در هر دوره و زمان مورخان، علما و دانشمندان مسلمان تلاش نمودهاند حادثه و واقعه سال 61 هجري در كربلا و موضوع شهادت حضرت حسينبنعلي(ع) و ياران با وفايش را آنگونه كه اتفاق افتاده است بازگو نمايند و در دوران معاصر با نوشتن مقالاتي يا با تاليف كتابهاي با ارزشي چون«لولوء و مرجان» و يا «حماسهحسيني» و نظاير آن براي عموم مردم كه حتي تحصيلات حوزوي نيز ندارند حقايق داستان جانسوز كربلاي حسيني را مطرح كنند و گويندگان و مداحان را از غلوگويي و يا نقل مطالب دروغ كه در بخشهايي از كتابهايي چون «روضه الشهدا و اسرارالشهاده و مانند آنها به چاپ رسيده آگاه نمايند.»1
نويسندگان متعهد ميخواهند به علاقهمندان و عاشقان حسين بگويند: حسينبن علي(ع) مظهر آزادگي و ايثار، ظلمستيزي، شجاعت، صبر، استقامت و پايداري است«بنابراين در جامعهاي كه امام حسين هست، آزادگي نيز هست و آنجا كه حسين(ع) نيست، آزادي نيز نه والبته منظور نه نام حسين، كه راه حسين است. از هنگامي كه مسلمانان از خواب غفلت برخاستند به بازخواني صفحه عاشورا پرداختند در اين باز خواني، چيزهايي در آن ديدند كه گذشتگان نديده يا نگفته بودند و هر چه در صفحه عاشورا باريكتر شدند هزار نكته باريكتر از مو در آن يافتند....»2
در طول تاريخ صاحبان قدرت و حاكمان ظالم يا با برپايي مجالس حسيني به مخالفت برميخاستند يا از آگاه شدن مردم و درسي كه حسين به انسانها ميآموخت به عناوين مختلف و با لطايف الحيل جلوگيري مينمودند و يا به طريقي مزورانه در مجالس عزاداري شركت ميكردند. رضا شاه مستبد و دست نشانده استعمار و قاتل بسياري از آزادگان و روشنفكران و علما در دورهاي از حكومتش در مجالس عزاداري شركت مينمود يا گل بر سر و روي خود ميماليد، ناصرالدينشاه عياش و خونخوار و قاتل اميركبير كه با هر گونه پيشرفت مخالف بود در ايام محرم در عزاداريها شركت ميكرد.
شاه عباس كه به فرزندان خود هم رحم نميكرد، از اصفهان پياده به مشهد مقدس ميرفت و خود را سگ آستان ولايت و كلب علي (ع) ميناميد اما علاوه بر كشتن اطرافيان و شركت در مجالس لهو و شرابخواري « يكدسته جلاد نيز داشتهاست به نام چيگين يا گوشت خام خور كه كار ايشان آن بوده كه مقصران را به فرمان شاه زنده زنده ميخوردند. اين مجازات وحشيانه نفرتانگيز ظاهراً از دوره حكومت مغول و تيمور به يادگار مانده و بواسطه شاه اسماعيل اول سرسلسله پادشاهان صفوي كه از كارهاي او زنده كباب كردن، گوشت دشمن را خوردن. ....زنده پوست كندن، در ديگ جوشانيدن. ... بوده است به شاه عباس صفوي رسيده بود. در زمان شاه محمد خدا بنده پدر شاه عباس نيز عدهاي از جلادان بيني و گوش گناهكاران واجب التعذير را بلع (ميل) ميفرمودند»3
«ثوابهايي كه براي گريه بر حسين (ع) و يارانش در روايات معتبره ذكر شده نه تعميد و توبه مردم است بلكه براي ترويج و تشويق جلسات حسيني و فراموش نشدن اين فاجعه اسف انگيز و آموزنده است تا در سايه آن به هدفهاي عالي و مقدس حسيني آشنا شده روح اسلام تشريح و ترويج گردد... اين جواب نارسا و غيرقابل قبول است كه حضرت حسين (ع) براي گريه كردن و بهشتي شدن مردم كشته شده يعني محرك و عامل حضرتش از اين قيام و مبارزه ايجاد اين جلسات بوده كه جز گريه و زاري چيز ديگري در او نيست و بهشتي شدن گنهكاران از اين راه؟! صحيح است كه حضرتش براي امت پيغمبر(ص) شهيد شده، درست است كه حسينبنعلي(ع) براي بهشتي شدن مردم قيام كرده است اما نه از راه گريه و زاري. صحيح است كه حسين بنعلي شفيع روز قيامت است، اما نه براي كساني كه فقط گريه كرده يا آتشي براي مجلس عزاي حسين افروخته و سيگار روشن كردهاند. صحيح است كه حسين بنعلي سفينه النجاه است، نه تنها حسين بلكه خاندان پيامبر همگي كشتي نجات هستند اما نه براي كساني كه چون پسر نوح(ع) يك عمر نافرماني كرده و فقط به اسم شيعه حسيني و پسر نوح بودن انتظار نجات دارند حسينبنعلي(ع) كشته شد تا راه شهيد را به مردم بياموزد حضرتش كشته شد تا راه سعادت را به مردم ياد بدهد حسينبنعلي(ع) با كارهاي يزيد كه كار جهنميان بود مخالف بود. حضرتش كشته شد تا شرابخواري، قماربازي، انحرافات جنسي، مال مردمخوري، مردمآزاري، ستمگريها و حيف و ميلهاي بيحساب بيتالمال مسلمين از بين برود» 4
دلسوزان جامعه، مديران فرهنگي، خطبا، گويندگان، صاحبان تريبونها، نويسندگان و اصحاب رسانه به ويژه رسانه ملي در هر شهر و ديار براي بيشتر آگاه نمودن مردم از اهداف قيام و حماسه حسيني و بهتر برگزار كردن مراسم عاشورا و آموزش راه حسين (ع) برنامههايي تنظيم نمايند باشد كه حضور و شركت مردم به ويژه جوانان در اين گونه مجالس هميشه از دوره و سال قبل اثر بخشتر و مفيدتر باشد. خوانندگان به راحتي ميتوانند پاسخگوي پرسشهاي زير باشند.
آيا افرادي از هر گروه و دسته ميتوانند خود را پيرو حضرت حسين بنعلي(ع) بدانند كه از رانتهاي مختلف در امور اقتصادي و معاملات چه در زندگي شخصي و يا گروهي خويش استفاده كردهاند؟ مكتب حسين(ع) مكتب ايثار و شجاعت است آيا فردي در هر لباس و صنف هر گاه برخلاف قانون مثلاً از بورسيه استفاده كرد و از بيتالمال به نفع شخصي خويش چه در داخل يا خارج به تحصيل پرداخت ميتواند خود را ياور حسين(ع) و يا فردي كه در راه آن امام بزرگوار گام برميدارد بداند؟
اگر مسئول يا مديري با توصيه و سفارش اين و آن و با پارتي بازي و استفاده از فلان مقام و دولتمرد بدون داشتن شرايط و ضوابط و تواناييهاي لازم منصبي را تصاحب كرد و بر آن صندلي تكيه زد آيا با هيچ توجيهي ميتواند خود را حسيني خطاب كند و زندگي خويش را به معناي واقعي ارزشي بداند؟
آيا عدهاي كه به زندگي اشرافي و تجملگرايي خو كردهاند، در ويلاها و كاخهاي آنچناني زندگي ميكنند، بر مركب چند صدميليوني و چندميليارد توماني سوار ميشوند، به حق و حقوق واقعي خويش قانع نيستند، در محافل و مجالسي كه سراسر اسراف و تبذير است شركت ميكنند، اما با ديدن كارتن خوابها، زنان بيسرپرست، دختران و زنان فراري از خانه، كودكان كار، ساكنان در بيغولهها و حلبي آبادها ذرهاي احساس مسوليت نميكنند. گرچه در ايام عاشورا در هياتهاي سينهزني هم شركت نمايند بر سر و روي خود بزنند و نذري هم بدهند اما بعد از آن ايام بدون احساس مسئوليت در جامعه به روش گذشته ادامه دهند ميتوانند خود را پيرو سرور آزادگان بدانند و از حماسه عاشورا بگويند؟
مگر علما و دانشمندان و دين باوران به ما نياموختهاند آنگاه توفيق نصيب ميشود كه بتوانيم در مسير و راه حسيني تحولي در زندگي خود ايجاد كنيم؟
آيا مداحان و گويندگان كه در ازاي هر ساعت سخنراني و مداحي ميليونها تومان مطالبه ميكنند يا بعضي از آنها گروهي را براي مجلس گرم كردن به همراه ميآورند آيا گفتار و سخنانشان همداستان با آموزههاي مكتب حسيني ميباشد؟ و در مستمع اثر مثبتي خواهد گذاشت؟
آيا گويندهاي كه بر روي منبر هتاكي ميكند، تهمت و افترا ميزند و بدون اينكه كسي در دادگاهي محاكمه و محكوم شده باشد حكم براي او صادر ميكند، برخلاف سفارش بزرگان نظام سخنان تفرقه آميز ميگويد به پيروان ديگر مذاهب اسلامي احترام نميگذارد يا از داستانهاي تحريف شده كربلا ميگويد در ذكر مصيبتها از شنيدههاي بدون مدرك و دليل نقل قول ميكند آيا به معناي واقعي ميتوان او را ذاكر امامحسين (ع) ناميد؟
حسينبنعلي(ع) با صراحت مقصد اصلي خود را از حركت از مدينه آشكار مينمايد و برادرش محمد حنيفه را از سياست كلي خويش به شرح زير آگاه ميسازد:
«اين وصيتي است كه حسينبنعلي(ع) به برادر خود محمد حنيفه ميكند: حسين (ع) به وحدانيت و يگانگي خداوند شهادت ميدهد و گواهي ميدهد كه محمد (ص) بنده و پيامبر او است و اعتراف ميكنم كه بهشت و دوزخ حق است و خداوند در قيامت همگان را بر ميانگيزاند. من براي راحت طلبي و خوشگذراني و از روي ستم و به منظور فسادكردن خروج نكردم بلكه مقصودم اصلاح امت و نجات دادن اجتماع از انحراف است ميخواهم امر به معروف و نهي ازمنكر كنم و روش من مانند جدم و پدرم عليبنابي طالب است و...» 5
آن حضرت تا آخرين لحظه حيات درس آزادي و آزادگي و مبارزه با ظالم و ستمگر ميدهد و مردم را آگاه ميكند و دعوت به حق مينمايد چون مسئوليت هر امام هدايت است امام حسين تا آخرين لحظات و در شب عاشورا «يارانش را جمع كرد و خداي را سپاس گفت و ستايش كرد سپس روي به ياران نموده و فرمود اما بعد، حقيقت اينكه من نه ياراني نيكوتر از شما ميشناسم و نه خانداني نيكوكارتر و بهتر از خاندان خودم، خداوند به همه شما پاداش نيك عطا فرمايد اينكه تاريكي شب شما را فرا گرفته است شبانه حركت كنيد و هر يك از شما دست يكي از خانواده مرا بگيريد و در تاريكي شب پراكنده شويد...» 6
در نهايت هيچ يك از نزديكان و ياران امام نپذيرفتند از ياري امام و پيشوايشان دست بردارند و گفتند به عهدي كه با پروردگار خود بسته وفادار بوده و وظيفهاي را كه برعهده داريم انجام ميدهيم.
مدير مسئول
پينوشتها:
1- توضيح: حاجي نوري نويسنده لولو و مرجان استاد حاج شيخ عباس قمي از علماي بزرگوار ميباشد و روضه الشهدا تاليف ملاحسين كاشفي اولين كتابي است كه حدود 500 سال پيش در مرثيه به فارسي نوشته شده است و مطالبي از آن كتا ب دروغ و فاقد سند ميباشد در شصت، هفتاد سال پيش مرحوم ملاآقاي دربندي پيدا شد و تمام حرفهاي روضه الشهداء را به اضافه چيزهاي ديگر پيدا كرد و همه را يك جا جمع كرد وكتابي نوشت به نام اسرارالشهاده واقعاً مطالب اين كتاب انسان را وادار ميكند كه به اسلام بگريد. (نقل از صفحات 48 تا 52 جلد اول «حماسه حسيني » نوشته شهيد آيت ا... مطهري)
2- «از عاشوراي حسين(ع) تا عاشوراي شيعه»، صفحه 12، محمد اسفندياري، چاپ 1384
3- «زندگي شاه عباس اول» استاد نصراله فلسفي، صفحه 469و 470، انتشارات علمي، چاپ 1364
4- «حسين بن علي (ع) را بهتر بشناسيم»،آيت ا... محمد يزدي، صفحه 51 تا 54، چاپ شهرستان قم، سال 1345 ه. ش
5- «درسي كه حسين (ع) به انسانها آموخت»، صفحه 217، تاليف شهيد بزرگوار، سيد عبدالكريم هاشمي نژاد
6- «لهوف ابن طاووس»، ترجمه سيد احمد فهري زنجاني، صفحه 90 تا 94