یکی دیگر از جلسات هفتگی آموزههای دین و زندگی هیأت انصار ولایت یزد، شنبه هفدهم آبانماه در حسینیه ارگ برگزار شد. این مجلس که به یاد شهید بزرگوار احمد ایوبیزاده و با حضور جمع کثیری از محبان اهل بیت(ع) بود، با محفل انس با قرآن آغاز و با منبر احکام حجت الاسلام گنجکریمی پیرامون احکام مربوط به تقلید ادامه یافت. سخنرانی استاد بزرگوار دکتر شایق در ادامه تفسیر سوره حجرات و پس از آن توسل و تذکر حجت الاسلام مهدوی نژاد با موضوع «اشک خدا» و مداحی محسن محمدیپناه از دیگر برنامههای این محفل معنوی بود.
استاد محمدرضا شایق، بیان تفسیری این جلسه را به آیات 9 الی 11 سوره مبارکه حجرات اختصاص داد و نکات ارزشمندی را در این زمینه بیان نمود که خلاصه این سخنان در ادامه بیان میگردد:
اصلاح: رساندن حق به صاحب حق
«وَ إن طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤمِنِینَ اقتَتَلُوا فَأصلِحُوا بَینَهُمَا...»[1] خدای متعال میفرماید: اگر دو طائفه از مؤمنان با هم درگیر شدند، بین آنها را اصلاح کنید. از این آیه، مشخص میشود گاهی، مؤمن هم با مؤمن درگیر میشود. اگر دعوا نمیشد، خدا راهکار نمیداد. لذا میفرماید: اگر با هم درگیر شدند، بین آنها را اصلاح کنید.
حال اگر یک دعوای معمولی باشد چطور؟ آنجا هم وظیفه داریم اصلاح کنیم. اما آیا وظیفه داریم به هر قیمتی آشتی بدهیم؟ خیر، نفرمود که بین آنها رفاقت برقرار کنید! فرمود: اصلاح کنید؛ اصلاح به این است که حق را برسانید به صاحب حق. اگر گفتیم: یکی شما زدی، یکی هم شما، حساب صاف شد حالا بروید پی کارتان؛ این اصلاح نیست و چه بسا افساد باشد.
وظیفه مؤمن، اصلاح است، حتی در نزاع دو کافر
«...فَأصلِحُوا بَینَهُمَا...»[2] فَأصلِحُوا فعل امر است و امر هم دلالت بر وجوب دارد. یعنی واجب است که بین دو مسلمان یا دو مؤمن درگیر را اصلاح کنیم. نکته دیگر: این آیه، به این مفهوم نیست که اگر بین دو غیرمسلمان نزاعی شد، وظیفه ما اصلاح نیست. چون اصولاً جنگ و نزاع مفسده دارد و باید به جنگ و نزاع پایان داد.
جنگ جهانی دوم بین دو دسته کفار بود، ولی برای همه دنیا ضرر داشت. الآن شما جمهوری اسلامی را ببنید، چهره جمهوری اسلامی ایران امروز در دنیا به عنوان چهرهای است که هر جا گره کوری پیدا میشود، اولین ذهنیّتی که به وجود میآید این است که این نظام بیاید وساطت کند و راهکار بدهد و نزاع را حل کند. این اخلاق مؤمن است که به دنبال اصلاح و حل نزاعها باشد.
بغی یعنی درخواست ظالمانه
«...فَإن بَغَت إحدَاهُمَا عَلَی الإُخرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبغِی حَتَّی تَفِیءَ إلَی أمرِ الله»[3] اگر یکی از این دو، بر دیگری بَغی کرد و دست از تجاوزگری بر نداشت، بجنگید، تا اینکه به امر خدا برگردد.
بغی به معنای درخواست ظالمانه است، طلب ناحق، باجگیری، چیزی بخواهد که حق او نیست و هیچ دلیل و منطقی نداشته باشد. مثلاً صدام میگفت: مناطق خوزستان و سوسنگرد و... چون عرب هستند، باید برای عراق باشد. مثل کاری که طلحه و زبیر کردند، بدون هیچ دلیل و منطقی بر علیه امام خود که با او بیعت کرده بودند، شوریدند.
در اصطلاح فقهی: شورش بر علیه امام عادل را بغی مینامند و باغی یعنی کسی که بر علیه امام عادل شورش کند. هر بغیی، ظلم است ولی هر ظلمی، بغی نیست. قرآن میفرماید: اگر یکی از دو گروه بغی کردند، با باغی بجنگید تا وقتی که دست از بغی خود بردارد و به حکم خدا راضی شود.
خون فرد باغی، حکم خون مرتد را دارد
اگر در جنگ با گروه باغی، کسی از باغیان کشته شد، خونش به گردن کسی نیست و هدر رفته است؛ چون کسی دعوتش نکرده بود که بیاید علیه یک قشر مظلومی، دست به اسلحه ببرد. یکی از مواردی که دیه به خون شخص تعلّق نمیگیرد اینجاست. لذا: اولاً حاکم اسلامی نباید دیه اینها را بدهد، چون اینها علیه حاکم شوریدند. ثانیاً: مؤمنانی هم که با اینها درگیر شدند، آنها هم نباید دیه این خونها را بدهند، چون آن مؤمنان، بر حق بودند و اینها متجاوز بودند. این مورد، در واقع مثل همان مرتدّی هست که خونش هدر میرود.
«...فَإن فَاءَت فَأصلِحُوا بَینَهُمَا بِالعَدل وَ أقسِطُوا...»[4] در ادامه آیه میفرماید: اگر [فرد باغی] برگشت بین آنها به عدالت اصلاح کنید. «أقسِطُوا» یعنی حق هر کسی را به خودش بدهید. این هم نوعی عدالت است ولی أخصّ از عدل است. «إنَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطِینَ» خدا عدالتگران را دوست دارد.
جایی که عدالت سخت میشود...
سپس میفرماید: «إنَّمَا المُؤمِنُونَ إخوَه فَأصلِحُوا بَینَ أخَوَیکُم»،[5] فقط مؤمنان با هم برادرند. چرا این عبارت را به کار میبرد؟ یکی از جهات آن، این است که در چنین مواقعی به عدالت حکم کردن، بسیار مشکلتر میشود. در اینجا سه گروه وجود دارد: یک گروه مظلوم، یک گروه باغی و من که به کمک مظلوم رفتهام و از دست باغی سیلی خوردهام. حالا من هم میخواهم قضاوت کنم، میتوانم عادل باشم؟
یکی از نشانه های مؤمن این است که در حالت غضب هم به عدالت حکم کند. اگر یک طرف دعوا، فرزند او باشد و یک طرف دعوا، دشمن خونی او، اما دشمن حق داشته باشد، باید به نفع دشمن حکم کند و عداوت را در قضاوت راه ندهد. کار سختی است، لذا قرآن برای اینکه این مسأله را به ما گوشزد کند، میفرماید: مؤمنین برادر هستند، بین برادرانتان اصلاح کنید. نمیفرماید: صلح، میگوید: اصلاح. صلح این است که دو طرف کوتاه بیایند، اما اصلاح این است که ما مفسده را از بین ببریم و مشکل را عادلانه حل کنیم.
برادری حتی بعد از جنگ و خونریزی!
نکته ای که در اینجا وجود دارد این است که در اسلام برادری تا کجاست؟ معمولاً بُرد برادری ما در حد نماینده مجلس است و خیلی خیلی اوج بدهیم، تا ریاست جمهوری. اگر کسی به کاندیدای ما رأی ندهد، به او محل نمیگذاریم. میگوییم: از حزب ما نیستی، برو.
کجا میتوانیم به یک مؤمنی برادر نگوییم و قطع رابطه کنیم؟ دیگر بالاتر از شمشیر به روی هم کشیدن و یکدیگر را کشتن هست؟! اگر رسول خدا میخواست مثل بعضی از ما تنگنظر باشد اسلام همان سال اول نابود میشد. هر کس میآمد و کلمه طیبه «لا اله الا الله» می گفت، پیامبر(ص) او را راه میدادند و به خاطر یک خطا از حیّز ایمان و برادری اخراجشان نمیکرد. ببینید برادری قرآن را! آیا ما اینطور هستیم؟ شخص ایمان دارد، نماز میخواند، ولی به فلان کاندیدا رأی داده است یا فلان نظری دارد، البته خطا کرده اما از برادری نمیافتد. ایمان و برادری آنقدر وسعت دارد که حتی با جنگ و خونریزی هم از بین نمیرود.
توسعه عجیب حریم برادری در اسلام
برادری که قرآن میفرماید شامل من به ظاهر غریبهای که هیچ ارتباط فامیلی ندارم، نیز میشود. من هم مسئول هستم و روز قیامت مؤاخذه میشوم. در روایت آمده است که مؤمن 30 حق بر برادر مؤمن دارد! یکی این است که با جان و مالش او را یاری کند، و اگر یاری نکند او را مؤاخذه میکنند. حالا آقا با برادری که از یک پدر و مادر هستند، سر اندک چیزی قهر کرده است! این آیات قرآن برای ما درس است.
قرآن در حکم پرداخت دیه در هنگام قصاص قتل عمد (که بالاتر از این چیزی نیست)؛ میفرماید: «...فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ...»،[6] اگر کسی از سوی برادرش، چیزی به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به خونبها گردد،) باید از راه پسندیده پیروی کند...». این آیه در مورد رفتار ولیّ دم نسبت به قاتل میگوید.
قرآن حتی قاتل عمدی را هم از دایره برادری بیرون نمیکند. قتل عمد گناه خیلی سنگینی است. گناه کشتن یک انسان، مثل گناه کسی است که همه را کشته باشد[7] ولی برادری را از بین نمیبرد. اسلام حریم برادری را خیلی توسعه داده است.
آیا رهبر معظم انقلاب نمیدانند در جنگ ایران و عراق، ارتش 300- 400 هزار نفری عراق چقدر بچههای ما را زدند؟! مقام معظم رهبری این را میداند ولی وقتی اینها محتاج ما شدند، از اینها خیلی حمایت کردند.
راز ماندگاری جامعه
من نمیگویم جنایتکاری که حقش مجازات است را ببخشیم و گناهش را نادیده بگیریم، ولی این بلندنظری که اسلام گفته، خیلی مهم است. البته این که بنده حقم را با قاطعیت مطالبه کنم، با برادری منافات ندارد. نه اینکه هر چه دیدم سکوت کنم؛ این هم ظلم است. ولی این شخصی که من امروز با او مشاجره دارم، اگر فردا نیازی پیدا کرد وظیفه دارم به او کمک کنم و این راز ماندگاری جامعه هست. هر چه این پیوند محکمتر باشد، بنای جامعه محکمتر است و در بُحرانها استحکام بیشتری دارد.
اگر میخواهید رستگار شوید...
ادامه آیه میفرماید: «...وَ اتَّقُوا الله...» از خدا بترسید. چرا چنین فرمود. چون فردی که میخواهد اصلاح کند، خودش یک طرف دعوا بوده است و در این موارد رعایت حق، کار سختی است.
سپس میفرماید: «...وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ»[8] معنای این لعلَّ، «شاید» نیست. معنای آن این است که «تا رستگار شوید»، تعلیل است نه ترجّی. میخواهد علت رستگاری را بیان کند. یعنی اگر میخواهید رستگار شوید و مورد رحمت خدا قرار بگیرید، عدالت را رعایت کنید ولو در مقابل دشمنتان و در مقابل کسی که به شما سیلی زده است.
بدون حکومت نمیشود، به قرآن عمل کرد
یک بُعد از آیات قرآن، بُعد حکومتی است. این آیه از آیات حکومتی است. بدون حکومت اصلاً نمیشود به این آیه عمل کرد. باید یک حاکمیت قدرتمندی باشد که میانجیگری کند اما این حاکمیت چه نوع حاکمیتی باید باشد؟ باید حاکمیتی باشد که بتواند به عدالت حکم کند، کسی هم که میخواهد به عدالت حکم کند باید احکام را بداند. اما آیا آن شخص باید کاملاً احکام را بلد باشد یا بخشی از آن را هم بداند، کافی است؟ اگر کسی فقط بخشی از احکام را بداند، در بعضی مواقع ظلم میکند، چون آنها را نمیداند. چه کسی قرآن و احکام آن را کامل میداند؟ امیرالمؤمنین و اولاد طاهرینشان(ع).
قرآن کتاب حکومتی است
این آیه شهادت میدهد کسی که حاکم است باید معصوم باشد؛ یعنی هم ظلم نکند و هم تمام احکام را بداند. کسی که میخواهد به این آیه عمل کند: 1ـ باید حاکم مقتدر باشد. چون به صورت فردی نمیتوان به این آیه عمل کرد و این آیه از احکام حکومتی است. 2ـ باید همه احکام را بداند که چنین کسی، فقط امام معصوم(ع) است. 3ـ باید عادل محض باشد که ظلم نکند.
این آیه شهادت میدهد که جامعه اسلامی همیشه نیازمند حاکمیت عادلی است که جز به عدالت حکم نکند و همه احکام اسلام را هم بداند. او هست که اگر با باغی جنگید و کشته هم داد، میتواند به عدالت حکم کند. ما نمیتوانیم اینطور باشیم. قرآن کتاب حکومتی است.
زنها حواسشان باشد!
بعد میفرماید: «یَا أیُّهَا الَّذِینَ ءامَنُوا لَایَسخَر قَومٌ مِن قَومٍ...»[9] ای مؤمنان قومی قوم دیگر را مسخره نکند.
کسی حق مسخره کردن دیگران را ندارد. لَایَسخَر نهی است، نهی هم دلالت بر تحریم میکند، یعنی حرام است. «...عَسَی أن یَکُونُوا خَیراً مِنهُم...»[10] چه بسا گروهی که مسخره میشوند بهتر از آنهایی که مسخره میکنند باشند!
«...وَ لا نِسَاءٌ مِن نِسَاء عَسَی أن یَکُنَّ خَیراً مِنهُنَّ ...»[11] زنان هم یکدیگر را مسخره نکنند، چه بسا آن زنان مسخره شونده بهتر از آن زنان مسخره کننده باشند!
وقتی فرمود یک قومی قومی را مسخره نکند، این حکم شامل زنها نمیشد؟ میشد ولی برای تأکید آورده است. چرا زنها را تأکید میکند؟ 1ـ چون زنان آسیب پذیرتر هستند. 2ـ چون زنها بیشتر اهل حرف زدن هستند و این گناه در زنها شیوع بیشتری دارد، بنابراین میفرماید که زنها حواسشان باشد.
مسخره کردن به حق، اشکالی ندارد
در اینجا یک نکته وجود دارد: آیه نهی از مسخره، مطلق است، نگفته که مؤمنین را مسخره نکنید، فرموده: قومی، قومی را مسخره نکنند! طبق این آیه مسخره کردن کفار هم حرام است و اسلام تمسخر را یک عمل زشت میداند.
سؤال: آیه مسخره کردن مطلقاً حرام است؟ خیر، از این آیه اینطور فهمیده میشود که مطلقاً حرام نیست، اما آیات قرآن گاهی مطلق هستند و قیدشان در جای دیگری میآید، یعنی آیه دیگری میآید و این آیه را قید میزند. مقید این آیه هم این است: قوم نوح(ع)، ایشان را مسخره میکردند و حضرت نوح(ع) به قومش میفرمود: «إن تَسخَرُوا مِنَّا فَإنَّا نَسخَرُ مِنکُم کَمَا تَسخَرُونَ»[12] ما در آینده شما را مسخره خواهیم کرد همانطوری که شما ما را مسخره میکنید.
از این آیه میتوان فهمید که مسخرهی به حق اشکال ندارد. یعنی اگر کسی به ناحق، تو را مسخره کرد، روز رسوایی او شد و مسخرهاش کردی، هیچ اشکالی ندرد. این آیه مقید میشود، به این صورت که مسخره ابتدا حرام است، چه مسخره مؤمن چه کافر. اما اگر کسی به ناحق شما را مسخره کرد، حق قصاص برای شما وجو دارد. «...اللهُ یَستَهزِءُ بِهِم...» خدا آنها را مسخره میکند. قرآن درس اخلاق هم به ما میدهد، دقیق معین می کند که کجا فرود بیاییم و کجا بایستیم. پس مسخره کردن به حق اشکالی ندارد.
همین یک گناه کافی است.
«...وَ لا تَلمِزُوا أنفُسَکُم...»[13] عیب همدیگر را نگیرید. امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه میفرمایند: اگر شخص عیبجو در عمرش هیچ گناهی نکرده باشد جز عیبجویی، همین گناه برای او کافی است! عیب مردم را بر ملا نکنیم. میگوید: «مِن أشرَفِ أعمالِ الکَرِیم غَفلَتُهُ عَمّا یَعلَم» از شریفترین کارهای انسان با کرامت این است که چیزهایی که میداند تغافل کند.
چرا فرمود: أنفسکم؟ چون برادر من مثل خود من است، نفس من است. اگر من از برادر مؤمن عیبجویی کنم خودم را ضایع کردهام.
«... وَ لا تَنَابَزُوا بِالألقَاب بِئسَ الإسمُ الفُسُوق بَعدَ الإیمَان...»[14] اسم زشت هم به یکدیگر نگویید؛ چه بد نامی است، نام زشت پس از ایمان!
اسمی که باعث کسر شأن مؤمن باشد، حتی اگر خودش هم ناراضی باشد، نباید گفت. شکستن حرمت مسلمان حرام است. اسم بد شخصیت انسان را خرد میکند. ما نباید اسم بد روی خود و فرزندانمان بگذاریم، اگر اسم امام و پیامبر باشد که چه بهتر، اگر هم نبود اسم بد که شخصیت او را پایین بیاورد ممنوع است. «... وَ مَن لَم یَتُب فَاولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُون»[15] هر کس از این گناه توبه نکند، از ستمکاران است. معلوم میشود اینها همه از گناهان کبیره است. چون گناه کبیره است که اگر انسان انجام بدهد، ستمکار است.
[1]. حجرات، آیه 9.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. حجرات، آیه 10.
[6]. بقره، آیه 178.
[7]. «...أنَّهُ مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفسٍ أو فَسَادٍ فِی الأرضِ فَکَأنَّهَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً...»، مانده، آیه 32.
[8]. حجرات، آیه 10.
[9] همان.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. هود، آیه 38.
[13]. حجرات، آیه 11.
[14]. همان.
[15] همان.