خاطرات شمس از آخرین روزهای زندگی رضاشاه

خاطرات شمس همسر رضاه شاه از آخرین روزهای زندگی رضاشاه

  پرینت
شناسه خبر : 104395 | تاریخ انتشار : 19 Ordibehesht 1394 - 11:41 | 3988 بازدید | تعداد دیدگاه : 0 | ارسال توسط :
یزدفردا:شمس همسر رضاه شاه از آخرین روزهای زندگی همسرش می گوید.
ساعت چهار بامداد روز سوم شهریور ۱۳۲۰، سفیران شوروی و بریتانیا به خانه رجبعلی منصور، نخست‌وزیر وقت رفتند و طی یادداشتی حمله قوای خود را به كشور ابلاغ كردند. متفقین جنگ جهانی دوم، به بهانه حضور جاسوسان آلمانی، ایران را به اشغال خود درآوردند. در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ هم رضاشاه پهلوی از پادشاهی ایران استعفا داد و سلطنت را به پسرش محمدرضا واگذار كرد و به جزیرۀ موریس در آفریقای جنوبی تبعید شد كه تا زمان مرگ در چهارم مرداد ۱۳۲۳ در آنجا بسر برد. جزیره‌ای كه شاه تبعیدی در آن مهمان دولت انگلیس بود و حتی درخواستش برای سفر به كانادا و اقامت در نقطۀ دور دیگری، پاسخ مساعد نمی‌گرفت.

 سال‌ها بعد در خرداد ۱۳۲۷، مجله اطلاعات ماهانه، خاطرات شمس پهلوی، دختر رضاشاه كه همراه پدر در موریس بود را منتشر كرد كه روایت آخرین روزهای زندگی بنیانگذار سلسله پهلوی در تبعید است؛ شرح بی‌خبری شاه سابق از مملكتی كه پسر جوانش پادشاهش بود و برنامه زندگی روزانه پدری گوشه‌گیر و منزوی. «تاریخ ایرانی» ۷۰ سال پس از مرگ رضاشاه، این بخش از خاطرات شمس پهلوی را بازنشر می‌كند كه در ادامه می‌خوانید:

 اقامتگاه ما در موریس
اقامتگاه ما در موریس باغ وسیع سرسبز و خرمی بود كه سراسر آن از انواع و اقسام درختان مناطق حاره و گل‌ها و گیاهان استوایی پوشیده شده بود؛ چیزی كه بیش از همه در این باغ جلب نظر می‌كرد درختان گل كاغذی بود كه جلوه و شكوه خاصی داشت و بسیار زیبا و فریبنده بود.

 در گوشه‌ای از باغ زیر درختان انبوه و تناور، استخر بزرگی كه در حكم دریاچه كوچكی بود، واقع شده بود و دو لاك‌پشت بزرگ كه پنج برابر لاك‌پشت‌های معمولی ایران بودند در كنار استخر زندگی می‌كردند. این باغ دارای دو ساختمان بود، یكی عمارت دو طبقه بالنسبه بزرگی كه دارای اتاق‌های متعدد و سالن و اتاق ناهارخوری بود و تخصیص به محل اقامت اعلیحضرت فقید و من و والاحضرت شاهپور‌ها داده بودند؛ یكی هم ساختمان كوچكتری كه مخصوص همراهان و مستخدمین بود. مبل و اثاثیه اتاق‌ها ساده و متوسط ولی روی هم رفته كافی و پاكیزه بود و احتیاجات ما را تكافو می‌كرد به خصوص كه می‌توانستیم آنچه را هم كم داشتیم و یا برای مصارف شخصی ما لازم بود از شهر خریداری كنیم.

 عدۀ كافی از مستخدمین بومی برای خدمت ما گمارده بودند. رئیس غذا و آشپزخانه یك نفر فرانسوی بود به نام «مسیو لومو» كه هتل بزرگی را در شهر پرلوئی مركز موریس اداره می‌كرد، و رئیس مستخدمین هم شخصی بود به نام «مسیو لارشه» كه نژاد او مخلوطی از فرانسوی و سیاهان بومی موریس بود و هر دوی آن‌ها با جدیت و حسن نیت به ما خدمت می‌كردند.

ما میهمان دولت انگلیس بودیم
آقای اسكرین كه از بمبئی تا موریس همراه ما آمده بود، تا مدت دو، سه هفته در موریس ماند و سمت میهمانداری ما را داشت و پس از سه هفته ایشان موریس را ترك گفتند و شخصی به نام «مستر پیكوت» كه مردی مؤدب و مهربان بود جانشین ایشان شد و مستر پیكوت دفتری در مجاورت محل اقامت ما داشت و كلیه مراجعات ما با ایشان بود. در موریس هم مانند كشتی ما میهمان دولت انگلیس بودیم و با كمال سخاوت از ما پذیرایی می‌كردند و این موضوع باعث ناراحتی و تكدر خاطر اعلیحضرت فقید بود زیرا ایشان از روزی كه از تهران حركت كردند میلشان این بود كه در یك گوشۀ دور افتاده‌ای از دنیا مانند یك فرد عادی به خرج خودشان آزاد زندگی كنند و هرگز مایل نبودند میهمان شخص یا دولتی باشند و در موریس هم این موضوع را به كرات تذكر می‌دادند كه به ایشان اجازه دهند به كانادا یا نقطۀ دور دیگری عزیمت كنند و آزادانه به میل خود زندگی نمایند، ولی جواب مساعدی به ایشان داده نمی‌شد.

 در قسمت بهداشت از طرف میهمانداران ما مراقبت‌های لازم دربارۀ ما می‌شد. پس از ورود به موریس به همه ما واكسن تیفوئید تلقیح كردند و به ما یادآوری نمودند كه بدون پشه‌بند نخوابیم زیرا علاوه بر اینكه بیم گزیدن پشه مالاریا می‌رفت، در موریس همیشه قبل از بارندگی مقدار زیادی مورچه پردار در فضا به پرواز در می‌آمد به طوری كه اغلب صبح‌ها كه از خواب بر می‌خاستیم تمام روشویی و وان حمام انباشته از این حشره بود.

 مورچه‌های پردار و شبنم سنگین موریس از آن چیزهاییست كه خاطره آن را من هرگز فراموش نخواهم كرد. همچنین هر وقت احتیاج به پزشك پیدا می‌كردیم بلادرنگ مسیو لارشه رئیس مستخدمین، طبیبی برای ما حاضر می‌كرد.
 
با این همه ناراحت و دلتنگ بودیم
با وجود اینكه وسایل راحتی و آسایش ما را از لحاظ مادی از هر حیث فراهم كرده بودند، همه بدون استثناء روحا ناراحت و دلتنگ بودیم و غربت و رنج دوری از وطن ما را عذاب می‌داد به خصوص كه در موریس هم تا مدت‌ها یعنی تا وقتی كه پیمان سه‌گانه بین ایران و انگلیس و شوروی امضاء گردید، از داشتن هر گونه ارتباط با وطن و یار و دیار محروم بودیم. نه نامه یا تلگرافی از ایران به ما می‌رسید و نه تلگراف و نامه‌های ما را به مقصد تهران قبول می‌كردند. به كلی از اوضاع كشور خود بی‌خبر بودیم و این بی‌خبری‌‌ همان‌طور كه قبلا هم نوشته بودم بیش از همه خاطر اعلیحضرت فقید را رنجه می‌كرد.

تنها از رادیو لندن و برلین، خبرهای وطن را می‌شنیدیم. متاسفانه اغلب اتفاق می‌افتاد كه هر دو طرف یعنی هم لندن و هم برلین به اعلیحضرت فقید دشنام می‌دادند و اینجا بود كه اعلیحضرت با یك دنیا تأثر می‌فرمودند جرم من جرمیست كه باید هر دو طرف به من ناسزا بگویند.

با اینكه از رادیو هم خبر خوشی نمی‌شنیدیم، معهذا بدان دلخوش بودیم كه نام ایران را می‌شنویم و همین كه ساعت خبرهای رادیو فرا می‌رسید، همه گرد رادیو جمع بودیم یا رادیویی را در بغل گرفته به اتاق خود می‌بردیم. مكرر كوشیدیم و امتحان كردیم شاید بتوانیم صدای رادیو تهران را بشنویم و همیشه مأیوس شدیم. معهذا همه روز بی‌اختیار این آزمایش را تكرار می‌كردیم.

 برنامۀ زندگی اعلیحضرت فقید در موریس
نظم یكی از اصول تغییرناپذیر زندگانی اعلیحضرت پدرم بود، و تا آنجا كه من به یاد دارم هیچ وقت ندیدیم در نظم و برنامۀ زندگی ایشان كوچكترین انحراف یا تغییری روی دهد. آنان كه از نزدیك شاهد زندگی اعلیحضرت فقید بوده‌اند، می‌دانند كه حتی سیگار كشیدن و چای خوردن و آب آشامیدن اعلیحضرت فقید هم هر روز در یك لحظه معین بود و در سفر و حضر تغییری نمی‌كرد.

اعلیحضرت فقید‌‌ همانطور كه از زمان سربازی عادت ایشان بود، همه روزه صبح بسیار زود قبل از برآمدن آفتاب از خواب بر می‌خاستند. در موریس هم این عادت را به هیچ‌وجه ترك نگفتند و همه روزه قبل از طلوع آفتاب از خواب بر می‌خاستند و مقارن ساعت ده وارد باغ می‌شدند و تا ساعت یازده و نیم در باغ كنار استخر قدم می‌زدند و در این موقع یكی از ما در خدمتشان بودیم. ساعت یازده و نیم سر میز غذا حاضر می‌شدند.

پس از صرف ناهار به اتاق خودشان می‌رفتند و تا ساعت دو و نیم استراحت می‌كردند. در ساعت دو و نیم مجددا به باغ و كنار استخر می‌آمدند. در ساعت چهار چای صرف می‌كردند و آغاز شب هنگام شروع برنامۀ رادیو در سالن برای شنیدن خبرهای رادیو می‌آمدند. در ساعت هشت و نیم شامل میل می‌كردند و ساعت ده برای استراحت به اتاق خود می‌رفتند.

این بود به طور كلی برنامۀ زندگی عادی ایشان كه ثابت بود و تغییر نمی‌كرد ولی خواب همچنان از دیدۀ ایشان فراری بود و تقریبا اغلب شب‌ها در موریس دچار رنج بی‌خوابی بودند و پیوسته از این بی‌خوابی و ناراحتی شكوه می‌كردند و می‌فرمودند شب اگر یك ملافه یا پتوی نازك روی خود بكشم قلبم در سینه تنگی می‌كند.

از شنیدن كوچكترین صدایی در شب ناراحت و عصبانی می‌شدند؛ اتفاقا غوك‌ها هم در تمام ساعات شب در باغ با صدای گوش‌خراش خود غوغا می‌كردند به طوری كه عاقبت ناگزیر شدند چند تن از مستخدمین را مامور جمع‌آوری غوك‌ها نمایند.

معهذا این تدابیر سودمند نبود و رنج و اندوه شاه پایانی نداشت و خواب همچنان از دیده ایشان فراری بود و ما هر وقت به چهره ایشان نگاه می‌كردیم، آثار یك رنج عمیق، یك اندوه بزرگ را در چشمان ایشان می‌دیدیم و چه بسا كه پنهان از نظر ایشان اشك تأثر از دیده می‌باریدیم.

 انزوا و گوشه‌گیری
اعلیحضرت به هیچ‌وجه مایل نبودند از باغ بیرون روند و از ملاقات و دیدار اشخاص گریزان بودند. پس از آنكه چند تن از نمایندگان مسلمانان موریس به دیدن ایشان آمدند و روزنامه‌های موریس خبر ملاقات آن‌ها را با اعلیحضرت فقید با گوشه و كنایه‌هایی نقل كردند، اعلیحضرت در این تصمیم راسخ‌تر شدند و حتی باطناً مایل نبودند كه ما هم از باغ خارج شویم و با مردم تماس حاصل كنیم.

چندین بار برای اینكه ایشان را قدری سرگرم نماییم، اصرار كردیم كه به اتفاق به سینما برویم چون اصرار و ابرام ما زیاد می‌شد، ظاهراً قبول می‌كردند معذلك پا به سینما نگذاشتند.

 فقط یك بار مجبور شدند سراسیمه و با یك دنیا اضطراب از باغ خارج شوند و آن هنگامی بود كه به ایشان اطلاع دادند حادثه اتومبیلی برای والاحضرت شاهپور محمودرضا روی داده است و اعلیحضرت سوار تاكسی شده و به عجله به محل وقوع حادثه شتافتند؛ در این واقعه كه بی‌‌‌نهایت موجب نگرانی ما را فراهم ساخت خوشبختانه به والاحضرت شاهپور محمودرضا آسیبی نرسیده بود اما متاسفانه آقای ایزدی كه با والاحضرت شاهپور در اتومبیل بود سخت مجروح شد، به طوری كه ناگزیر مدتی در بیمارستان بستری گردید.

اهتمام اعلیحضرت دربارۀ درس و ورزش ما
اعلیحضرت همه روزه ضمن فرمایشاتی كه برای دلداری و تسلیت خاطر ما می‌فرمودند، تاكید می‌كردند كه از درس و بحث و ورزش غافل نشوید. مخصوصا مراقبت می‌فرمودند كه ورزش روزانه والاحضرت شاهپور‌ها ترك نشود و به وسیله آقای پیكوت یك معلم ورزش برای انجام همین منظور استخدام كرده بودند و ضمنا معلمین دیگری هم برای من و والاحضرت‌های شاهپور معین فرموده بودند كه نزد آن‌ها زبان‌های خارجی را تكمیل می‌كردم.

اعلیحضرت برای والاحضرت شاهپور حمیدرضا و والاحضرت شاهدخت فاطمه نگران بودند كه مبادا ادبیات و زبان فارسی را فراموش كنند و از این رو تاكید می‌فرمودند كه از مراجعه به كتاب‌های فارسی خود غفلت نكنند.

 من در موریس برای رفع دلتنگی خود تصمیم گرفتم در تكمیل فن موسیقی كه بدان آشنایی داشتم بكوشم و چون اتاق من در مجاورت اتاق اعلیحضرت بود و نمی‌خواستم با تمرین پیانو موجب ناراحتی ایشان را فراهم آورم درصدد تهیه منزل جداگانه‌ای بر آمدم. اعلیحضرت ابتدا با این منظور موافق نبودند و می‌فرمودند نمی‌توانم جدایی تو را تحمل كنم ولی بعدا چون در مجاورت‌‌ همان باغ خانه‌ای پیدا شد با منظور من موافقت فرمودند و من بدان خانه كه دارای هفت اتاق و برای زندگی من كافی بود منتقل شدم.
 
اتفاقا یك كشتی به موریس آمده بود كه به مناسبت مقتضیات جنگی اجازه نداده بودند مسافرین آن به مسافرت خود ادامه دهند و در میان مسافرین كشتی دو نفر معلم موسیقی برای من پیدا شد كه پیش آن‌ها مشغول تكمیل این فن شدم و ضمنا در همین موقع بود كه آموختن زبان و ادبیات ایتالیایی را هم شروع كردم.

 بین خانه‌ای كه من برای سكونت اختیار كرده بودم با اقامتگاه اعلیحضرت پدرم باغچه‌ای فاصله داشت كه من همه روزه از آنجا نزد اعلیحضرت پدرم می‌آمدم و مدتی از زیارت ایشان بهره‌مند می‌شدم.

 پس از انعقاد پیمان سه‌گانه بین ایران و متفقین
زندگی اعلیحضرت شاهنشاه فقید و ما تقریبا بدین منوال كه گفته شد می‌گذشت و از هر گونه ارتباط با وطن و اعلیحضرت همایون شاهنشاه برادر تاجدارم محروم بودیم تا اینكه پیمان سه‌گانه بین ایران و متفقین به امضا رسید و دولت ایران هم در سلسلۀ دول متفق درآمد.

 ما از موضوع پیمان و وقایعی كه منجر به انعقاد آن شده بود، آگاه نبودیم فقط پس از چندی كه در موریس بسر بردیم ناگهان دیدیم كه طرز رفتار مامورین نسبت به ما تغییر كرد و برای نخستین بار نامه‌های متعددی از اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و علیاحضرت ملكه و والاحضرت اشرف از تهران برای ما رسید و قبول كردند كه نامه‌ها و تلگراف‌های ما را به تهران برسانند.

 آن روز ما از علت این تغییر رفتار آگاه نبودیم ولی پس از چند روز كه به مناسبت انعقاد پیمان سه‌گانه ضیافتی از طرف فرماندار موریس به افتخار اعلیحضرت پدرم داده شد و ما را به آن ضیافت دعوت كردند، از علت این امر آگاه شدیم و به آزادی و نجات خود امیدوار گردیدیم.

خوب به یاد دارم برای شركت در آن ضیافت پوشیدن لباس شب برای اعلیحضرت پدرم بسیار دشوار بود و می‌فرمودند من عادت به پوشیدن این لباس‌ها ندارم و در تمام عمرم جز لباس سربازی نپوشیده‌ام. معهذا هر طوری بود لباس شب را پوشیده و به اتفاق در ضیافت فرماندار موریس كه تمام رجال و بزرگان شهر و اولیای حكومت موریس در آن شركت داشتند، حضور یافتیم.

 اعلیحضرت پس از صرف شام زود مراجعت كردند و ما دو ساعت بعد از مراجعت ایشان مجلس ضیافت را ترك گفتیم. چند روز بعد هم مجدداً از اعلیحضرت و ما، به چای دعوت كردند ولی آن روز من به واسطه كسالتی كه عارضم شده بود به آن میهمانی نرفتم و اعلیحضرت هم چون برای من نگران بودند، زود مراجعت كردند.

 بعد از اینكه به ما اجازه دادند نامه و تلگراف به تهران بنویسیم و دیده انتظار ما به زیارت دستخط مبارك برادر تاجدارم اعلیحضرت همایون شاهنشاهی روشن گردید، برای نخستین بار پس از چند ماه زندگی اسارت‌آمیز آمیخته با غم و حرمان، احساس فرح و انبساطی در قلب خود می‌نمودیم و رنج‌ها و آلام ما تا حدی تخفیف یافت.

از آن پس هر روز در انتظار دریافت نامه و خبری از تهران بودیم. هر وقت نامه‌ای از تهران می‌رسید مانند پیك خرمی و سرور، قلوب ما را لبریز از شادی و مسرت می‌ساخت. همه گرد هم جمع شده برای خواندن آن بر یكدیگر سبقت می‌گرفتیم و تا مدتی آن نامه در میان ما دست به دست می‌گشت و راضی به جدا كردن آن از خود نبودیم.

 بهترین اشتغالات روزانه ما این بود كه خامه به دست گرفته و شرح اشتیاق خود را نسبت به وطن عزیز و زیارت اعلیحضرت همایونی برای تهران بنویسیم.
 
منبع: تاریخ ایرانی
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا
برچسب ها
اخبار مرتبط
دفاع از تمام اتهاماتی که تاکنون به او زده شده/ قاضی مرتضوی پس از ۱۶ سال سکوت را شکست
صحبت های رئیس جمهور منتخب در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری
آمار تفکیکی مرحله دوم انتخابات منتشر شد(به همراه امار مرحله اول)
نرم افزار استودیو کامل تبدیل فایل های صوتی و تصویری -
بازديد فرماندار و نماينده بافق در مجلس شوراي اسلامي از بزرگراه بافق - يزد
افتتاح پروژه سیستم توزین حین حرکت (WIM) در کیلومتر 3 محور یزد-مهریز
تصويبنامه هيات وزيران درخصوص اجراي اقدامات مربوط توسط كليه دستگاه هاي مقرر در برنامه راهبردي ارتقای سلامت نظام اداري و مبارزه با فساد در مبادلات مرزي ( بازارچه هاي مرزي ، مناطق آزاد تجاري - صنعتي و ويژه اقتصادي و اسكله هاي خاص)
اهالي محله مظفريه با نگرشي متفاوت سعي در جلب نظر مسافران ورودي محور بافق- كرمان داشته باشند
اسامی نامزدهای احتمالی انتخابات مجلس دهم از حوزه مهریز -بافق -بهاباد-خاتم -ابرکوه(40 نظر)
اعلام محدودیت ترافیکی برای وسایل نقلیه سنگین در محور بیرجند- قاین و بالعکس
5 نوشیدنی برای کوچک کردن شکم - نوشیدنی های لاغر کننده
عکس- تصادف زنجیره ای شدید در چین / سه کشته در تصادف زنجیره ای محور سراوان - خاش
پاکسازی سیستم و حذف انواع ویروس Dr.Web CureIt! 10.0.7 [2015-12-06]
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
  • هیچ نظری موجود نیست