دكتر سوسن شريعتي

دكتر سوسن شريعتي

1- تلويزيون گزارشي را از مراسم عاشورا در كشورهاي مختلف و نيز شهرهايي در ايران نشان مي‌داد. با كربلا شروع كرد. فوج- فوج سوگواراني كه هروله كنان و بر سر زنان به سوي ضريح حسين مي‌رفتند. جمعيتي پرشور و عزمي پرشتاب و آهنگي حماسي و پركوب. به عزاداري‌ها در ايران كه رسيد، ريتم فيلمبرداري را كند كرده بودند: دست‌هايي كه به نرمي برمي‌خاست، چرخي مي‌خورد و به نرمي بر سينه‌ها مي‌نشست.

اين‌بار صداي متن خاموش بود تا پيانوي جواد معروفي با آن خواب‌هاي طلايي‌اش به گوش‌ها برسد. ريتم كند سينه‌زني و موزيك خواب‌هاي طلايي معطوف به كدام اراده بود؟ قرار بود كدام يك با آن يكي منطبق شود؟ سوگواري‌هاي پر اشك و پر فرياد را شبيه موزيك لايت ر‌ويايي- طلايي سازد يا روياهاي طلايي را شبيه... شايد هم غرضش به روز كردن بود و آن هم با توسل به ساز و كارهايي كه تكنولوژي در اختيارش مي‌گذاشت.

مقصود از به روز كردن چيست؟ بحران الگو، در محتوا و فرم نيز. مي‌شود همين نوع تطبيق دادن‌ها را سوژه آناليز اجتماعي و فرهنگي و... ساخت. اما بعيد است قصد و غرضي در كار بوده باشد. احتمالا تدوينگر از دستش در رفته بوده است. مگر اينكه روانشناسان بگويند خود همين خبط و خطاها هم معنايي دارد.

2- بر سر چهارراه و پشت ترافيك، از دستفروشي گلچين مداحي‌ها را خريدم. اكثر ملودي‌ها براي اهلش آشنا بود: معين، آغاسي، قميشي، بنان شايد... مضامين هم كمابيش غريب بود: عاشقانه‌هايي تعميم يافته به قربانيان حماسه كربلا (خودمو تو دلت جا كردم) قربان صدقه رفتن‌هاي پرسوز و بي‌جان... نشانه‌يي حتي از خرافه در آنها نيست. تاريخ و حماسه كه هيچ. تراژيكي هم اگر در كار باشد تراژيك عشق‌هاي ناكام است و به سرانجام نرسيده. حسن نيت هست، بي‌بضاعت است. حادثه و حماسه و فاجعه را با هم قاطي كرده است.

3- نوحه‌يي از هيات‌هاي قديمي مذهبي يزد چرخ خورد در جهان مجازي: «اين شهر مردگان است/آواز تازه ممنوع». پر از تذكرات دقيق تاريخي. انذارهاي پرعتاب به مومنين، برانگيزاننده. سوگواري‌اي در شأن يك حماسه. اگر قرار است دلي بلرزد و اشكي ريخته شود و يادي زنده بماند. نه‌تنها احترام به آن حماسه است كه احترام به مومن است و احترام به غم مومن:

تذكر تاريخي دقيق: «كاخ اگر همسايه با ديوار دين باشد، خطاكاري است. شمر، شمشير اميرالمومنين باشد، خطاكاري است» يا مثلا «اين سايه باوران را/ ظلمت ز نور بهتر».

انذار مي‌دهد: «اين شهر بي‌هياهو/ ديروز باورت كو / شور قلندرت كو/ بانگ ابوذرت كو»

و بعد دعوت: «برگرديد. برگرديد.»

توانا در بسيج جمعيت و مشاركت شورمند آنها براي همخواني و استحاله در يك روح جمعي. جمعيتي وسيع پا به پاي مداح، اين متن فرهيخته را مي‌خواند. بر سر زنان: «بيداد پشت بيداد». مي‌شود گريست، با يك روح جمعي پيوند خورد، محدود به بحث‌هاي نظري نشد، از سر ناچاري و به هر قيمت مخاطب هر مجلس عزاداري‌اي نشد، مبتكر نوآوري‌هاي شتر-گاو-پلنگ نشد، در ادامه يك سنت رفتار كرد. در عين حال اميدوار بود كه مخاطب اين نوع كلام 11 ماه ديگر سال را هم به فكر «حد خوردن بنفشه» و «تكفير شكوفه» و «ممنوعيت آوازهاي تازه» بيفتد. به جاي مدح، شعر را اگر بنشاني و شعور معاصر تاريخي را، شايد اين بحران الگو راه‌حلي پيدا كند. براي همه سوگواران و همه كساني كه داغ را صرفا با تحليل نمي‌توانند تسكين دهند: «ديروز باورت كو؟»

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا