"احد ده بزرگی" شخصی که زندگی سراسر شور و علاقه او در حوزه "ادبیات عاشورایی" زبانزد خاص و عام بوده است، یکی از اشخاصی است که به عنوان دوست و همرزم "عطاالله مهاجرانی" در کنار او قبل انقلاب قرار داشته و در این مصاحبه از تاسف خود برای تغییر مسیر انحرافی مهاجرانی میگوید.
دهبزرگی با اشاره به اینکه قبل از انقلاب تعدادی از دانشجویان بودند که ما با آنها دوست بودیم و جلسات مخفی داشتیم، اظهار داشت: یکی از آنها عطاءالله مهاجرانی و دیگری آقای دکتر معین بود. ما یک انجمن اسلامی در دانشگاه راه انداختیم که دانشجویان اساتید و کارمندان جمع شدند، رایگیری شد و از طرف دکترها آقای شهید فقیهی و از طرف کارمندان من انتخاب شدم که انجمنی را در مسجد آقا احمد راه انداختیم.
وی در گفتگو با فارس، با تاکید براینکه بعضی از اطلاعیهها که میآمد در دانشگاه من مسئول توزیع آنها بین دانشجویان بودم، گفت: از کسانی که من خیلی با آنها دوست بودم آقایان نادر کجوری، حسین همافر، عطاءالله مهاجرانی، مرتضی و ... بودند. در کنار کار ما با این دوستان در خوابگاه جلساتی داشتیم. آقای مهاجرانی مثنوی میخواند و شرح میداد اما بعد از انقلاب فرهنگی دکتر معین شد رئیس دانشگاه و مهاجرانی را برای نمایندگی استان فارس کاندید کردیم و رای هم آورد.
این شاعر عاشورایی با بیان خاطرهای تصریح کرد: صدا و سیمای فارس همان اوایل انقلاب میخواست یک کار عاشورایی ارائه بدهد. برنامهها را طراحی کردیم که در شاه چراغ و علیبن حمزه ضبط شود که ضبط و پخش شد. آقای مهاجرانی در هند یا پاکستان رایزن فرهنگی شد. مهاجرانی برایم نامه نوشته بود و حتی برادران اهل تسنن و گروههای دیگر را جمع کردم "وقتی تو میخواندی اهل تسنن اشک که میریختند. در زلال اشک آنها من تو را میدیدم" این تعبیری است که او در نامه دارد.
دهبزرگی از ناراضی بودن خود از حرکتهای مهاجرانی از زمان وزارت وی بر فرهنگ و ارشاد اشاره کرد و گفت: دلم میخواست او را ببینم ولی به دلیل اینکه نوع تفکرش عوض شده بود، خیلی راضی نبودم. یک چیزی که خیلی مرا اذیت کرد این بود که یک شبی در تلویزیون دیدم آقای مهاجرانی با امیران سعودی در کاخ سعودی است و این برای من خیلی گران تمام شد که یک نیرویی که جزو دانشجویان خط امام بود و ما با هم همعقیده و هم خط و مشی بودیم و اسم حضرت امام که میآمد ایشان بدنش میلرزید و امروز جایگاه ایشان کجاست؟!
وی تاکید کرد: موقعی که چهره ایشان را در کنار سعودیها دیدم انگار آب سردی رویم ریخته شد و گفتم خدایا به آبروی امام حسین آخر و عاقبتمان را ختم به خیر کن. چه میشود که یک شخصیت متدین و انقلابی یک مرتبه از این جاها سر در میآورد باید پناه به خدا برد!
مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید