در ثعلبیه هستیم . جایتان خالی، از سحرگاهان که کاروانیان روز خویش را همراه با امام آغاز می کنند من با علی اکبر حسین هستم .حقیقتاً شبیه ترین است به رسول خدا(ص) در صورت و اشبه است به او در سیرت .
قاصدکی می گفت : اگر می خواهی بهترین رفتارها در قبال خداوند را ببینی و یاد بگیری ، نزد امام باش و اگر می خواهی بهترین رفتارها را در قبال امام زمان خویش ببینی ، همراه شیعه ترین باش و از او یاد بگیر و تشیع را در همنشینی با او واجد شو . این شد که امروز توفیق همراهی با او را دارم و از این تصمیمم بسیار شادم.
جوانی رشید و سرزنده ، زیبا و با حیا چون او ندیده ام . به او غبطه می خورم . مثلا من قاصدکم ! ولی در همین چند ساعت با او بودن؛ از دنیا کندن ، سبک شدن و اوج گرفتن را از او آموخته ام .
بنی هاشم عجب جوانان رشید و آماده ای دارد و خوشا به حال حسین که با وجود چنین همراهانی احساس تنهایی نمی کند .
آفتاب به نیمه آسمان رسیده است . علی اکبر (ع) بر نخلی تکیه داده و نگاهش را به امام دوخته است . امام در سایه سیاه چادری استراحت می کنند. شانه علی اکبر مأوای خوبی است برای اینکه ببینم او چه می بیند و بشنوم چه می گوید . علی اکبر در چه فکری است؟ نمی دانم . ناگهان مانند شراره ای از آتش بر می خیزد و به سمت امام می دود . با تمام سبک بالی ام ، عقب می افتم .
او به امام می رسد و من بعد از اندکی به او.
- پدر جان! خواب بودید؟ خدا ديدگان تو را نگرياند!
- فرزندم! اين ساعتى است كه خواب آن دروغ نيست. رویایی صادقانه بود.
- سبب گريه تان چيست؟
- خوابي سبك مرا فراگرفت، اسب سوارى را ديدم كه رو به رويم ايستاد و گفت: اى حسين! شما شتابان مى رويد و اجل ها با شتاب به بهشتتان مى برند. دانستم كه ما را به شهادت مى خوانند.
على اکبر سرش را به زیر می اندازد . اندکی صبر و شاید تفکر همراه با حیایی که ...
- پدر جان! آيا ما به حق نيستيم؟
- آري فرزندم؛ به آن خدايى كه همه بندگان به سوي او باز آيند،ما بر حقيم.
چهره اش چون ماه شب چهارده باز می شود و می گوید
- پس ما را از مرگ چه باك!
پدر بر پیشانی علی بوسه ای می زند و با لبخند پاسخ می دهد
- پسرم! خدا بهترين پاداشى كه به فرزندى از پدرش مى رسد عطايت كند.
و من در این فکرم ؛ بهترین پاداش حسین برای علی اکبرش چیست؟
خبر فوق را به زبان مورد نظر ترجمه کنید