كاروان به كوفه وارد گرديد. در راهي كه به قصر «عبيدا... بن زياد» منتهي ميشد، گروه انبوهي ايستاده و بر بانوان خاندان رسالت نظاره ميكردند؛ از اينجا و آنجا، صداي ناله و آههاي حسرت بار و كلماتي حاكي از: عزا و سوگواري شنيده ميشد.
زنان كوفه كه در كنار راه ايستاده بودند، گريبان چاك نموده و نوحه گري ميكردند و به حال زار عزيزان خوار شده اشكها ريخته شد.
در اينجا بود كه ديگر حضرت زينب(س) نتوانست صبر كند، نتوانست كه اهل كوفه را گريان ببيند، در صورتيكه هم آنان بودند كه پدر او و برادرش امام حسن(ع) را تنها و بي ياور گذاشته و عموزادهاش «مسلم بن عقيل(ع)» را تسليم دشمنانش نموده و به برادرش امام حسين(ع) وعده مساعدت دادند و چون برايشان وارد شد، شميشرهايشان را به «يزيد» فروخته و از ياري او روي برتافتند.
حضرت زينب(س) نتوانست ببيند كه اهل كوفه بر امام حسين(ع) و خاندانش اشك بريزند در حاليكه همان اهل كوفه كشنده آنان بودند؛ و اينك هم كه بر دختران اسير پيغمبر(ص) دلسوزي مينمودند، كسي غير از آنان حريم حرمت آنان را نشكسته بود.
حضرت زينب(س) به خاطر ميآورد كه چگونه پدرش حضرت علي(ع) اهل كوفه را سرزنش ميكرد و از آنان گله و شكايت مينمود سپس نگاه خويش را بدورتر از آنجا، آنجا كه اجساد پاره پاره شهداي خاندان او در بيابان به خاك افتاده بودند، امتداد داده، و بار ديگر نگاهش بر آن مردمي كه اشك ميريختند قرار بگرفت و در اين هنگام بود كه به آنان اشاره نمود تا ساكت شوند و در تمام مدتي كه حضرت زينب(س) سخن ميگفت؛ مردم از پشيماني و ندامت و ذلت سر بزير افكنده بودند و حضرت زينب(س) ميگفت:
«اي مردم كوفه، آيا گريه ميكنيد؟! هرگز اشك چشمانتان نايستد و ناله هايتان خاموش نگردد، در حقيقت مثل شما مثل زني است كه رشته خويش را پس از محكم بافتن پنبه نمايد. سوگندهاي خويش را ما بين خود دست آويز فساد قرار داديد، آگاه باشيد، بد است آن بار گناهي كه بردوش گرفتيد.»
«آري قسم به خدا، كه بسيار بگرييد و اندك بخنديد، زيرا كه هم آغوش ننگ و عار شديد، ننگ و عاري كه هرگز لكه آن از دامن خويشتن نتوانيد شست و چگونه از اين ننگ خود را بشوئيد كه نواده خاتم پيغمبران(ص) و معدن رسالت را بكشتيد، در صورتي كه او مرجع رفع اختلافات، و راهنماي شاهزاده زندگي شما، و سرور جوانان اهل بهشت بود كاري بس شوم و چارهناپذير مرتكب شدهايد.»
«آيا اگر آسمان خون ببارد تعجب ميكنيد؟ بدانيد كه بد بود آنچه نفستان شما را بر آن داشت كه هم خداي را بر شما خشمگين ساخت، وهم در عذاب، جاودان خواهيد بود.
آيا ميدانيد كه كدام جگري را شكافتيد، و چه خوني را ريختيد و كدام پرده نشيناني را از پرده بيرون كشيديد؟!
كاري بس شگفت به جاي آورديد، كه از هول آن نزديك است آسمانها بتركد و زمينها بشكافد و كوهها از هم متلاشي گردد.»
كسي كه گفتار حضرت زينب (س) را شنيده بود نقل ميكند:«به خدا، هرگز پرده نشيني را سخن پرداز تر از او نديده بودم، گويي كه سخنانش از زبان«اميرالمومنين علي بن ابي طالب (ع)» خارج ميگرديد، قسم به خدا، هنوز سخنش را به پايان نرسانده بود كه صداي مردم به گريه بلند شد، و از شدت هول و هراسي كه از اين محنت جانسوز به آنان دست داده بود، چنان از خود بيخود شدند، كه آنچه در دست داشتند بر زمين افتاد...
منبع: «زينب بانوي قهرمان كربلا»،دكتر بنت الشاطي، چاپ 1348، صفحه 143 تا 147
مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید