یزدفردا :محمد رضا شوق الشعرا منتقد یزدی در روزهای ابتدایی سال 93 آنگونه که نوشته است "به «واسطه» و با همراهی دوستی قدیمی، بدیدار میرمحمدی، استاندار یزد رفت ،اینکه شوق الشعرا با چه کسی و برای چه به دیدار استاندار یزد رفته است بماند که نه او اشاره کرده و نه ما به دنبال آن هستیم اما پس از دیدار با استاندار یزد چه نوشته است شاید خواندنی باشد و بد نیست بدانیم این منتقد یزدی پس ازدیدار و گفتگو با استاندار یزد چه نوشته است .
محمد رضا شوق الشعرا در مطلبی تحت عنوان "دیدار عیدانه با استاندار یزد" نوشت:
سال های سال است که عادت نداریم در ایام عید بدیدار مدیران و مسئولان برویم، چرا که دولتی نبوده و نیستیم، البته دیدار با مرحوم شیخ محمد علی صدوقی، مسئله و حکایتی دیگر بود. و اما با توجه به «دیدگاه» و انتقاداتی که از میرمحمدی داشتیم، نوروز و سال نو، بهانه خوبی بود که به «واسطه» و با همراهی دوستی قدیمی، بدیدار میرمحمدی، استاندار یزد برویم، و ساعتی در جایی که آخرین بار سالها پیش «تنها» با «عاصی» به گفتگو نشسته بودیم، با او به صحبت بنشینیم. خیلی سال قبل از دیدار با عاصی، یکبار هم بهمراه «صحرایی» معاون سیاسی و امنیتی وقت، و «محمدی» فرماندار و مشاور فرهنگی استاندار، بدیدار استاندار وقت، مهندس«سفید» رفته بودیم، دیداری که بازخوردش در نهایت به طرح ایجاد ایستگاه مطبوعات ختم شد.
نقطه نظرات مشترک بین «عاصی» و «میرمحمدی» بسیار زیاد است، با این تفاوت که عاصی، سابقه و تجربه و سن و سیاست میرمحمدی را نداشت، که اگر داشت، شاید که بسادگی، شکست نمی خورد و حریف اصولگرایان تندرو می شد، و راحت از صحنه و «گردونه» سیاست استان خارج نمی گشت.
صداقت و متانت و آرامش و پاکدستی و سادگی و دوری از تشریفات و مسائل مادی و زد و بندهای سیاسی، و داشتن دغدغه «فرهنگ» و «مردم»، بزرگترین نقطه اشتراک میرمحمدی و عاصی بود، و اما میرمحمدی، کاری بمراتب مشکلتر از عاصی در پیش رو داشت و دارد، چرا که او نه با تابلو «رئیس جمهور» و ستادهای انتخاباتی، که با تابلو «تابش»، پس از سالها به یزد بازگشته و با یزدی که سالها سال پیش می شناخته است، امروز سالها و فرسنگ ها فاصله دارد؛ چرا که آن یزد و آن دیار نیز، به تاریخ پیوسته است.
میرمحمدی، که خود سالها همراه با ماهنامه «کشاورز» بوده و دست به قلم است، با خوشرویی و لبخند، «مشتری» و «مشتاق» و «خواهان» نقد و انتقاد بود، و وجود منتقدان و رسانه های منتقد را برای مدیران نه «تهدید»، که «غنیمت» و «نعمت» و «فرصت» می دانست، و این یعنی سنگینی بیشتر بار مسئولیت، بر دوش منتقدان و رسانه ها.
در میانه بحث، میرمحمدی از درون قفسه اتاق کار، سه پوشه بیرون آورد که رزومه صد و سی نفر برای فرمانداری یزد داخل آن بود! در کمال تعجب و ناباوری، صد و سی نفر در خود توانایی و شایستگی فرماندار یزد شدن را دیده بودند و برای میرمحمدی با شور و اشتیاق رزومه ارسال کرده بودند، و اما عاقبت کسی فرماندار شد، که از فرماندار شدن فراری بود و دوبار، استخاره اش برای فرماندار یزد شدن خوب نیامده بود، چرا که به گفته میرمحمدی، شاکری شمسی، در استخاره، مصحلت و منفعت خود را جسته بود و اما برای مصلحت و منفعت مردم، استخاره خوب بود. امروز حداقل صد نفر از صد و سی نفری که خود را شایسته فرمانداری می دیدند، و می خواستند فرماندار شوند و فرماندار نشده بودند، به جرگه مخالفان و منتقدان میرمحمدی پیوسته اند، و این قصه و حکایت، همچنان ادامه دارد...
سالهاست که در یزد نیزو تربیت نشده و نیروهای تربیت شده نیز سر از خارج استان درآورده اند، و اینک، پیدا کردن نیروهای متخصص و کاردان و اهل فن غیر جناحی در یزد، کار بسیار سختی است، و اگر میرمحمدی فقط موفق بشود که بدون نگرشهای سیاسی و جناحی، بهترین نیروهای موجود و توانمند استان را یافته و بر سر بگمارد، ماموریت و وظیفه اش دیگر تمام است، و این یعنی سخت ترین کار ممکن در شرایط موجود.
اصولگرایان هنوز قدرتمند، یک سو و اصلاح طلبان متوقع نیز یک سو، و اما خط اعتدال درست از وسط و میانه راه «پرآشوب» اصولگرایان و اصلاح طلبان عبور می کند.
میرمحمدی، آنگونه که می گوید و مشخص است، در دوران «آسایش» بازنشستگی، عطش و اشتیاق چندانی برای استاندار یزد شدن نداشته و اما به اصرار و برای بازکردن «بن بست» و پس از صحبت با تنی چند از سیاستمداران یزدی و اردکانی آمده است، و شاید که اینک او بهترین گزینه در وضع موجود باشد، چرا که باز کردن بسیاری از بن بست های ایجاد شده و در حال ایجاد شدن، فقط شهامت و سیاست یک «اعتدال گرا» مستقل را می خواهد، که بخواهد و بتواند درست و بموقع تصمیم بگیرد، هر چند که بعضی از تصمیمات «مهم» با لغزش هایی «بزرگ» نیز همراه بوده است و هست، و اما درنگ های بعد از شتاب اولیه، نوید روزگار خوشی را برای استان می دهد، اگر که «تابش» و «اردکانی ها» بگذارند...
سالها قبل می نوشتیم که «دیده» و «خوانده» شویم، مدتها هم نوشتیم، که نوشته باشیم، و اما وقتی می بینیم امروز که مرحوم «صدوقی» دیگر نیست، مدیری در مسند استانداری یزد، مطالب و نوشته ها را با دقت «صدوقی» دنبال می کند، متوجه می شویم که دیگر جرات و اجازه شتاب زده نوشتن و اشتباه کردن و «نوشتن بخاطر نوشتن» را هم نداریم. و این سخت ترین نتیجه و فایده ای است که پس از دیدار با «میرمحمدی» بجای «عیدی» نصیبمان می شود، آنقدر که ته دل و حتی برای یک لحظه با خود می گوییم، ای کاش که نرفته بودیم، و اما خوب شد که رفتیم و با استانداری که حرفمان را می فهمید، به گفتگو نشستیم. هر چند که پس از گذشت یکساعت، مشتری های پشت درب، بیشتر و بیشتر شدند.
یزد «دود» و «دیابت» و «سکته» و «سرطان»؛ یزد «بانک» و «بنگاه» و «کاشی» و «فولاد»، یزدی که لقب «دارالعباده» و «حسینیه ایران» را بدوش می کشد، اینک گرفتار مشکلات بسیار بزرگ و مهمی می باشد، مشکلات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، و اما باز کردن قفل های زنگ زده «کهنه» بسیاری، نه کلید، که چکش و «تبر» و دستگاه آهن بر و «حوصله» می خواهد!
هوای آلوده و کم آبی و مهاجرت های بی رویه و فاصله و تضاد طبقاتی ویرانگر و جدال «سنت» و «مدرنیته» و رسانه ها و مطبوعات کم خطر و گاه غوغا سالار و خواست های تمام نشدنی «منفعت طلبان» و «قدرت دوستان».
بزرگترین مانع و مشکل فراروی میرمحمدی «دوستان» می باشند، چرا که «راه» و «تکلیف» دشمنان و مخالفان مشخص است، و اگر دوستان و سیاست بازان نیز راه و تکلیف خود را مشخص می کردند، بسیاری از «گره ها» خود بخود باز می شد.
بیش از یکساعت صحبت و تبادل نظر برای «آشنایی» هم کافی نیست، موضوعات زیاد است و وقت کم، و اما قراری برای یک مصاحبه مفصل می گذاریم. اینکه چی شد که سرانجام میرمحمدی استاندار یزد شد، و اینکه برنامه های میرمحمدی برای بحرکت درآوردن دوباره استان یزد چیست و اینکه آیا انتخاب ها و انتصاب ها، بهترین انتخاب بوده است و یا نه! و بسیار سوال های دیگر و اما....