گروهک تروریستی جیش العدل که در گذشته نیز مسئولیت حمله به هنگ مرزی سراوان را در کارنامه اش داشته است، این بار نیز با همکاری نیروهای اطلاعاتی آمریکایی،صهیونیستی وتحت پوشش رسانه ای محافل خبری ایالات متحده اقدام به انجام اقدام تروریستی درمنطقه نموده است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، شهادت ناجوانمردانه 14 تن از مرزبانان دلیر جمهوری اسلامی ایران که جمعه شب در یک درگیری مسلحانه با عناصر معاند و تکفیری در پاسگاه مرزی گزبستان از توابع شهرستان سراوان در استان سیستان و بلوچستان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند یکبار دیگر پرده از جنایات وحشیانه، ددمنشانه ای و تفرقه افکنانه ای برداشت که در بیش از سه دهه ای که از عمر پربرکت انقلاب اسلامی می گذرد، در ابعاد مختلف همواره متوجه ملت ایران بوده است.
حدود سی ساعت پس از این اقدام تروریستی گروهک تروریستی «جیش العدل» که خود را ارتش برابری و عدالت معرفی می کند، ضمن این که وابسته به مراکز رادیکال سلفی و وهابی بوده و روابط پر رمز و رازی نیز با سازمان های جاسوسی موساد و سیا و همچنین برخی از رسانه های جهت دار آمریکایی دارد، با انتشار بیانیه بی شرمانه ای در وبلاگ اینترنتی خود، مسؤلیت این اقدام را بر عهده گرفت؛ گروهکی که یک تروریست وهابی و فردی شرور و معاند به اسم «عبدالرحیم ملازاده» با نام مستعار «صلاح الدین فاروقی» که دارای تفکراتی موهوم و ضد شیعی بود و آنطور که نشان داده است در جهت اختلاف افکنی میان فرق مختلف اسلامی بویژه شیعه و سنی سر از پا نمی شناسد، رهبری آن را بر عهده داشته و خود را ادامه دهنده راه عبدالمالک ریگی تروریست معدوم گروهک تروریستی «جندالله» که هم سلفی و هم وهابی و هم تکفیری بود، می داند.
گروهک تروریستی جیش العدل که در گذشته نیز مسؤلیت حمله به هنگ مرزی سراوان را در کارنامه اش داشته است، این بار نیز با همکاری نیروهای اطلاعاتی آمریکایی - صهیونیستی و تحت پوشش رسانه ای برخی از محافل خبری ایالات متحده اقدام به انجام اقدام تروریستی در منطقه نموده است. ناگفته نماند این گروهک و امثال آن که تحت حمایت سلفی ها و عناصر رادیکال وهابی سر بر آورده اند، از لحاظ مالی توسط برخی شیخ نشین های منطقه از جمله عربستان سعودی که یکی از مراکز اصلی جهان در ارتباط با پرورش و ترویج و تبلیغ تفکرات بنیادگرانه و جنگ طلبانه سلفی ها و گروه های تکفیری در دنیای اسلام می باشد، پشتیبانی می شوند.
واقعیت این است که گروهک تروریستی جیش العدل تنها نمونه بارزی از خیل عظیم گروهک ها و عناصر تروریستی و تکفیری است که هم اینک در سرتاسر منطقه غرب آسیا فعال بوده و با اقدامات خاص و از پیش تعریف شده خود که از جانب مراکز عمده وهابی و سلفی گری در عربستان سعودی که کانون اصلی و مقام اول صدور تروریسم در جهان را به خود اختصاص داده است، تحت حمایت مراکز دستگاه جاسوسی آل سعود و همچنین مراکز جاسوسی سیا و موساد و پشتیبانی های لجستیکی و اطلاعاتی و آموزشی این سازمان ها، دقیقاً در راستای همان اهداف و نیاتی عمل کرده و می کنند که از قبل به آن ها دیکته شده است.
لذا یکی از پرسش های مهمی که در این بین مطرح می شود این است که گروهک تروریستی «جیش العدل» به رهبری عبدالرحیم ملازاده، که شناخت آن به منزله شناخت تمامی گروهک های مشابه آن نیز می باشد، اساساً از کجا نشأت گرفته و دارای چه دیدگاه ها و مبانی فکری و عملی و همچنین اهداف و مقاصدی می باشد؟
آنچه مشخص است این است که بر اساس مطالعات و قرائن موجود گروهک تروریستی جیش العدل و گروهک مشابه آن که از مدت ها پیش بویژه بدنبال انقلاب های عربی - اسلامی در منطقه فعال می باشند، اصولاً دارای دیدگاه های سلفی و تکفیری بوده و در حقیقت از زیرشاخه های جریان گسترده سلفی گری به شمار می آیند. بنابراین لازم است تا ابتدا به تبیین دیدگاه های جریان سلفی که در جیش العدل نیز نمود پیدا کرده است پرداخته شود.
سلفیه، خاستگاه اصلی جیش العدل و گروهک های مشابه آن
اصولاً جریان سلفی به مفهوم تجدد گریزی، نص گرایی، مقابله با نوآوری و اجتهاد، باور به دوران طلایی گذشته که در جهت عکس حرکت تاریخ قدم برداشته و آینده را در گذشته جستجو می کنند، اساساً برآمده از یک حرکت انشعابی از بدنه اصلی دین مادر یعنی اسلام است که به عنوان فرقه ای جدید در قرن هفتم هجری توسط «ابن تیمه حرانی» که از او به عنوان تئوریسین اصلی این فرقه یاد می شود، بنیان گذاشته شد.
در واقع سلفیه مکتبی است که طرز فکر و عمل پارهای از صحابه، تابعان و تابعان آن ها را حجتی شرعی برای زندگی در عصر حاضر قلمداد میکند. پیروان این عقیده، از یکسو از موازین فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت خارج شدهاند و از سوی دیگر با باز کردن راه اجتهاد بر اساس فهم صحابه، باب پیدایش برخی فتاوی افراطی نادرست، بی شرمانه و سلیقهای را گشودهاند. شکلگیری چنین عقیدهای از سده چهارم هجری قمری آغاز شد، اما بعدها توسط ابنتیمیه و شاگردانش مدون شد و نهایتاً با محمد بن عبدالوهاب و از طریق حاکمان آل سعود در دوران معاصر تجدید حیات یافت. برای همین است که عربستان سعودی را یکی از مراکز اصلی جهان در ارتباط با ترویج و تبلیغ و اشاعه تفکرات بنیادگرانه و جنگ طلبانه سلفی در دنیای اسلام می نامند که این امر هم اکنون از طریق سه دانشگاه بزرگ مبلغ تفکر سلفی و تکفیری شامل دانشگاه «محمد ابن سعود» در ریاض، دانشگاه «ام القراء» در ریاض و دانشگاه «اسلامی» در مدینه منوره، انجام می شود. این سه دانشگاه در حقیقت، سه نهاد آموزش عالی برای تربیت علمای سلفی است که از دهه های 1970 و 1980 فارغ التحصیلان و ایدئولوگ های خود را به دیگر ممالک اسلامی از جمله هند و پاکستان و افغانستان گسیل می کند.
ذکر این نکته ضروریست که به سلفیها به اعتبار نام محمد بن عبدالوهاب، وهابی نیز اطلاق میشود. در این سیاق، «تکفیری» نیز عنوانی است که به فرد یا جریانی اطلاق میشود که غالباً برخاسته از قرائتهای مختلف سلفی وهابی، مسلمانان را بهصرف آنکه با آنان همعقیده نیستند، بر خلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین دانسته و با صدور فتوا آن ها را به قتل می رسانند. چنانکه فتاوی تکفیری در پس بسیاری از اقدامات تروریستی که منجر به شهادت شیعیان در پاکستان و عراق و سوریه و مصر می شود، قرار دارند.
بطور کلی بنیان اندیشههای سلفی را با توجه به رسایل ابنتیمیه و محمد بن عبدالوهاب و منظومه «هدایت المرید» شیخ عوض العبادی و «توحید علام الغیوب» عبدالقادر اهدل و شروح متعدد کتاب «التوحید» محمد ابن عبدالوهاب و «موجز عقیدة السلف» نوشته تنی چند از علمای سعودی و «دائرهالمعارف» فرید وجدی و باقی آثار قلمی سلفیها، به شرح زیل می توان مورد شناسایی قرار داد:
تکفیرگرایی که از آن برای توجیه اعمال خود علیه دیگران بهره میبرند و تلاش دارند به طوری گسترده از این واژه و مفهوم فقهی برای توجیه جهاد خود علیه دیگران (مسلمان و غیرمسلمان) بهرهبرداری و بدین ترتیب، مرز بین خودی و غیرخودی را مشخص کنند؛ جهادگرایی که استفاده از آن را علیه کفار، منافقین و مشرکین واجب دانسته و خون آن ها را حلال می شمارد؛ قرائت خشن و متحجرانه از سنت نبوی و برداشتهای ظاهری از آیات قرآن؛ کینه ورزی شدید نسبت به شیعیان، قرآن و سنت به عنوان دو منبع اصلی فهم دین؛ تکیه بر احادیث و عدم پیروی از مذهبی خاص؛ دشمنی با فلسفه و انتقاد نسبت به علم کلام و بیمبالاتی به علوم بلاغی و علم اصول فقه.
همچنین سلفی ها اطاعت از حاکم ظالم را نیز مانند علمای مذاهب اسلامی متأخر در غیرمعصیت نه تنها جایز بلکه واجب میدانند و قیام علیه ایشان را در غیر «کفر بواح» یعنی کفر آشکار، حرام میدانند. علاوه بر این، سلفی ها تمام بدعتها و امور نوظهور در اسلام چه در حوزه عبادات و چه در حوزه اخلاق و احکام را منکر هستند و به تقسیمبندی بدعت به دو نوع حسنه و سیئه باور ندارند، بلکه تنها معتقد به تقسیمبندی دنیوی و اخروی و لغوی و شرعی هستند. همچنین سلفی ها از افکار و ارزشهای وارداتی به میان مسلمانان بدون بررسی و گزینش گریزانند.
بطور کلی سلفی گری به چهار گرایش عمده و اصلی، هر یک با دیدگاه هایی متفاوت تقسیم بندی می شود که مختصراً به شرح ذیل می توان آن ها را بر شمرد: الف) گرایش اصیل سلفی که از آن با عنوان سلفی گری درباری نیز یاد می شود که تحت زعامت علمای وهابی دفاع از شاکله اصلی افکار و عقاید محمد ابن عبدالوهاب را وظیفه اصلی خود می دانند. ب) گرایش میانه رو سلفی که از بدو پیدایش سلفیه به افکار و نحله های دیگر اسلامی هم نظر داشته و دیدگاه ها و اندیشه های آنان را نیز مورد توجه قرار داده اند. ج)گرایش سلفی آلبانی که پیروان آن از طرفداران ناصرالدین آلبانی از علمای بزرگ سلفی می باشند که در رابطه با سیاست و جهاد و سایر عقاید اصیل سلفی دیدگاه های مدون تری از دیگر سلفیان دارد. ج) گرایش سلفی سیاسی- جهادی که از میان سلفیه برخاسته و سابقه شان به دهه 1980 میلادی باز می گردد. این گرایش به سلفیه حزبی نیز مشهور است که به اصول و افکار سلفی اعتقاد داشته ولی به برجسته کردن مقوله جهاد و اقامه شرع بیشتر توجه دارند.
حال با مطالعه دیدگاه ها و تفکرات عناصر تروریستی و سرکرده گروهک جیش العدل به خوبی روشن می شود که نه تنها سلفیه و وهابیت کانون و خاستگاه اصلی این گروهک معاند می باشد، بلکه افزون بر آن گروهک مذبور را می توان در ذیل دو گرایش از چهار گرایش فوق یعنی گرایش اصیل سلفی و گرایش سلفی سیاسی – جهادی قرار داد.
روند شکل گیری گروهک تروریستی جیش العدل
پس از اعدام و به هلاکت رسیدن سرکرده گروهک تروریستی «جندالله»، بقایای گروهکی که حالا عبدالمالک ریگی را بالای سر خود نمی دیدند، اقدامات جنایتکارانه خود را ادامه دادند. ابتدا گروهکی به نام «انصار» در سیستان و بلوچستان و به سرکردگی یک وهابی فراری از اهالی نیکشهر که در عملیات تروریستی نماز جمعه چابهار ناکام ماندند و به هلاکت عامل انتحاری این عملیات منجر شد، تشکیل یافت. پس از آن و در مرداد ماه سال گذشته نیز شاخه های نظامی گروهکی تروریستی موسوم به «جیش العدل» اعلام موجودیت کردند که مناطق مرزی پاکستان و ایران محل استقرار اصلی این گروهک است.
سرکردگی این جریان را فردی شرور، وهابی و معاند به نام عبدالرحیم ملازاده ساکن شهرستان راسک بر عهده دارد که بعد از دستگیری برادر شرورش عبدالرحیم ملازاده به اتهام مشارکت در شهادت مولوی جنگی زهی به پاکستان متواری شده است. گروهکی که عبدالرحیم ملازاده بنا نهاده جیش العدل نام گرفته است تا به زعم خود با اجیر کردن عدهای افراطی در مناطقی چون شهرستان های راسک، نیکشهر و ایرانشهر به تبلیغ افکار و اعتقادات سلفیت بپردازد.
تروریست های جیش العدل پس از تشکیل خود با راه اندازی سه گردان نظامی به نام های سه تن از اشرار و تروریست های به هلاکت رسیده خود یعنی گردان های عبدالمالک ملازاده، نعمت الله توحیدی و شیخ ضیایی اقدام به برنامه ریزی و آموزش نیروها برای انجام عملیات تروریستی و انتحاری کردند که تازه ترین جنایت آنان، جمعه شب در سراوان به وقوع پیوست و منجر به شهادت 14 تن از مرزبانان دلیر ایرانی شد.
در زمینه شکل گیری این گروهک برخی شواهد گویای این نکته است که چارت سازمانی گروهک مذبور با مشاوره برخی از اعضای سازمان منافقین بسته شده و منظور از این اقدام تشکیل گروهی تشکیلاتی تر و مدون تر از گروه ریگی بوده که میزان خطای و آسیب پذیری آن کمتر باشد. در واقع این گروه چند ماه بعد از چند دستگی گروهک ریگی بلافاصله با تقویت سرویس های منطقه ای و با هدایت آمریکا و نظارت موساد دست به تشکیل یک چارت سازمانی منسجم می زند. این چارت شباهت های جالبی با روش های اداره سازمان منافقین دارد.
در اساسنامه این گروه افراد همانند سازمان منافقین همه خانواده خود را حتی باید فدای سازمان جیش العدل و رهبر آن بکنند. در بخش دیگری از اساسنامه این گروه نیز تأکید شده است که هر عضو سازمان باید تمامی دستورات رهبر گروه را بدون چون و چرا اجرا و تمام و به نوعی هستی اش را فدای اهدف سازمان بکند. بخشی دیگری نیز از این اساسنامه اشاره می کند که تمامی اعضای باید اخبار خود را تنها به رهبر گروه و یا مسؤل بالا دست خود بدهند در غیر این صورت مجازات می شوند.
نگاهی به اهداف رسماً اعلامی این گروه نشان می دهد که چند مأموریت ویژه برای این گروه در نظر گرفته شده است. این گروه علاوه بر آنکه در اساسنامه خود یکی از اهداف راهبردیش را براندازی جمهوری اسلامی بیان کرده در کنار آن اهداف تاکتیکی خود را بهم زدن ثبات درون ایران و شکستن هژمونی ایران در شرایط فعلی منطقه را نیز عنوان کرده است.
نکته قابل تامل دیگر اینکه پایگاه های این گروه در پاکستان مسئله ای غیر قابل دسترس برای دولت پاکستان نمی باشد ولی با کارشکنی آمریکایی ها دولت پاکستان اقدامی برای برچیدن این پایگاه ها انجام نداده است. در حوزه مسائل بین المللی نیز این گروه کاملا با پازل های صهیونیستی همراه بوده است. بگونه ای که به عنوان مثال از تجزیه سودان حمایت رسمی کرد و یا تاکنون هیچ بیانیه ای علیه اقدامات رژیم صهیونیستی و آمریکا حتی ظاهری همانند گروهک ریگی صادر نکرده است. دریافت کمک از سازمان های جاسوسی سیا و موساد و برخی از رژیم های مرتجع عربی و همچنین قاچاق مواد مخدر دو منبع عمده تأمین مالی این گروه به شمار می رود.
گروهک جیش العدل با آموزه های سلفی و باورهای وهابی خود از جمله حامیان سلفی های معارض در بحران سوریه است و یکی از دلایل اقدامات تروریستی خود علیه جمهوری اسلامی را حمایت از تکفیری های سوری و تروریست های معارض دولت سوریه اعلام کرده است.
عبدالرحیم ملازاده، سرکرده جیش العدل
عبدالرحیم ملازاده 55 ساله، معروف به «ابومنتصر بلوچی» با نام مستعار صلاح الدین فاروقی رهبری گروهک تروریستی جیش العدل را بر عهده دارد. وی تحصیلکرده دانشگاه های مدینه، دمشق و لبنان است که سال ها پیش از ایران به کویت پناهنده شده و در طی این مدت از توهین به تمام ارکان جمهوری اسلامی پرهیز نمی کند. ملازاده همچنین از گردانندگان اصلی یکی از شبکه های فارسی زبان ضد ایرانی و ضد شیعی به نام وصال وابسته به تلویزیون «الوصال» کویت است که این شبکه ارتباط علنی نیز با برخی سرویس های اطلاعاتی کشورهای عربی دارد. شبکه فارسی وصال در واقع به پیشنهاد ملازاده تأسیس گردیده و هم اکنون مشغول به فعالیت است. بخش عمده ای از برنامه های این شبکه نیز همچون اصلاح و منبر جهانی توسط همین فرد مدیریت و اجرا میشود؛ شبکه سرتاسر توهین و اهانت که از هیچگونه هتاکی به ارزش های اسلامی و آموزه های دینی و همچنین ائمه اطهار و علمای بزرگ اسلامی نیز دریغ نمی کند.
جیش العدل و سرمایه گذاری رسانه ای و سیاسی قدرت های بزرگ بر روی آن
واقعیت این است که قدرت های بزرگ در عرصه روابط بینالملل بخصوص ایالات متحده، همواره به گروههای افراطی بیریشه و منفور نظیر جیش العدل که دارای رویکردهای سلفی گرایانه، تکفیری و وهابی می باشند، ولو اینکه همواره این گروه ها را تحت حمایت های گسترده و پنهان رسانه ای و سیاسی - امنیتی خود قرار داده اند،
نگاهی ابزاری و دوجانبه دارند.
در رابطه با حمایت رسانه ای آمریکا از این قبیل گروه ها باید گفت، در صورتیکه به مالکیت سرورهای پایگاههای اینترنتی گروه های تکفیری و سلفی توجه کنیم، مشخص میشود که بیشتر آن ها متعلق به شرکتهای آمریکایی است. نکته دقیقاً همین جاست. اگر وبگاه و پایگاهی در ایالات متحده آمریکا به تهییج افکار عمومی جهت قتل شهروندان آن کشور مبادرت کند، گردانندگان آن فوراً بهعنوان تروریست تحت تعقیب قرار میگیرند و فعالیت پایگاه مزبور متوقف میشود؛ اما در صورتیکه چنین پایگاهی در راستای تفرقه و نفاق و کشتار در میان مسلمانان فعالیت کند، مادام که در تعارض با امنیت ایالاتمتحده آمریکا نباشد، فعالیتش بهصورت رسمی در پایگاههای آمریکایی جریان دارد. این دوگانگی در رفتار به این معناست که مسلمانان نسبت به شهروندان غربی، انسانهای درجه دو و فاقد اهمیتاند؛ چنانکه در جنایات مربوط به رژیم غاصب صهیونیستی نیز همین قاعده را برقرار میکنند.
از سوی دیگر باید توجه داشت که استعمارگران غالباً بصورت مستقیم وارد عمل نمیشوند. آنان با آگاهی بر زمینههای تفرقه و تضاد، ترتیبی میدهند تا مسلمانان خود به جان هم بیفتند؛ بیآنکه بدانند اصل ماجرا از چه قرار بوده است. واکنش غربیها در قبال عملیات تروریستی القاعده و مانند آن در جهان اسلام، معمولاً محکومیت آن است؛ اما این محکومیت موجب نمیشود تا شبکههای ماهوارهای تکفیری الخلیجیه، صفا، وصال و مانند آن تحریم شوند و یا پایگاههای اینترنتی مخالفان وحدت اسلامی که به اشکال مختلف سراسر شعار قتل و کشتار را سر میدهند، از سرورهای غربی حذف شوند.
به عنوان ارزیابی نهایی باید تأکید داشت قدرت های بزرگ بویژه آمریکا که بازیگری قهار و هوشیار در میدان هرج و مرج آمیز و آنارشیک روابط بینالملل هستند، ضمن اینکه ساختاربندی و چیدمان و قواعد بازی در این میدان را نیز خود بر عهده دارند، بهتر از هر کسی میدانند که سلفی گری و گروههای زیرشاخه آن همانند جیش العدل که خشونت طلبی، افراط گرایی، قرائت های ارتجاعی از دین و اختلاف افکنی میان فرق مختلف اسلامی از جمله تسنن و تشیع را سرلوحه اصلی فعالیت های خود قرار داده اند، در واقع بیش از آنکه این قبیل گروهک ها برای آمریکا چالش در بر داشته باشند، فرصت آفرین هستند.
بر این اساس و طی سالهای گذشته و اکنون، اولاً، آمریکا توانسته است با استفاده از تهدید القاعده، حضور هژمونیک خود را در زیرسیستم امنیتی خلیج فارس تا حدودی تثبیت کند، ثانیاً، با استفاده از این تهدیدات امنیتی که ناشی از اقدامات تروریستی گروهک های تکفیری همانند جیش العدل و القاعده و . . . است، فضای اسلامهراسی را در جهان حاکم کرده و با رسانههای جریان غالب به آن دامن بزند، ثالثاً، مشکلات داخلی خود را با ترساندن مردمشان از تروریسم سلفی از چشمها انداخته و رابعاً، هرجا که لازم بوده از قدرت نظامی سلفیها برای منافع خود بهره جوید
از این رو گروهک های تروریستی فعال در منطقه غرب است دقیقاً در راستای همان چیزی حرکت می کنند که قرابت عجیبی با منافع آمریکایی – صهیونیستی و برخی از دولت های اروپایی دارد. در این راستا در قرقیزستان به دنبال احیای خلافت اسلامی هستند، در افغانستان به ستیزه جویی و زندگی سراسر جنگ و خشونت روی خو گرفته اند، در کویت تکیه بر کرسی های پارلمان زده اند، در عربستان چاه های نفت به دست گرفته اند و در سوریه نیز به عنوان میدانی جدید، به نام جهاد مشغول خون و خون ریزی هستند؛ جهادی که استفاده از خشونت و رویکردهای تکفیری و قتل عام و ترور و ایجاد ترس و وحشت و ناامنی وجوه بارز آن است.
خبر فوق را به زبان مورد نظر ترجمه کنید