دیروز خانم شیرین سلمان از دانشکدۀ معماری و شهر سازی دانشگاه فلورانس ایتالیا به کتابخانۀ وزیری آمده بود تا در بارۀ پایان نامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان : « طرّاحی شهری پایدار در شهر یزد » پژوهش و بررسی کند. وی می خواست موضوع احیای منطقه ای کشاورزی را در یکی از روستاهای پیرامونی شهر یزد دنبال کند. بحث به تغیرات آب و هوایی یزد کشیده شد، زمانی که مارکوپولو نوشته بود: بین یزد و بافق، جنگل هایی بوده که در آن شکار می کرده است .زمانی که یزد، محلّه ای به نام جنگل داشته و عدّه ای در کار یوزداری بودند ، همان محلّه ای که در کتاب ها به نام فهّادان معروف است که برابرنهاده فارسی آن همان یوزداران می شود .
بحث به کتاب های جغرافیایی و سفرنامه های قدیمی رسید که شهر یزد را شهری سردسیری و آباد می نامیدند که آز آنجا به اصفهان میوه صادر می شد، که اکنون 100 سالی است برعکس شده است. در آن کتاب ها آمده بود که از یزد، ابریشم خیزد، پس حتما توتستان های وسیعی داشته که ابریشم آن حتی به استرآباد صادر می شده است و اکنون سده هاست که یزد، وارد کنندۀ ابریشم است .
سخن از صدها رشته قناتی شد که در شهر و استان یزد جاری بوده که آب ( قنات ) تفت و نصیری،حتی تا عصر صفوی، دویست آب انبار و مصنعه را در شهر یزد سیراب می کرده و دها چاه آب سرد و آب انباری که در شهر یزد وجود داشته است. کو آن رشته قنات های پر آب ؟ یکی یکی خشکیدند. کو آن اهرستانی که خواجوی کرمانی در وصفش شعر سروده بود؟ حالا حتّی روستای ییلاقی سانیچ که زمانی یکی از منابع عمدۀ تأمین کنندۀ آب تفت و نصیری بود، سه ماه از سال را با آب تانکرهایی می گذراند که از تفت برایش می آورند. پس صحبت از احیای کشاورزی در یزد سخن بیهوده ای است . اصلا آب کشاورزی پیشکش، باید به فکر آب شرب وبهداشتش بود که این روزها آن هم شدیداً رو به تحلیل است. قطعی گاه و بی گاه و بی کیفیّتی آب شرب در تابستانی که گذشت، ناقوس بی آبی سال های در پیش است.
صحبت دوساعته من با او به این جا ختم شد که موضوع اصلی شهر یزد، کم آبی و بی آبی آست. اگر از سرشاخه های کوهرنگ آب به یزد نرسد؛ اگر آب بهشت آباد به یزد نیاید؛ اگر آب خلیج فارس به یزد منقل نشود، باید این دیار تاریخی را با همۀ خاطرات و تلخ وشیرین آن رها کرد و به جای های دیگر کوچید. اکنون روزانه هزاران لیتر آب شیرین و تصفیه شده صرف کارهای ساختمانی می شود. آیا نمی توان سازندگان را مجبور به خرید آب از چاه های غیر شرب بوسیله تانکر کرد؟ ده ها کارواش در شهر یزد با آب شرب و شیرین ، چربی ماشین ها را می شویند. صدها خانوار باهمین آب مثلِ اشک چشم، ماشین و حیاط را می شویند و باغچۀ خانه را آبیاری می کنند، صدها باغچه و ده ها پارک شهر یزد توسط شهرداری با همین آب، آبیاری می شود . چرا نباید آب شرب از غیر شرب جدا کنند؟هنوز در بسیاری از شهر ها و روستاهای یزد، بخصوص چرخاب این دشت نیم جان همجوار یزد به روش غرقابی کشاورزی می شود و روش های نوین آبیاری قطره ای هنوز برای بسیاری ناشناخته است . مع الاسف سالیانه صدها تن هندوانه و میوه های دیگراز یزد به نقاط پرآب کشور و یا حتِّی کشورهای حاشیۀ خلیج فارس صادر می شود. بهترین خاک رس کشاورزی هم که روزانه با هزاران لیتر آب شیرین مخلوط و آجر وکاشی می شود و به خارج یزد صادر می گردد! کارخانه های فولاد، یکی پس از دیگری در مسیر یزد تا اردکان سرپا می شوند تا این ته مانده آب های زیر زمینی این دشت تشنه را ببلعند و حاصل آن دود وآلودگی فزاینده ای است که گاهی فرصت تنفس را نیز ازآدمی می گیرند.
شهر یزد بیش از چهار دهه است که به عنوان یکی از شهرهای اصلی مهاجر پذیر کشور شناخته شده است . گاهی در برخی کارگاه ها و کارخانه ها و حتی ادارات و برخی محلات حس غریبگی به همشهریان ما دست می دهد. حدود 100 هزار افغانی و نزدیک به 300 هزار مردم روستاهای خالی از سکنه و شهرهای اطراف در این شهر ساکنند .و شاید 100 هزارنفر از مردم سایر شهرهای ایران اعم از کارگران فصلی و دائمی و غیره در این شهر ساکن هستند. بسیاری از این مهاجرین از نقاط پرآب کشور به این منطقه مهاجرت کرده اند تا برای خود اشتغالی بیابند . امّا اگر قرار است ما آب نداشتۀ خود را صرف کشاورزی و صنعت پرآب خواهی کنیم که برای این دسته ازمهاجرین کم دانش ومهارت، اشتغال ایجاد کند و برای صاحبان صنایع درآمدهایی که صرف خرید خانه ها و ویلاهایی در پایتخت و شمال کشور وحتی خارج از کشور و فقط آلایندگی وبی آبی اش دامن مردمان این دیار را بگیرد . این توسعۀ پرهزینه و مهلک و این روند کارخانه داری موقت و گذرای پرآسیب که حیات این زیست بوم چندهزارساله را نشانه رفته است، باید مورد تجدیدنظر قرارگیرد. این شهر اگر بخواهد سرپا بماند آب، شرط نخستین است .بی آب، یزد هم نمی ماند.شهری که بار تاریخ و تمدّنی باستانی وبی نظیر در جهان بر پشت دارد و نیاکان ما با تدبیر و تناسب در هزاره های پیشین آن ها را سرپا نگه داشتند، اکنون بواسطه بی تدبیری و تمامیت خواهی این نسل در معرض نابودی و فراموشی است.
اگر روزی خدای ناکرده چاه های شهر یزد خشکید و ازدیگر نواحی به یزد آبی نرسید، چه باید کرد ؟ به کدام شهر پناه ببریم؟ مردمان این دیار باستانی که ریشه در دل تاریخ دارند با فرهنگ وآداب و رسوم خاصّ خود در این شهر با یکدیگرخو گرفته اند، به کجا کوچ اجباری کنند ؟ مگر می شود یک شهردیرپایی چون یزد را که همه هویّت ساکنانش با خود دارد، رها کرد ورفت؟
نگارنده فقط به این دلخوش است که زمانی زنده یاد استاد محمود مشروطه به نقل از یکی از زمین شناسان روسی می گفت: در زیرِ خاک یزد، رود بزرگی جاری است که از دریای مازندران به دریای عمّان راه دارد ، و فعلاً صلاح نیست که از آن بهره برداری شود، شاید هم هزینۀ فرآوری آن بسیار سنگین است. آیا آن زمین شناس سخن درستی گفته است؟ حتما نیاز به بررسی و پژوهش کارشناسی شده دارد . ویا اینکه چند دهه است بحث رودخانۀ قابل کشتیرانی بین دریای خزر و عمّان مطرح است که ژاپنی ها پیشنهاد آن را داده اند . اگر این ها نباشد به چه دلخوش باشیم؟ وگرنه باید برای فرزندان خود غصّه بخوریم که قرن ها بعد یزد باستانی را نخواهند دید و در کتاب ها آمده است :یزد هم مانند پمپئی در دل تاریخ مدفون شده است.