرمندان آشنا شوند و بدینسان هنر، فرهنگ و آیین فراموش شده و یا رو به فراموشی، زنده و پویا شده و مانا بماند و گمان می رود که جشنواره قصه گویی از اینگونه جشنواره هاست که باید با افسوس فراوان گفت که جای خالی مردم و نبودن آنها در بین مربیان قصه گو و دانش آموزان، بسیار به چشم آمد. دانش آموزانی که هرازگاهی می آمدند و البته بودن پرمهرشان شور ویژه ای به جشنواره می بخشید و ای کاش که بیشتر بودند و می آمدند.
اگر برآنیم تا آیین قصه گویی را شکوفا و پویا نماییم باید در کنار آموزش و آشنایی آن به بچه ها یادآوری آن برای بزرگترها را نیز فراموش نکنیم و در این راستا نیز باید برنامه ویژه ای داشته باشیم که اگر چنین نشود برپایی هر جشنواره ای به کار چند فروشنده می ماند که در بین خود داد و ستد می کنند، به یکدیگر می فروشند و از هم می خرند که این خرید و فروش، نه سود چندانی برای آنها دارد و نه چیزی به دست مردم می رساند.
******
و نکته پایانی این یادداشت، آفرین و سپاس و ستایش برای بانوان و مردانی است که واژه گران سنگ "مربی کانون" زینت بخش نامشان شده، انسان هایی فداکار و از خودگذشته که هنوز دل و جانشان سرشار از شور و شادی و صفای کودکانه است و برای پرورش روح و اندیشه کودکان گام برمی دارند و می کوشند؛ انسان های نازنینی که مردمان عادی پیرامونشان شیفتگی و شیدایی شان را نمی فهمند و درنمی یابند که بر پایه کدام قانون، این مربیان از خانه و فرزندان خود گذشته و خود را وقف بچه های دیگران می کنند، زبان حال این شیفتگان را می توان با این دو بیت از حجه الاسلام بهجتی(شفق) بیان کرد:
جز خدا راز دل ما را نمی داند کسی | عمق این توفنده دریا را نمی داند کسی |
بر لب آمد جانم از دیوانه بازی های دل | چاره این مست شیدا را نمی داند کسی |
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
پنجشنبه 23,ژانویه,2025