با سلام و درود بر مردان و زنانیکه همیشه انصاف و مروت را سرلوحه ی زندگی خود قرار می دهند و هرگز قلم خود را به بهای اندکی نمی فروشند که قلم فروشی و وطن فروشی در مکتب ایران و ایرانی فرقی ندارد ، متاسفانه چند روزی است که در فضای مجازی یزد پرده دری باب شده و کسانیکه باید همیشه بزرگی و بزرگواری خود را و حرمت قلم خودرا حفظ کنند قلم هایشان خنجر شده و بی حرمتی را به حد اعلای خود رساندند و برای بالاترین مقام سیاسی و اجرایی استان قصه ی حسین کرد شبستری را می نویسند واقعا این تک بیتی صائب تبریزی شامل حال اینان می شود و چه زیبا سروده شاید وصف حال دوستانی باشد که از سر بیکاری و برای پرکردن اوقات فراغت بازنشستگی دستی بر قلم می برند و لی نمی دانند
پرده مردم دریدن عیب خود بنمودن است
عیب خود میپوشد از چشم خلایق عیبپوش
نمی دانم آقای شوق الشعرا را چه شده است که یک روز بر بافق و بافقی می تازد و روزی دیگر براستان و استاندار شاید این دوست عزیزمان فکر کردند خدا فقط مختص ایشان و جناحشان است و فقط خداوند ایشان را به راه راست هدایت کرده است ودیگران در گمراهی کامل به سر می برند راستی چه خود خواهانه است که خدا را هم برای خود مصادره کنیم
با توجه و عنایت به افسانه سرایی جناب شوق الشعرا که احتمالا قبل از نوشتن این سیاه قلم ها در وبلاگ توفان یزد به خاطر خوردن قهوه قجری یا دیدن هاله ی نور مانند رئیس جمهور دولت مهرورزشان دچار توهم شدند و فکر کردند در جایگاه زنده یاد مهدی آذر یزدی نشسته اند و یا خواجه ی شیراز شدند و مانند حافظ که سمرقند و بخار را به خال لب زیبا رویی می فروخت ایشان هم حرمت استاندار خانه ی پدری اش و زادگاه مادری اش را به لبخندی که بر چهره دوستانش بنشیند فروخته و راستی چه ارزان فروخت
لذا جناب آقای استاندار با توجه به جمیع مواردی که ذکر می کنم برای دلخوشی آقای شوق الشعرا و دوستانشان استعفا ء دهید زیرا
شما نظامی نیستید و نمی خواهید کار فرهنگی را با سرهنگی انجام دهید و اعتقاد دارید کار فرهنگی زمان می برد
شما باید بروید باور دارید که نه خدائید و نه کدخدا شما پذیرفته اید که خادم مردم هستید نه رئیس مردم
شما دلواپس نیستید و غصه نمی خورید اگر سکه ارزان شود چگونه میلیارد ها دلار سکه را در بازار آزاد بفروشید
شما باید بروید چون شما اهل هوچی گری و پوپولیستی نیستید که حرفهای قشنگ بزنید وعمل های زشت داشته باشید
شما حتما باید استعفاء دهید چون جنابعالی نمی توانید دروغ های شاخدار بگوئید و صراحتا اعلام می کنید کسی نباید مردم را فریب دهد ما هشت سال دروغ شنیدیم ما عادت کردیم گول بخوریم آقای استاندار ما در زمان دولت پاکان و مهرورزان اصلا گرسنه نبودیم ما روزی چندین نوبت گول می خوردیم
آقای استاندار بروید به قول آقای شوق الشعرا کنج کتابخانه ی خود مطالعه کنید که ما احتیاج به استاندار اهل علم و مطالعه نداریم ما کسی را می خواهیم که راحتی به شهرمان لشکر کشی کند و به نام قانون و مردم قانون را به قربانگاه ببرد و ذبح شرعی کند شما که 23 روز کارگران سنگ آهن بافق اعتصاب کردند و هر روز معاونین را فرستادید تا مشکل بافق و بافقی به مسالمت حل و فصل شود و حتی یک نفر قشون پیاده نکردید نباید استاندار باشید شما آرامش را بر قشون کشی صداقت را برسیاه نمایی ترجیح داده اید به همین دلیل آنانکه دل در گروه آشوب بسته بودند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند برای شما قصه سرایی می کنند
نمی دانم این قلم ها در زمانیکه میلیاردها سرمایه ی این مردم محروم به غارت می رفت کجا بودند؟ و چرا جوهرشان تمام شده بود راستی آقای استاندار دشمن دشمنان قدیم
مست بودند اگر شیشه شکنهای قدیم می شکستند ولی بر سرپیمان بودند،
می شد از چاه به همسایگی شاه رسید، اینهمه تنگ نبودند وطنهای قدیم
بگذرم از اطاله ی کلام دلیل برای استعفای شما زیاد است به همین چند دلیل اکتفا ء کنید که به قول شاعر :
شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه
باید این قائله را "آه" به پایان ببرد
با احترام و پوزش از همه ی کسانیکه با خواندن این جریده خاطر خطیرشان مکدر می شود
> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید
این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید