حصه ای  از چندوچون قصه های آذريزدی

نویسنده:دکتر حسن حبیبی

یزدفردا "بیوگرافی نویسنده: دکتر حسن ابراهیم حبیبی این روزها حال و روز خوشی ندارد.  وی به بیماری دیابت مبتلاست و سکته اخیرش هم بر وخامت حالش افزوده است.

وی که دوازده سال (از سال 1368 تا 1380) معاون اول هاشمی و خاتمی و در دولت مهندس موسوی هم وزیر دادگستری بود، مدت ها نیز عضو حقوقدان شورای نگهبان شمرده می شد. به یاد داریم که در دوران هاشمی و خاتمی که نمی شد کاریکاتور یک رییس جمهور روحانی را کشید، کاریکاتور حسن حبیبی همواره زینت روی جلد مجله گل آقا و دیگر نشریات طنز بود. حبیبی را اما قدیمی ترها با حضورش در نخستین انتخابات ریاست جمهوری در سال 58 به یاد دارند که به عنوان رقیب بنی صدر از سوی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، نهضت آزادی و حزب جمهوری اسلامی معرفی شد .

وی که پیش از انقلاب  مورد سوء ظن ساواک قرار گرفت، به کمک احسان نراقی ، ایران را به قصد تحصیل به مقصد پاریس ترک کرد. حبیبی در دوره حضور امام در پاریس جزء کسانی بود که مأمور نوشتن پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی شد.
حبیبی  به امام خمینی وفادار ماند. وی حتی هنگامی که از سوی مهندس موسوی به عنوان وزیر دادگستری به مجلس معرفی شد و از سوی برخی نمایندگان به دلیل عضویت مؤثرش در نهضت آزادی مورد انتقاد قرار گرفت، پاسخ داد که هر کسی ممکن است که در طول زندگی پایش به نجاستی آلوده شود. بدین ترتیب خط بطلانی بر سال ها حضورش در نهضت آزادی کشید و رأی اعتماد گرفت.
حسن حبیبی پس از کناره گیری از امور اجرایی، علاوه بر عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، از سوی دکتراحمدی نژاد بار دیگر به ریاست فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی منصوب شد.

بخش اول كلیاتی درباره داستان ها و قصه های كودكان

یكی بود یكی نبود، غیر از خدا هیچ كس نبود. و بعد در میان خلایق، خداوند استاد مهدی آذریزدی را آفرید، و این استاد روزی به فكرش رسید كه آفریننده جهان، بچه ها، یعنی آفریدگان خود را خوب خلق كرده است و (بنابراین) برای این خوب ها باید كاری كرد تا شكر نعمت خدای به جای آورده شود، و فكرش به اینجا رسید كه در قدیم و ندیم ها آدم های خوب به فراوانی، قصه های خوبی گفته اند و بخشی از این قصه های خوب را (كه یا بهتر از قصه های دیگر بوده و یا به علتی زودتر و راحت تر به آن دسترسی یافته اند) گروهی ادیب، دانشمند، شاعر و نویسنده خوب به رشته تحریر درآورده اند. اما با وجود آن كه یكی از همین آدم های بزرگ و خوب یعنی مولانا جلال الدین محمد بلخی با دقت و توجه گفته است كه:

چون كه با كودك سروكارت فتاد

پس زبان كودكی باید گشاد

قصه های این بزرگواران برای دوره ما یعنی دوره استاد آذریزدی آن چنان، كه باید و شاید، بچه فهم نیست. لاجرم استاد آذریزدی فكر خود را ادامه داد و (به اصطلاح امروزی ها) آن را اجرایی و عملیاتی كرد؛ یعنی، درپی راه و روشی رفت كه این قصه های خوب را برای بچه های خوب امروزی قابل درك و فهم كند و بنابراین پایه گذار بازنویسی آن قصه ها به زبان و بیانی شد كه بچه های خوب آنها را به آسانی و خوبی بخوانند و چنین كرد.

من بارها به این فكر افتاده و از خود پرسیده ام كه ادبیات داستانی ما، اعم از نظم و نثر و همچنین نوشته هایی كه مخاطبش یا فرزند شاعر و نویسنده و یا همسن و سالان نوجوان و جوان وابسته به شاعران و نویسندگان ما درگذشته بوده اند، آیا برای این دسته از مخاطبان قابل فهم و درك بوده است یا نه؟ و چون نه خود صلاحیت تحقیق را در این باره داشته ام و نه برای این سئوال از دیگران پاسخی دیده، این پرسش همچنان برایم باقی است كه: مثلا اگر عنصرالمعالی كیكاووس بن اسكندربن قابوس بن وشمگیر بن زیار، قابوسنامه را برای فرزند كم سن و سال یا جوان خود نوشته باشد، فرزندش مطالب كتاب را چگونه و تا چه حد فهم می كرده است؟ نخستین جمله های مقدمه قابوسنامه چنین است: <چنین گوید جمع كننده این كتابِ پندها، الامیر عنصرِالمعالی ... با فرزندِ خویش گیلان شاه. بدان ای پسر! كه من پیر شدم و ضعیفی و بی نیرویی و بی توشی بر من چیره شد و منشورِ عزلِ زندگانی از مویِ خویش بر رویِ خویش كتابتی همی بینم، كه این كتابت را دستِ چاره جویان بستردن نتواند.

پس، ای پسر! چون من نام خویش را در دایره گذشتگان یافتم، روی چنان دیدم كه پیش از آنكه نامه عزل به من رسد، نامه ای دیگر در نكوهشِ روزگار و سازشِ كار و بیش بهرگی جُستن از نیكنامی یاد كنم و تو را از آن بهره كنم بر موجبِ مهرِ خویش. تا پیش از آنكه دستِ زمانه ترا نرم كند، تو خود به چشم عقل- در سخن من نگری، فزونی یابی و نیكنامی در دو جهان.>

به هر حال اگر قصه های مثنوی، و یا داستان های خمسه نظامی و حكایات كلیله و دمنه و نظایر این ها <در گذشته> برای كودكان و بزرگترها دریافت شدنی بوده است، امروزه با تغییرات نسبتاً وسیعی كه هم در سبك بیان و نگارش و هم در به كارگیری لغات و اصطلاحات و تعبیرات رخ داده و نیز با دگرگونی كیفی كه در مفاهیم پدید آمده است، مطالب بزرگان و نیز لُبّ حكایات آن ها به طور كامل، و شاید ناقص نیز، كمتر درك و دریافت می شوند. پس چه باید كرد؟ آیا می توان از آن همه حكمت و تاریخ و گزارش از گذشته های بسیار دور و خاطره هایی كه روزی هم عنان واقعیت خارجی بوده و به مرور جنبه اسطوره ای یافته اند و نیز از آن همه ادب و راه و رسم زندگی و دیگر نكته های پرمایه دل بركند و همه را به طاق نسیان و فراموشی سپرد؟ و یا از این گنجینه (كه خود گنجینه دار هویت ما و در هر گوشه دنیا هویت مردم ماست) باید به بهترین وجه و با در نظر گرفتن دریافت كنونی و سلیقه امروزی، هم در الفاظ زبان و هم در معانی و مفاهیم، بهره گرفت. در گوشه و كنار دنیا، این راه دوم را برای بهره گیری از ادبیات كهن خود در پیش گرفته اند و بدین ترتیب است كه در هر عصر فرزندان نسل بالنده خود را با تاریخ واسطوره و ادب و شعر و نثر گذشته شان آشنا می كند و به ویژه راه دریافت ادبیات هر دوره را هم، كه خواه ناخواه با اساطیر و تاریخ و حكایات و آداب و رسوم گذشته عجین و یا حداقل در ارتباط و تعامل جدی است، هموار می سازند و خواننده آثار هر دوره را ناگزیر نمی كنند كه یا به دریافت كلی از آنچه می خواند، بسنده كند و یا در هر صفحه و سطر، برای فهم مراجعه كند.

ما در ایران همچنان با مشكل كمی ارتباط با محتواهای معنی دار كتاب های كهن و اشارات آن ها به معانی گوناگون آرمانی، ایمانی، اعتقادی، تاریخی، جغرافیایی ، اجتماعی ، تمدنی، فرهنگی، حكمی، اسطوره ای و حتی ادب زندگی مواجهیم. اگر نوجوانان و جوانان ما بخواهند تنها گلستان سعدی یا غزلیات حافظ را به خوبی بفهمند (خاقانی، انوری، سنایی، مولوی و دیگر بزرگان به جای خود) در جای جای آن، نیازمند آشنایی با مفاهیم قرآنی هستند:

قرص خورشید در سیاهی شد

یونس اندر دهان ماهی شد

یوسف گم گشته بازآید به كنعان غم مخور

كلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل، ار سیل فنا، بنیاد هستی بركند

چون تو را نوح است كشتیبان، ز طوفان غم مخور

باری، استاد مهدی آذریزدی، در دوره ای كه كمتر كسی به این فكر بود یا به این نتیجه رسیده بود كه: باید برای كودك نیز شخصیت مستقلی را بازشناخت، آن هم در عمل و نه در لفظ و كلام و یا فقط در مباحث مربوط به روان شناسی كودك و روان شناسی تربیتی. باید واقعاً و به جد <زبان كودكی> را سامان داد؛ اما نه با ادا و اطوار و تنهابا گویش كودكانه و در هم ریختن حروف و یا كلمات، بلكه با نزدیك كردن مفاهیم به ذهن كودك، یعنی ذهنی كه در عین حال در برخی از جلوه ها و مظاهرش منطقی تر و یا ریاضی تر از ذهن بزرگسالانی است كه با غیرمنطقی كردن برخی مسائل، از باب ریاكاری و نفاق و دوگونه سخن گفتن و كتمان كردن، هم ذهن و هم زبان را دگرگونه و پیچیده می سازند.

به دیگر سخن، نزدیك كردن مفاهیم به ذهن كودك، باید همزمان با حفظ اصول و مبانی معانی ای باشد كه قصد و غرض انتقال آنهاست و این امر نیازمند ذهن وقادی است كه بتواند چند عمل فكری و ذهنی و عملی را یكجا به انجام برساند به گونه ای كه: معانی و مفاهیم اصلی حفظ شوند و به اصالت پیام لطمه ای وارد نشود و اگر تغییری حاصل می شود در حذف برخی از مفاهیم و معانی و پیام های فرعی و تكراری باشد نه دگرگونی معنایی. الفاظ، كلمات و نیز تعبیرات و اصطلاحات برای مخاطبی كه هنوز با پیچیدگی های زبانی آشنایی كامل ندارد، روشن باشد و به طور مستقیم معانی را برساند. از استعارات و تشبیهات دور از ذهن و از كنایات و اشارات و تعقیدات سبك هندی استفاده نشود و یا كمتر آن هم به منظور تعلیم بهره گرفته شود. از قوه تخیل كودك، نوجوان و جوان برای تصویرسازی، در عین توجه به واقعیات امروزی استفاده شود. جامعیت، به عنوان شیوه القا و انتقال مفاهیم كهن، مدنظر باشد. با توجه به این جامعیت، به گونه ای برنامه ریزی شود، كه برای هر نسل مجموعه ای قابل اعتنا و اتكا از ادبیات كهن، به زبان روز درآید، تا در نتیجه هر نسل با نسل های پیشین و افكار و عقاید، آداب و رسوم، شعر و نثر، تاریخ و جغرافیا، حكمت و ایمان، افسانه و حكایت، قصه و اسطوره كهن به درجات و مراتب لازم آشنا شود. این طرح و برنامه در صورتی عملی است كه: اولاً ما بپذیریم كه هویت قومی هیچ كشوری، و در كشور ما هویت جامعه اسلامی و ایرانی مردم مان، را نمی توان به صورت قرص و كپسول درآورد و برای مدت یك هفته یا ده روز یا یكی دو ماه، همانند تجویز طبیب به بیمار، خوردن آن را برای كودكان و نوجوانان و یا جوانان تجویز كرد. پرداختن به هویت ملی و اسلامی و ایرانی دارای مقتضیات و لوازمی است كه مهم ترین آن علم و اطلاع از گذشته اسطوره ای، تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، آرمانی و ایمانی است و این همه در دل متون و كتاب ها یا در سینه مردم صاحب نظر و صاحب نفس جای دارد و محتوای این گنجینه نفیس باید به كودكان و نوجوانان و جوانان به استمرار القا شود انتقال یابد.

ثانیاً باید مجموعه متون و كتاب ها و نیز موضوعات و مطالبی را تعیین كنیم كه برای استوار ساختن این هویت لازم و مفید می دانیم. آن هم نه با سلیقه های فردی و غرض های خاص (كه به بیان مولوی هنر را پوشیده می دارد و بر فهم و نظر حجاب می افكند):

چون غترض آمد هنر پوشیده شد

صد حجاب از دل به سوی دیده شد

بلكه این فهرست را باید مربیان دلسوز و علاقه مندان به تاریخ و ایمان و اعتقاد و معتقد به ریشه دار بودن قوم ایرانی و اسلام خواهی این قوم و نیز آرمان گرایی و موحد بودن عموم ایرانیان، اعم از مسلمان، و وطن خواهی همه آنها معین كنند و اساس كار قرار دهند.

ثالثاً برنامه تهیه متون نو از نوشته های كهن به گونه ای تهیه شود كه هم مطالب عمده و مهم نوشته های مورد نظر را در قالبی نو عرضه كند و هم (در عین حال) شوق مراجعه به اصل آثار را فزونی بخشد؛ یعنی كار به گونه ای سامان نیابد كه خواننده اثر جدید خود را بی نیاز از مراجعه به اصل بداند، بلكه به وی كمك كند كه متن كهن را بهتر بفهمد. از جمله مثال های خوب برای این مطلب، تحریری ساده و با اندكی تفصیل از قصه های قرآن است.

تحریر این قصه ها برای بچه ها و بزرگ ترها فهم قرآن را (در بخشی از آن) آسان می كند و انگیزه ای برای مراجعه جدی به قرآن كریم می شود و (در عین حال) مراجعه كننده به قرآن را با توجه به اطلاع قبلی كه از قصه دارد، به سبك و سیاق بی نظیر و منحصر به فرد قرآن در این زمینه همانند زمینه های دیگر آشنا می سازد.

رابعاً حتی باید این مطلب به عنوان یك فرض قابل مطالعه و یا یك پرسش نیازمند پاسخ روشن و راه گشا مطرح شود كه مثلاً به جای چند شعر و حكایت به صورت منتخب نظم و نثر در كتاب های درسی دوره راهنمایی، آیا نمی توان درسی را به عنوان قصه های كهن با تحریر جدید در نظر گرفت؛ به گونه ای كه بسیاری از مفاهیم قرآنی، ایمانی، تاریخی، حماسی و آداب و رسوم اسطوره ای را به آسانی بیاموزد؟

افزون براین، خطر می كنم و می گویم، اگر همه قصه ها و حكایاتی كه آذریزدی بازنویسی كرده است، بیش و كم، نكته هایی به بزرگترها نمی آموزد، شایسته بلكه بایسته است كه بسیاری از جوانان و میانسالان برای تنظیم گفتار،

كردار و رفتارشان و نیز برای تعیین خط و ربطی زندگی شان به بخشی از این قصه ها، چنان چه كاملاً دل نمی سپارند، دستِ كم نیم نگاهی بیفكنند. حتی اگر كهنسالان، حداقل به قصد حسابرسی اعمال و اقوال و رفتار گذشته خود، به برخی از این قصه ها توجه كنند؛ شاید گه گاه آب در دیده بگردانند و گروهی هم كه مأمور و مسئول امور عامه و كارهای بزرگ اند، بی شك نكته هایی را در برخی حكایات می یابند كه در هیچ یك از كتاب ها و جزوه های كارشناسان و متخصصان مشهور مدیریت و سیاست نیافته اند و نخواهند یافت، و دلیل آن نیز چندان پوشیده نیست؛ زیرا این حكایات گزارشگر راستینی است از وجدان جمعی، خردجمعی و تجربه جمعی ملتی كهن، مردمی خردپیشه، فرهیخته ، كم گوی و گزینه گوی در همه قرون و اعصار، و با ذوق و ظرافتی كم مانند. از آن رو، به اشارت كفایت می كنم و می گذرم، چون می دانم كه خردمندان به برخی از این كتاب ها، به ویژه برخی از دفترهای قصه های تازه از كتاب های كهن مراجعه خواهند كرد و براستی گفتارم گواهی خواهند داد.

برخی از علاقه مندان به زبان و ادب فارسی و تاریخ كهن ایران نیز به پگیری كاری برخاسته اند كه استاد گران مایه، مهدی آذریزدی، آغاز كرده و یا جزو آغازگرانِ آن بوده است. من به دو علت بنا نداشتم و بنا ندارم كه در این مقام نامی از آنها ببرم - البته نه به سبب آنكه نباید كار آن ها را ارج نهاد، چون در واقع یادآوری كلیِ كنونی به همین منظور، ارج نهادن به این كوشش ها است، بلكه به آن علت به اشاره ای بسنده می كنم و می گذرم كه نگران آنم مبادا نامی را فراموش و حقی را ضایع كنم و نیز می خواهم كه این بحث به كار آقای آذریزدی و كوشش بی سابقه و تأثیرگذاری وی اختصاص داشته باشد.

در بخش دوم، مبانی و اصول پیشنهادی و روش كار استاد آذریزدی، به طور مختصر و به گونه ای بیش و كم نظام یافته، بررسی می شود - و البته این بررسی باید <مقدماتی> تلقی شود و در واقع <پیش نویس> یكی از انواع بررسی های نظام یافته آثاری از این دست به حساب آید.

بخش دوم- بررسی نظام یافته مبانی و روش كار استاد آذریزدی در تدوین قصه ها

هرچند در بخش اولِ این نوشته ، به برخی از مبانی و روشِ كار استاد آذریزدی اشاره شد؛ اما با توجه به آنچه وی در پایان هشت جلد كتاب قصه های خوب برای بچه های خوب تحت عنوان <چند كلمه با بزرگ ها> و در <مقدمه برای بچه ها> مندرج در آغاز كتاب قصه های تازه از كتاب های كهن و نیز <برای آشنایی> در ابتدای هر یك از دفترهای دهگانه قصه های تازه از كتاب های كهن و یادداشت ها و مؤخره های دفترها مطرح كرده و در برخی از مصاحبه های خود، بدان ها پرداخته است؛ شایسته است كه این مبانی و روشها دسته بندی شوند و بیانی نظام یافته، از آن ها عرضه شود. نمی گویم كه این مبانی و روش ها مورد توجه نویسندگان و مترجمان امروزی كتاب های كودكان و نوجوانان نیست، بلكه می خواهم پیشنهاد كنم نظرهای استادمهدی آذریزدی نیز، بیش و كم، به صورت مدون درآید، تا دیگر استادان و صاحب نظران در زمینه كتاب های كودكان آن ها را با افكار و اندیشه های خود و دیگران بسنجند و نویسندگان و مترجمان جوان هم با نظرهای استاد آشنا شوند و نیز، همان طور كه توقع استاد بوده است، صاحب نظران در صورتی كه لازم بدانند، آن ها را نقد كنند - صاحب نظران رشته ادبیات كودكان می توانند و شایسته بایسته باشد كه طرح یا طرح هایی دیگر برای بررسی مطالب استاد دراندازند و به تطبیقِ آنچه وی در <چند كلمه با بزرگترها> نوشته، با كاری كه عملاً عرضه كرده است، بپردازند؛ و نیز به نقد مباحثی دست یازند كه استاد مطرح كرده و براساس آن قصه های خود را به طور كامل یا تا حدودی (به نظر ناقدان) ساخته و پرداخته است.

در آغاز بررسی، به این مطلب اشاره می كنم كه حجم كم و نكته های فراوان موجود در صفحات اندك <چند كلمه با بزرگترها> شایان توجه و تحسین است. هر یك از جمله های كوتاه و بدون كلمات زاید، حاوی یك اصل یا مبنا یا روش یا نقد وضع موجود است.

از جمله روش هایی كه امكان داشت برای بیان نظرات استاد آذریزدی برگزیده شود، این بود كه همه آنها به دنبال هم آورده شوند و احتمالاً برخی تكرارهای متون گوناگون حذف شوند؛ اما ما ترجیح دادیم كه این مطالب را زیر چند عنوانِ جدا و با پیروی از یك حركت فرضی ذهنی دسته بندی كنیم، به گونه ای كه بهره گیری از آن ها برای بررسی های مختلف آسان تر باشد.

استاد، كار بزرگ خود را با ارزیابی و نقد وضع موجود، در عرصه نشر كتاب های كودكان در دهه سی، یعنی پیش از تدوین قصه های خوب برای بچه های خوب آغاز می كند و، بیش و كم، اصولی را باز می شناسد كه براساس آنها می توان به وضع مطلوب نزدیك شد و برای توفیق در حركت خود، روش یا شیوه كاری را برمی گزیند و بر پایه اصول و مبانی و روشی كه تعریف كرده است از مآخذ مختلف قصه هایی را انتخاب می كند و پای درراه می نهد. این چهار گام یا حركت را با استناد به مطالب استاد در <چند كلمه با بزرگ ها> و نیز مطالب و یادداشت های قصه های تازه از كتاب های كهن، ذیل چهار عنوان باز می نماییم:

1. ارزیابی وضع موجود كتاب های كودكان در دهه سی /1330،

2. اصول و مبانی تدوین و تنظیم قصه های خوب،

3. روش و شیوه پردازش قصه ها و داستان ها،

4. ارزیابی مآخذ قصه های خوب برای بچه های خوب و نكته هایی درباره حكایات قصه های تازه ازكتاب های كهن.

1. ارزیابی وضع موجود كتاب های كودكان در دهه سی

در ایران آنچه به نام ادبیات كودكان و نوجوانان به سبك جدید خوانده می شود، سابقه ای طولانی ندارد. در بین سال های 1330 و 1340، تعداد كتاب هایی كه برای كودكان و نوجوانان نوشته یا ترجمه شده است، اندك است. از جمله عللی كه برای این <فقر كتاب> (به اصطلاح آذریزدی) بر می شمرند، این است كه در آن سال ها هنوز كودكان و نوجوانان، آن سان كه باید و شاید، محل مستقلی در مجموعه ادبیات ایران نداشتند، شمار كتاب هایی كه برای مطالعه كودكان چاپ می شد معدود بود1 و <تازه میان كتاب هایی هم كه برای این منظور فراهم می شد، كتاب خوب واقعی كمیاب بود و نمی توان گفت كه حتی نیمی از آنچه برای كودكان تألیف یا ترجمه شده بود به تمام معنی برای آنان مناسب و مفید بود>. آذریزدی برای چند سال پس از این دوره نیز كه تعداد كتاب های ویژه كودكان بیش تر شده است می نویسد كه نظیر دوره گذشته همچنان اكثریت این آثار اعم از تألیف و ترجمه جنبه <تجاری> دارد. وی در مقوله ادبیات كودكان نوشته های تجاری را نوشته ها و مطبوعاتی می داند كه <نه برای هدایت كودكان بلكه فقط به قصد فروختن و سود بردن تولید می شود>. این وضع نه تنها برای آن دوره، بلكه برای همه دوره ها سخت زیانبار بوده است وهست؛ خصوصاً كه ترجمه های كم فایده نیز میدان دار می گردند و <مانع به وجود آمدن آثار خوب می شوند، زیرا طبع و نشر و تدوین و معرفی و ترویج كارهای حاضر و آماده تجاری و بازاری خارجی، كه اغلب با روحیات و مصالح ما سازگار هم نیست، آسان تر و باصرفه تر است.>

آذریزدی به كتاب هایی كه برای كودكان ترجمه می شد، به طور كلی، ایرادهایی گرفته است. شاید بتوان گفت كه این ایرادها درباره بخشی از آثار ترجمه شده پس از آن دوره نیز، به همان اندازه و یا بیش تر وارد باشد. آذریزدی هم نثر ترجمه ها را اغلب فارسی نمی داند و هم معتقد است كه <افسانه ها و داستان های قدیمی كه از زبان های دیگر برای بچه ها ترجمه می شود> غالباً تازگی ندارد و بهتر از آن ها را خودمان در منابع شرقی و كتب قدیم داریم.>

(قصه های تازه از كتاب های كهن، ده حكایت، ص3) در عین حال می پذیرد كه بعضی از قصه های ترجمه شده، از شاهكارهای ذوقی و فكری نویسندگان نامدار جهان است و ناچار به همه زبان ها ترجمه می شود و <ترجمه آثار خوب دیگران وسیله ای می شود كه كودكان ما را نیز با دنیایی كه در آن زندگی می كنیم آشنا كند و از نتیجه فكرها و كارهای دیگران بی خبر نگذارد.> (قصه های تازه از كتاب های كهن، مقدمه برای بچه ها، صص 11 12) علاوه بر آن، به هدفی كه به نظر آذریزدی بسیار مهم است، و از این پس درباره آن بیشتر سخن خواهم گفت كمتر توجه می شود. بدین معنی كه غالب آثاری كه برای كودكان ترجمه می شود و برای این امر بر سر آنان نیز منت می گذارند، كمتر دارای مطالب علمی و كارآموز هستند، در حالی كه در دنیای آینده جوانان و مردم، همچون شهروندان دیگركشورها به علم و صنعت، بیش از هذیان ها و مهملات احتیاج دارند. و اگر در قلمرو خواندنی های كودكان به دیگران نیازمند باشیم، باید این نیازمندی را در زمینه آثار علمی و فنی بدانیم و بنابراین خوب است كسانی كه دست به ترجمه آثار خارجی می برند، جست وجو كنند و بیشتر، آثاری را به ارمغان بیاورند كه سرچشمه دانش و بینشی درخور دنیای فردا باشد یا دست كم از این معنی بیگانه نباشد، در نتیجه بعضی از نوشته های علمی و فنی را كه با بیان مناسب و با فراهم بودن شرایط كار نوشته شده، ناچار باید برای خودمان ترجمه كنیم. (قصه های تازه از كتاب های كهن، مقدمه برای بچه ها، ص11)

آذریزدی در مقام نقد برخی تلقی ها و دریافت ها به این نكته اشاره می كند كه كودكان عروسك و بازیچه نیستند تا پیوسته شوق هنرنمایی و بزم آرایی را در سرشان گرم كنیم و برای بزرگ ها وسیله تفریح فراهم سازیم؛ از این رو، برای نشریات و روزنامه هایی كه در آن ایام برای كودكان چاپ می شده است، تنها اثری كه قائل است این است كه با صرف نظر از مندرجات شان فقط می توان آن ها را وسیله تحریك و ترغیب دانست و خواندن و تماشای مطبوعات گوناگون را، در كودكان به صورت عادت درآورد تا بعد آثار سودمندی به دست آورند و بخوانند. وی در واقع معتقد است بیشتر مندرجات مجلات "به زور بزم آرایی و بازیگری و وعده قرعه، به كودكان تحمیل می شود و تباه كننده ذوق و گمراه كننده عقل سلیم كودكان است."

همچنین آذریزدی توجه بیش از حد به رنگ و عكس را زیانبار می شمارد و می گوید: "به نظر من عادت دادن و عادت كردن افراطی بچه ها به رنگ و عكس زیان های جبران ناپذیر دارد و اكنون در اغلب كشورها به این جریان میدان داده می شود؛ زیرا سررشته در دست اشخاص ذی نفع است نه متفكران و صلاح اندیشان" و در رشته كتاب كودكان كارها چون زلف خوبان درهم شده است و بیشتر به صفحه آرایی پرداخته می شود و آنچه مورد توجه است رنگ ها و نقش ها و كاغذ و جلد است.

دو نكته دیگری كه در نقدها و ایرادهای استاد نسبت به ادبیات كودكان دوره مورد بحث (و شاید دوره های بعد) وجود دارد كه هم در بحث نقد آثار باید به آن توجه شود و هم به هنگام طرح مبانی و اصول به آن خواهیم پرداخت: یكی توجه به علم و صنعت و دیگری مخالفت با پرداختن به اموری چون جادو و طلسم و دیو و پری در ادبیات كودكان است. در استدلال های استاد، این دو از جهاتی با یكدیگر ارتباط دارند و مسائل دیگر از جمله جدی بودن و پرهیز از بزم آرایی و بازیگری نیز نتیجه تبعی یا فرعی این طرز تلقی اند. این برداشت، برداشتی است كه در خصوص آن احتمالاً برخی از نویسندگان و شاید گروهی از كارشناسان و صاحب نظران در روان شناسی كودك و ادبیات كودكان با استاد (به طور كامل) هم عقیده نیستند، همان سان كه شخص وی نیز به این مطلب در چند جا اشاره كرده است.

درباره بی توجهی به علم و صنعت در ادبیات كودكان، پیشتر نكته هایی در نقد ترجمه های خارجی بیان شد، در جای دیگر استاد با تعجب و طنز می گوید: "گویا صنایع و اختراعات جدید مثل برق و رادیو و تلویزیون و موشك و سایر مظاهر علم و فن نمی تواند تخیل انگیز باشد و كودك عصر ما نیز، مانند كودك عصر بیدپای، تخیل خود را باید با دیو و جادو نیرو بخشد و گویا مكتشفان و مخترعان بزرگ علم نیز كه فكر سالم و مغزاندیشمند دارند، با همین معلومات تربیت می شوند!". در واقع آنچه استاد را به مخالفت با برانگیختن تخیل وامی دارد، تخیلی است كه قصه های دیوان و پریان برمی انگیزند و بنابراین شاید در اندیشه وی مخالفتی با داستان های علمی تخیلی نباشد. به هرحال، نكته دوم كه با مسئله القای علم آموزی و معرفت اندوزی مربوط می شود، مسئله دیو و پری و نظایر این مقولات در داستان های كودكان است.

وی به مناسبتی می گوید كه: خیال بافی های جادویی به راستی روح كودكان را مسموم می كند. و نیز "شخصی كه گویا مترجم چند داستان است در نامه ای اعتراض آمیز به من نوشته است كه تو پیوسته از وارد شدن دیو و غول و سحر و جادو در قصه های كودكان نگرانی، درحالی كه غالب داستان های فرنگی نیز پر از این چیزهاست و برخی از كارشناسان تعلیم و تربیت نیز آن ها را به اعتبار تخیل انگیز بودن اش سودمند می دانند... باید بگویم من هم نوشته های این كارشناسان را بسیار خوانده ام؛ ولی نتیجه ای كه در زندگی و اخلاق و افكار خوانندگان بزرگ شده این آثار دیده می شود و گاهی در ستون های حوادث روزنامه های خبری هم منعكس می شود، مرا در اجتهاد خود مصرتر می كند و همچنانآثار جادویی را هرچند تخیل آمیز باشد از بی فایده بدتر می دانم.> برخی از داستان ها هم كه سراپا پوچ و بی معنی و پراز خواب و خیال است از بی فایده هم بدتر است. براساس همین طرز تفكر است كه استاد، برخی از حكایات كتاب هایی را كه مبنای كار خود قرار داده است،

كنار می گذارد؛ زیرا برای مثال <بسیاری از حكایات مندرج در كلیله پر از طلسم و جادو و رویا و خیال است و آدم بزرگ را نیز منگ می كند تا چه برسد به خردسالان> و به هرحال، استاد افسانه های دیو و پری و رمالی و جادوگری را، بیماركننده ذوق سلیم كودكان می داند و تلقین آرزوها و هوسها را از این راه و راه های دیگر كه سروكاری با دانش و معرفت ندارند و كودكان را به هیچ فضیلتی رهبری نمی كنند، تباه كننده ذوق و اندیشه كودكان می شمارد و به منتقدان خود درباره این جهت گیری می گوید: <من كه آذر یزدی هستم، به هیچ وجه مجبور نیستم مانند دیگران فكر كنم.

همچنان كه نمی توانم كسی را مجبور كنم كه مانند من فكر كند>.آذریزدی معتقد است كه گرچه ممكن است كودكان، این قبیل داستان ها و افسانه ها را براثر كنجكاوی فطری بخوانند، اما حاصل این مطالعه، تنها معیوب كردن مغز سالم آن ها و بازداشتن ایشان از پیروی افكار سالم و سودمند است.

2. اصول و مبانی تدوین و تنظیم قصه های خوب

استاد آذریزدی در دهه سی، پیش از شروع به نوشتن و پس از آن، همزمان با تألیف، در ضمن مطالعه و ارزیابی مطبوعات مربوط به ادبیات كودكان، اعم از روزنامه و مجله و كتاب، به ویژه در زمینه قصه و داستان (چه ترجمه و چه تألیف) به مبانی و اصولی می رسد كه اساس انتخاب قصه های وی قرار می گیرند. استاد با توجه به مطالعات خود، افسانه ها، داستان ها و قصه های كودكان را به چند دسته تقسیم می كند:

الف) قصه های مفید و مناسب:

روشن است كه استاد مجموعه قصه های خوب برای بچه های خوب و نیز قصه های تازه از كتاب های كهن و دیگر نوشته های داستانی خود را قصه های مفید و ماسب می داند. ما از این پس، تعریف قصه خوب را از قول وی نقل خواهیم كرد.

ب) قصه های كه كمی از بی فایده بهترند:

<بعضی از افسانه ها و قصه ها ممكن است زیان بخش نباشند، اما چیزی به بچه نمی آموزند و اگر بچه ها از بزرگ ها منظور و مقصود این قصه ها را بپرسند، پاسخی وجود ندارد. شاید این گونه قصه ها روزی و روزگاری دور از این ایام، كمی از بی فایده بهتر بوده است؛ اما امروز طبع و نشر آن ها برای بزرگ ها، كه در كار گردآوردن كلكسیون آثار پیشینیان باشند، بیش تر به درد می خورد تا بچه ها.>

ج) قصه هایی كه از بی فایده بدتر نیستند:

<محتوای بعضی از قصه های كلیله هم با مقتضای سن كودكان مناسب نیست و در آن ها از عشق ها و نیرنگ ها سخن رفته است كه فقط برای آدم های پخته ممكن است از بی فایده بدتر نباشند.>

د) قصه هایی كه از بی فایده هم بدترند:

<برخی از داستان ها هست كه سراپا پوچ و بی معنی و پر از خواب و خیال است و از بی فایده هم بدتر است> و اثر آن هم معیوب كردن مغز سالم بچه ها و بازداشتن ایشان از پیروی افكار سالم و سودمند است.

برای مثال، محتوای بعضی قصه های مرزبان نامه گرچه گیرا به نظر می آیند، ولی از بی فایده هم بدترند؛ زیرا دارای مضامینی هستند كه حاصلی جز بدآموزی ندارند. بسیاری از قصه های سندبادنامه هم برای كودكان از بی فایده بدترند و تنها بررسی نثر فارسی آن برای اهل تحقیق سودمند است و بس. همچنین استاد، آثار جادویی را هرچند تخیل انگیر باشند از بی فایده هم بدتر می داند.

در این دسته بندی، استاد به برخی از مقتضیات از جمله مسئله زمان، اوضاع و احوال اجتماع، مراتب بزرگسالی و خردسالی و فواید ادبی و نظایر اینها توجه دارد و مفید بودن محتوای قصه ها را برای كودك معیار خوبی و بدی آنها می داند و از این روست كه در طبقه بندی خود از مفهوم <فایده> برای ارزیابی قصه ها استفاده می كند.

بنابراین در مورد قصه های خوب برای بچه های خوب نیز همین معیار، یعنی فایده داشتن، مبنا قرار گرفته است. وی با توجه به مناسب و مفید بودن قصه و نفی و طرد موارد بی فایده و بدتر از بی فایده، تعریف زیر را به دست می دهد و می گوید: <قصه های خوب برای كودكان، قصه هایی است كه اگرچه چون آثار درسی به دانش و فنی راهنما نیست، دست كم مطالب و نتایجی كارآمد به خواننده تلقین كند و از خرافات و جادو و طلسم و دیو و پری (كه ذوق و اندیشه را به بیراهه می برد) و از عشق و نیرنگ های ننگین و افكار مسموم پاك كند.> انشای فارسی سالم و شیوه بیان شیوا و جاذب نیز از شرایط نوشته خوب است. این شرط، گرچه شرط لازمی است كه استاد در موارد متعدد به آن اشاره می كند؛ اما آن را شرطی كافی نمی داند شرایط و لوازم دیگر باید با مفید بودن همراه باشند.استاد همان طور كه بارها به صراحت گفته است، با طرح دیو و پری و جادو و نظایر این ها كه همه را امور غیرمعقول می داند، مخالف است. سخن گفتن از زبان حیوانات را گرچه ضمناً غیرمعقول می یابد، اما با آن كنار می آید؛ با این استدلال كه كودك خود می داند كه این امر دستاویز گفت وگو است. ولی باید همه مفاهیم، مربوط به آدم ها باشند و مربوط به زندگی؛ زندگی با رنگ ها و نیرنگ هایش و با واقعیات و آرمان هایش، و اگر جز این باشد قصه های خوب نیست.


نویسنده: دكتر حسن حبیبی
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا