حجتالاسلام مهدوینژاد: هیچ مشرک و کافری نتوانست دست علی(ع) را ببندد ولی منافقان بستند. حواستان به منافقان باشد آنها دست ولی خدا را میبندند و کاری میکنند که مردم نفهمند حق و باطل چیست.
هیأت انصار ولایت دارالعباده پنجشنبه چهاردهم اسفندماه، همزمان با دومین شب از ایام فاطمیه و مراسم سوگواری ام الائمه(س) میزبان جمعی از محبان آن حضرت در حسینیه ارگ بود. سخنران این مراسم، حجت الاسلام مهدی مهدوی نژاد که در این ایام قصد تبیین عبرتهای فاطمیه را دارد؛ در این شب پس از مرور بحث شب گذشته، به تحلیل مسئله نفاق به عنوان یکی از عبرتهای مهم فاطمیه پرداخت. خلاصه سخنان وی در ذیل بیان شده است.
زندگی کردن به اندازه تمام گذشتگان
اگر انسانها، دیده عبرتبین داشته باشند و از گذشتگان درس عبرت بگیرند، گویا به اندازه تمام آنها زندگی کردهاند، چون خطاهایی که دیگران انجام داده اند را تکرار نمیکنند و در نتیجه عمرشان تلف نمیشود و پیشرفت بیشتری خواهند داشت.
زیاد پیش میآید که از گذشتگان عبرت نمیگیریم و فرصتهای مادی و معنوی زندگی را از دست میدهیم. عبرت مسئله حیاتی و مهمی است که اگر مؤمنین به آن توجه نکنند، به یکی از دستورات خدای متعال در قرآن بیتوجهی کردهاند. بسیاری از هزینهها که در طول تاریخ شده است، در حقیقت یک فرصتی است که نسلهای بعدی بر اساس همان تجربیات عمل کنند.
عبرت، نقاط ضعف یک حادثه است
هر حادثهای که اتفاق میافتد از سه منظر قابل بحث است. یکی از جنبههای هر حادثه، علت وقوع آن است. علل حوادث دو خروجی دارد: یکی درسهای آن حادثه و دیگری عبرتهای آن. وقتی واقعهای را بررسی و ریشهیابی میکنیم نقاط مثبتی را میبینیم که این نقاط مثبت درسهای آن حادثه است. مثل ایثار، مجاهدت، رحم و... . یکسری نقاط منفی هم در هر حادثه وجود دارد که عبرتهای آن حادثه است. مثلاً تفرقه، سستی،فساد، ولایت گریزی، دنیا طلبی و ...
نتیجه عبرتهای فاطمیه: تشخیص حق از باطل
عبرتهای فاطمیه خیلی مهماند. حوادث فاطمیه، حوادث دوران حکومت اسلامی است. توجه به حوادث بعد از حیات پیامبر(ص) باعث میشود که ما با آنچه بزرگان و خواص دوران امیرالمؤمنین(ع) انجام دادند، آشنا شده و انشاءالله مبتلا نشویم. عبرتهای فاطمیه باعث میشود که انسان بفهمد صحابه نبی مکرم اسلام چه کردند و دریابد که چه معیارهایی برای تأیید یا رد خواص وجود دارد. وقتی بررسی میکنیم در میان اصحاب پیامبر(ص) به شخصیتهای عجیبی بر میخوریم، شخصیتهایی که درخشیدند، شخصیتهایی که ضعیف و حقیر یا حتی برخی که خنثی بودند. شناخت آنها باعث می شود به روشنی بفهمیم امروز در حکومت اسلامی خوب و بد چیست و در تشخیص حق از باطل دچار اشتباه نشویم. اهمیت عبرتهای فاطمیه از این جهت است.
نفاق: خطرناکترین عنصر نابودکننده ایمان
یکی از عبرتهای مهم فاطمیه مسئله نفاق است. استنفاق جوانهای بود که پس از هجرت پیامبر از مکه به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی در جامعه اسلامی آن روز رویید. نفاق خطرناکترین عنصر نابودکننده ایمان فرد و جامعه است. فاطمیه برای این است که ما بفهمیم نفاق چیست و در کجا به وجود میآید؟ ویژگیهای اهل نفاق چیست و چگونه باید با آنها مواجه شویم و چه کنیم تا جامعه دچار این اخلاق شیطانی نشود؟ آنوقت اگر انسان اینها را بفهمد وقتی بر مصائب و غصه های اهل بیت اشک می ریزد مزه اشک و عیار اشک او فرق میکند و طبق روایات یک قطره اشکش دریاهای آتش را خاموش میکند[1].
نفاق دین را پاره پاره کرد
مسئله نفاق آنقدر مهم بود که حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه میفرماید: «فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دَارَ أَنْبِيَائِه ِ وَ مَأْوَى أَصْفِيَائِهِ ظَهَرَ فِيكُمْ حَسَكَةُ النِّفَاق»[2]؛ وقتی خدای متعال پیامبر را از میان مردم به سرای انبیای گذشته برد، در میان شما حسکه ایجاد شد. حَسَکَه دو معنا دارد 1. دشمنی منافقانه، که نوع خاصی از دشمنی است 2. خار سه پهلویی که از هر طرف اصابت کند میبُرّد. میفرمایند: حَسَکَه(نفاق) شما، همه جانبه، دین را پاره پاره کرد و شما همه جانبه به دین حمله کردید.
حضرت زهرا(س) مهر نفاق را بر روی حوادث بعد از رحلت پدر بزرگوارشان زد. پس باید به مسئله نفاق توجه ویژهای داشته باشیم.
معنای لغوی و اصطلاحی نفاق
معنای لغوی نفاق: موشهای صحرایی، وقتی در صحرا لانه میسازند، نقب می زنند. یعنی تونلی میکنند و از طرف دیگر وقتی نزدیک سطح زمین میرسند، لایهای از خاک را نازک میکُنند تا اگر خطری آنها را تهدید کرد سر را به قسمت نازک شده خاک بکوبند و دریچهای باز کنند. یک درب اضطراری و سریع برای فرار، به این میگویند نفق. یعنی راهی که دو تا خروجی دارد که یکی از آن خروجیها پنهان است[3].
معنای اصطلاحی نفاق: یعنی کسی که به اسلام وارد شده اما علیرغم ظاهر مؤمنانهاش به اسلام اعتقادی ندارد و در اصل کافر است. منافق از کفار و مشرک هم بدتر است. در سیزده سوره قرآن علیه منافقین آیه آمده است و یک سوره هم به آنها اختصاص داده شده است.
خطر نفاق جدی است
خطر نفاق جدی است پیامبر(ص) فرمودند: بعد از خودم، از مؤمنان امتم بیمی ندارم، چون به خاطر ایمانشان نجات مییابند و از مشرکان هم بیمی ندارم، چون به واسطه شرک، رسوا میشوند، از منافقین میترسم که از زبانشان علم میریزد و سخنانشان دلپذیر است ولی اعمالشان زشت و زننده است[4].
دو عنصر اساسی نفاق
عناصر اساسی تشکیل دهنده نفاق دو چیز است: اظهار و کتمان. اظهار کردن آنچه به نفع است و کتمان آنچه به نفع نیست. اگر کسی حق را جایی که به نفعش بود، اظهار کند و اگر به نفعش نبود، کتمان نماید؛ منافق است. مگر اینکه برای کتمان آن حق از طرف شرع مقدس اجازه داشته باشد.
ترس، ریشه نفاق
علت نفاق: کسی که ضعیفالایمان است، نمیتواند حق را بگوید و پای دین بایستد. چون میترسد که حق را بیان کند، آن را کتمان کرده و در او نفاق تولید میشود. کسانی که نمیتوانند خداباورانه رفتار کنند یا افرادی که از به خطر افتادن موقیعت خود نزد خداباوران میترسند و نمایش ایمان بازی میکنند، میشوند منافق.
نفاق و بینالطلوعین
منافق همان شبی است که لباس روز پوشیده است. بینالطلوعین نه روز است نه شب، لذا میفرمایند خواب بینالطلوعین مکروه است؛[5] چون انسان از تقسیم ارزاق مادی و معنوی محروم میشود که این ارزاق اضافه بر رزق مقسوم اوست. نفاق هم همین گونه است مقداری به روشنی میزند و مقداری به تاریکی، یعنی حرفها خوب است و عملها بد. در مواجهه با چنین آدمی، اگر بیدار و هوشیار نباشیم، فریب میخوریم و از حق محروم می شویم.
شکل گیری نفاق در جامعه توحیدی
نفاق دین مختص جامعه توحیدی است. هر جا که حق حاکم و غالب باشد نفاق به وجود میآید. وقتی باطل غالب باشد که باطل نیاز به پنهان شدن ندارد. اما وقتی اسلام و حق حاکم باشد، کفر و باطل نمیتواند جولان دهد و از ترس، زیر پوست حق پنهان میشود.
هیچ کدام از آیات نفاق در قرآن، مربوط به مکه نیست و همه در مدینه نازل شدهاند؛ چون در مدینه پیامبر(ص) حکومت تشکیل دادند و حق غالب بود. ولی در مکه حق، مغلوب و اهل اسلام تحت شکنجه و فشارهای مشرکین بود. در چنین شرایطی انسانهای ناب و خالص به پیامبر(ص) ایمان میآوردند ولی در مدینه وقتی اسلام حاکم شد و اوضاع به سامان شد؛ خالص و ناخالص، همه زیر علم و بیرق حکومت اسلامی بودند. در چنین شرایطی است که عدهای که قلباً به حق اعتقادی ندارند و از ترس یا برای به دست آوردن موقعیت، حق را پذیرفتهاند؛ منافقین جامعه حق میشوند.
جامعه اسلامی بدون نفاق، وجود ندارد
حکومت اسلامی تولید نفاق نمیکند، بلکه نفاق در آن تولید میشود. یعنی ظرفیتها و فرصتهای کفرآفرینی گرفته میشود و کسی نمیتواند علنی و رسمی علیه حق اقدام کند و اتفاقاً این نقطه قوت حکومت اسلامی است نه نقطه ضعف آن و نشان دهنده این است که اسلام قدرت دارد. لذا هر جا دیدید نفاق تولید شد و اهل حق حاکم هستند، بدانید آن حکومت بر حق است. اصلاً جامعه اسلامی بدون نفاق، وجود ندارد.
عدم جرأت باطل: نشاندهنده حاکمیت حق
بعضیها میگویند زمان شاه بهتر بود، هر کس که میخواست خلاف کند، خلاف میکرد و هر کس میخواست نماز بخواند به مسجد میرفت و نمازش را میخواند اما حالا معلوم نیست هرکسی چه میکند و گاهی افراد به مسجد میروند ولی رفتارش به گونهای دیگر است.
باید گفت این نشاندهنده حاکمیت حق در جامعه است که وقتی کسی میخواهد گناه کند، جرأت نمیکند به سادگی و راحتی گناه کند. شاید سوال شود: این بدحجابیها گناه نیست؟ بد حجابی گناه است. اما شما جامعه اسلامی را در یک چارچوب کلی ببینید و بررسی کنید. این جریان تجّری عده ای در عدم رعایت ظواهر شرعی هم از هجمه دشمنان اسلام است، هم از نفاق عده ای از مسئولان که راه را بر آنها بستند و بلکه هموار هم کردند.
اسلام به ذات خود ندارند عیبی
این تجرّیها و گناهانی که میبینید به خاطر ضعف ایمان مؤمنین است نه تقصیر جمهوری اسلامی! اینها تقصیر عدهای از مسئولین است، ولی عیب حکومت اسلامی و اسلام نیست. اسلام و حکومت اسلامی به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست از مسئولین حکومت اسلامی و از مسلمانی ماست. اگر مسئولین درست عمل میکردند و پای حرف ولایت میماندند، [اینگونه نمیشد]. چقدر [ مقام معظم رهبری] تذکر دادند تهاجم فرهنگی، اشرافیت و... را، اما برخی مسئولین گوش ندادند. خوب طبیعتاً در جامعه از خودش را می گذارد.
موسی به دین خود، عیسی به دین خود
میگویند هر کس، هر کار میخواهد انجام بدهد، موسی به دین خود، عیسی به دین خود. اما اسلام این شعار را قبول ندارد. اگر [چنین بود] چه نیازی بود پیغمبر(ص) حکومت تشکیل دهند؟! برای چه پیغمبر(ص) جنگیدند و اسلام را حاکم کردند؟! چرا قرآن دستور مبارزه با باطل و اقامه عدل میدهد؟!
با سیاست «موسی به دین خود، عیسی به دین خود» که حق اقامه نمیشود و ولایت گسترش پیدا نمیکند، عدل و داد هم فراگیر نمیشود. اتفاقاً این روش، باعث ترویج باطل خواهد شد چون وقتی حق ترویج نشود، باطل ترویج میشود. ضمناً اگر حق را ترویج نکنید، در کنار باطل در امان نخواهید بود. مگر باطل دست از شما بر میدارد؟ مگر دست از سر پیامبر(ص) برداشتند؟! اصلاً ذات باطل با ذات حق قابل جمع نیست.
مغلوببودن اسلام در زمان طاغوت
چه کسی گفته ما در زمان طاغوت دین داشتیم!؟ ما مسلمان بودیم اما دین به معنای واقعیاش وجود نداشت. البته الان هم کامل کامل نیست، اما آن زمان، دین مغلوب بود. شاه مملکت اسماً مسلمان بود اما زنا میکرد و شراب میخورد. شاهی که با کفار، جام میزد و باید نوامیس درباریانش را به عنوان پیشکش به او میدادند، کفار را بر سر مسلمین مسلّط کرده بود؛ مسلمان بود؟! زمان شاه، اسلام مغلوب بود اما الان اسلام غالب است. این جلسهها دلیل بر این است که اسلام غالب است. آن زمان اجازه نمیدادند روضهخوانی و اجتماعات مؤمنین برپا شود! زمان رضاخان مردم در زیرزمینها روضه میخواندند.
تلاش برای زمینگیر کردن نفاق
هر جا حقی ظهور کند، ولو کم؛ باطل احساس نابودی میکند و تلاش میکند تا حق را نابود کند و اینجاست که درگیری شروع میشود. پیامبر(ص) برای تثبیت حکومت اسلامی در بلاد اسلامی بسیار تلاش کردند. ایشان برای فراهم کردن مقدمات زمامداری امیرالمؤمنین(ع) خیلی تلاش کردند. از همان روز اول علی(ع) را جانشین خود معرفی کرده و تلاش کردند تا برای امیرالمؤمنین(ع) بیعت بگیرند.
پرهیز دادن مردم از اختلاف ، فتنه ، ارتجاء و ارتداد، دستور دادن به تجمع مردم حول امیرالمؤمنین(ع)، بیان حدیث ثقلین، خنثی کردن توطئه و تحرکات فرصتطلبها، ترتیب دادن جیش اُسامه، برای چه بود؟ همه این زمینهها را پیامبر فراهم کرد تا نفاق را زمینگیر کند.
به امام(ره) دروغ میبندند
چرا نگذاشتند پیامبر یک مکتوب بنویسد؟ برای اینکه کلام غیرمکتوب سند عینی ندارد و میشود آن را تحریف و انکار کرد. منافقین، احادیث نوشته شده پیامبر(ص) را هم سوزاندند. امروز اگر ما وصیتنامه و صحیفه امام(ره) را نداشتیم چه میشد؟ صحیفه امام(ه) را به صورت مکتوب داریم و به امام(ره) دروغ میبندند!
گاهی در شبکههای اجتماعی پخش میکنند که امام گفت من آب و برق را مجانی میکنم، روحانیت مسئولیت سیاسی قبول نکنند و... . چه کسی گفته امام این حرف ها را زده؟! منافقین نگذاشتند پیامبر(ص) حرفش را مکتوب کند، تهمت هذیانگویی به ایشان زدند.
نفاق؛ حکومت را از دست علی(ع) خارج کرد
چرا کار به اینجا رسید؟ چرا مردم آن زمان حرفی نزدند؟ خواص و بزرگان صحابه پیامبر(ص) چه ایرادی داشتند که ایشان نتوانستند منویاتشان را در روزهای آخر عمر عملی کنند؟ عوام چه ایرادی داشتند؟ این کار نفاق بود. نفاق جامعهای را که پیامبر 23 سال زحمتش را کشیده بود، از دست علی(ع) خارج کرد. این حادثه رخ داد تا اینکه بعد از 1400 سال، درس عبرتی باشد برای ما و شما.
به باد دادن سَر حق با شعار ظاهراً حق
با شعار دین،حکومت را از دست امیرالمومنین(ع) گرفتند. با سر دادن شعار دین، با ظاهر حق و باطن کفر، نگذاشتند پیغمبر(ص) حرفشان را بزنند. پیغمبر فرمود: قلم و دواتی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. یکی گفت: حسبنا کتابالله.[6] چه حرف قشنگی! پیغمبر(ص) میفرمایند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی». اما نگذاشتند پیغمبر(ص)، این مطلب را بنویسند و یک شعار جدید خلق کردند که حسبنا کتابالله. کار نفاق، این است.
فدک را وقتی از حضرت زهرا(س) گرفتند، نگفتند: میتوانستیم و گرفتیم؛ گفتند ما از پیغمبر(ص) شنیدیم که پیغمبران، ارث به جا نمیگذارند[7]. بعضی از صحابه پیغمبر(ص) هم گفتند ما شهادت میدهیم که رسول خدا(ص) این حرف را زده. یک شعار ظاهراً حق، سر حق را به باد داد.
خانه امیرالمؤمنین(ع) را هم همینطوری آتش زدند. گفتند ما از پیغمبر(ص) شنیدیم اگر کسی از جماعت مسلمین کنارهگیری کرد، خانهاش را بر سرش آتش بزنید. حرف از قول پیامبر(ص) گفتند، [بقیه هم گفتند] اینها از صحابه پیغمبر(ص) هستند، دروغ نمیگویند و ...
نفاق یعنی ظاهر حق، باطن باطل. منافق، حرف باطلش را با یک شعار ظاهراً حق تزیین می کند و اگر دینشناس نباشید شما هم فریب میخورید.
مشرکان و کافران نتوانستند اما منافقان موفق شدند
امیرالمؤمنین(ع) قتالالعرب بوده و بزرگان مشرکین را به خاک زده است. علی(ع)، عمربن عبدود را که به تنهایی با هزار سوار برابر بود، با یک ضربه زد. هیچ مشرکی و هیچ کافری نتوانست دست علی(ع) را ببندد ولی منافقان بستند. حواستان جمع باشد که دست مولایتان را منافقان بستند! حواستان به منافقان باشد که آنها دست ولی خدا را میبندند و کاری میکنند که مردم نفهمند حق و باطل چیست.
علی(ع) را از خانه بیرون آوردند در حالیکه عمامه علی(ع) را به گردنش بسته بودند و او را میکشیدند. چرا میکشیدند؟! در مقاتل چیزی ننوشته، ولی اگر کمی فکر کنیم، میفهمیم. بالاخره علی(ع) باید نشان بدهد که نمیخواهد برود، باید نشان بدهد که به زور دارند او را میبرند و این دست بستن و با ریسمان کشیدن نشانه همین بود.
[1]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص 481؛ «مَا مِنْ شَيْءٍ إِلَّا وَ لَهُ كَيْلٌ وَ وَزْنٌ إِلَّا الدُّمُوعُ فَإِنَّ الْقَطْرَةَ تُطْفِئُ بِحَاراً مِنْ نَار».
[2]. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص 101.
[3]. مجمع البحرين، ج5، ص 241.
[4]. نهج البلاعه، نامه 27؛ «قَالَ النَّبِيُّ ص إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِكاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيُخْزِيهِ اللَّهُ بِشِرْكِهِ وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقٍ عَالِمِ اللِّسَان ِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَعْمَلُ مَا تُنْكِرُونَ لَيْسَ بِهِ خَفَاء».
[5]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج5، ص 110؛ «أَنَّ النَّوْمَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ صَلَاةِ الْعِشَاءِ يُورِثُ الْفَقْرَ وَ شَتَاتَ الْأَمْرِ».
[6]. الأمالي (للمفيد)، النص، ص 36؛ «لَمَّا حَضَرَتِ النَّبِيَّ ص الْوَفَاةُ وَ فِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً فَقَالَ عُمَرُ لَا تَأْتُوهُ بِشَيْءٍ فَإِنَّهُ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّه».
[7]. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص 104؛ «أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُورَثُ ذَهَباً وَ لَا فِضَّةً وَ لَا دَاراً وَ لَا عَقَارا».
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 21,ژانویه,2025