هیأت انصار ولایت یزد در دهه اول محرم، میزبان عزاداران حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در حسینیه ثارالله است تا هر شب معرفتی از شعارهای عاشورایی برای تشنگان حقیقت حماسه حسینی بیان شود.
دومین شب این مراسم که یکشنبه چهارم آبانماه برگزار و به یاد شهدا، مخصوصاً شهید علی آقاعسگری معطر شد، سرشار بود از برنامههای معنوی چون: محفل تلاوت قرآن کریم، بیانات کوتاه جناب آقای گلوردی با محوریت مسائل مربوط به برهنهشدن مردان در مراسم سینهزنی، چاووشیخوانی آقای اولیایینسب، سخنرانی مسئول هیأت انصار ولایت دارالعباده پیرامون موضوع حق و باطل، سینه زنی و مداحی با نوای ذاکر اهل بیت(ع) محسن محمدی پناه و پخش کلیپ با محتوای نبرد حق و باطل در جبهههای ایران.
لازم به ذکر است که خانواده شهید علی آقاعسگری در مراسم این شب حضور یافتند که باعث افتخار خدام هیأت انصار ولایت بود. همچنین در این مراسم، نوجوانان هیأتی، با کوزههای پرآب منقش به ذکر «یا حسین»، به سقایت مهمانان اباعبدالله(ع) پرداختند. اتاق کودک خانه بچههای بهشت هم با حضور جمع کثیری از کودکان، شبی پرشور داشت. مربیان در این شب از حضرت قاسم(ع) برای کودکان گفتند و به آنها کمک کردند تا خیمهای کوچک به عنوان کاردستی درست کنند.
حجتالاسلام مهدوینژاد با توجه به شعار محرم امسال این هیأت با عنوان «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ ارضٍ کربلا»، به ارائه مطالب زیبا و تأملبرانگیزی در موضوع حق و باطل پرداخت. خلاصه سخنان وی را در ادامه میخوانید.
دفترچه راهنمای خدا
وقتی به تاریخ نگاه کنیم، اکثر مردم از حق کراهت داشتند و دنبال حق نبودند. این پدیده خیلی عجیب است که چرا انسان دنبال حق نیست و به دنبال باطل میرود؟ انسان وقتی وسیلهای را میخرد، همراه آن، یک دفترچه راهنما هم هست که از اشتباه کردن انسان و تباه کردن آن وسیله جلوگیری میکند و به انسان کمک میکند که از آن وسیله درست استفاده کند. اگر انسان وسیلهای بخرد و دفترچه راهنما نداشته باشد، ناخودآگاه میپرسد: چرا دفترچه راهنما ندارد؟ چون میداند که آگاهی ندارد و باید از سازنده این وسیله کمک بگیرد. انسانها در زندگی روزمرّه مادی اینقدر حساس هستند اما به روح و عقیده خودشان که میرسند، میبینید دنبال حق و راهنما نیستند. اگر انسان از حق رو بگرداند، خودش را ضایع میکند، عمر و روحش را ضایع میکند.
خدا هم برای ما راهنما فرستاده است و هم کتاب راهنما. ولی چرا انسان و اکثریت انسان از حق کراهت دارد و اینقدر از حق فرار میکند؟ گاهی هم هزینههای سنگینی برای فرار از حق میپردازد، مثل قتل اولیاء خدا. بنیاسرائیل مگر چه کردند؟ «...یَقتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ الحَقِ...»[1] پیامبران خدا را به ناحق میکشتند. در تاریخ شنیدهایم، مردمانی که از حق رویگردان بودند چقدر انسانهای بدی بودهاند و ما چقدر آنها را لعنت میکنیم.
پایمال کردن حقوق، ریشه بسیاری از مشکلات
غالب مشکلات انسانها به خاطر اعراض از حق است. مشکلات خانوادگی، زن و شوهر چرا با هم اختلاف پیدا میکنند؟ چون به حق عمل نمیکنند. مشکلات اقتصادی چطور در جامعه به وجود میآید؟ چون یک عده به حق خودشان قانع نیستند. مشکلات فرهنگی چرا؟ مشکلات سیاسی چرا؟ چون از حق تبعیت نمیشود. این گریزانی از حق خیلی هم مسأله پیچیده فلسفی یا اجتماعی نیست، در زندگی من و شما ممکن است جاری باشد.
ضایع کردن حقهای کوچک، میرسد به پایمالکردن حقهای بزرگ
انسانها چطور حقهای بزرگ را ضایع میکنند و به باطلهای بزرگ مبتلا میشوند؟ آنها اول همین حقهای کوچک را ضایع میکردند و باطلهای کوچک را انجام میدانند. لذا علمای اخلاق میفرمایند: اگر میخواهید خود را اصلاح کنید، از گناهان کوچک شروع کنید و ترک کنید. اگر خطی بر ماشین مردم کشیدید، و بیتوجه رد شدید، بدانید استعداد ضایعکردن حق در شما هست، از همینجا در نطفه خفهاش کنید.
اندکی حق برای نابودی تمام باطل کافیست
حق و باطل را باید شناخت. روایت میفرماید: «قَلِیلُ من الحَق یَدفَعُ کَثِیرَ البَاطِل»،[2] کمی از حق، مقدار زیادی از باطل را نابود میکند. بعد مثال میزند که: «کَمَا أنَّ قلِیلَ مِنَ النَّارِ یُحرِقُ کَثِیرَ الحَطَب»،[3] چطور ذرهای آتش مقدار زیادی هیزم را آتش میزند، حق هم همینطور است. اگر یک ذره حق جایی باشد، مقدار زیادی باطل را نابود میکند و خودش را بالا می برد.
نکته ظریفی در اینجاست که میفرماید: حق از خود باطل استفاده میکند و آن را نابود میکند. آتش با چه چیزی شعلهور میشود؟ با همین هیزم، خود هیزم باعث شعلهورتر شدن آتش میشود، حق هم همینطور است. ذرهای حق اگر جایی بیافتد، از همان باطل استفاده میکند و آن را نابود میکند.
امام حسین(ع) مگر چطور بودند؟ فقط هفتاد و دو نفر، جمعیت بسیار کم، طرف مقابل حداقل سی هزار نفر و حداکثر صد و بیست هزار نفر! الآن شما بفرمایید: آتش امام حسین(ع) در دلها زبانه میکشد یا یزید؟ حق اینطور است، به شرطی که حق باشد. ما اگر آتشمان گُر نمیگیرد، برای این است که کارهای حقمان ناخالصی دارد.
سنگین و تلخ، سبک و شیرین
«المُحَارِبُ لِلحَقِ مَحرُوب»،[4] هر کس با حق بجنگد، در آخر خودش شکست میخورد. این قانون خداست. با حق مقابله نکنید، با حق، با همان حقی که در خانه دیدید، در کوچه و خیابان دیدید، مقابله نکنید که خودتان شکست میخورید، چون قانون خداست. پس چرا مردم از حق با این همه ویژیگیهای خوب فرار میکنند؟ چون حق ویژگیهای دیگری هم دارد. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «الحَقُّ ثَقِیلٌ مُرٌّ وَ البَاطِلُ خَفِیفٌ حُلوٌ»؛[5] حق، سنگین و تلخ است و باطل، سبک و شیرین است. معلوم شد مردم چرا از حق فرار میکنند! شما اگر بخواهید به حق عمل کنید، مانع زیاد است، کار سخت میشود. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: حق سنگین است، اما نجات میدهد و باطل سبک است، ولی به هلاکت میاندازد.
کی بر مدار حقایم؟
معنای مختصر حق این است: میفرمایند هر چیز درست و سزاواری حق است. هر چیزی که عقل سلیم و وحی آن را تأیید کند، حق است. مثلاً گفتار، وقتی حق است که راست باشد، دروغ، حرف باطل است. امانتی به شما میدهند، اگر رعایت کنید، به حق رفتار کردهاید. شما به عنوان فرزند اگر حقوق پدر و مادر را رعایت کنید، بر حق هستید و گرنه بر باطل هستید. در زندگی مشترک خداوند متعال فرموده که زن چگونه باید رفتار کند و مرد چگونه باید رفتار کند، همان حق است. یک کارگر یا کارمند وجدان کاری داشته باشد، بر حق است و نداشته باشد بر باطل است. حق به این معناست.
البته گاهی تشخیص حق و باطل به این سادگی نیست، خیلی سخت است. مخصوصاً در مسائل اجتماعی اینکه چه کسی حق است و چه کسی باطل، تشخیص آن برای بعضیها مشکل است. گاهی حق را میتوان راحت تشخیص داد ولی نمیتوان به راحتی عمل کرد. ما بعضی چیزها را میدانیم ولی عمل نمیکنیم چون نمی توانیم دانسته های خود را با مصادیقش تطبیق دهیم که حالا آیا این موردها حق است یا نه؟
حق را شناختم، حالا چه کنم؟!
فرض بر اینکه انسان بتواند حق را از باطل تشخیص بدهد، یک سری کارهایی را باید انجام دهد، از جمله:
1ـ تقوا، به معنی ترک حرام و انجام واجب. قرآن میفرماید: «إِن تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا...»[6] اگر تقوا داشته باشید خدا به شما توانی میدهد که بین حق و باطل فرق بگذارید، قدرت تشخیص شما بالا میرود. آیه دیگر میفرماید: «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»[7] کسی که تقوا داشته باشد، خدا راه خروج از بنبستها را به او نشان میدهد. گیر نمیافتد، به چه کنم، چه کنم، دچار نمیشود. خدا راه تشخیص را به او نشان میدهد.
2ـ مجاهدت. کار دیگری که باید انجام دهد این است که وقتی حق را شناخت، در راه تحقق حق، مجاهدت کند. اگر متوجه شدید کاری خوب است، برای تحقق آن تلاش کنید. آن وقت چه اتفاقی میافتد؟ «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا...»[8] اگر کسی در راه ما مجاهدت کند و بخواهد حق و حقیقت را اقامه کند، ما راه را به او نشان میدهیم. ما نه مجاهدت میکنیم، نه انفاق میکنیم، نه وقت میگذاریم، نه آبرو میگذاریم، خیلی راحت هستیم. اگر مجاهدت کنیم و سختیها را تحمل کنیم، خدا راهها را به ما نشان میدهد. شرط همین است. « إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ...»[9] ما یک روز خوب هستیم و یک روز بد، چون خدا را یاری نمیکنیم. خدا را یاری کنید، خدا هم شما را یاری میکند و هم ثبات قدم به شما میدهد «...وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ ».[10]
نصرت الهی به شرط تقوا و مجاهدت
حضرت امام(ره) فارغالتحصیل کدام دانشکده علوم سیاسی بودند که دست همه سیاستمداران دنیا را از پشت بستند! امروز شعار او و انقلاب او عالم را درنوردیده است، همه سیاستمداران دارند زانو میزنند. چطور یک روحانی ساده که از مال دنیا چیزی ندارد، عده و عُدهای هم ندارد، یک نفری قیام میکند؟ چطور میشود؟ راهش همین است: تقوا که باشد، مجاهدت و یاری دین خدا هم که باشد، خدا کمک میکند.
راه افزایش قدرت عقل؟
روایت میفرماید: اگر گناه کنید، عقلتان کم میشود. انسانی که عقلش کم شود، کارهای خطای او زیاد میشود. چون قدرت تشخیص او پایین میآید. حضرت اباعبدالله الحسین(ع) فرمودند: «لَا یَکمُل العَقل إلّا بِالتِّبَاعِ الحَق»[11] عقل کامل نمیشود مگر اینکه از حق تبعیت کنید.
انسان گاهی بعضیها را میبیند که سن و تجربه و علم زیادی هم دارند، ولی گاهی حرفهایی میزنند که بچهها نمیزنند. گاهی هم نوجوانی از مسائل سیاسی روز و جامعه فهم دارد. چطور میشود؟ میبینید پیرو ولیّ خدا شده است. او دارد از یک حق بزرگی تبعیت میکند. هر مقدار انسان از حق پیروی کند، به همان میزان قدرت عقل و تشخیص او بیشتر میشود. لذا رابطه تقوا با عقل و تشخیص این است که تقوا باعث میشود عقل رشد کند.
نمیبینید مردم دارند با باطل کنار میآیند؟
یکی از شعارهای محوری عاشورا این است، امام حسین(ع) میفرمایند: «ألَا تَرَونَ أنَّ الحقَ، لَا یُعمَلُ بِهِ وَ أنَّ البَاطِلَ لَایُتَنَهَی عَنهُ»[12] آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود، از باطل کسی نهی نمیکند؟ این جمله خیلی ظریف است، یک وقت است که مردم حق را ترک میکنند و باطل انجام میدهند؛ یک وقتی هم هست که حق ترک شده، از باطل هم نهی نمیشود، یعنی مردم با باطل کنار آمده اند. نمیفرماید که مردم حق را ترک کردهاند و به باطل عمل میکنند. میفرماید: به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیشود. مسأله بسیار مهمی است.
رفتارهای مختلف در مواجهه با حق و باطل
وقتی حق و باطل کنار هم قرار میگیرند، مردم چند دسته میشوند:
1ـ کسانی که به حق عمل میکنند و حق را اقامه میکنند. 2ـ کسانی که با حق مخالفت میکنند. 3ـ کسانی که در برابر حق و باطل سکوت میکنند، این دسته قاعدین هستند. 4ـ کسانی که دچار تلوّن و رنگ به رنگ شدن هستند، این دسته متلوّنین هستند. گاهی با حق هستند و گاهی با باطل، هر طور که به نفعشان باشد.
از این چند دسته فقط کسانی که اهل اطاعت هستند، سعادت پیدا میکنند، مابقی همه در جبهه باطل هستند. حتی کسانی که گاهی حق و گاهی باطل هستند، آنها هم بر باطلاند.
حق نیاز به کمک دارد
حق برای اینکه اقامه شود، نیاز به کمک دارد. «إِن تَنصُرُوا اللَّه...» اگر در مقابل حق سکوت کنید، حق را ضایع کردهاید. در این صورت باطل از سکوت استفاده میکند و رشد میکند ولی حق نمیتواند از سکوت استفاده کند و رشد کند. حتماً باید داد حق بزنید. گاهی یک مسئول خوبی در شهر، یک کار خوبی انجام میدهد، همه متدینین نسبت به آن خواب هستیم. بعد از مدتی میبینیم فضا عوض شد، چرا؟ بنده خدا مسئولیتش عوض شد. اگر من و شما وقتی میدیدیم یک حقی دارد اتفاق میافتد آن را حمایت میکردیم، آن حق باقی میماند.
بدحجابی چطور در جامعه زیاد شده است؟ «أنَّ الحقَ لَا یُعمَلُ بِهِ وَ أنَّ البَاطِلَ لَا یُتَنَهَی عَنهُ». این که انسان خودش و خانوادهاش خوب باشد و به وظیفه فردیاش عمل کند همه مسئله نیست، اقامه حق در اجتماع مهم است. هرکس کار خوبی میکند باید او را تشویق کرد و هر کس هم کار بدی میکند، باید او را نهی کرد. اگر اینطور نشود کربلا درست میشود! خود حضرت اباعبدالله(ع) فرمودند: من برای همین قیام کردهام.
پیروی از ولی خدا، نجات بخش است
مهمترین مسأله در اینکه انسان بتواند حق مدار باشد، پیروی از ولیّ خداست. این مورد از همه نجات بخشتر است. هر جا معصومین(ع) و جانشینان آنها، علمای واقعی و آگاه و بصیر باشند، حق آنجاست. چون آنها دنبال حق هستند. هر جا ولیّ امر و ولیّ فقیه باشد، حق همانجاست.
اشخاص ملاک حق و باطل نیستند.
در جنگ جمل، طلحه و زبیر و همسر پیامبر(ص) یک طرف، علی(ع) در یک طرف، حق و باطل برای برخی قابل تشخیص نبود. شخصی در جنگ جمل امر بر او مشتبه شد. محضر امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: من باور نمیکنم که طلحه و زبیر و همسر پیامبر بر باطل باشند! حضرت فرمودند: «انّک امرٌ ملبوسُ عَلیک»، حق بر تو پوشیده شده و مسائل را با هم اشتباه کردهای. بعد یک شاخص دادند. فرمودند: «إنَّ دّینَ الله لا یُعرَفُ بِالرِّجال بَل بِآیَتِ الحق»[13] با شخصیتها نخواسته باش، حق را بشناسی، نشانه حق را پیدا کن. «فَأعرِف الحق تَعرِف أهلَه وَ أعرِفِ الباطل تَعرِف أهلهُ» حق را بشناس، اهل حق را خواهی شناخت، باطل را بشناس، اهل آن را هم خواهی شناخت.
أین عمار؟
بنابراین حق، ولیِ خداست و هر چه که ولی خدا بگوید. گاهی ولی خدا، بعضی از افراد را شاخص حق معرفی میکند. درست است که نمیشود با شخصیتها حق را شناخت و ملاک نیست ولی اگر ولی خدا کسی را ملاک و معیار قرار داد، آن فرد معیار در زمره حق قرار میگیرد و شما هم اگر دنبال او هم بروید، به مقصد میرسید. همان روایتی که در مورد امام امیرالمؤمنین(ع) هست، در مورد عمار هم نقل کردند که «عَمَّارُ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَمَّار یَدُورُ مَعَ الحَقِّ حَیثُ مَا دَارَ».[14] عمار با حق است و حق هم با عمار است، منتها با امیرالمؤمنین (ع) از زمین تا آسمان تفاوت دارد. تفاوتش این است که میفرمایند: هر جا علی برود، حق هم دنبال علی میرود، و هر جا علی است، حق همانجاست. اینجا میفرماید: عمار با حق است و حق هم با عمار است و هر جا حق برود، عمار هم آنجاست. یعنی هر جا علی(ع) برود، عمار هم همانجاست. هر جا ولی برود، عمار هم هست. لذا اگر رهبرتان میفرماید: أین عمار؟ دنبال کسانی میگردد که هر جا حق باشد آنها هم باشند.
سبب ضلالت زبیر: یاری نکردن حق
در جنگ جمل علی(ع) زبیر را دعوت کردند و صحبتهای پیامبر(ص) در مورد این جایگاه و شرایط و مکان را به او یادآوری کردند، که حواست هست جایی که پیامبر(ص) فرمودند تو الآن همانجا هستی! تو الان در جبهه باطل هستی! زبیر منقلب شد و در محضر امیرالمؤمنین(ع) قسم خورد که با ایشان نمیجنگد و برای اینکه کم نیاورد اصلاً نیامد طرف امیرالمؤمنین(ع). شد جزء کسانی که نه حق را یاری میکنند و نه باطل را. نمیخواست که با باطل باشد ولی چون حق را یاری نکرد، چه شد؟ پسر نامبارکش، او را تحریک کرد[15] که با علی(ع) بجنگد و در نهایت کشته شد. اگر جایی حق بود و جایی باطل، کافی نیست فقط به باطل کمک نکنید، بلکه لازم است که حتماً به حق هم کمک کنید. اگر به باطل پشت کردید ولی طرف حق نیامدید، حتماً مبتلا به یاری باطل خواهید شد.
سبب نجات حُر: تواضع در برابر حق
دو کاروان با هم به کربلا رسیدند، یک کاروان حق که حسین بن علی(ع) است و یک کاروان باطل که حُر بن یزید ریاحی است. حُر بر باطل بود، چرا اهل نجات شد؟ چون وقتی حق را فهمید، در مقابل حق تواضع کرد، دیگر مقاومت نکرد. حضرت به او فرمودند: مادرت به عزایت بنشیند،[16] برای یک پهلوان جنگآور عرب حرف سنگینی بود. ولی چون میدانست حسین(ع) حق است مراعات کرد. جواب پس ندادنها گاهی باعث هدایت میشود. درسی که از روضه حُر میگیریم این است: جایی اگر حرف حقی شنیدید، ولو بر علیه شما بود، حُرگونه رفتار کنید تا نجات پیدا کنید.
[1]. آل عمران، 21.
[2]. غررالحکم و درر الکلم، ص 498.
[3]. همان.
[4]. تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص 70.
[5]. امالی شیخ طوسی، ص 533.
[6]. انفال، 29.
[7] طلاق، 2.
[8]. عنکبوت، 69.
[9]. محمد، 7.
[10]. همان.
[11]. بحارالانوار، ج 75، ص 127.
[12]. الحیاة، ج 5، ص 259.
[13]. میزانالحکمة، ج 3، ص 1238.
[14]. بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج28، ص368.
[15]. نهج البلاغه صبحی صادق، حکمت 453.
[16]. اعلامالوری، ص 232.