محمّدرضا داودي
قرآن كريم، كتاب علمي و تخصصي نيست كه مطالب خود را به صورت موضوعي و در ابواب و فصول معين قرار دهد و تمام سخنِ خويش را درباره يك موضوع يك جا گرد آورد، بلكه كتاب هدايت تمام انسان ها بوده و توجه به تمام ابعاد وجودي آنان دارد. بدين سبب، مطالب آن به صورت پراكنده و از زاويه هاي متفاوت مورد بررسي قرار گرفته است; گاه در يك سوره و حتي در يك آيه موضوعات گوناگون و متعددي بيان شده است. از اين رو، به دست آوردن نظر قرآن كريم در يك موضوع تنها با «تفسير موضوعي» ميسور مي باشد كه عبارت است از گردآوري همه آيات مربوط به يك موضوع از موضوع هاي قرآني و بررسي و استنطاق آن ها براي استخراج نظر قرآن كريم درباره آن موضوع.
روش تفسير موضوعي قدمت بسيار دارد و در احاديث پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام)، اين شيوه به چشم مي خورد. آن بزرگواران با كمك ديگر آيات هم مضمون، به موضوعي از موضوعات قرآني پاسخ گفته اند.1تفسير موضوعي اصطلاحي نوظهور است كه از قرن چهاردهم بر روش خاصي از تفسير قرآن كريم اطلاق2 و به آن توجه اي ويژه شده و روز به روز ابعاد جديدي از آن آشكار گرديد. به رغم اينكه تفاسير موضوعي ارزشمندي پديد آمده است، اما درباره مباحث نظري اين شيوه تفسيري تحقيق كمتري به چشم مي خورد و مسائل بسياري نيازمند بررسي مي باشند. از جمله اين مباحث، بررسي مزاياي تفسير موضوعي است كه در اين مقاله بدان مي پردازيم.
قرآن كريم پاسخ گوي پرسش ها و نيازهاي انسان تشنه معارف الهي در تمام اعصار است; چنان كه خود مي فرمايد:
(وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِّكُلِّ شَيْء وَ هُدًي وَرَحْمَةً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ)(نحل: 89); و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزي است و براي مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگري است بر تو نازل كرديم.
كلام وحي با وجود واژگان محدود و كم حجم، هر آنچه بشر براي پيمودن راه قرب الهي نيازمند باشد بيان كرده است، اما دست يافتن به پاسخ اين پرسش ها با شيوه موضوعي قرآن امكان پذير است. با اين روش، از سويي، ديدگاه هاي قرآن به گونه اي جامع در خصوص اساسي ترين مسائل مورد نياز بشر براي همگان روشن مي شود و از سوي ديگر، نيازهاي فكري و عملي بشر كنوني مرتفع مي گردد.
شهيد صدر در اين باره مي گويد: «تنها راه به دست آوردن تئوري هاي بنيادين اسلام و نظريه هاي زيربنايي قرآن پيرامون مسائل گوناگون زندگي، تفسير موضوعي است.»3
تفسير ترتيبي در عين ارزشمندي و ضرورت، كافي نبوده و با پراكندگي آيات، نمي تواند ديدگاه كلي قرآن را با بررسي موضِعي آيات، نسبت به موضوع هايي كه بشر بدان مبتلا شده يا خواهد گشت، روشن سازد و براي استخراج نظريه هاي قرآني درباره مسائل متعدد زندگي، كافي نيست و نياز به مكمّل دارد و مكمّل آن چيزي جز دسته بندي آيه هاي مربوط به يك موضوع و نگاه جمعي به آياتومرتبط نمودن آن هابه يكديگر نخواهد بود.
براي نمونه، در بحث شفاعت اين سؤال مطرح است كه آيا قرآن شفاعت كسي را در روز قيامت مي پذيرد يا خير؟ وقتي به قرآن مراجعه مي كنيم، اولين آيه اي كه موضوع شفاعت را مطرح مي كند آيه 48 سوره بقره است:
(وَاتَّقُواْ يَوْماً لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْس شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ); و بترسيد از روزي كه هيچ كس چيزي ]از عذاب خدا[ را از كسي دفع نمي كند و نه از او شفاعتي پذيرفته و نه به جاي وي بدلي گرفته مي شود و نه ياري خواهند شد.
با اين آيه، نمي توان نظريه نفي شفاعت را از قرآن به دست آورد، بلكه بايد تمام آيات مربوط به موضوع شفاعت را جمع آوري كرده، سپس ديدگاه قرآن را جويا شد. با بررسي موضوعي آيات شفاعت به اين نتيجه مي رسيم كه شفاعت مستقل ويژه خداوند متعال است4 ولي شفاعت با اذن پرودگار براي ديگران هم وجود دارد5 و نيز افراد شفاعت كننده و ويژگي هاي آن ه6 و خصوصيات شفاعت شدگان7 از اين آيات به دست مي آيد.8
نمونه روشن اين روش، كاري است كه حضرت علي(عليه السلام)درباره يك موضوع انجام داده اند. آن حضرت با كنار هم قرار دادن دو آيه، نظريه قرآن در خصوص اقل حمل را به دست آورده اند: «روزي زني را پيش عمر آوردند كه پس از گذشت شش ماه از ازدواجش داراي فرزند شده بود، عمر حكم به سنگسار كردن او داد. حضرت علي(عليه السلام)فرمود: من با كتاب خدا براي تو دليل مي آورم (و با قرآن بي گناهي او را ثابت مي كنم.) خداوند مي فرمايد: (وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ...) (بقره: 233); و مادران ]بايد [فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند.
و در جايي ديگر مي فرمايد: (وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً) (احقاف: 15); بارداري و از شيرگرفتن او سي ماه است.
پس هنگامي كه شير دادن و حمل 30 ماه باشد، و از طرفي، زمان شير دادن دو سال كامل باشد مي تواند بچه اي شش ماهه متولد شود. عمر با مشاهده استدلال فوق، آن زن را رها كرد.»9
به دنبال پيدايش فرقه هاي گوناگون اسلامي، هر گروهي براي اثبات و توجيه مذهب خويش به يك سري از آيات موردنظر خود تمسّك جسته و از آيات ديگر كه مخالف ايده اش بوده، غفلت كرده است و يا به توجيه و تأويل آن ها پرداخته است. اين امر باعث شد در امت اسلامي مذاهب گوناگون و بعضاً متناقضِ در عقيده به وجود آيد. در صورتي كه اگر اينان به اين مقدار از تفسير اكتفا نكرده بودند و يك گام به پيش مي نهادند و به تمام آيات قرآن به شيوه موضوعي مي نگريستند وحدت و يكپارچگي امت اسلامي حفظ و از بسياري از اين تناقضات و اختلافات جلوگيري مي شد. همچنين در بسياري از اعتقادات به هم نزديك مي شدند.
دو فرقه معروف اشاعره و معتزله، بهترين شاهد بر اين مدعايند; چرا كه اين دو گروه براي اثبات و توجيه مكتب خويش، آياتي از قرآن را اخذ كرده و به تفسير آن پرداخته اند، ولي به آيات مخالف عقيده خويش توجهي نكرده و يا درصدد توجيه آن برآمده اند. اشاعره كه به آنان «جبريّون» نيز مي گويند، بندگان و افعال آنان را آفريده خداوند مي دانند10 و در برابر آنان، معتزله يا «مفوّضه» كارهاي بندگان را آفريده خود آنان مي دانند نه خداوند.11 براي نمونه، تفسير آيه 17 سوره «انفال» را از هر دو گروه ذكر مي نماييم:
(فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَي); و شما آنان را نكشتيد، بلكه خدا آنان را كشت و چون ]ريگ به سوي آنان [افكندي، تو نيفكندي، بلكه خدا افكند ]آري خدا چنين كرد تا كافران را مغلوب كند.[
فخر رازي از مفسّران اشعري در ذيل آيه مزبور مي نويسد: «اصحاب ما به اين آيه استدلال كرده اند مبني بر اينكه افعال بندگان مخلوق خداوند است; به اين بيان كه خداوند مي فرمايد: ]اي مسلمانان [شما كافران را نكشتيد، روشن است كه آنان ]اصحاب پيامبر در جنگ بدر [مجروح بودند ]و نمي توانستند كفار را به قتل برسانند[ پس اين آيه دلالت مي كند بر اينكه اين گونه كارها (كشتن كفار و ...) از طرف خداوند صورت گرفته است.»12
قاضي عبدالجبار از مفسّران معتزلي در ذيل همين آيه مي گويد: «چگونه اين آيه با اين عقيده كه افعال بندگان مخلوق خداوند است، سازگاري دارد؟ جواب ما اين است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) روز بدر ]تير يا سنگ ريزه را[ پرت كرد و خداوند آن را به سپاهيان ]دشمن[ رسانيد. به همين علت خداوند پرتاپ كردن را به خود نسبت داده و در مرحله اول به پيامبر نسبت داده است كه فرمود: "اذ رميت."»13
حال اگر اين دو گروه براي روشن شدن حقيقت بدون تعصب بر عقيده اي خاص به صورت موضوعي به تفسير قرآن پرداخته و تمام آياتِ مربوط به هر موضوع را جمع آوري و از مجموع آن ها نتيجه گيري مي كردند، اين نوع اختلافات به وجود نمي آمد.
قرآن در آياتي خداوند متعال را همه كاره عالم مي داند و خلق و تدبير امور را تماماً به او نسبت مي دهد; آياتي نظير:
ـ (ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْء فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَي كُلِّ شَيْء وَكِيلٌ) (انعام: 102); اين است خدا پروردگار شما، هيچ معبودي جز او نيست، آفريننده هر چيزي است، پس او را بپرستيد و او بر هر چيزي نگهبان است.
ـ (بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِيعاً) (رعد: 31); بلكه براي خداوند است ]تدبير [تمام امر.
ـ (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَي) (انفال: 17); و شما آنان را نكشتيد، بلكه خدا آنان را كشت و چون ]ريگ به سوي آنان[ افكندي، تو نيفكندي، بلكه خدا افكند.
ـ (اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاء وَيَقَدِرُ...) (رعد: 26); خداست كه روزي را براي هر كس بخواهد گسترش و تنگ مي گرداند.
ـ (وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَي صِرَاط مُّسْتَقِيم) (بقره: 213); خداوند هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مي كند.
ظاهر اين آيات در نگاه اولي جبر است; به اين معنا كه خداوند تمام كارهاي هستي و هدايت و ايمان افراد را خود انجام مي دهد و انسان در انجام اين امور كاره اي نيست، اما آيات ديگري نيز وجود دارند كه بيانگر انجام امور به دست انسان بوده و در عين حال، تأثير خداوند را نيز ثابت مي كنند:
ـ (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ...) (روم: 41); به سبب آنچه دست هاي مردم فراهم آورده، فساد در خشكي و دريا نمودار شده است.
ـ (قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ...) (توبه: 14); با آنان بجنگيد، خدا آنان را به دست شما عذاب و رسوايشان مي كند.
ـ (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ...) (يونس: 9); كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، پروردگارشان به پاس ايمانشان آنان را هدايت مي كند.14
با جمع آوري و جمع بندي اين دو گروه از آيات، از ظاهر گروه اول دست برداشته و به اين نتيجه كه اختيار انسان همراه با تأثير خداوند بر عالم هستي باشد، مي رسيم; موضوعي كه به زيبايي در فرمايش امام صادق(عليه السلام) آمده است. آن حضرت فرمود: «لاجبر و لاتفويض لكن امر بين امرين»;15 نه جبر است و نه تفويض، بلكه امري بين اين دو است.
اين روايت اشاره به توحيد افعالي و فاعل هاي طولي دارد; يعني خداوند همه كاره عالم هستي است و در طول او انسان نيز با اختيار، كارهاي خويش را انجام مي دهد.
اگر تمام فرقه هاي مسلمان كه قرآن را به عنوان وحي الهي قبول دارند، به تفسير موضوعي قرآن بپردازند، بسياري از نزاع ها از بين رفته و به وحدت در عقيده نزديك مي شوند; زيرا قرآن خالي از اختلاف است و كساني كه به آن تمسّك جويند با وحدت رويه به سعادت دنيا و آخرت نايل مي آيند.
از ويژگي هاي عصر حاضر، گرايش به نگاه تخصصي، عميق و همه جانبه نسبت به مسائل و موضوعات است. در بيشتر علوم سعي بر آن است كه با ديد تخصصي به يك موضوع نگريسته شده و به تجزيه و تحليل آن اقدام شود. تفسير قرآن نيز از اين روش مستثنا نبوده و مفسّران با عنايت به اين ويژگي براي پاسخ گويي به نيازهاي بشر كنوني به بررسي يك موضوع در تمام آيات پرداخته و به تمام جوانب آن توجه نموده اند. در اين نگاه تجارب بشري پيرامون يك مسئله، به عنوان سرمايه پيشين مفسّر بر قرآن عرضه شده و در صافي زلال وحي به اصلاح و تكامل مي رسد. از اين رو، بهتر است مفسّر در اين روش تفسيري آشنايي خود را در شعاع انديشه انساني و تجربه هاي فكري بشر توسعه دهد و با علوم گوناگون انساني همچون علوم اجتماعي، تربيتي، سياسي و اقتصادي آشنايي كافي داشته باشد.16
روشن است كه هر چه آشنايي مفسّر در اين حوزه ها وسيع تر باشد، با ديد تخصصي و عميق تر و با سؤالات بيشتري به مسائل مي نگرد و در نتيجه، در كشف و بيان مفاهيم آيات پيرامون موضوعي از موضوع هاي علوم انساني تواناتر خواهد بود.17 تفسير موضوعي اين قابليت را دارد كه با بهره گيري از تجارب بشري به تكامل و رشد سريع نايل آيد; چرا كه وقتي بررسي هاي قرآني با توجه به تجربه هاي فكري بشر، صورت گيرد بهره اي كه از قرآن به عمل مي آيد، همواره نو و براي رفع مشكلات جامعه اسلامي و حتي جامعه انساني سودمند خواهد بود.
البته بايد توجه داشت كه گاهي مفسّر با بررسي موضوعي و نگرشي عميق به موضوعات قرآن، به معارف بلند و مطالبي جديد دست مي يابد كه در ميان تجربه هاي بشري اثري از آن ها يافت نمي شود تا بخواهيم با توجه به آن ها از قرآن سؤال كنيم و پاسخ را بدانيم; مسائلي همچون خلافت الهي، كرامت انسان، و روح خداوند در انسان، كه در انسان شناسي از ديدگاه قرآن مطرح مي شود، اما در تجربه بشر مادي سخني از آن ها نيست. بنابراين، تجربه بشري تنها مي تواند در شناخت بهتر ابعاد برخي موضوعات ما را ياري دهد و پرسش هاي تازه اي درباره آن ها مطرح نمايد.
بيان مزاياي تفسير موضوعي به اين معنا نيست كه ما ديگر نيازي به تفسير ترتيبي نداريم و مي بايست روش موضوعي جايگزين ترتيبي شود. در حقيقت، تفسير موضوعي نه معارض و جايگزين، بلكه تكميل كننده تفسير ترتيبي است; چرا كه تا فهم مدلول تك تك آيات با توجه به سياق و قرينه هاي مؤثر در فهم آيات و دلالت هاي گوناگون الفاظ و عبارات و ظهور آن ها براي مفسّر روشن نشود، امكان فهم صحيح و كامل مراد خداوند از آيات فراهم نشده و تلاش او براي درك پيام هاي آيه عقيم خواهد ماند و نمي تواند به بررسي موضوعي آياتِ پيرامون يك موضوع پرداخته و در لواي آن به نظريه جامع قرآن دست يابد. تفسير ترتيبي تنها به بيان معاني و مفاهيم تفصيلي آيات قرآن به صورت پراكنده و بي ارتباط با يكديگر بسنده مي كند،18 اما در شيوه موضوعي تلاش بر اين است كه با دريافت ارتباط ميان معاني و مفاهيمِ آيات گوناگون مربوط به يك موضوع، يك مجموعه فكري هماهنگ به دست آيد كه تمام آن مفاهيم را زير پوشش بگيرد و در محدوده و چارچوب آن تركيب و تحليل قرآني، هر يك از آن مفاهيم و مضامين تفصيلي در جايگاه مناسب و منطقي خويش قرار گيرد. اين مجموعه فكري يا تركيب و تحليل، همان چيزي است كه امروزه بدان تئوري يا نظريه گويند و مفسّر در خلال اين تجزيه و تحليل به نظر قرآن پيرامون يك موضوع دست مي يابد.
يكي از قراين مهم فهم قرآن توجه به آيات مشابه است. براي تفسير يك آيه بايد به تمام آياتي كه در مفهوم با آن آيه در ارتباط بوده و به نحوي در معناي آيه تأثير دارند، مراجعه و با در نظر گرفتن آن ها آيه را تفسير كرد. در تفسير موضوعي از آن رو كه تمام آيات مربوط به يك موضوع جمع آوري مي گردد تا نظريه قرآن به دست آيد، قرينه بودن آيات نسبت به يكديگر بيشتر روشن مي شود.
بنابراين، بايد گفت كه تفسير ترتيبي گام نخستين و تفسير موضوعي گام بعدي تفسير قرآن است; زيرا روش موضوعي آهنگ آن دارد كه تجزيه و تحليلي از قرآن ارائه دهد تا بتوان از آن ديدگاه هاي قرآن را پيرامون مسائل اعتقادي، اقتصادي، اجتماعي و... كه مجموعاً مسائل زندگي انسان را تشكيل مي دهند، به دست آورد. و نيز مفسّر در تفسير موضوعي حالت فعّال در برابر قرآن دارد; يعني از قرآن سؤال كرده و از آن پاسخ مي گيرد و به عبارتي، مفسّر قرآن را به سخن در مي آورد و با آن به گفتوگو نشسته و در پرتو مجموعه تجاربي كه از بررسي ها و كاوش هاي بشري اندوخته، مي كوشد تا نظريه قرآن را در خصوص موضوع خاص به دست آورد. در اينجا مفسّر حالت بازجويي و پرسش گري از قرآن را دارد; از قرآن سؤال مي كند تا پاسخش را بگيرد، اما نه يك پاسخ طلبي انفعالي و ضعيف كه در تفسير ترتيبي وجود دارد، بلكه پاسخ خواهي فعال و هدف دار به منظور كشف حقيقتي از حقايق زندگي انسان.19
قرآن كريم معجزه اي جاودانه است كه خداوند براي اثبات رسالت آخرين فرستاده خويش فرو فرستاده است، از اين رو، در آيات متعددي عجز و ناتوانايي بشر از آوردن همانند قرآن مطرح شده و از افرادي كه در الهي و وحياني بودن آن ترديد دارند، خواسته شده تا حداقل سوره اي مانند آن بياورند.20 اعجاز قرآن جهات گوناگوني دارد كه از آن ميان مي توان به دو وجهي اشاره كرد كه در پرتو تفسير موضوعي قرآن براي مخاطبان آن آشكار مي شود، و آن عبارت است از:
قرآن كريم در مدت بيست و سه سال در مقاطع گوناگون (مكه و مدينه، سفر و حضر، صلح و جنگ، زمان تنهايي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و دوره حاكميت اسلام و...) فرود آمد و هر آيه اي در جايگاه ويژه خويش در سوره اي خاص قرار گرفت، با وجود تناسب و هماهنگي با آيات پيشين و پسين در آن سوره، با برخي از آيات در سوره هاي ديگر ارتباط تنگاتنگ موضوعي برقرار كرده و در مجموع، تمامي ابعاد آن موضوع را تبيين مي نمايد.
اين خود از اعجاز كتاب آسماني است كه يك آيه با وجود حفظ جغرافياي خاص خويش، با آيات ديگر سوره ها پيوندي مستحكم برقرار مي نمايد و با كمك يكديگر نيازها و مسائل پيچيده هر عصري را پاسخگوست. با تفسير موضوعي به اين بعد از اعجاز قرآن دست مي يابيم كه يك موضوع در عين پراكندگي در مجموعه اي از آيات، با يكديگر منسجم هستند.
نمونه اي كه مي توان مثال زد، بحث آفرينش انسان است; اينكه خداوند انسان را از چه چيزي آفريده و آفرينش بشر اول چگونه بوده است؟ خداوند اين موضوع را در آيات متعدد قرآن و در سور گوناگون مكّي و مدني و با فاصله هاي زماني مطرح كرده است:
1. در سوره مرسلات كه مكّي و سي و سومين سوره به ترتيب نزول است، مي فرمايد: (أَلَمْ نَخْلُقكُم مِّن مَّاء مَّهِين)(مرسلات: 20); آيا شما را از آبي پست و بي ارج نيافريديم؟
2. در سوره فرقان كه مكّي و چهل و دومين سوره است مي فرمايد: (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَ كَانَ رَبُّكَ قَدِيراً)(فرقان: 54); و اوست كسي كه از آب بشري آفريد و او را ]داراي خويشاوندي[ نسبي و دامادي قرار داد. و پروردگار تو همواره تواناست.
3. در سوره هود كه مكّي و پنجاه و دومين سوره است مي فرمايد: (... هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا) (هود: 61); او ]خداوند [شما را از زمين پديد آورد و در آن شما را استقرار داد.
4. در سوره حجر كه مكّي و پنجاه و چهارمين سوره است مي فرمايد: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَال مِّنْ حَمَإ مَّسْنُون) (حجر: 26); و در حقيقت انسان را از گلي خشك، از گلي سياه و بدبو آفريديم.
5. در پنجاه و پنجمين سوره مكّي (انعام) مي فرمايد: (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِين...) (انعام: 2); او كسي است كه شما را از گل بيافريد.
6. در سوره سجده كه مكّي و هفتاد و پنجمين سوره است مي فرمايد: (الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيء خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِين)(سجده: 7); همان كسي كه هر چيزي را كه آفريده است نيكو آفريده و آفرينش انسان را از گل آغازيد.
7. در هشتاد و نهمين سوره (آل عمران) كه مدني است مي فرمايد: (إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَاللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَاب ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ)(آل عمران: 59); در واقع، مَثَل عيسي نزد خدا همچون مَثَل ]خلقت[ آدم است ]كه[ او را از خاك آفريد; سپس بدو گفت: «باش»; پس وجود يافت.
8. در سوره انسان كه مدني و نود و هشتمين سوره به ترتيب نزول است، مي فرمايد: (إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَة أَمْشَاج نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بصيراً)(انسان: 2); ما انسان را از نطفه مختلطي (نطفه مرد و زن) آفريديم و او را مي آزماييم، بدين جهت او را شنوا و بينا قرار داديم.21
از مجموع آيات چنين نتيجه مي گيريم كه خداوند حضرت آدم(عليه السلام) (اولين فردي كه نسل بشر كنوني به او مي رسد) را از خاك آفريد كه از اين موضوع گاهي «زمين» و گاهي «خاك» و گاهي «گِل» تعبير مي آورد; و بعد نسل او را از طريق نطفه گسترش داده است كه از آن گاهي «آب» و گاهي «آب بدبو» و گاهي «نطفه» تعبير مي كند. آيه زير بيانگر مراحل گوناگون خلقت انسان است كه شايد مؤيدي بر جمع بندي مزبور نيز باشد:
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْب مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَاب ثُمَّ مِن نُّطْفَة ثُمَّ مِنْ عَلَقَة ثُمَّ مِن مُّضْغَة مُّخَلَّقَة وَغَيْرِ مُخَلَّقَة لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَي أَجَل مُّسَمًّي ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّي وَ مِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْم شَيْئاً وَ تَرَي الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْج بَهِيج) (حج: 5); اي مردم اگر درباره برانگيخته شدن در شكّيد پس ]بدانيد [كه ما شما را از خاك آفريده ايم; سپس از نطفه، سپس از علقه، آن گاه از مضغه داراي خلقت كامل و ]احياناً[ خلقت ناقص تا ]قدرت خود را[ بر شما روشن گردانيم و آنچه را اراده مي كنيم تا مدتي معين در رحم ها قرار مي دهيم آن گاه شما را ]به صورت [كودك برون مي آوريم.
با اينكه اين آيات در فاصله هاي زماني نازل شده اند، اما هنگامي كه آن ها را كنار يكديگر قرار مي دهيم، آن ها را منظم و منسجم مي يابيم، گويا براي بيان همين موضوع يك باره و يكجا فرود آمده اند.22
هر كتاب بشري هر چند شاهكار باشد، استعداد محدود و پايان پذيري براي پژوهش و مطالعه دارد; چند متخصص مي توانند تمام نكات دقيق آن را روشن نمايند. اما قرآن با آنكه چهارده قرن از آن گذشته است و صدها متخصص از آن بهره هاي علمي برده اند، باز هم با بازبيني مجدد به نكات جديد برمي خوريم و هنوز توانايي نامحدودي براي پژوهشگران دارد تا از اين منبع عظيم وحي استفاده كنند.23
هر مقدار تحقيقات وسيع تر و عميق تر بر روي قرآن انجام مي گيرد، راز جديدتري به دست مي آيد. اين مطلب را مي توان از سخنان پيشوايان بزرگ ديني نيز استنباط كرد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)مي فرمايند: «ظاهر قرآن زيبا و باطن آن ژرف است، آن را حد و نهايتي است و فوق آن حد و نهايتي ديگر است، شگفتي هاي آن پايان نمي پذيرد و تازه هاي آن كهنه نمي گردد.»24
شبيه آن، سخني است از حضرت علي(عليه السلام) كه مي فرمايند: «قرآن دريايي است كه هر چه از آبش ببرند پايان نگيرد، چشمه ساري است كه هر چه از آن برگيرند فرو نخشكد، آبشخوري است كه خيل واردان بر آن از آن نكاهند. ... خداوند قرآن را براي عطش عالمان زلال گوارا، براي قلب هاي ژرف انديش بهاران خرم، و براي حركت صالحان راهي روشن مقرّر داشته است.»25
يكي از راه هاي كشف و بيان موضوع هاي گوناگون از قرآن، تفسير موضوعي است كه هر مقدار به قرآن موضوع نو مي دهيم باز پاسخگوست و متناسب با حال مخاطب، پرسش ها را جواب مي دهد.
حضرت علي(عليه السلام) درباره روش پاسخ گويي قرآن مي فرمايند: «ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْه ...»;26 اين قرآن را به سخن آوريد، سخن نخواهد گفت، ولي شما را از آن باخبر خواهم كرد.
واژه «استنطاق» (به سخن درآوردن) براي قرآن بهترين تعبير در زمينه تفسير موضوعي است; زيرا در اين روش، مفسّر با قرآن به گفتوگو نشسته و با طرح مشكلات فكري بشر پاسخ خويش را از قرآن مي گيرد، و نيز مفسّر با همراه داشتن انديشه هاي نو در پيشگاه قرآن قرار گرفته و از آن سؤال مي كند و داوري مي خواهد، بر خلاف تفسير ترتيبي كه مفسِّر در برابر قرآن ساكت نشسته و آنچه قرآن بيان كند او مي شنود و ثبت مي كند.27 با پيشرفت علم، صنعت و فنّاوري، مسائل جديد و پرسش هاي فراواني براي بشر امروزي به وجود آمده است كه جوياي پاسخ خويش از كلام وحي مي باشد. اين امر تنها از راه استنطاق قرآن و تفسير موضوعي آن امكان پذير است.
اكنون شاهد هستيم كه با تلاش قرآن پژوهان بزرگ، تفسيرهاي موضوعي متعددي در چندين مجلّد نگارش يافته است و نيز تك نگارهاي فراواني در موضوعي از موضوعات قرآني و يا مسئله اي از نيازهاي بشر، انتشار يافته است كه دلالت بر غناي قرآن در اين زمينه دارد. با اين حال، نبايد گنج هاي قرآن را پايان يافته پنداشت و آنچه تاكنون صورت گرفته پايان راه دانست; چرا كه هنوز زمينه وسيعي براي پژوهش در موضوعات قرآني و بهره مندي از هدايت قرآن باقي است.
در شيوه تفسير ترتيبي، سراسر قرآن از آيه نخست تا آخرين آيه تفسير و تبيين مي شود و در سايه ارتباط و سياق و ديگر خصوصيات كلامي، لفظ و معناي آيات روشن مي گردد. اما اين شيوه در نهايت مجموعه اي از مفاهيم و مضامين قرآني را به صورت پراكنده و بي ارتباط با يكديگر در اختيارمان مي گذارد، بدون آنكه بتوانيم ربط و تركيب اندام هاي پراكنده اين مجموعه فكري را بيابيم; زيرا كار تفسير ترتيبي ارائه اطلاعات و معلومات فراوان و زيرمجموعه هاي متراكم است، ولي رابطه اين معلومات و تبديل آن ها به يك نظام فكري و نظري در تمام قرآن از عهده اين شيوه برنمي آيد و نيازمند روش ديگري هستيم.
با تفسير موضوعي بر خلاف تفسير ترتيبي مي توان تمام معارف قرآن را در يك نظام كلي قرار داد تا ارتباط ميان معارف گوناگون قرآن به خوبي نشان داده شود و اين مفاهيم به صورت پراكنده و بي ربط با يكديگر به نظر نيايد و نظم منطقي و استوار حاكم بر سراسر قرآن، تا حد ممكن ملموس گردد و در اختيار همگان قرار گيرد. با اين كار علاوه بر فهم آموزه هاي گران قدر اين كتاب عظيم، ربط و سازگاري آن ها در پيش چشم آمده و مباحث گوناگون زنجيروار به يكديگر مرتبط مي شوند، و به گونه اي قرار گرفته كه موضوع پيشين مقدمه اي براي درك بهتر و عميق تر از موضوع پسين باشد. به ديگر سخن، با تفسير موضوعي مي توان معارف قرآن را چونان چشم هاي جاري در نظر گرفت كه با گذر از هر مرحله و لبريز شدن آن، به مرحله ديگر رسيده و از آنجا نيز به ديگر مراحل مي رسد تا تمام معارف را در برگيرد. بنابراين، تقسيمات اين مراحل طولي است نه عرضي; تمام اين مراحل در طول و امتداد يكديگرند كه هر مرحله فرع مرحله پيشين است نه اينكه در عرض و كنار آن باشد.28
بر اين اساس، يكي از كارهاي ضروري در تفسير موضوعي، نظام بخشي به معارف قرآن كريم است. يكي از نمونه هاي نظام بخشي به معارف قرآن، نظام بندي آية اللّه مصباح از معارف قرآن است. ايشان در مقدمه جلد اول كتاب معارف قرآن، پس از بيان ضرورت دسته بندي مفاهيم و مطالب قرآن، به سه طرح براي جا دادن مجموع معارف قرآن در عناوين كلي اشاره مي كند; دو طرحي را كه ديگر مفسّران بيان كرده اند29داراي اشكال دانسته و طرح سومي را پيشنهاد مي دهد كه از ابتكارات استاد بوده و در آن «اللّه»محور مباحث قرار مي گيرد. اين مباحث از نقطه آغاز هستي شروع و به ترتيب، مراحل خلق و تدبير امور و آفرينش انسان و نيازهاي معنوي او را پشت سر گذاشته و به ويژگي هاي جامعه آرماني انسان ختم مي گردد و در همه مراحل ارتباط با محور اصلي «اللّه» كاملا محفوظ است.
موضوعات كلي معارف قرآن در اين نظام به ترتيب عبارتند از: 1. خداشناسي; 2. جهان شناسي; 3. انسان شناسي; 4. راه شناسي; 5. راهنماشناسي; 6. قرآن شناسي; 7. اخلاق در قرآن; 8. جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن; 9. حقوق و سياست در قرآن.
1ـ نگارنده، «اهل بيت و تفسير موضوعى قرآن»، ماهنامه معرفت، ش 71، آبان 1382، ص 98.
2ـ مصطفى مسلم، مباحث فى التفسيرالموضوعى، دمشق، دارالقلم، 1421 ق، ص 17.
3ـ سيد محمّدباقر صدر، المدرسة القرآنية، قم، مركز بررسى آثار شهيد صدر، 1421ق، ص 39.
4ـ زمر: 44.
5ـ سبأ: 23 / نجم: 26.
6ـ بقره: 143 / طه: 110.
7ـ انبياء: 28.
8ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسيرالقران، قم، اسماعيليان،1371،ج1، ص157/ عبداللّه جوادى آملى،تفسير موضوعى قرآن:معاددر قرآن، قم،اسراء،1381، ج5،ص99تا 170.
9ـ شيخ مفيد، الارشاد، قم، كنگره هزاره شيخ مفيد، 1413 ق، ج 1، ص 207.
10ـ فخر رازى، التفسير الكبير، ج 26 ص 149 ذيل آيه 96 صافات.
11ـ قاضى عبدالجبار، تنزيه القرآن عن المطاعن، بيروت، دارالنهضة الحديثة، ص 354.
12ـ فخر رازى، التفسيرالكبير، ج 15، ص 139.
13ـ قاضى عبدالجبار، پيشين، ص 159.
14ـ محمّدتقى مصباح، معارف قرآن، ج1ـ3، ص102ـ124و 374.
15ـ ابوجعفر محمدبن على صدوق، التوحيد، قم، جامعه مدرسين، ص 362.
16ـ سيد محمّدباقر صدر، المدرسة القرآنية، ص 35 / حبيب اللّه زارعى، تفسير موضوعى قرآن، پايان نامه كارشناسى ارشد علوم قرآنى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، 1378، ص 110.
17ـ همانند كارى كه مرحوم شهيد صدر در مورد سنت هاى تاريخ انجام داده است. وى با استقراء آيات مربوط به جوامع بشرى و نيز آيات پيرامون قصص انبيا، سنت هايى را استخراج نموده و تجارب بشرىِ پيرامون اين سنن را در برابر قرآن نهاده است، مطالبى را از دانشمندان غربى همچون ماركس و ... نقل كرده و با استناد به نظريات برگرفته از آيات وحى، آن را رد كرده است. (سيد محمدباقر صدر، المدرسة القرآنية، ص 47.)
18ـ هرچند برخى از تفاسير ترتيبى به اين امر اكتفا ننموده و از ديگر آيات قرآن جهت انسجام مطالب يارى مى جويند، كه حالت تفسير موضوعى، به خود مى گيرند، تفسيرهاى قرآن به قرآن از اين شيوه پيروى مى كنند; مانند الميزان فى تفسير القرآن تأليف علّامه سيد محمّدحسين طباطبائى، كه در حقيقت بايد آن را تفسير ترتيبى موضوعى دانست.
19ـ سيد محمّدباقر صدر، المدرسة القرآنية، ص 29.
20ـ «وَ إِن كُنتُمْ فِى رَيْب مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَة مِن مِثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (بقره: 23); و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم شك داريد پس اگر راست مى گوييد سوره اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد.
21ـ براى ترتيب سوره ها از منبع زير استفاده شده است: محمدهادى معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1416 ق، ج 1، ص 135.
22ـ محمّدتقى مصباح، معارف قرآن، قم، مؤسسه در راه حق، 1367، ج 1ـ3، ص 331.
23ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1378، ج 3، ص 201.
24ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 599.
25ـ نهج البلاغه، خطبه 189.
26ـ همان، خطبه 158.
27ـ سيد محمّدباقر صدر، المدرسة القرآنية، ص 30.
28ـ محمّدتقى مصباح، معارف قرآن، ص 13.
29ـ اين دو طرح عبارتند از: الف) تمام مطالبى را كه از قرآن استخراج شده در ذيل سه عنوان «عقايد، اخلاق و احكام» قرار داده و آيات مربوط به هر كدام از اين ها را جمع آورى كرده و از آن ها نتيجه گيرى مى كنيم. مرحوم علّامه طباطبائى براين باور است كه تمام معارف قرآن با گستردگى اش به چند اصل توحيد، نبوت، معاد و فروعات آن ها و هدايت بندگان، باز مى گردد. (سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 1، ص 40.)
ب) چون انسان داراى ابعاد گوناگون مادى، معنوى، فردى، اجتماعى، دنيوى و اخروى است، از اين رو، مجموع معارفى كه با تفسير موضوعى از قرآن به دست مى آيد، بر اساس ابعاد وجودى انسان دسته بندى مى كنيم و بدين ترتيب، محور تقسيم خويش را «انسان» قرار مى دهيم. (محمّدتقى مصباح، معارف قرآن، ص 11.)
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 18,نوامبر,2024