آناتومی روانی در یوگا
آناتومی روانی در یوگا● تمركز بر احساس شنوایی
▪ شنوندگی مؤثر:
بین شنیدن، گوش كردن، گوش كردن مؤثر و گوش دادن با تمركز، تفاوت وجود دارد. شنیدن بدون اراده و تصمیم ما صورت می پذیرد و ما به طور آگاهانه تلاشی برای آن نداریم. حال آنكه در گوش كردن یا شنوندگی درست برعكس است.
در گوش كردن مؤثر یا شنوندگی درست برعكس است.در گوش كردن مؤثر یا شنوندگی مؤثر ما تلاش آگاهانه و زیادی می نماییم كه دریافت دقیق و كاملی داشته باشیم. گوش كردن بخصوص گوش كردن مؤثر فن و هنر والایی محسوب می شود .
▪ دستورالعمل:
ـ عضله های بدن را راحت و آرام نموده ، عجله و شتاب زدگی را از خود دور نمایید .
ـ به فاصله نیم متری یك رادیوی خاموش قرار بگیرید.
ـ رادیو را با صدای بلند متوسط روشن نموده برای ۱۰ الی ۲۰ دقیقه بطور كامل و جدی به آن گوش دهید. شما می توانید در زمانی كه اخبار یا برنامه ویژه ای منتشر می گردد، این كار را انجام دهید.
ـ بعد از این مدت، رادیو را خاموش نموده، تمام مطالب شنیده شده را بطور دقیق در ذهن خود مرور نمایید یا روی كاغذ عناوین را یادداشت نمایید.
ـ در طول روز تلاش نمایید كه شنوندگی مؤثر از افراد مختلف داشته باشید و این امر را در خود تقویت نمایید.
ـ گاهی چشمها را بسته وبطور كامل به صداهای محیطی متمركز شوید.
ـ با تداوم بر تمرین ها ، شنوندگی شما به تدریج تقویت می شود.
آنچه باید درباره حرکات مراقبه ای بدانیم
آنچه باید درباره حرکات مراقبه ای بدانیممراقبه قالب آموزشهای یوگا است. در مرتبه مراقبه جسم و ذهن هر دو در حالتی از سکون، سکوت و آرامشی عمیق قرار می گیرند. موفقیت در مراقبه به شرایط متعددی بستگی دارد. یکی از این شرایط مهم نوع نشست فرد است.
در کتاب باستانی هاتا یوگا برادیپیکا اشاره شده است که هنگام اجرای مراقبه و یا در زمان اجرای تمرینهای پرانایاما در یکی از وضعیتهایی که در ذیل به آنها اشاره می شود قرار گیرید تا نیروی کندالینی (انرژی معنوی) در بدن به جریان در آید. در کتابی دیگر به نام گرندهارا سامهیتا اشاره شده است که انجام دادن این آساناها به مدت طولانی باعث حفظ سلامتی و بر طرف شدن ناهنجاریهای جسمی می شود. گفته می شود که نشستن در این وضعیتها با فراهم آوردن شرایطی خاص در جریان انرژیهای بدن باعث ایجاد تمرکز عمیق می شود. جریان انرژی از تمام کانالها (نادیها) و از مولادهارا چاکرا به سمت ساهاسترارا چاکرا در سر جاری می شود و هرمی از انرژیها می سازد. قرار گرفتن در حرکات مراقبه یعنی قرار گرفتن در هرم انرژیها. تمرکز انرژیها در ساهاسترارا چاکرا و تکرار مکرر این پدیده باعث تکامل آگاهی بشر می شود.
● پادماسانا(Padmasana)
در زبان سانسکریت "پادما” به معنی گل نیلوفر است. این گل نماد آموزشهای ذهنی یوگا است. نیلوفر در آب راکد و باتلاق رشد می کند اما حتی قطره ای از آب نیز نمی تواند روی گل یا برگهای آن باقی بماند. ذهن نیز در عالم مادی همین گونه رشد می کند اما حقیقت ناب وجود ما هرگز مادیات را به خود جذب نمی کند و همیشه خالص باقی می ماند.
▪ آموزش
ـ روی زمین بنشینید و پاها را رو به روی خود دراز کنید.
ـ پای راست را از زانو خم کنید و با کمک هر دو دست آن را در انتهای ران پای چپ نزدیک به بدن قرار دهید. سپس پای چپ را نیز از زانو جمع کنید و با کمک دست آن را در انتهای ران پای راست نزدیک به بدن قرار دهید. به این ترتیب هر دو پا به صورت علامت ضربدر قرار می گیرند. پاشنه ها مماس به بدن و پنجه ها در خارج از بدن قرار گیرند.
ـ عضلات پشت و ستون مهره ها را از سطح زمین به سمت بالا کشش دهید و قفسه سینه را منبسط کنید.
ـ هر دو دست را روی زانوها قرار دهید. چشمها را آهسته ببندید و لحظاتی در آرامش و سکوت قرار گیرید.
ـ سپس به جریان تنفس خود توجه کنید. بدن را بدون حرکت در سکون قرار دهید.
ـ در این وضعیت ۱تا ۵ دقیقه باقی بمانید. سپس به حالت اولیه برگردید. وضعیت پاها را تغییر دهید و بار دیگر این حرکت را تکرار کنید.
● سیدهاسانا(Sidhasana)
در زبان سانسکریت "سیدها” یعنی استاد یا فردی که به آگاهی جدایی ناپذیر دست یافته باشد. در کتاب هاتا یوگا برادیپیکا اشاره شده است که اجرای کامل وضعیت سیدهاسانا به مدت طولانی (حدود ۱۲سال) باعث باز شدن کانالهای انرژی شده، آگاهی یوگی را به تکامل می رساند.
▪ آموزش
ـ روی زمین بنشینید و پاها را رو به روی خود دراز کنید.پای راست را از زانو خم کنید و با کمک هر دو دست آن را نزدیک به بدن قرار دهید به طوری که پاشنه به پرینه مماس شود و کف آن به ران پای چپ بچسبد.
ـ سپس پای چپ را از زانو خم و با کمک دستها آن را بلند کنید و روی پای راست قرار دهید به طوری که پاشنه به بدن مماس و کف پا به قسمت داخلی ران پای راست چسبیده باشد. وزن بدن را روی استخوانهای نشیمنگاه به طور مساوی تقسیم کنید.
ـ عضلات پشت و ستون مهره ها را به سمت بالا کشش دهید.
ـ قفسه سینه را منبسط کنید و جناغ سینه را بالا بکشید.
ـ دستها را روی زانوها قرار دهید. چشمها را ببندید و عضلات روی صورت را منبسط کنید.
ـ در همین وضعیت ۱تا ۵ دقیقه باقی بمانید. سپس به حالت اولیه برگردید، وضعیت پاها را تغییر دهید و بار دیگر حرکت را تکرار کنید.
● سوکهاسانا(Sukhasana )
در زبان سانسکریت "سوکها” به معنی آسودگی یا راحتی است. انجام دادن این حرکت از سایر حرکات مراقبه ای راحت تر است. از این رو آن را سوکهاسانا نامیده اند.
▪ آموزش
ـ روی زمین بنشینید و پاها را رو به روی خود دراز کنید.
ـ هر دو پا را از زانو خم کنید. پای راست را بین ران وساق پای چپ و پای چپ را بین ران و ساق پای راست قرار دهید.
ـ عضلات پشت وستون مهره ها را به سمت بالا کشش دهید و قفسه سینه را منبسط کنید.
ـ دستها را روی زانوها قرار دهید. چشمها را آرام ببندید و ا تا ۵ دقیقه همراه با تنفس آرام در این وضعیت باقی بمانید.
ـ سپس به حالت اولیه برگردید و با تغییر دادن وضعیت پاها حرکت را بار دیگر تکرار کنید.
مدیتیشن حالتی از تمرکز ذهنی است که در آن امکان دستیابی به درجات بالاتر آگاهی و نیل به ادراک برتر فراهم می آید. برای رسیدن به این حالت لازم است ذهن را به حالت سکون در آوریم، اندیشه را مهار و احساس را متعادل کنیم. رسیدن به این حالت ذهنی فرایندی زمان بر است و فرد می بایست در طول این مدت در کمال راحتی روی زمین بنشیند. از این روی وضعیت استقرار فرد در زمان مدیتیشن می بایست به گونه ای باشد که بدن و ذهن وی در حال سکون و آرامش کامل قرار گیرند. آساناهایی که در بالا معرفی شد از لحاظ کار اندام شناسی (Physiology) بدن انسان ویژگیهای مهمی دارند که در مدیتیشن بسیار ضروری است.
ـ در تمام این آساناها ستون فقرات صاف و کشیده است و این امر شرایطی را برای بدن فراهم می آورد تا بتواند تمام وظایف کار اندام شناسی خود را به بهترین شکل انجام دهد. بر اساس اصول کار اندام شناسی بدن انسان در حالتی که ستون مهره ای صاف قرار گیرد، دستگاه گوارش، قلب و ریه ها بهترین شرایط را برای کارکرد خود به دست می آورند. هنگامی که این اعضای بدن در مطلوب ترین شرایط کار خود را انجام دهند، کارایی آنها افزایش و میزان تنش کاهش خواهد یافت.
ـ برای حفظ تعادل بدن در این وضعیتهای نشسته مغز و سایر قسمتهای دستگاه عصبی بدن (مانند هیپوتالاموس، راههای هرمی، راههای عصبی خارج هرمی، بخش حلزونی گوش داخلی و اتصالات عصبی عضلانی) به کار کمتری نیاز دارند.
ـ در این وضعیتها میزان فشار وارد بر ماهیچه های قفسه سینه، شکم و دیافراگم کمترین مقدار ممکن است. همچنین از آنجایی که در این آسانا ها تولید دی اکسید کربن در خون به کمترین میزان ممکن می رسد، نیاز به دم و بازدم به حداقل تعداد ممکن کاهش می یابد و حرکت دیافراگم و دنده ها مزاحمتی ایجاد نمی کند.
ـ در آساناهای مدیتیشن میزان تنش مغز و دستگاه عصبی به حداقل می رسد و در نتیجه ذهن می تواند در حال آرامش و ثبات درونی باقی بماند.
ـ ذهن هشیار اما در عین حال آرام و ساکن باقی می ماند.
ـ تنها در حالت خوابیده به پشت میزان راحتی و رهایی بیش از این وضعیتهای مدیتیشن است اما در حالت افقی همواره احتمال به خواب رفتن وجود دارد.
ـ در آساناهای نام برده شده خون رسانی به اعضای داخل لگن افزایش می یابد. این امر به تنظیم عملکرد اعصاب خاجی و دنبالچه ای کمک می کند. امروزه پژوهشهایی در دست اجرا است که به بررسی رابطه میان شرایط کار اندام شناسی حاصل از آساناهای مدیتیشن با فعال شدن انرژی کندالینی که در ناحیه لگن جای دارد، می پردازد.
ـ در وضعیتهای پیشنهادی برای مدیتیشن خون به راحتی از پاها به قلب می رسد و در نتیجه قلب و ریه ها به تقلای کمتری نیاز خواهند داشت.
ـ سرانجام بر پایه مبانی سایکوفیزیولوژی یوگا صاف بودن ستون مهره ای میزان مقاومت در برابر جریان انرژی پرانا به سمت مغز را به حد اقل می رساند.در آغاز بهتر است از وضعیت چهار زانوی معمولی شروع کنید و اندک اندک با احتیاط فراوان آساناهای پیشرفته مانند پادماسانا را بیاموزید. به خاطر داشته باشید اگر بیش از حد توان بدن خود را تحت فشار قرار دهید، همواره با خطر بروز آسیبهای زانو رو به رو خواهید بود.
باکتی یوگا
باکتی یوگا● باکتی چیست؟
واژهٔ باکتی از ریشهٔ باج به معنای اتصال به خداوند گرفته شده است. باجان، عبادت، باکتی، آنوراگ، پرم و پریتی واژههای مترادف آن هستند. باکتی عشق در راه عشق است. در این طریقت، عابد خداوند را فقط به خاطر خداوند میخواهد. در این طریقت، انتظارهای خودخواهانه وجود ندارند همچنانکه ترس را نیز به آن راهی نیست. عاشق و عابد، این احساس، باور و درک را دارد که عبادت و پرستش او اقیانوسی از عشق به خداوند است.
باکتی ریشهٔ نازکی از پرم یا عشق است که قلب عابد را به پای نیلوفری خداوند متصل میکند. باکتی، شیفتگی و دلبستگی شدید و فوقالعاده به خداوند است. باکتی عشق بینهایت به خداوند، بخشش و ریزش خود بهخود عشق به معبود است. باکتی طریقتی خاص، غیرخودخواهانه و عشق الهی است. در این طریقت ذرهای مناسبات حسابگرانه، و یا انتظار از معبود از طرف عابد وجود ندارد. باکتی احساسی مقدس و برتر، متعالی و شگفتانگیز است که عابد را به خداوند پیوند میدهد.
نشانههای این عشق به خداوند که در عابد زاده میشود کدامند؟ این نشانهها عبارتند از، ابتدا ایمان، سپس جذبه و پس از آن پرستش خداوند. در این بین علائق مادی رو به افول میگذارند و در نهایت ذهن عابد فقط متوجه یک هدف، و رضایت او میگردد که همانا خداوند است. سپس این وابستگی، پیوند و عشق بینهایت به خداوند رو به رشد میگذارد.
در عالیترین مرحلهٔ باکتی، تمام توجه و وابستگی عابد که فرد عادی تنها در برابر لذات و شادیهای دنیوی دچار آنها میگردد، به خداوند معطوف میگردد که عزیزترین و غائیترین هدف راه است. این حالت عابد را بهسوی یک اتحاد ابدی با خداوند هدایت میکند و منجر به وحدت با او میشود.
● گونههای باکتی
باکتی گونهها و طبقات مختلفی دارد. یکی از گونههای آن، ساکامایا است که در آن عابد خواستههای مادی دارد. مثلاً شخص میخواهد از طریق عبادت، به ثروتهای مادی دست یابد. شخص دیگری مایل است از بیماری رهائی یابد و جاپایوگا (یوگای ذکر اسامی خداوند) را انجام میدهد و عبادتهای مختلف را بهجای میآورد. شخص دیگری دوست دارد بهطور مثال وزیر شود و به مقامات عالی برسد و با این هدف اوپاسانا انجام میدهد. اینها همه ”ساکامایا باکتی“ است. هر آنچه که شما بخواهید در صورتیکه باکتی شما قدرتمند و عبادتها خالصانه باشند خداوند در اختیارتان قرار میدهد. اما انسان در این مرحله رضایت خاطر نهائی را بهدست نمیآورد و به سعادت جاودانه دست نمییابد.
باکتییوگای شما باید از نوع نیشکامایا باشد. خداوند به شما موقعیتی خوب، شغلی خوب، همسر، فرزندان و ثروت کافی عطا کرده است، با همینها راضی باشید و نیشکامایاباکتی را طلب کنید. قلب شما صاف و پاک میگردد و شکوه و جلال الهی بر شما نازل میشود. با خداوند در ارتباطی همیشگی باشید در اینصورت با او یکی خواهید شد و از تمام مواهب الهی چون عقل و خرد، توبه و انصراف از خواستههای مادی و قدرت و... برخوردار خواهید شد. خداوند ویژگیهای ذاتی خود را به شما منتقل خواهد کرد، به شما کمک خواهد کرد که در او مأوا بگیرید. در عین حال تمام مواهب الهی را به شما عطا خواهد کرد.
طبقهبندی دیگری از باکتی آپاراباکتی و پاراباکتی است. آپاراباکتی برای مبتدیان یوگاست. مبتدی در ذهن خود گلها و حلقههای گل را مجسم میکند، زنگها را به صدا درمیآورد، خیرات میکند، امواج نور را مشاهده میکند، مراسم عبادی را در عالم خیال میبیند. باکتا (عابد) در این مرحله خداوند را به شکل یک شخص فوقالعاده و برتر مجسم میکند که تنها از طریق آن هیئت میتواند خداوند را خشنود کند.
در این نوع از باکتی یوگا، عابد وسعت قلب و نگرش ندارد، فرقهگرا و متعصب است، سایر باکتاها را که خداوند را از طریق دیگری پرستش میکنند دوست ندارد. عابد از مرحله آپاراباکتی، به مرحله پاراباکتی میرسد که عالیترین نوع باکتی است. او در همهچیز و همهجا خداوند را میبیند و احساس میکند که نیروی الهی بهعنوان هستی بینهایت آشکار میشود.
تو در همهجا منتشری،
تو نور بینهایتی،
خورشید، ماه، ستارگان و آتش.
نور را از چه کسی به عاریت میگیرند؟
آیا میتوانم این نور کوچک را در مقابل تو بگیرم؟
بنابراین عابد، طبیعت متعالی خداوند را درک میکند. پاراباکتی و جنانا یکی هستند، اما هر عابد و باکتائی میباید از آپارا باکتی آغاز کند. قبل از خوردن غذا، آنرا در ذهن خود به خداوند تعارف کنید، غذائیکه میخورید خالص و پاک میشود. هنگامیکه از باغچهای عبور میکنید ذهناً تمام گلها را به خداوند هدیه کنید، و زمانیکه در بازار هستید تمام اغذیه موجود را به خداوند تقدیم کنید. این تمرینها به پاراباکتی ختم میشود.
در طریقت باکتی از مرحلهای به مرحلهٔ دیگر بروید، همانگونه که گلی در باغچهای رشد میکند شما نیز در نهایت دانهٔ عشق را در باغچه قلب خود خواهید کاشت.
خودپرستی و آرزو، خصم عابد و طریقت اوست. هنگامیکه خواسته (کاما) وجود نداشته باشد خداوند خود را آشکار میسازد. شهوت، خشم و حرص دشمنان صلح، بخشش و بندگی هستند. عصبانیت، آرامش و سلامتی انسان را برهم میزند. هنگامیکه شخصی به شما اهانت میکند آرام باشید. هنگامیکه خون شروع به جوشیدن میکند آرامش درونی سست و ضعیف میشود. اگر اسیر خلقیات خود شوید سرزندگی و نشاط را از دست میدهید.● چگونه میتوان باکتی را پرورش داد؟
اشتباه مطلق است اگر باکتی را صرفاً مرحلهای از احساساتگرائی بدانیم. در حالیکه باکتی در واقع یک نظم و آموزش کامل بر پایه خواست، اراده و اندیشهٔ انسان است، ابزاری مطمئن برای تشرف یافتن به درگاه خداوند، از طریق عشق و عبودیت خالص و بیکرانه به او.
باکتی وسیلهای کامل برای درک و فهم دانش واقعی و حقیقت است که از عبادتهای عادی آغاز گردیده و به عالیترین شکل خود میرسد که همانا تحقق وحدت و یکی یافتن خود (عابد) با خداوند است. همه میتوانند به این درجه برسند، مشروط بر آنکه ۱۱ اصل مهم را در نظر بگیرند و رعایت کنند. این ۱۱ اصل عبارتند از:
۱. تمرین اندیشیدن و فکر کردن دائمی به خداوند
۲. قوهٔ تمیز و تشخیص
۳. رهاشدن از هر چیز و هرکس دیگر، بهجزء خداوند
۴. صداقت و راستگوئی
۵. صراحت
۶. نیکی به دیگران (کریایوگا)
۷. دعای خیر برای همه
۸. دلسوزی و همدردی برای همه
۹. صدمه نرساندن به موجودات
۱۰. نوعدوستی و نیکوکاری
۱۱. مثبتاندیشی و داشتن شور و اشتیاق
کسانیکه در طریقت باکتی گام برمیدارند باید در مجاورت قدیسین و پاکان باشند، متون مذهبی خود را مطالعه کنند، خداوند را عبادت کنند، نام او را بخوانند و ذکر بگویند و به این ترتیب عشق به خداوند را در خود پرورش دهند.
هر کاریکه حس باکتی را در انسان بیدار کند باید انجام شود. اتاق عبادت را تمیز و پاک نگاه دارید. آنرا بهنحوی زیبا و ساده تزئین کنید. خود را پاکیزه نگاه دارید و لباسهای پاک بر تن کنید. خشم خود را بسوزانید، تسبیح رودراکشا و یا هرگونه تسبیح دیگری را که در مذهب شما رایج است بهکار برید. همه این کارها تأثیری رئوفانه بر ذهن دارند و سطح آگاهی انسان را بالا میبرند، این اعمال در فرد پارسائی و پرهیزکاری ایجاد میکنند و به او کمک میکنند که به خداوند توسل کند. ذهن در این حالت، بهراحتی متمرکز میشود.
اعمال عابدانه و همراه با هدایت الهی چون ست سانگ، جاپا، اسمارانا، کرتان، نیایش، پرستش، خدمتگزاری به مردان خدا، سکونت در مکانهای مقدس، خدمت به فقرا و بیماران، تقدیم همهٔ کارها و حاصل آنها به خداوند، حس کردن حضور خداوند در همه موجودات، سجده در برابر خداوند، چشمپوشی کردن از لذات دنیوی و ثروتهای مادی، انجام امور خیریه، نذورات و... تمرین آهیمسا (Ahimsa) ستم نکردن، ساتیام Satyam (صداقت) و براهماچاریا خویشتنداری، پاکدامنی (Brahmacharya)، همهٔ اینها به شخص یاری میکنند تا باکتی یوگا را در خود پرورش دهد.
● ”بهاوا“ در باکتی
هنگامیکه عابد در طریق عبادت خود راه میسپرد باید خود را کاملاً فراموش کند. این حالت بهاوا نام دارد. بهاوا یا از خودگذشتگی رابطهای حقیقی بین عابد و معبود ایجاد میکند. ”بهاوا“ سپس به ”ماهابهاوا“ متحول میشود و آن مرحلهای است که زندگی، حرکت و وجود عابد فقط در جهت خداوند است. در این مرحله که ”پاراما پرما“ نام دارد عشق به خداوند بهحد متعالی و تکامل یافته خود میرسد.
در باکتی پنج نوع بهاوا وجود دارد که عبارتند از: شانتا، داسیا، ساکیا، واتسالیا و مادهوریا. این انواع گوناگون بهاوا احساسات طبیعی انسانها هستند که همگی قابل انجام و تمرین میباشند. حال با توجه به هر یک از این بهاواها که در زیر توصیف میشوند، با در نظر گرفتن روحیه خود هر یک از آنها را میتوانید انتخاب و تمرین کنید:
۱. در شانتا بهاوا عاشق، در حالتی صلحآمیز بهسر میبرد، رقصیدن و پریدن در کار او نیست. احساسات افراطی ندارد. قلب او آکنده از عشق و لذت است.
۲. در داسیا بهاوا، عابد خدمتگزار معبود است. او تلاش میکند که معبود را از طرق مختلف خشنود سازد. در داسیا، عابد برکت، رستگاری و خوشبختی خود را در خدمت عابدانه میبیند.
۳. در ساکیا بهاوا، خداوند دوست عابد است. در بهاگاوادگیتا، آرجونا عشق خود را به کریشنا معطوف کرده بود. عابد در این حالت خود را با معبود مساوی و همراه میداند. آرجونا با کریشنا غذا میخورد. مینشست، حرف میزد و با او راه میرفت، درست مثل دو دوست همراه و صمیمی.
۴. در واتسالیا بهاوا، عابد به خداوند همچون فرزند خود مینگرد. در این رابطه هیچ ترسی حاکم نیست زیرا خداوند فرزند کوچک عابد است. عابد به معبود خود خدمت میکند، او را تغذیه میکند، همانگونه که مادری فرزندش را پرستاری میکند او نیز خداوند را.
۵. آخرینگونه بهاوا، ”مادهوریا بهاوا“ و متعالیترین فرم باکتی است. عابد در این مرحله خداوند را بهصورت معشوق میبیند. این رابطه بین کریشنا و رادا وجود داشت. این همان آتما ـ ساماپاناست. عاشق و معشوق یکی میشوند و به وحدت میرسند. عابد احساس میکند که معبود است و معبود نیز چنین حس میکند، اما هنوز با یک فاصله و جدائی تا بتوانند لذت عشق فیمابین را درک کنند. وحدت در جدائی و جدائی در وحدت است.
دقت کنید: مادهوریا بهاوا مطلقاً متفاوت از عشق زمینی است. عشق زمینی صرفاً خودخواهانه است و باعث لذت و خشنودی طرفین میگردد. اما عشق به خداوند، به منظور تقدیم لذت و خشنودی به خداوند است و نه عابد. عشق الهی خودخواهانه نیست و زادهٔ ساتوا است. اما عشق زمینی، زائیدهٔ راجا و ناشی از دلبستگی به جسم است، حاصل احساساتی غیرخودخواهانه و معطوف به معبود است. خودخواهی و خودپسندی ریشهٔ عشق زمینی است و حال آنکه عشق الهی محصول فقدان خود و منیت است. این بزرگترین اختلاف بین شهوت (کاما) و عشق الهی (پرما) است. این هر دو نوع عشق به یکدیگر وابستهاند، همانگونه که تاریکی با روشنائی پیوند مییابد. عشق زمینی هر چقدر که رشد یابد و به حالت متعالی خود برسد نمیتواند انسان را به لذت برتر عشق الهی رهنمود شود.شهوت در قلب پنهان میشود تا لذتی را که در هستهٔ همهٔ چیزها وجود دارد آشکار سازد. عشق الهی برای انسان زمینی ناآشناست هر چند که او بسیار مذهبی باشد. رمز عشق الهی قابل درک نیست و نباید سعی در فهم آن داشت، زیرا انسان به هر صورت انسان است. تبدیل پرهیزکارانه و پارسایانه انسان به مقام الهی، آغاز عشق واقعی به خداوند است.
عشق الهی با ۹ طریق مختلف ایجاد میشود. عشق الهی وابستگی عظیم به خداوند از طریق یکی از انواع بهاواست که ذکر شد. عشق عمیق و شدید عامل عمومی و مشترک در همهٔ ۹ حالت است. عشق انحصاری و ویژه به خداوند با شیوههای متنوعی بیان میشود. تمام باکتاها (یا عابدینی) که به این درجه میرسند فراسوی تشریفات عادی قرار دارند. قوانین انسانی دارما در مورد آنها اجراء نمیشود و روزبهروز بیشتر به خداوند معطوف میشوند.
رهبری و هدایت صحیح که با قوانین عالی اخلاقی همسو و سازگار باشد میتواند کمکی به عابد باشد و هر جائی که او برود این هدایت بهدنبال او خواهد بود. تا زمانیکه کسی دارای ناصافی در قلب خویش است و وسایل عشق زمینی را در اختیار دارد، تا زمانیکه جذابیتهای دنیای مادی او را بهسوی خود میکشند، تا زمانیکه آرزومند نگهداری و مراقبت از همسر و فرزندان است و آرزومند است که نامی در این جهان بیابد و به یک شهرت جاودانه دست یابد و تا زمانیکه نتواند از تعلقات افسونگر این دنیا رها شود، نمیتواند به عشق الهی دست یابد. جدا شدن و بریدن از پیوندهای دنیوی اولین گام برای عشق الهی واقعی است. کسیکه به این دنیا عشق میورزد نمیتواند عشق خداوند را نیز داشته باشد. زمانیکه کاما باشد راما وجود نخواهد داشت و جائیکه راما هست کاما نیست. عشق زمینی و دنیوی، و عشق الهی، مطلقاً برخلاف یکدیگرند. باید یکی را فدای دیگری کرد. چشمپوشی دنیوی میتواند از ۹ طریق زیر انجام شود:
۱. گوش سپردن به قصص الهی
۲. خواندن آوازهای الهی (کرتان)
۳. یادآوردن نام و حضور خداوند
۴. خدمتگزاری به خداوند
۵. عبادت و پرستش خداوند
۶. سجده در برابر خداوند
۷. خشنود کردن معبود از طریق خدمت
۸. دوستی با او
۹. فراموشی و نیستی مطلق خود
عابد میباید هر یک از این شیوهها را که مناسب خلق و خوی اوست انتخاب کند. از طریق این روشها عابد میتواند به نور الهی دست یابد.
۱. شنیدن داستانها و قصص الهی، شنیدن داستانهای الهی در مورد فضائل، شکوه و مقام خداوند راه اول است. هنگامیکه عابد در اینگونه داستانها غرق میشود و ذهن او به تفکر الهی معطوف میگردد دیگر نمیتواند به مباحث غیرالهی بپردازد. ذهن، همانگونه که از ازل بوده است کشش خود را نسبت به جذابیتهای دنیوی از دست میدهد. عابد فقط خداوند را به یاد میآورد حتی در عالم رؤیا.
در این مرحله عابد باید در مقابل یک قدیس و یا رهبر دینی قرار گرفته و به داستانهای او گوش فرا دهد. او باید سراپا گوش بوده و با نگرشی پذیرا، غیرانتقادی و با نگاهی غیر نکته سنجانه به استاد گوش سپارد. عابد باید نهایت سعی خود را بکند که در جهان ایدهآلی که در داستانهای الهی وجود دارد زندگی کند.
هیچکس نمیتواند بدون معاشرت با استاد و گورو در این مرحله (گوش سپردن به قصص الهی) قرار گیرد. خواندن به تنهائی نمیتواند کمکی به فرد نماید. شک و تردید افزون خواهد شد. این مسائل بحثانگیز را عابد نمیتواند به تنهائی حل و فصل کند. به مرد مجربی نیاز است که عابد را به طریقت صحیح بیافکند.
۲. کرتان خواندن آوازهای الهی است. عابد با شنیدن آوازهای الهی غرق شور و شعف الهی میشود. او در عشق به خداوند خود را فراموش میکند. در برابر عظمت خداوندی موی بدنش سیخ میشود، هنگامیکه به جلال و شکوه خداوند فکر میکند، صدای او گرفته میشود و نفسش بند میآید و در میانه آواز شعفانگیز، میگرید و به حالتی از بهاوای الهی پرواز میکند. عابد پیوسته مشغول ذکر نامهای مقدس خداوند و توصیف زیبائی و شکوه وی برای همهٔ مردم است. بههرجا که میرود آواز میخواند و خداوند را پرستش مینماید و از همه میخواهد که در ضیافت آواز (کرتان) او شرکت جویند. او در حالتی از جذبه، میرقصد و میخواند و دیگران را نیز دعوت به رقص میکند.
۳. اسمارنا یادآوری نام و حضور خداوند بهگونهای مداوم است. ذهن باکتا به هیچ چیز دیگری جزء خداوند معطوف نیست. ذهن در مورد آنچه از شکوه و بزرگی خداوند میشنود مراقبه میکند و حتی بدن و موجودیت خود را در حضور خداوند فراموش میکند. حتی ذکر (جاپا) نیز تنها یادآور حضور خداوند است و یکی از طبقهبندیهای باکتی یوگا محسوب میشود. یادآوری همچنین شامل شنیدن دائمی داستانها در مباحث مربوط به خداوند، صحبت کردن دربارهٔ او، آموختن به دیگران در باب خداوند، مراقبه در مورد مظاهر خداوند و... است. یادآوری زمان خاصی ندارد و خداوند باید همیشه در یادها باشد، بدون توقف و تا زمانیکه شخص دارای خودآگاهی است.
۴. پابوسی خداوند یا پاداسوانا: پاداسوانا از دیگر حالات نهگانه باکتی است. البته اینکار عملاً نمیتواند توسط افرادیکه دارای حیات فیزیکی و دنیوی هستند انجام شود زیرا خداوند توسط چشم فیزیکی قابل رؤیت نیست. اما اگر عابد تمام جامعهٔ بشری را هدف خدمتگزاری خود قرار دهد عملاً همانکار را کرده است، یعنی خدمت به خلق مترادف با خدمت به خداوند است. (عبادت بهجزء خدمت خلق نیست).
پاداسوانا از طریق خدمتگزاری به بیماران و ضعفا و تمام جامعهٔ بشری انجام میشود. پاداسوانا خدمتگزاری به کل بشریت است.
۵. پرستش: پرستش خداوند صرفاً از طریق بهاوای درونی یا احساس قوی و عاشقانه انجام میشود. پرستش واقعی خداوند تنها توسط مردان خدا و کسانیکه به خلوص ذهن دست یافتهاند انجامپذیر است. منظور از پرستش خداوند خشنود کردن او با خلوص قلب از طریق رها کردن کامل خود (منیت) و عشق خالصانه به اوست.۶. سجده (واندانا): واندانا عبادت و سجده در برابر خداوند است. ساجاد باید با تواضع کامل تمام اعضاء و جوارح خود را با ایمان و تواضع کامل در مقابل خداوند به حالت سجده درآورد و در عشق الهی غرق شود.
منیت و خودخواهی در اثر سجده کاملاً از بین میروند. شکوه و جلال الهی، عابد را در بر میگیرد و عابد با معبود یکی میشود.
۷. داسیا باکتی: داسیا باکتی عشق به خداوند از طریق خدمت مطلق است. خدمت به خداوند و بهجای آوردن خواستههای او با درک کامل فضیلت، طبیعت، رازها و شکوه او، خود را بهصورت بنده او دیدن، بندهٔ استاد اعظم و توانمند دانستن، داسیا باکتی است.
خدمتگزاری در مکانهای مقدس، نظافت و پاکسازی این مکانها، مراقبه در مورد خداوند و تجسم خدمت به او در همهٔ احوال، همانگونه که بردهای به ارباب خود خدمت میکند، خدمتگزاری به فقرا و بیماران، همه طرق دیگری از داسیا باکتی هستند.
دنبال کردن و رعایت دستورات متون مذهبی و باور داشتن به اینکه کتب آسمانی، آیات الهی و کلام خداوند هستند نیز داسیاباکتی است. معاشرت با مردان خدا و کسانیکه آلودهٔ دنیای مادی نیستند، همچنین خدمتگزاری به کسانیکه در مورد خداوند دانش و آگاهی دارند نیز داسیاباکتی است. هدف غائی از داسیاباکتی، بودن همیشگی با خداوند از طریق خدمتگزاری به او و نهایتاً دستیابی به سرور جاودانه است.
۸. ساکیا بهاوا Sakhya Bhava: ساکیا بهاوا پرورش روابط دوستانه با خداوند است. آرجونا از شخصیتهائی بود که به این طریق به قلب خداوند راه یافت.
در این طریق، عابد احساس میکند که خداوند دوست و همراه همیشه اوست. کسیکه همیشه با اوست، مانند یک دوست و یا یکی از اعضاء خانواده، کسیکه او را دوست دارد. دوستان واقعی و صمیمی در این دنیا چگونه زندگی میکنند؟ چه میزان از عشق و رأفت را بین خود تقسیم میکنند؟ چنین عشقی بهجای آنکه یک انسان هدف آن باشد بهسوی خداوند معطوف میگردد و عشق دنیوی به عشق ازلی تبدیل میشود.
۹. آتما نیودانا Atma Nivedana تسلیم بودن محض در برابر خداوند است. عابد همه چیز را به خداوند میسپارد، جسم، روح و ذهن خود را. او هیچ چیز را برای خود نگاه نمیدارد. او حتی خویشتن خویش را فراموش و گم میکند. او هستی و موجودیت شخصی و هویتی ندارد و خود را تماماً وقف خداوند کرده است. او بخشی از خداوند شده است. خداوند از او مراقبت میکند و با او همانگونه رفتار میکند که با خود، رنج و اندوه، شادی و درد همه بهمثابهٔ هدایائی هستند که از جانب خداوند به عابد میرسند و عابد به هیچیک از آنها وابسته نمیشود. او خود را بازیچهٔ خداوند میداند و ابزاری در دستهای او.
این تسلیم خویشتن، همان ”عشق مطلق به تنها خداوند“ است. در عابد آگاهی صرفاً بهسوی خداوند معطوف میشود و لاغیر. حتی در برابر خواستههای خویش، عابد با خداوند یکی میشود و فردیت و استقلال خود را از دست میدهد. این قانون هستی است. بالاترین حقیقت، همانا مطلق بودن خداوند است. با این آگاهی روح از سطوح مختلف دانش گذر میکند تا به کمال مطلق دست مییابد و در این مرحله با خداوند همانند و یکسان میگردد.
این حالت، همانا به اوج رسیدن تمامی الهام و عشق است.
حالا نهگانه باکتی، حالاتی هستند که در آن عابد به ایدهآل بینهایت زندگی دست مییابد. عابد میتواند هر یک از این حالات و شعب را انتخاب کرده و به بالاترین درجه دست یابد. باکتی سادهترین راه نزدیکی به خداوند است که تباینی با طبیعت و سرشت انسان ندارد. این طریقت به آهستگی و بهتدریج فرد را به حالات کمال نزدیک میکند، بدون آنکه غرایز انسانی او را دچار خدشه و بیهودگی سازد. این راه، راه مستقیمی نیست اما راهی است که انسان را بهتدریج به شناخت خداوند میرساند.
● ثمرات باکتی
باکتی دل انسان را نرم میکند و حسادت، نفرت، شهوت، خشم، خودپرستی، غرور و منیت را از او دور میکند. ثمرهٔ باکتی دستیابی به لذت، جذبهٔ الهی، صلح و دانستگی است. تمامی نگرانیها، اضطرابها، ترسها، شکنجههای روحی و... به کلی نابود میشوند. عابد از چرخه زندگی و مرگ مجدد (سامساری) رها میشود. او به صلح و شادی جاودانه و دانش ابدی دست مییابد.
ثمرهٔ باکتی، جنانا است. جنانا باکتی را تشدید میکند. حتی جنانیهائی چون سانکارا، مادهوسودانا و سوکا دو بعد از رسیدن به شناخت، راه باکتی را میپویند تا از شیرینی رابطهٔ عاشقانه با خداوند برخوردار شوند.
هنگامیکه انسان باکتی یوگا را انجام میدهد دانش و تعقل بهخودی خود در باکتا یا عابد آغاز میشود. باکتی طریقتی مستقیم، شادیبخش و سهل برای نزدیکی و تقرب به خداوند است. باکتی چه در آغاز، چه در میانه و چه در پایان، راه شیرینی است. باکتی سعادتی غیرقابل فساد و جاودانه را، در عالیترین نوع خویش به عابد یا باکتا تقدیم میکند.
”شعله آتش جاودانه عشق را در قلب خود بیافروز،
زیرا راه عشق، نزدیکترین راه رسیدن به خداوند است،
ترانه شکوه و عظمت او را بخوان،
نام او را ذکر کن،
وخود را به گذرگاهی تبدیل کن که به او ختم میشود،
خواسته او را بخواه،
خواسته او را انجام بده،
به اراده او تسلیم شو،
تا با ارادهٔ کیهانی به وحدت برسی.
با تسلیم شدن به درگاه خداوند، معبود طریقت خیر و شادی را به زندگی ما میآورد. او ارادهٔ خیرخواهانه ما را رهبری خواهد کرد و بهسر منزل مقصود خواهیم رسید، به سعادت جاودانه و پایدار.
به خورشید سلام کنیم
به خورشید سلام کنیممصاحبه با اولین یوگی ایرانی
مسعود مهدوی برای آنهایی كه یوگا را می شناسند، نامی آشنا است. سال ها است كه یوگا را آموزش می دهد. هر كه پای صحبت هایش می نشیند و در دوره ها و كلاس هایش شركت می كند از تاثیر شیوه های او، گفتار و رفتار اثرگذارش حرف می زند. مسعود مهدوی انسان آرامی است. در سكوت به باورهایش رنگ عمل می پوشاند. صندلی كلاس هایش پر از چهره هایی است كه رنگ تجربه های متفاوت زندگی را با خود دارند، هر كدام از نسلی متفاوت با عقاید و باورهای مختلف. اما وقتی در كنار او قرار می گیرند، مثل یك پیكر می شوند كه خود را به جریان حضوری واقعی سپرده اند. شاید راز قدرت تاثیرگذاری او بر دیگران همین نكته باشد كه خود را جدای از آن پیكره نمی بیند. با شاگردانش صمیمانه گفت وگو می كند، در غم و شادی هایشان شریك می شود، سخاوتمندانه به گفتارشان گوش می سپرد و تجربه سال های دور و نزدیكش را خالصانه با آنها سهیم می شود. این گفت وگو دریچه كوچكی است به زندگی و تجربه های او؛ به دیدگاهی كه زندگی را جریانی پرشور، ملموس و واقعی می بیند. بی شك ناگفته های بسیاری وجود دارد كه میان سئوال و جواب های این گفت وگو می توانست جای گیرد. اما حقیقت آن است كه او منبعی بی انتها از شنیدنی ها است و توانمندی من برای بازتاب افكارش محدود. امیدوارم قلب آنهایی كه به زندگی عشق می ورزند، با این گفت وگو همراه شود.
•از كجا شروع كردید؟ چطور با یوگا آشنا شدید؟ چند سال دارید...
۵۴ سال دارم. اولین باری كه به فضای یوگا معرفی شدم یا یوگی به من معرفی شد، فكر می كنم ۱۴ یا ۱۵ سال بیشتر نداشتم. سال ۴۵ یا ۴۴ در یكی از مجلات ماهیانه دانشمند، مقاله ای به قلم آقای مجید موقر نوشته شده بود با عنوان «یوگا ورزش روح». همراه مطلب تصویر مردی هندی بود كه با چشمانی بسته و ستون فقراتی صاف و چهره ای آرام به حالت خاصی نشسته بود. [بعدها فهمیدم این طریق نشستن، یكی از حركت های اصلی یوگا، جهت رفتن به مراقبه است.]
قبل از آنكه مقاله را بخوانم، مبهوت بودم، یعنی دقایقی فقط به تیتر و به تصویر آن نگاه می كردم و ارتباط خیلی نزدیكی بین این دو فضا یعنی تیتر مقاله و تصویر آن با خودم حس می كردم. از آن زمان كنجكاوی توأم با حیرتی در من به وجود آمد كه می خواستم یوگا را بشناسم. هر ماه مجله را می خریدم و با اشتیاق مقالات مربوط به این مبحث را دنبال می كردم و از اطلاعاتی كه به دست می آوردم، حس می كردم كه یوگا تكنیك های خاصی برای داشتن بدنی سالم و تولید تمركز ذهن و آرامش است.
دومین قدمی كه باز خودبه خود برداشته شد، در سن ۱۷ یا ۱۸سالگی ام بود كه اولین كتاب درباره یوگی به فارسی ترجمه شد. من همراه با خواندن مطالب آن كتاب، آساناهای یوگا را تمرین می كردم. ببخشید من از لفظ آسانا استفاده كردم. «آسانا» یك واژه سانسكریت و به معنی وضعیت ثابت بدنی یوگا است. [مكث می كند] شاید حدوداً دو سال از روی این كتاب كار می كردم كه دومین كتاب به قلم «سوامی ویشنو دواناندا» و به ترجمه آقای آزمایش چاپ شد. بعد از گذشت دو سال در سن ۲۳سالگی همراه با همسرم به هندوستان رفتم و حدود ۹ ماه در آنجا اقامت داشتم. سه ماه اول را در دهلی نو زیرنظر یك معلم خصوصی به یادگیری ابعاد درمانی یوگا (یوگاتراپی) گذراندم. بعد راهی شمال هندوستان شدم و در شهر سنتی و اسطوره ای «ریشی- كش» (مكان یوگی ها) با كسانی آشنا شدم كه یوگا را صرفاً به دلیل مفهومش یعنی «وحدت جسم و ذهن و یكی كردن این دو» دنبال می كردند. بعد از ۶ ماه یك روز استادم به من و همسرم گفت كه به كشورتان برگردید. تو می توانی آموزش و تعلیم یوگا را شروع كنی و همسرت در تالیفات و كارهای فرهنگی و نوشتاری با تو همكاری كند. همان سال یعنی سال ۱۳۵۴ به ایران بازگشتیم و از آن زمان تاكنون به تدریس یوگا مشغول هستم.
•شما اولین كسی بودید كه یوگا را در ایران معرفی كردید؟
نه! نمی توانم چنین چیزی بگویم، قبل از من هم بودند. آقای موقر نویسنده مقالات علمی دانشمند، شاید در آن دهه اولین نفری بودند كه یوگا را به ایران آوردند. حتماً قبل از ایشان هم عده ای بودند. منتها چون در جایی ثبت نمی شد و به صورت ارتباطات خصوصی بین افراد صورت می گرفت، كسی از آن باخبر نبود. اما می توانم بگویم كه من در این فضا پایدار ماندم و بیست وچند سال، بی وقفه به تحقیق و تدریس و تالیف و معرفی یوگا ادامه دادم. در دوران جنگ تحمیلی حدود دو سال روی معلولین فلج اندام تحتانی كه از جنگ بازگشته بودند در بیمارستان شفایحیائیان و مركز جنگی كهریزك، یوگادرمانی را انجام می دادم. گزارشات علمی از این فعالیت ها تهیه شد و در اختیار سازمان بهزیستی قرار گرفت، آن تجربه ها خیلی به شناخت ابعاد درمانی یوگا كمك كرد. سال ۱۳۷۴ طی نامه ای خطاب به رئیس سازمان وقت تربیت بدنی (آقای هاشمی طبا) از سابقه یوگی و مجموعه فعالیت های صورت گرفته در ایران و از تاثیرات مثبت یوگا در كشورهای مختلفی كه تجربه جنگ را داشتند نوشتم. ایشان طی دعوتی كه صورت دادند، مسئولیت هیاتی را به سرپرستی تیمسار گوران (رئیس فعلی انجمن یوگا) به عهده گرفتند. چند ماه بعد از شروع فعالیت های این هیات، اولین گروه مربیان یوگا كه سرپرستی آن به عهده من بود، فعالیت خودشان را آغاز كردند و نتیجه این فعالیت ها یوگا را از حالت زیرزمینی به شكل آشكار و رسمی به علاقه مندان معرفی كرد.
•ایده تاسیس كانون یوگا از كجا و چه زمانی در ذهن شما شكل گرفت؟
اجازه بدهید كمی به عقب برگردم. سال ۵۴ من و همسرم از شمال هندوستان به دهلی نو برگشتیم و از آنجا مسافرت زمینی خودمان را به ایران آغاز كردیم. مدتی را در پاكستان و حدود یك ماه را در افغانستان گذراندیم. اولین تجربه تدریس من بازمی گردد به همان زمان. خوب یادم هست كه زمستان بود، من و همسرم مهمان یك خانواده افغانی بودیم كه پیشتر با آنها در هندوستان آشنا شدیم. خانه قدیمی و بزرگی داشتند. یك روز همه اقوام و دوستان شان را دعوت كردند. و ما به اصطلاح معارفه ای از یوگا برگزار كردیم. از فردای آن روز یك گروه ۱۵ تا ۲۰ نفره عصرها جمع می شدند و من و همسرم، یوگا را به آنها آموزش می دادیم. دلم می خواهد این موضوع را بگویم، وقتی اولین بار استادم گفت كه می توانی یوگا را تدریس كنی، من واقعاً یكه خوردم. چون مطلقاً با انگیزه مربی شدن به هندوستان نرفته بودم. من صرفاً در هندوستان دنبال ارضا كردن تشنگی ذهنی و عاطفی خودم در ارتباط با یوگا بودم.
اما وقتی برای اولین بار جلوی آن جمع ایستادم، خودم را در آن جایگاه محكم حس می كردم. مثل آن بود كه بارها این جایگاه را تجربه كرده بودم. وقتی به ایران بازگشتم در منزل مسكونی مان به آموزش ادامه دادم. بین سال های ۵۴ تا ۵۷ در دانشگاه شهید بهشتی و همزمان در باشگاه حجاب فعلی تدریس می كردم. اولین حركت تاسیس كانون یوگا از سال ۵۸ شكل گرفت. مكانی اجاره ای در میدان سنایی، اولین مكان مختص به یوگا بود. بعد از دو سال به دوراهی یوسف آباد نقل مكان كردیم و حدود ۲۰ سال به فعالیت هایمان در زمینه آموزش و تحقیق ادامه دادیم. هم اكنون كانون یوگا در دو شعبه یكی در نیاوران و دیگری در خیابان ظفر فعال است.
•آرم یا نشان كانون یوگا دو ماهی است كه در فضایی مواج و دایره وار در حركتند. از مفهوم این دو ماهی بگویید.
همان طور كه می دانید یوگا از مصدر یوگ آمده به معنی الحاق یا ملحق شدن. «هاتایوگا» كه محور فعالیت كانون را تشكیل می دهد تركیبی از دو واژه است: هات به معنی ماه و تاها به معنی خورشید. به عبارت دیگر ماه معرف انرژی سرد یا عواطف و احساسات درون ما است و خورشید معرف انرژی گرم یا ذهنیات ما است. اگر به مشكلات انسان ۲ تا ۳ هزار سال پیش تاكنون نگاه كنیم درمی یابیم كه بیشتر مشكلات یا بهتر بگوییم تمامی مشكلات فردی انسان امروز ناشی از به توافق نرسیدن ذهن و احساسات او است. به عبارت دیگر عدم هماهنگی بین منطق و گرایشات. از این دو بعد، یوگی های باستان و عرفا و شعرا به كرات نام برده اند. تضاد هایی كه انسان امروز را به مرز بیماری های لاعلاج ذهنی و روحی می رساند و تضاد هایی كه باعث رشد انسان می شوند از فضای میان این دو بیرون می آیند. یعنی از دایره ای كه تضاد ذهن و احساسات كاملاً ملموس و مرئی است. وقتی كه ما مراحل رشد را طی می كنیم، روی خودمان كار می كنیم و هزینه هایی را در زندگی متقبل می شویم تا تغییر و تحول بنیادی در ما صورت گیرد. با جایگاه پیشین خود كه قبلاً ایستاده بودیم، خیلی فاصله داریم. این جایگاه، جایی است كه عقل و میل ما با هم آشتی می كنند. فضایی سرشار از انرژی، درست مانند فضای مابین دو سیم برق با ولتاژ فوق العاده بالا. وقتی كه در فاصله ۳۰ تا ۵۰ سانتی متری از هم قرار می گیرند قوس الكتریكی تولید می كنند و فضای ما بین خود را یونیزه می كنند. مابین عقل و احساسات ما نیز این فضای آكنده از انرژی وجود دارد و اگر در تضاد با هم باشند صاحب آن را می توانند از پای درآورند و اگر در قالب به توازن رسیدن و ایجاد هارمونی باشند، انسان را از جایی كه هست جهش فوق العاده ای خواهند داد.
•در واقع این دو ماهی بیانگر رابطه میان منطق و ذهنیات و میل و گرایشات ما هستند؟
بله، می خواهم همین را بگویم. اگر به این نشان توجه كنید دو ماهی بزرگ در یك دایره به دنبال هم در فضایی مواج در چرخشند. این دو ماهی در مراحل رشدنیافته خودشان، یعنی در همان مرحله تضادی كه گفتم مقابل هم و در حالت نزاع و جنگ بودند. در چنین حالتی هرگز آرامش پدید نمی آید. ولی وقتی این دو ماهی به دنبال هم و گرد هم می چرخند، با یكدیگر همسو می شوند و زیبا ترین سماع را با هم خلق می كنند. یعنی عقل و احساسات انسان در تعادل و تعامل هستند. انسان در این حالت از ذهنیات خود عصاره خرد و منطق و از احساسات خود عصاره نرمش و انعطاف را دارد.
•شما گفتید از شیوه هاتایوگا در كانون استفاده می كنید. چرا این روش را انتخاب كرده اید؟
چون مبنای این روش بر پایه انرژی هایی است كه در جسم نهفته است. یعنی از طریق انجام تكنیك ها و آساناهای یوگا این انرژی را به سطح احساسات و ذهنیات می آوریم، تا ذهن از آن بارور شود. در واقع ما به وسیله حركات یوگا با طبیعت درون خود ارتباط ایجاد می كنیم. روشی برای انتقال حضور، حضور ذهن. شخصی كه حركات فیزیكی یوگا را انجام می دهد اتصال به درون خود و حضور ذهن را در سطح ملموسی تجربه می كند.
•شما به عنوان كسی كه سال های عمرتان را در فضای تعلیم و آموزش گذرانده اید تاثیر دوره های تحول (یامانیاما) را در علاقه مندان چگونه می بینید؟
اگر شما وقت بگذارید و فرم های مراجعه كنندگان كانون را مطالعه كنید، می بینید همه دلیل حضور خود را در این دوره ها تقریباً مشترك نوشته اند. اكثراً در توضیحات خود می نویسند كه برای كسب آرامش، رفع نگرانی، كم شدن اضطراب، تمركز فكر، افزایش سلامت جسمی و ازدیاد انرژی حیاتی به این كلاس ها آمده اند و آنها بعد فراگیری تكنیك های یوگا، در فضای خلوت خود تاثیرات آن را به وضوح می بینند، فكر می كنم مهم ترین تاثیری كه می گیرند، همان است كه جامعه امروز ما خیلی به آن نیازمند است یعنی آرامش.
•من به كرات با افرادی روبه رو شده ام كه از مشكلات جسمی و درد ها و ناراحتی های مزمن در نواحی مختلف بدنشان شكایت می كردند و بعد از تجربه كردن دوره های تحول و انجام آساناهای یوگا، ابراز می كنند كه به كلی مشكلاتشان برطرف شده است. این مشكلات عموماً جسمی چگونه در این افراد مرتفع می شود؟
این سئوال خیلی خوبی است. وقتی ذهن ما درگیر است و مدام در گفت وگوی درونی طولانی با خود هستیم یعنی مشكلی در ریشه هست كه هنوز برای ما حل نشده یا وقتی گیر عاطفی داریم، خشم و نفرت و نگرانی و رنجشی هست كه ما مدت زیادی در سینه خود حمل كرده ایم. دانش های شرقی هزاران سال قبل و علم روان شناسی و روان پزشكی امروز هر دو بر این باورند كه ذهن و جسم متاثر از یكدیگرند و رابطه جدایی ناپذیری از هم دارند. در دانش شرقی، پزشكان جسم همان پزشكان ذهن و روح بوده اند. ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی و همه طبیبان نامدار آن دوران، علم ریاضیات و علم تن و علم ذهن را توأمان می دانستند، چون به این اصل اعتقاد داشتند زمانی كه ما مشكل ذهنی و عاطفی پیدا می كنیم، جسم ما نیز درگیر خواهد شد. شما به صورت كاملاً آشكار می توانید این ارتباط را در خود پیدا كنید. وقتی خاطر شما از موضوعی ناراحت و پریشان است، خشمگین یا نگران هستید، خودبه خود روی تمامی سیستم حیاتی شما نظیر گوارش، نحوه تنفس، گردش خون و حتی كاركرد غدد تاثیر می گذارد.
متداول است كه شخصی با یك عارضه فیزیكی مثل زخم معده و تنگی نفس و ناراحتی قلبی به پزشك مراجعه كند و تجویز پزشك ورزش و مسافرت باشد. كسانی كه یوگا را در ابعاد متفاوتش تجربه می كنند و مشكلات جسمی شان رفع می شود به خاطر آن است كه ریشه تمامی این مشكلات و درد های جسمی در ذهنشان است. وقتی آرامش عمیق را مابین حركات فیزیكی یوگا تجربه می كنند، وقتی به عضلات گرفته خود كشش می دهند، وقتی اسپاسم موجود در تاندون و مفاصل و حتی اندام های داخلی مثل روده بزرگ و عروقشان با انجام حركات برطرف می شود سلامتی و شادابی را بار دیگر در خود تجربه می كنند.
•چرا عموماً زنان از این دوره ها بیشتر استقبال می كنند؟ آیا اوقات فراغت بیشتری دارند یا از انعطاف لازم برای تغییر و تحول برخوردارند؟
جواب این سئوال شاید پرحجم و طولانی باشد. من سعی می كنم مختصر بگویم. این اشتیاق فقط شامل یوگا نیست. اگر توجه كنید، باشگاه های ورزشی و بدنسازی، كلاس های ژیمناستیك، جلسات روانشناسی، خودكاوی و... عموماً بین خانم ها طرفداران بیشتری دارد. دلیل این استقبال، این نیست كه زنان نیاز بیشتری دارند، یا مشكلات ذهنی و عاطفی شان بیشتر است. اینجا جنبه احتیاج مطرح نیست. تفاوت بین روحیه زن و روحیه مرد است. به قول یونگ روان شناس معاصر روحیه زنانه میل به دریافت و پرورش دارد و روحیه مردانه میل به آموزش گرفتن و آموزش دادن.اصولاً جنس مونث پرورش را به شكل كاملی انجام می دهد. به دلیل اینكه زن می تواند موجودی مثل خودش را در وجودش تولید كند. پرورش توده سلول های جنینی بعد از نه ماه، تولد یك موجود زنده به جهان هستی ست. این ظرفیت تولید و پرورش خاص جسم و روح زنانه است و این روند كاملاً غریزی در زن صورت می گیرد. زنان می توانند از محیط دریافت كنند و یافته های خود را در وجودشان رشد دهند، به نقطه بلوغ برسانند و از آن ایده ای خلق كنند. به جرات می توان گفت این عمل خاص زنان است و این توانایی متناسب با ساختار جسمی و ذهنی جنس مونث است.
•در مقابل افرادی كه از تغییرات عمده خود در به كارگیری روشن متفاوت یوگا صحبت می كنند عده ای بر این باورند كه مجموعه این تغییرات متكی به تلقین های فردی است و به همان اندازه اثری مقطعی و كوتاه دارد. شما به صاحبان این نظر چه پاسخی دارید؟
ببینید شما فرض كنید علاقه مند به ورزش هستید. مثلاً بدنسازی می كنید. بعد از مدتی كه بر روی پرورش عضلاتتان كار كردید بدنتان از حالت خموده و ماهیچه های ناتوان و ضعیف به بدنی كاملاً سالم با عضلاتی برجسته تبدیل می شود. اگر ما این تاثیر را تلقین بدانیم، پس تكنیك های یوگی هم تلقین هستند! تلقین یك حالت ذهنی است. یعنی ما به خود فضایی را كه در جسم و ذهن ما وجود ندارد دیكته كنیم. یعنی در ذهنمان تاكید كنیم كه فرضاً من انسان سالمی هستم. من آدم آرامی هستم و بعد از مدتی سلامتی جسمی و آرامش خود را بازیابیم. آن فرد فقط با تاكید ذهنی این فضا را تولید می كند. اما در یوگا ما با تكنیك سروكار داریم. وقتی آدمی با استفاده از این تكنیك ها جسمش را از حالت تنش و درد و پیچیدگی سابق خارج می كند به آرامش ذهنی و تمركز نسبی دست می یابد. حالا من از شما می پرسم به چه صورت به این فرد می گویید كه به خودش تلقین می كند؟!
• شما در گفت وگوهایتان جایگاه خاصی برای دریافت های حسی نسبت به اندوخته ها و دانسته های ذهنی قائلید. چرا این برتری نسبی را می دهید؟
زمانی كه ما می خواهیم دانشی را فرابگیریم اگر صرفاً با ذهن و منطق خود آن را دریافت كنیم امكان به فراموشی سپردن آن زیاد است و فقط فضای دانستن و می دانم آن در تمام عمر همراه ماست. ولی وقتی هنگام فراگیری عواطف و احساساتمان را موازی با آن حركت دهیم همان فضای میان دو ماهی تولید خواهد شد. در احساسات ما انرژی و قدرت نهفته است و در منطق ما هوش و یادگیری. اگر ما صرفاً هوش و یادگیری را به كار گیریم به پایداری و دوام دست نمی یابیم و اگر تنها حسمان را به كار بیندازیم به تجربه ای دست می یابیم كه در آن آگاهی نیست. ولی وقتی هر دو را توأمان به كار بگیریم هم آگاه به فضای یادگیری هستیم و هم میل به تجربه كردن داریم. چون حس ما كنار منطق ما قرار می گیرد.
•اگر ممكن است درباره فضای امكان صحبت كنید. منظور شما از این فضا چیست؟
فضای امكان، یك فضای واقعی و قابل حس است كه هر انسانی در خودش دارد. ولی كسانی كه از نیروهای خودشان به طور محدود استفاده می كنند از این فضا غافل هستند. فضای امكان همان طور كه از اسمش پیداست امكانات را در دل خودش دارد. فرض كنید می خواهید زبان فرانسه یاد بگیرید. به آموزشگاه می روید یا استاد می گیرید. در شبانه روز ۸ ساعت می خوابید، سرگرمی ها، اهداف و كارهای روزمره و ارتباط های خانوادگی و اجتماعی خود را هم دنبال می كنید. در این صورت در حد امكاناتی كه برای یادگیری زبان قائل شدید زبان فرانسه را فرامی گیرید. اما وقتی كه ارتباط شما با زبان یك ارتباط حسی شود، همه چیز تغییر می كند. فرض كنید شما عاشق زبان فرانسه هستید و از تن صدای كسی كه به زبان فرانسه گفت وگو می كند لذت می برید و كنجكاوانه می خواهید ادبیات زبان فرانسه را یاد بگیرید. هر چه بیشتر آموزش می گیرید، علاقه و شیفتگی شما شروع به كار می كند. وقتی شما با این جایگاه با زبان فرانسه ارتباط برقرار می كنید، فضای امكان خودش را آشكار می كند. یعنی ممكن است به جای یادگیری ۵۰ لغت در روز ۵۰۰ لغت فرابگیرید و هیچ وقت هم از یاد نبرید. اینجا فضای امكان شما را در جایگاهی قرار می دهد كه با چارچوب های شناخته شده روانشناسی و جامعه شناسی و حتی بهداشت ذهن ممكن است مغایرت داشته باشد. شما كمتر از ۸ ساعت خوابیده اید و این طبق تعاریف بهداشت ذهن، می بایست روی هوش و میزان یادگیری شما تاثیر معكوس بگذارد. در واقع فضای امكان این امكان را به وجود می آورد كه شبی ۸ ساعت بخوابد و ۵۰۰ لغت هم فرابگیرد. ولی در فضای محدود و چارچوبی شما امكان آن را ندارید كه از خواب و خوراكتان كم كنید و بافت و هارمونی زندگی تان را تغییر دهید و بتوانید فراگیری خودتان را افزایش دهید. در فضای امكان (دستش را به هم می زند) حتی امكان عواملی كه شما تصورش را هم نمی توانید بكنید به وجود می آید. این فضا را عرفا فضای عشق توصیف كرده اند همان فضایی كه مولوی با شمس تجربه كرد و از آن فضای امكان مثنوی چندجلدی پدید آمد كه حتی بعد از گذشت قرن ها نه تنها بوی تكرار و ملامت به خود نگرفت بلكه هر روز فضای پویا و تازگی آن بیشتر به دنیا معرفی می شود. یك چنین چیزی از فضای امكان متولد می شود.
•در واقع شما فضای امكان را جایی می دانید كه انسان به احساسات و عواطف خویش اجازه رشد می دهد و با تكیه بر آنها حركت می كند؟
ساده تر بگویم جایی كه احساسات و منطق ما با هم هماهنگ هستند، یعنی پشتوانه منطق قدرت احساسات ماست و پشتوانه احساسات ما آن تائید و حمایتی است كه منطق از آن می كند. اینجا فضای فوق العاده ای است. هر انسانی كه نبوغ را تجربه كند در حقیقت در فضای امكان است.
•به جای خوبی رسیدیم. چطور می توان زندگی در لحظه را تجربه كرد و از این جایگاه به گذشته و آینده نگاه كرد؟
زندگی در لحظه یعنی همین لحظه كه شما از من سئوال می كنید با سئوال خودتان كاملاً همراه باشید. یعنی بدانید این سئوال را برای چه می پرسید یعنی سئوالتان را حس كنید. یعنی با فضای عملی كه انجام می دهید یكی باشید. و من كه پاسخ شما را می دهم اگر در لحظه حضور داشته باشم گوشم و شنوایی ام صد درصد به سئوال شما است. و سئوال شما را كاملاً و به قول معروف با گوش دلم می شنوم. یعنی حواس پرتی ندارم. ذهنم متمركز به كاری كه در آینده می كنم یا در حساب های گذشته نیست. اگر یكی از این دو حالت برقرار باشد، الان سئوال شما را نمی شنوم. نمی شنوم یك اصطلاح كامل است یعنی اینكه من منظور شما را می گیرم ولی سئوال شما را نمی گیرم. در واقع گوش ظاهری من ارتباط با صوتی كه پخش می شود دارد ولی آگاهی مركزی و توجه ام هیچ ارتباطی با این صدا ندارد. در آن حالت من پاسخ سئوال شما را نمی دهم بلكه جواب آن چیزی را می دهم كه از قبل آماده كرده بودم. یعنی با واقعیت اكنون هیچ ارتباطی ندارم. جایگاه اكنون یا زمان حال یك جایگاه خیلی واقعی است. من بازمی گردم به سئوال شما كه در زمان حال نگاهمان به گذشته و آینده به چه صورت است. كسی كه در لحظه حال زندگی می كند یا با لحظات واقعی زندگی اش در ارتباط است این فرد طراحی آینده را خیلی واقعی و مطابق با احتیاجات خودش و با استفاده از حداكثر امكانات ذهنی و جسمی خودش انجام می دهد و اگر هم بخواهد به گذشته رجوع كند از جایگاه حال به روشنی می تواند به گذشته خود نگاه كند و از گذشته اش چكیده آن فضا را به زمان حال بیاورد كه این چكیده نامش تجربه است. ولی وقتی كه در زمان حال نباشیم و به دغدغه های آینده خود متكی باشیم یا افسوس گذشته با ما همراه باشد، در آن صورت آینده برای ما همواره بار نگرانی و گذشته بار پشیمانی خواهد داشت. ولی وقتی با لحظات اكنون مان در ارتباط باشیم و در آن حضور واقعی داشته باشیم گذشته برای ما به صورت تجربه تجلی می كند و آینده به صورت امید و فضایی ناشناخته و پر از حیرت و كنجكاوی خودش را بروز می دهد.
•شما از تجربه و چكیده ای كه از گذشته به حال می آوریم صحبت كردید. تجربه در هر حال جایگاهی در ذهن ما دارد. ما چیزی را به عنوان خاطره تجربه در ذهن خود حمل می كنیم و حسش را با خود در زمان حال همراه می كنیم. تجربه ها خواه ناخواه پیش داوری به همراه دارند. چطور می توانیم از تجربه در حال خلاقانه استفاده كنیم؟ منظورم از استفاده خلاق آوردن تجربه در زمان حال با فراغت ذهن است.
چیزی كه عملكرد ما را تشكیل می دهد، مخلوطی از دو فضا است. (من البته از انسان پویا حرف می زنم، انسانی كه در زمان حال زندگی می كند.) همیشه عملكرد و تصمیمات این فرد و هر كاری كه در زندگی می كند از این دو فضا تشكیل شده است. یك فضا، آگاهی زمان حالش است كه با همه عوامل موجود در لحظه در ارتباط است و فضای دیگر همان چیزی است كه از گذشته در عملكرد لحظه آن فرد تاثیر می گذارد. اما ما می توانیم از گذشته نگرانی و احتیاط و ملاحظه در حد فوق العاده را در زمان حال پیاده كنیم كه در این صورت نام آنچه از گذشته با خود به این لحظه آورده ایم دیگر تجربه نیست. یعنی انسان برداشتش از گذشته این است كه اگر مثلاً این حركت را انجام دهد امكان دارد سقوط كند یا به بن بست برسد.
•یعنی ذهنش شرطی می شود؟
كاملاً. این تجربه زمان گذشته نیست، بلكه این فرد تفسیرات خودش را از زمان گذشته با خود به همراه آورده است اما فضای دوم آن است كه ما با اطلاعاتی كه در زمان گذشته در ضمیر خود ثبت كردیم، وقایع زمان حال را ببینیم. در این حالت آن فرد در حال تغییر گذشته نیست و اغراق آمیزش نمی كندش. بلكه گذشته را به صورت اطلاعات خنثی با عمل پویای زمان حالش به هم می آمیزد. می توانیم به این صورت توصیف كنیم: مناسب ترین و كامل ترین عملی كه او می تواند در این لحظه انجام دهد این مناسب ترین و كامل ترین نسبی است یعنی عملی كه با توجه به امكانات موجود زندگی كنونی اش می تواند انجام دهد.
•چگونه می توانیم آینده خلاق و پویا را با استفاده از امكانات موجود در لحظه حال ترسیم كنیم؟
اگر ما نسبت به گذشته خود خیال راحت نداشته باشیم. یعنی الان كه شما اینجا نشستید ذهنتان درگیر كارهای نیمه تمام گذشته نباشد. در این صورت با تمامیت ذهن و توجهتان اینجا نشستید. این جایگاه خیلی پرقدرت و كامل است در حالی كه اگر ذهن ما متصل به اعمال نیمه تمام گذشته باشد، جایگاه ضعیفی است كه هویتی تار و محو دارد. اگر ما در جایگاه تمامیت كه ریشه آن هم تفكیك این لحظه با گذشته است، حضور داشته باشیم، می توانیم طراحی آینده را به درستی انجام دهیم در این صورت تمامی امكانات ذهنی مان مثل اراده، حافظه، قوه تشخیص و قدرت انتخاب به درستی كارشان را انجام می دهد. درحالی كه در جایگاه قبل عوامل و امكانات ذهنی ما درگیر گذشته هستند. یعنی ما نمی توانیم درست انتخاب كنیم چون با انتخاب قبلی خودمان هم حالت شفاف نداشته ایم.
•چطور می توانیم كار نیمه تمام گذشته را در آینده به انجام برسانیم.
فقط با یك برنامه ریزی دقیق: همت، از خودگذشتگی و مدیریت كامل ذهن. این مدیریت خودبه خود در تمام رفتار و كارهای روزانه ما منعكس می شوند. در آن صورت می توانیم بخشی از كارهای گذشته را كه به رشد و بهبود زندگی ما كمكی نمی كنند با خیال راحت و با قاطعیت رها كنیم و بخشی از كارهایی كه می توانند به رشد بنیادی فضای معنوی و اقتصادی ما كمك كنند با تمام انرژی و توان به انجام برسانیم.
•شما یك سئوال كلی در كلاس هایتان مطرح می كنید. «زندگی از نظر شما چه تعریفی دارد؟» حالا من از شما می پرسم به این سئوال كلی كه بی نهایت هم می تواند جواب داشته باشد چه پاسخی می دهید؟
اگر واقعاً بخواهم صادقانه با تمام حس و دلم به این سئوال جواب دهم، باید بگویم زندگی را من هر لحظه یك جور تعبیر می كنم. ممكن است تعریفی كه من مثلاً سال گذشته از زندگی داشتم، با تعریفی كه الان می كنم متفاوت باشد. زمانی كه آدم خوشحال است زندگی برایش تعبیر فضای شاد و انبساط دارد. زمانی كه آدم با ذهنش كار می كند، زندگی برایش فضای منطق و برنامه ریزی و مدیریت است. زمانی كه انسان درخواست یا آرزویی دارد، زندگی سراسر پویش و حركت و به دست آوردن است. زمانی كه با مشكلی مواجه است زندگی مبارزه است. زمانی كه به دیگران عشق می ورزد و عشق دیگران را دریافت می كند، زندگی سراسر عشق و معنویت است. زندگی جریانی از انرژی حیاتی است كه در لحظه ای در كسری از لحظات هیچ وقت ایستایی ندارد. زندگی به عبارت دیگر تابلویی است كاملاً سفید و این ما هستیم كه بر روی آن نقاشی می كنیم، اگر تابلوی زندگی ما پر از مشكلاتی باشد كه از گذشته با خود آورده ایم زندگی چیزی جز درد و رنج نیست. ولی اگر موفق شویم با كمك شیوه هایی یا تحولی كه در خود ایجاد می كنیم این تابلو را از گذشته پاك كنیم در آن صورت می توانیم دلخواه ترین و مناسب ترین تصویر را برای آینده خود ترسیم كنیم و در این صورت می گویم آینده در اختیار ما است. زندگی آن چیزی است كه به خودی خود وجود دارد و هیچ ذهن بشری نمی تواند آن را تفسیر كند. یعنی به قدری این ماهیت واقعی، پرقدرت و جاری است كه ذهن محدود ما نمی تواند آن را تعریف كند. من هرچه در فضاهای شناخته شده و ناشناخته ای بروم كه به آن اطمینان دارم، باز هم این توصیفات از فضای ذهنی كوچك من است و نمی تواند زندگی را آن طور كه هست بیان كند.
•در نهایت نمی خواهید زندگی را در یك جمله تعریف كنید؟
زندگی، یك جریان واقعی و خارق العاده و به دور از تمام تعریف ها و تفسیرهای عرف بشری است.
بهبود کمردرد با یوگا
بهبود کمردرد با یوگابا گسترش روزافزون زندگی ماشینی و بی تحرکی کنونی روز به روز بر شمار مبتلایان به کمردرد افزوده می شود. شیوه زندگی عصر ماشینی و فناوریهای صنعتی انسان امروزی را به پشت میزنشینی و کم تحرکی خو داده است. بی تحرکی و نشستن و ایستادن در وضعیتهای نامناسب باعث ضعف ماهیچه های بدن به ویژه نواحی اطراف ستون فقرات می شود. این ضعف ماهیچه ای همراه با کاهش فاصله مفاصل میان مهره های کمری که بر اثر افزایش سن و قرار گرفتن در وضعیتهای نامناسب ایجاد می شود، باعث پیدایش انقباضات ناخواسته ماهیچه های ناحیه کمر و تحت فشار قرار گرفتن ریشه های عصبی موجود در این ناحیه خواهد شد. از این رو برای پیشگیری از بروز کمردرد و نیز درمان آن می بایست ماهیچه های ناحیه کمری را تقویت و تنشها و گرفتگیهای مزمن آنها را برطرف کرد. با این کار نه تنها گرفت (spasm) عضلات کمری که خود یکی از علل شایع کمردرد است برطرف می شود بلکه فاصله میان مهره های ستون فقرات کمری نیز در حد طبیعی باقی خواهد ماند و از تحت فشار قرار گرفتن اعصابی که از لای مهره های عبور می کنند نیز جلوگیری خواهد شد.
بر پایه اصول سبک سیکلیک یوگا در صورتی که توالی آساناهایی که به دنبال یکدیگر انجام می شود به گونه ای صحیح انتخاب شود می توان ضمن افزایش اثرات سودمند هر آسانا، آسانای بعدی را نیز به گونه ای انتخاب کرد که آثار مفید آسانای قبلی تقویت و از بروز هرگونه عکس العمل ناخواسته در طی اجرای تمرینها نیز پیشگیری شود.
در سبک سیکلیک یوگا با توجه به همین اصول مجموعه ای از آساناهای یوگا با ترتیب ویژه ای انتخاب شده اند که ضمن تقویت ماهیچه های کمر و مفاصل بین مهرهای کششهای مناسبی در بافتهای نرم (soft tissue)اطراف ستون فقرات کمری ایجاد می کنند و باعث حفظ فاصله مهره ها در حد طبیعی می شوند. هنگامی که مهره های کمری در فاصله مناسبی نسبت به یکدیگر قرار داشته باشند خون رسانی به عناصر موجود در فضای مفصلی در حد مطلوب باقی خواهد ماند و به اعصاب ناحیه نیز کوچکترین فشاری وارد نخواهد شد.
این مجموعه از آساناها که "سیکل تقویت کمر" نام گرفته اند شامل دوازده حرکت است که پی در پی و یکی پس از دیگری با فواصل مکث معین انجام می شوند. اجرای آساناهای این سیکل علاوه بر ماهیچه ها و مفاصل ستون فقرات کمری در سلامتی مفاصل ران و زانو نیز نقش به سزایی دارد. آساناهای این سیکل همچنین در پیشگیری از بروز پوکی استخوان و آرتروز مفاصل نیز موثر است.
برای برخورداری از آثار سودمند حرکات این سیکل می بایست آنها را دست کم روزی یک بار و به مدت ۲۰ روز انجام داد. فاصله زمانی مکث در هر حرکت پنج ثانیه است.
● حرکت ۱- پاوان موکتاسانا (Pavanmuktasana)
▪ تک پا:
روی زمین دراز بکشید. پای راست را از زانو خم کنید و روی سینه بیاورید. دستها را روی ساق پا قلاب کنید و زانو را به سمت سینه کشش دهید. زانوی پای چپ را منقبض نموده و کف آن را عمود بر زمین نگه دارید. همراه با دم سر را از زانو بلند کنید و چانه را به زانو نزدیک کنید. در این وضعیت آرنجها را از بدن دور کرده و شانه ها را روی یک محور نگه دارید.
در برگشت از حرکت، اول سررا پایین بیاورید سپس پا را رها کنید.
▪ جفت پا:
هر دو زانو را روی سینه بیاورید و دستها را روی ساق پاها قلاب کنید. همراه با دم سر را از روی زمین بلند و چانه را به زانو نزدیک کنید. در این وضعیت زانوها جفت، کف پاها عمود بر زمین و آرنجها از بدن دور باشند. در این وضعیت برای لحظاتی باقی بمانید سپس همراه با بازدم سر را پایین بیاورید و به حالت اول برگردید.
● حرکت ۲- کبرا
۱) کف دستها را کنار ران پا قرار دهید و همراه دم، سر خود را از روی زمین بلند کنید.
۲) کف دستها را کنار صورت روی زمین قرار دهید به نحوی که ساعدها با بدن مماس شوند. سپس همراه دم بدن را تا قفسه سینه بلند کنید. در این حالت آرنجها روی زمین باقی بمانند.
● حرکت ۳- سپس مجدداً حرکت پاوان موکتاسانا (Pavanmuktasana) را تکرار کنید.
● حرکت ۴- پیچ کمر
به پشت دراز بکشید و پاها را از زانو خم کنید. دستها را زیر سر قلاب نمایید. زانوها را همراه با بازدم به سمت راست و سر و گردن را به سمت چپ بگردانید. حداکثر به مدت ۲۰ ثانیه در این وضعیت باقی بمانید. سپس حرکت را در جهت مقابل انجام دهید.
● حرکت ۵- مرجاراسانا (Marjarasana)
روی زمین بنشینید و در وضعیت چهار دست و پا قرار بگیرید. دستها و پاها را به اندازه عرض شانه از هم فاصله دهید. در این وضعیت بازوها، رانها، ساق و کف پاها به موازات هم قرار گیرند و دستها و رانها بر زمین عمود باشند. کف دستها و روی پنجه پاها کاملا بر زمین مماس باشند. عضلات صورت آرام و سر در امتداد ستون مهره ها باشند. ابتدا همزمان با دم عمیق کمر خود را گود کنید، سر را کمی عقب ببرید و قفسه سینه را نیز به سمت سر کشش دهید. سپس همزمان با بازدم، گودی کمر را رها و عضلات کمر را منقبض کنید و چانه را تا حد امکان به گودی گردن نزدیک نمایید. در طول حرکت دستها باید صاف و کشیده باقی بمانند. حرکت را همراه با دم و بازدم به تعداد ۳ تا ۵ بار تکرار کنید.
▪ حرکت کششی:
از وضعیت مرجاراسانا، دست راست را از روی زمین بلند کنید و به سمت جلو کشش دهید. سپس پای چپ را از روی زمین بلند کنید و به سمت عقب کشش دهید. در این حالت باید پنجه پا کشیده و به موازات زمین قرار گیرد. هر دو مفصل ران را در یک امتداد نگه دارید و شانه و قفسه سینه را به موازات زمین نگه دارید. برای لحظاتی در این حالت باقی بمانید و به حالت اولیه برگردید. حرکت را در سمت مقابل نیز انجام دهید.
● حرکت ۶- شاشانکاسانا (Shashankasana)
در وضعیت ویراسانا قرار بگیرید. کف دستها را مقابل زانو روی زمین قرار دهید. سپس زانوها را تا حد امکان از هم دور و به طرفین باز کنید. دستها را به آرامی به سمت جلو ببرید و پیشانی را روی زمین قرار دهید. در این وضعیت باید دستها کشیده، قفسه سینه رها و پشت صاف باشد.در برگشت از حرکت ابتدا سر را بلند کنید، وزن را به کف دستها منتقل و قفسه سینه را از روی زمین بلند نمایید. سپس با کمک دستها به حالت اول بازگردید.
● حرکت ۷- ستوابانداسانا (Setubandasana)
به پشت روی زمین دراز بکشید و پاها را از زانو خم کنید. پاها به اندازه عرض لگن از هم فاصله داشته باشند و پاشنه پاها از باسن کمی دور باشد. ابتدا باسن را کمی بلند کرده انگشتان دستها را زیر بدن به هم قلاب کنید. سپس به آرامی لگن را از روی زمین بلند کرده تا حد توانایی آن را بالا ببرید. در این وضعیت کف پاها و دستها کامل روی زمین باقی می ماند و چانه به سینه نزدیک می شود برای لحظاتی در این حرکت باقی مانده سپس به حالت اولیه برگردید.
بعد به پشت روی زمین قرار بگیرید و پاها را از زانو خم کنید. سپس همراه با دم، دستها را به صورت صاف و مستقیم بالای سر ببرید و همراه بازدم سعی کنید کف دستها را روی زانوها قرار دهید. در این حالت سر و شانه های شما نیز باید از زمین بلند شود. حداکثر به مدت ۳۰ ثانیه در این وضعیت باقی بمانید، سپس به حالت اول بازگردید و این حرکت را مجدداً تکرار کنید.
بیدار کردن ستونفقرات
بیدار کردن ستونفقرات● گفتگو با وندا اسکاراولی توسط استر میرز (Esther Myers) و کیم اکلین (Kim Echlin)
وندا اسکاراولی (Vanda Scaravelli) در ۸۸ سالگی هنوز بدنی نرم و قوی داشت. او با استفاده از جاذبه زمین و تنفس به تمریناتش ادامه میداد تا بر امواج بدنش سوار شود.
بیش از دهسال من شاهد خم به عقبهای وندا بودم و هر بار احساس میکردم برای اولینبار این حرکت را میبینم. من میدیدم و میشنیدم که این زن قدرتمند ولی در عین حال ظریف در دهه هشتاد سالگی پاهایش را محکم و استوار روی زمین میگذاشت و راجع به ریشه دواندن صحبت میکرد و بعد با یک حرکت موزون پشتش را خم میکرد و همزمان در مورد گشودن بالها و رسیدن به اوج آسمانها صحبت میکرد. و این حرکات را بارها و بارها انجام میداد.
وقتیکه یک فیلم ویدئویی از وندا و تمرینات بینظیرش تهیه میکردم، دو روزی را با او در منزل دخترش در تورنتو گذراندم. گوش دادن به خاطرات زندگیاش و عشق او به یوگا و بودن با او هدیه باارزشی برایم بود.
وندا اسکاراولی در سال ۱۹۰۸ در فلورانس ایتالیا متولد شد. پدرش یک تاجر موفق و در عین حال عاشق موسیقی بود. او همچنین بنیانگذار گروه ارکستر استبایل (Stabile) بود که در واقع همان ارکستر فلورانس بود. مادرش کلارا کرسی (Clara Corsi) معلمی بود که بهعنوان یکی از اولین زنهای ایتالیا از دانشگاه فارغالتحصیل شد.
پدر و مادر وندا با هم یک مکانی را در منزل شخصیشان برای معروفترین هنرمندان قرن اختصاص داده بودند. فردریکو فلینی (Fredrico Fellini)، آرتور اشنابل (Arthur Schnabel)، آرتور توسکانینی (Arthur Toscanini) و هرمن سرکین (Herman Serkin) که اسامی اندکی از مجموعه آنها میباشد در آن مکان دور هم جمع میشدند.
وندا زیر نظر استادش ارنستو کنسلو (Ernesto Consolo) پیانو را آموزش دیده بود. او شرح میداد اتاق موسیقی خانوادگی آنها یکی از مکانهای مورد علاقهاش بود، جائی پرنور با دیوارهائی زرد رنگ که مهمانان دور هم جمع میشدند و به کنسرتهای خصوصی که توسط افراد مشهور نواخته میشد گوش میدادند. وندا از آن دوران طلائی خاطرات شیرینی داشت. زندگی روزمره وندا با موسیقی و صحبتهای خردمندانه روشنفکران پر میشد. او وقتی دختری جوان بود بههمراه خانوادهاش برای جستجوی راهی متعالی و نجاتبخش به هلند سفر کرد.
در هلند در شهری بنام اومن (Ommen) بود که وندا اولین ملاقاتش را با کریشنا مورتی (Krishnamurti) داشت. وندا تعریف میکرد که آنها دور یک آتش بزرگ مینشستند و آوازهای هندی میخواندند و گاهی هم او شاهد گفتگوی کریشنامورتی و خواهرش میشد.
کریشنا مورتی با خانواده وندا دوست بود، هر سال او در سفر بین هند و آمریکا مدتی را پیش آنها میماند. خانواده وندا یک جای امن و راحت به او میدادند تا بتواند فکر کند و بنویسد البته نه بهعنوان یک استاد معنوی (گورو). وندا نیز اغلب با او به پیادهروی میرفت. وندا به خاطر میآورد که گاهی هم با اتومبیل وندا (فلامینا که یک اتومبیل کورسی بود) یا با بنز کریشنا مورتی برای گشتزنی به طبیعت میرفتند. کریشنا مورتی رانندگی را دوست داشت ولی از اینکه میدید مردم تند رانندگی میکنند خوشش نمیآمد. کریشنا مورتی میگفت: ”من تنها یان بدن را دارم و باید از آن مراقبت کنم.“ ما از هر آنچه در طبیعت میدیدیم لذت میبردیم. از مزارع، گاوها و کوههای پوشیده از برف.
وندا با لوئیجی اسکاراولی (LuigiScaravelli) که یک استاد فلسفه و دانشمند بود ازدواج کرد و حاصل زندگی مشترک آنها دو فرزند بود. بعد از جنگ جهانی دوم، لوئیجی به شکل غیرمنتظرهای فوت کرد و یک ویلونیست معروف بنام یهودی منوهین (Yehudi Menuhin) ترتیبی داد که وندا با آینگر (B.K.S.Iyengar) آشنا شود.
آینگر در گشتاد (Gstaad) مهمان منوهین بود. گشتاد منطقهای کوهستانی در سوئیس میباشد که با وجود طبیعت زیبا و کلبههای چوبی (chalet) محلی امن و آرام برای استراحت است. وندا نیز هر سال در گشتاد یک ویلا اجاره میکرد. کریشنا مورتی هر تابستان را در گشتاد میگذراند و سخنرانیهای سالیانهاش را در آنجا انجام میداد. لذا آینگر هر روز به کریشنا مورتی یوگا تعلیم میداد. وندا میگوید: آینگر آنقدر به من لطف داشت که هر روز تعلیماتی هم به من میداد، اینطور بود که وندا در میانه عمرش یوگا را کشف کرد.
چند سال بعد به دعوت کریشنا مورتی، شخصی به نام تی.کا.وی.دزی کاچار (T.K.V.Desikachar) به خانه آنها در گشتاد آمد و در آنجا او اهمیت تنفس را به کریشنا مورتی و وندا تعلیم داد. وندا زیر نظر آینگر و دزی کاچار آموزشهای خصوصیاش را سالهای متمادی ادامه داد و بعد از اینکه این تعلیمات متوقف شد، وندا به تنهائی به ادامه کار مشغول شد و یک روش منحصربهفرد را در یوگا توسعه داد که تا امروز هم ادامه دارد. او در کتابی به نام بیدار کردن ستونفقرات که در سال ۱۹۹۱ نوشته است این روش را شرح میدهد. او در تمام گفتههایش، به اهمیت انجام تمرینات روزانه و همچنین ساده و بیآلایش زندگی کردن تأکید میکرد.
نقطهنظرات وندا در مورد یوگا و سبک او توسط مصاحبهای که از طریق یوگا ژورنال در سالها پیش صورت گرفته در متن زیر خدمتتان ارائه خواهد شد.
● یوگا ژورنال: تمرینات یوگا را چطور آغاز کردید؟
وندا: من آقای آینگر را ملاقات کردم و ایشان لطف کردند و موافقت نمودند یوگا را به من تعلیم دهند. من با علاقه هر روز صبح برای آموختن این تعلیمات پیش آقای آینگر میرفتم. آقای آینگر مردی نیرومند و مقتدر و در عین حال خیلی آرام و مهربان بود. او به من این امکان را میداد که به درون بدن سفر کرده و آنرا کشف کنم. در آن زمانکه من تازه شوهرم را از دست داده بودم و دوران غمانگیزی را سپری میکردم و ناامیدی بر من غلبه کرده بود، تنها با یوگا و اساتیدی مانند آینگر و کریشنا مورتی بود که میتوانستم دوباره به زندگی ادامه دهم.
از دست دادن شوهرم ضربه سنگینی بود و بدون اینکه متوجه باشم یوگا به من کمک میکرد، این دوران را سپری کنم. من یوگا را دوست داشتم و آنرا انجام میدادم. تنیس هم بازی میکردم و این کارها برایم سرگرمکننده و جالب بودند ولی بعدها فهمیدم یوگا، بیش از آنچه که حس کنم به اعماق وجودم نفوذ کرده است.
● یوگا ژورنال: اوایل چه احساسی داشتید؟
وندا: خیلی خوشحال بودم و لذت میبردم. مثل یک گل یا گیاهی که بعد از فصل بهار دومرتبه گل بدهد و آنهم در فصل پائیز و من حدود ۴۵ سالگی یوگا را شروع کردم. شکفته شدن یک زندگی جدید را در وجود کاملاً حس میکردم.
● یوگا ژورنال: آیا این حس روی جنبههای دیگر زندگی شما هم اثری داشت؟
وندا: همه چیز در زندگیام بهتر پیش میرفت. من پیانو میزدم و احساس میکردم که این نواختن با بدنی آرام و ذهنی متمرکز، چطور میتواند تبدیل به یک موج شود. ابتدا نتها را به ذهنم میسپردم و بعد به سراغ پیانو میرفتم. یک همکاری بین ذهن و جسم صورت میگرفت.
● یوگا ژورنال: تعالیم شما با آقای آینگر و بعد با پسر کریشناماچاری، دزیکاچار برای چند سالی ادامه پیدا کرد، گمان میکنم آنزمان بود که شما به هماهنگی تنفس و حرکات بدنی علاقهمند شدید؟
وندا: آنچه که یوگا به شکل خاص امکانپذیر میسازد از طریق تنفس است و بدون تنفس اصلاً یوگا معنی ندارد. ما با تنفس شروع میکنیم و با تنفس به پایان میرسانیم و هر حرکتی که انجام میدهیم با تنفس است.
وقتیکه شما دم انجام میدهید، یک جریان انرژی به شکل موج وارد بدن میشود و بهدنبال آن یک حس رهائی. هر حرکتی با موج و با تنفس انجام میشود، فقط باید آن موج را دنبال کنی و در آن صورت نرم و انعطافپذیر خواهی شد و هیچ مشکلی بهوجود نخواهد آمد. چیزیکه مهم است به خاطر بسپاری این است که در جهت جریان انرژی حرکت کنی نه در خلاف آن. خیلی ساده است، سادهتر از آنکه بفهمی. احتیاج نیست کاری انجام دهی، فقط باید خود را به این جریان بسپاری و رها کنی. سعی نکن چیزی بشوی. تو هستی.
● یوگا ژورنال: آیا وقتیکه سعی کنیم یک حرکت را انجام دهیم و سعی به ”شدن“ کنیم، ریسک کردهایم؟
وندا: اگر شما با بدن هستید پس شما نمیشوید، شما هستید. کمکم بدن با شما موافق میشود و بهسویتان میآید. اگر با توجه و علاقه تنفستان را دنبال کنید و به آن تمرکز کرده به درون بدن بروید چیزهای زیادی کشف خواهید کرد. نه استادی و نه شاگردی، خود شما هم شاگرد و هم استاد خودتان هستید.
● یوگا ژورنال: بعد از اینکه مربیان شما رفتند و شما تنها شدید، چه اتفاقی افتاد؟
وندا: وقتیکه آینگر و بعد دزیکاچار آنجا را ترک کردند، من سعی کردم بدون تقلا بهدنبال آسانترین راه باشم.● یوگا ژورنال: چه راهی؟
وندا: اینکه حرکات را هماهنگ با تنفس و همراه با آرامش، بدون تلاش و موجوار انجام دهم. همه اینها تمرین یوگا را خیلی دلچسب و خوشایند میکردند. شما میتوانید با azzallegre و بدون فشار به همان نتایج برسید.
● یوگا ژورنال: ممکن است azzallegre را شرح دهید؟
وندا: azzallegre یعنی ”سرزندگی و نشاط.“ در حالیکه هستید، بردهٔ افکار هم نیستید و زمانیکه هوشیار هستید، خوشحال نیز میباشید. تمام حرکات به بهترین نحو انجام میشوند. آنچه که به ما در آموزش یاد دادهاند این است که ”بشویم“ و برای اینکار سعی میکنیم. شما برای خودتان الگوهائی را انتخاب میکنید و با تقلید از این الگوها امکان ”بودن“ در شما از بین میرود و تقلید شما را از هدف غائی دور میکند، شما هستید. ”شدن“ مانند یک نردبان است و شما میخواهید برای رسیدن به یک عقیده از نردبانی که دیگران آن را ساختهاند بالا بروید، این چرخ تعلیم و تربیت است.
● یوگا ژورنال: شما راجع به پیدا کردن جاذبه زمین صحبت کردید، میتوانید در این مورد بیشتر توضیح دهید؟
وندا: جاذبهٔ زمین قسمتی از طبیعت است. این جاذبه جهان را در کنار هم نگهمیدارد. همه ما با این نیرو بههم وصل میشویم. ما به کرهزمین وصل میشویم. زمین به خورشد وصل میشود. وقتی میایستیم، جاذبه زمین ما را از کمر به پائین میکشد. شما از طرف زمین یک کشش احساس میکنید که شما را به سمت پائین میکشد. اگر بدنت را رها کنی و به آن آگاه باشی این نیرو را حس خواهی کرد. تو اجازه میدهی بدنت توسط زمین مکیده شود و این نیروی جاذبه زمین است. و همزمان که پائین بدن به سمت زمین کشیده میشود، قسمت بالای بدن سبک، منبسط، آگاه و رها میشود.
● یوگا ژورنال: و چطور جاذبه زمین به موجیکه گفتید ارتباط پیدا میکند؟ ممکن است درباره آن موج صحبت کنید؟
وندا: آن موج توسط نیروی جاذبه زمین در مسیر ستونفقرات از پاشنه تا فرق سر جریان پیدا میکند. تو به بدنت اجازه میدهی فرو برود و قسمت بالای بدن سبک شود. هر چه بیشتر خودت را به جاذبه زمین بسپاری، بدنت سبکتر خواهد شد و بعد آن موج زیبا در وجودت به حرکت در میآید. این جریان یک حس خارقالعاده از قدرت، رهائی و زیبائی بهوجود میآورد.
● یوگا ژورنال: چه راهی به افرادی که با تمرینات روزانهشان مشکل دارند پیشنهاد میکنید؟
وندا: اصلاً لازم نیست از چیزی استفاده کنید. اگر از چیزی استفاده کنید کار تمام است. اما اگر کاری را به خاطر اینکه از آن لذت میبرید انجام دهید پس کار درست را میکنید. من تمرین میکنم چونکه تمرین کردن جزء ذات من است. هیچ دلیل برای اینکار وجود ندارد. در واقع بدنم از من میخواهد که اینکار را انجام دهم.
● یوگا ژورنال: شما برای سالها آموزش دادهاید. آیا ممکن است درباره نحوه تعلیم خود برای ما صحبت کنید؟
وندا: این شانس بزرگی برای من بود که اساتید بینظیری داشته باشم. درس دادن بالاترین کاری است که هر کسی میتواند در زندگی انجام بدهد. با درس دادن به آدمها به آنها کمک میکنی. معلم کمک میکند که تو خودت را بهتر بشناسی و تو هم باید اینکار را بکنی. ولی اگر بدن و ذهن تو را همراهی نکردند علتیابی کن و برای رسیدن به این شناخت به دنبال یک راه دیگر باش. راهیکه با آزادی شروع و به آزادی ختم شود.
هدف آموزش دادن من برای خودم نبود. من میخواستم آنچه که در اختیار داشتم را به دیگران ارائه دهم. آدمهای زیادی را میدیدم که به سختی تلاش میکنند و به خودشان صدمه میزنند. دقیقاً مانند زمانیکه میبینی کودکی به زمین خورده و تو میخواهی به او کمک کنی تا از روی زمین بلند شود، یا مثل زمانیکه تو چیز زیبائی در اختیار داری و نمیتوانی آنرا در دستت مخفی کنی. تو باید آنرا به دیگران نشان دهی. من بهسوی اینکار کشیده میشدم و برای اینکه بتوانم به دیگران کمک کنم، باید دقتم را توسعه میدادم. با مشاهده دنیای درونم و با آموزش دادن به دیگران چیزهای زیادی را کشف کردم.
● یوگا ژورنال: چه چیزی را کشف کردید؟
وندا: آه! سلامتی، آگاهی، خلاقیت، مخصوصاً عشق. عشق وقتی میآید که تو آزاد و رها هستی. و وقتی رها هستی میتوانی با اطرافیانت، با طبیعت و با جهان ارتباط برقرار کنی و زمانیکه میترسی یا از خودت دفاع میکنی تما درها را به روی خودت میبندی. تمام اینکارها بهخودی خود انجام میشود و لازم نیست تو کاری انجام دهی.
● یوگا ژورنال: چطور یوگا باعث اتحاد ذهن و جسم میشود؟
وندا: زیبائی یوگا در همین جاست. ملاقات ذهن با جسم. وقتیکه آگاه هستی، تمرکز، و وقتی هرکاری را که انجام میدهی حس کنی، انرژی بهوجود میآید. یکی شدن ذهن و جسم تبدیل به انرژی میشود. درک این مطلب مهم است. وقتی آندو با هم متحد میشوند انرژی زیادی بهوجود میآید که بدن را رها و ذهن را لطیفتر میکند.
● یوگا ژورنال: آیا هرکسی در هر سنی میتواند یوگا کند؟
وندا: برای یوگا سن مطرح نیست. شما میتوانید در هفتاد یا هشتادسالگی شروع کنید. به خاطر اینکه اگر یوگا را با استفاده از جاذبه زمین و تنفس انجام دهید، هیچوقت به بدن آسیبی نخواهد رسید. اولین چیزیکه باید به آن توجه کنید این است که با خودتان درگیر نشوید و برای دریافت انرژی آماده باشید. و برای انجام یوگا انرژی و تنفس هستند که کمک میکنند و سن مفهومی ندارد.
● یوگا ژورنال: در حرکات شما، حالتهائی بهچشم میخورد که با حرکات استاندارد متفاوت است.
وندا: حس درونی است، چونکه حرکت درونی است. شما نباید هرگز کاری را که ذهنتان میگوید انجام دهید. بلکه بدنتان باید آنرا قبول کند.
● یوگا ژورنال: وقتی من شاهد حرکت خم به عقب شما هستم، میتوانم موجی که باعث میشود حرکت شما آزادتر بهنظر برسد را کاملاً ببینم.
وندا: بله، این چیزی است که شما میتوانید ببینید. پس نتیجه میگیریم که حتی یک حرکت سخت میتواند یک حرکت خوشایند، لذتبخش و رهائیبخش باشد. (او لبخند میزند). دقیقاً مثل یک رقص، یک رقص درونی، یک حرکت موزون در درون بدن و پر از رمز و راز.
● یوگا ژورنال: وقتیکه یوگا میکنید، آیا اثری روی روند پیری شما میگذارد؟ و آیا احساستان را نسبت به سنتان تغییر میدهد؟
وندا: خیر، یوگا نمیتواند سن شما را تغییر بدهد. سن همان است که هست. انجام یوگا بدن را سلامتتر میکند. پیری وجود ندارد. خیلی وقتها آدمهای پیر مواظب خودشان هستند و اطرافیانشان هم سعی میکنند از آنها مواظبت کنند. آنها خودشان را درون یک محفظه که برایشان ساخته شده زندانی میکنند. آنها از زندگی صرفنظر میکنند. کمتر و کمتر از دستها، پاها، قوای ذهنی و حافظهشان استفاده میکنند. ولی اگر اینها را در اختیار دارید باید از آنها استفاده کنید. خودتان را کنار نکشید. ارتباطتان را با مردم و با زندگی قطع نکنید که خیلی چیزها بهدست خواهید آورد. ارتباطتان را با زیبائی هم قطع نکنید. کارهائیکه دوست دارید انجام بدهید. مردم دوست دارند شما را کنار بگذارند، قبول نکنید، تا زمانیکه زنده هستید، زندگی کنید. انرژیتان را ببخشید، دانش و معرفتتان را ببخشید و هر چه که در اختیار دارید ببخشید. جسمی، ذهنی، احساسی، ولی افراط نکنید. سلامت باشید و برای یکبار هم که شده سخت نگیرید. اگر زندگی را سخت نگیرید سلامت خواهید بود.
بیکرام چودری بنیان گذار یوگای داغ
بیکرام چودری بنیان گذار یوگای داغبیکرام چودری پایه گذار دانشکده جهانی یوگای هند و بنیان گذار یوگای داغ (Hot Yoga) در سال ۱۹۴۶ در کلکته هندوستان به دنیا آمد.
او یوگا را از چهار سالگی نزد استادش " بیشنو گوش"[۱] برادر کوچک تر پراماهانسا یوگاناندا[۲] آغاز کرد. سبک او و بیشنو، شاخه ای از هاتا یوگا به نام یوگای رقابتی[۳] بود که بر اساس مجموعه ای از ۸۴ حرکت به وسیله نات[۴] در سده های پنجم تا دهم طراحی شد. بیکرام روزانه دست کم ۴ تا ۶ ساعت در دانشکده آموزش جسمی بیشنو تمرین می کرد.
او در سیزده سالگی قهرمان مسابقه ملی یوگای هند شد و تا سه سال پی در پی هیچ کس نتوانست وی را شکست دهد و با عنوان قهرمان شکست ناپذیر از این مسابقات کناره گرفت. در هفده سالگی هنگام تمرین وزنه برداری آسیب شدیدی به زانوی وی وارد شد که مجموعه ای از بهترین پزشکان اروپایی پیش بینی کردند که وی برای همیشه از راه رفتن محروم خواهد شد. اما او بدون پذیرفتن نظر آنان دوباره نزد استادش بازگشت و از وی کمک خواست.
شش ماه بعد زانوی او کاملاً بهبود یافته بود. سپس گوش از بیکرام خواست تا چندین مدرسه یوگا را در هند پایه گذاری کند. این تجربه به حدی موفق بود که بیکرام برای پایه گذاری مدرسه یوگا در ژاپن و آموزش این سبک یوگا به ژاپن رفت.او در سال ۱۹۷۳ به امریکا رفت و به سرعت به معروف ترین مربی یوگا در امریکا تبدیل شد. او دو مدرسه یوگا در سان فرانسیسکو و سپس در لوس آنجلس احداث کرد. بسیاری از افراد مشهور در زمینه های گوناگون مانند عبدالکریم جبار (بسکتبالیست معروف)، مدونا، جان مک انرو و ... از شاگردان یوگای او محسوب می شوند. همسر او راجاشری[۵] نیز برای پنج سال متوالی قهرمان رقابتهای قهرمانی یوگا در سراسر هندوستان شده است و هم اکنون نیز اصلی ترین مربی بیکرام یوگا محسوب می شود. بیکرام کتاب "آموزش بیکرام یوگای مبتدی” را نیز تألیف کرده است که یکی از پرطرفدارترین کتابهای یوگا محسوب می شود. بیکرام چودری با درآمدی بیش از میلیونها دلار و ابداع سبکی از یوگا به نام بیکرام یوگا که در بیش از ۴۰۰ مرکز در امریکا و جهان تدریس می شود، لقب بیل گیتس[۶] یوگا را به خود اختصاص داده است.
او سالانه بیش از ۲۰۰ مربی یوگا تربیت می کند و در دورترین نقاط امریکا و جهان روش او تدریس می شود. بیکرام عقیده دارد که تنها او و مربیان تربیت شده او هستند که در امریکا هاتا یوگای واقعی را تدریس می کنند و بقیه مربیان یوگا در امریکا دلقکانی بیش نیستند که یوگا را قربانی کرده اند. او همچنین عقیده دارد که تنها شاخه ای از یوگا که آموزه های پاتنجلی را به درستی دنبال می کند، هاتا یوگا است. کلاسهای یوگای بیکرام به عنوان اتاق شکنجه معروف هستند. زمانی که بیکرام یوگا را می آموخت، آموزش یوگادرمانی به صورت فرد به فرد انجام می شد اما او روش آموزش جمعی و یوگا درمانی جمعی را پایه گذاری کرد. او مجموعه ای از آساناها را در کنار هم قرار داد که بیشترین آثار درمانی را برای عوارض شایع به همراه داشته باشند و در عین حال انجام دادن آنها برای مبتدیان امکان پذیر باشد. او می پذیرد که آساناهایی را که مورد استفاده قرار می دهد در بقیه سبکهای یوگا نیز شناخته شده هستند اما ادعا می کند که توالی حرکاتی را که به کار می برد، منحصر به فرد است و هر حرکت با گرم کردن و ایجاد کشش مناسب، پایه ای بی نقص برای حرکت بعدی به شمار می رود.
او توالی حرکات خود را با ساختن موسیقی مقایسه می کند و عقیده دارد همان گونه که تعداد نتهای موسیقی محدودند اما ترکیب کردن آنها به شکلهای گوناگون موسیقیهای مختلفی ایجاد می شود، توالی حرکات او نیز منحصر به فرد است. مجموعه حرکات او از دو تمرین تنفسی و ۲۴ حرکت پایه تشکیل شده است. به گفته بیکرام چودری دانشکده یوگای هند از بدو تأسیس بیش از ۶۰۰ مربی را تربیت کرده است و این مربیان بیش از ۱۰۰ مدرسه یوگا در تمام ایالتهای امریکا تأسیس کرده اند. او با افتخار می گوید که از هیچ یک از این مدرسه ها خود پرداخت (Franchise) دریافت نمی کند و او تنها استادی است که شاگردانش را برای آغاز به کار و مدیریت مدرسه هایشان از لحاظ مالی تأمین می کند. اما جالب اینجاست که به نوشته یکی از خبرنگاران نشریه یوگا ژورنال حدود نیمی از مربیان بیکرام در انجام دادن حرکات مبتدی بیکرام نیز مسلط و قوی نیستند.
تقریباً تمام مربیان او می توانند حرکات پایه ای را انجام دهند اما همه آنها نمی توانند حرکات را به صورت حرفه ای انجام دهند. به عقیده استادان یوگا در سایر سبکهای یوگا، یوگای داغ یا بیکرام یوگا برای افراد مبتلا به فشار خون مناسب نیست و حرکات خمشی آن در گرمای مفرط کلاسها می تواند شاگردان را دچار آسیب کند.
[۱] Bishnu Ghosh
[۲] Paramahansa Yogananda
[۳] Yoga Challenge
[۴] Nath
[۵] Rajashree
[۶] Bill Gates
منبع:
ترجمه: یاسمن مختارزاده / طاهره محمودی
مجله دانش یوگا
لیلا کاظمی
مربی یوگا
برگرفته از درسهای استاد مایا
Maya Machawe
سایت یوگا پیام مهر
آیدا رمضانی
روزنامه شرق
سوامی شیواناندا
مترجم: فروز روشنبین
مجله دانش یوگا
طلایه محتشمی
مجله شادكامی و موفقیت
نوشته : دكتر ساعد احمدی ، روانشناس بالینی
جاودانه
> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید
این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید
|
|
|
|
|
|
|