عید رخسار تو کو تا عاشقان در وفایت جان ودل قربان کنند
اصطلاحا عید را روز جشن وسرورمی گویند ،روز مبارکی که مردم درآن شادی کنند. اما عید از عود می آید یعنی برگشتن وبازآمدن ،باز آمدن به اصلی که در آن غم ودردی نبوده است.در ایران باستان هم هرگاه بر ظالمان ومتجاوزان پیروز میشدند عید میگرفتند وشادی وطرب داشتند.یعنی که نیکی وعدالت وآزادی بازگشته است.در حدیث داریم هر روزی که انسان درآن معصیت خدا نکند عید است.معصیت که بکنیم از فطرت دور میشویم آینه ی دلمان غبار می گیرد ،از اصل دور میشویم ودوباره درصورت توجه وتوفیق چقدر باید تلاش کنیم تا برگردیم به اصل.
در عید سال نوهم در دعا از خداوند میخواهیم که مارا به احسن حال تغییر بدهد ،احسن حال همان بازکشت به فطرت پاک است.درروزگار ما متاسفانه تقوی وپرهیزگاری کمرنگ شده وپرده های گناه دلمان را کدر کرده است
جانی همه بیقرار میخواهم ونیست چشمی همه اشکبار میخواهم ونیست
تا روی ترا زلال بینم ای دوست آیینه ی بی غبار میخواهم ونیست
عیدها معمولا با چند چیز سر وکار دارند:
با زیبایی وشکوفایی،خانه تکانی ،مهمانی وسور ،شادی وطرب ،دید وبازدید ووصال ونیزلباس نو ،که در عید قربان هرکدام از اینها مفهوم خاص خودش دارد.مثلا خانه تکانی آن کشتن همه تعلقات مجازی وشکوفا کردن اخلاص وبندگیست،وطرب وسور آن قرب جانان است.
آنچه من میخواهم بگویم ودر عید باید اتفاق بیفتد نگاه نو است ،همان دگرگونی قلوب وابصار.تا دید دگرگون نشود فایده ندارد .اقبال لاهوری میگوید:
مانند صبا خیز ووزیدن دگر آموز
دامان گل ولاله کشیدن دگر آموز
اندر دلک غنچه خزیدن دگر آموز.......
دم چیست ؟پیام است شنیدی؟ نشنیدی
درخاک تو یک جلوه عام است ندیدی
دیدن دگر آموز وشنیدن دگر آموز
همه اعمالی که در حج انجام میشود مهم ،ضروری و بعضی واجب است اما گاهی روح وجان عبادت را درک نمی کنیم .نگاه عاشقانه وعارفانه نداریم .برای مثال چند بیت از مولانا جامی در اینجا می آورم تا ببینید چگونه به اعمال حج نظر داشته است.:
به کعبه رفتم وزانجا هوای کوی تو کردم جمال کعبه تماشا بیاد روی تو کردم
چو حلقه در کعبه به صد نیاز گرفتم دعای حلقه گیسوی مشکبوی تو کردم
نهاده خلق حرم سوی کعبه روی عبادت من از میان همه روی دل به سوی تو کردم
مرا به هیچ مقامی نبود غیر تو کامی طواف وسعی که کردم به جستجوی تو کردم
به موقف عرفات ایستاده خلق دعا خوان من از دعا لب خود بسته گفتگوی تو کردم
فتاده اهل منا درپی منا ومقاصد چو جامی از همه فارغ من آرزوی تو کردم
در واقع جامی جز خدا وجز معشوق چیزی را نخواسته است.
حالا عید قربان است .قربان چند معنی دارد : نزدیک شدن،هرچیزیکه بوسیله ان به خدا تقرب پیدا کنند ،برداشتن حجاب ها ،طاعت وعبادت،قرب بنده به حق به واسطه مکاشفه ومشاهده وسیر قطره به دریا ووصول به مقصود حقیقی.پس یکی از معانی قربان ،برداشتن موانع وحجاب هاست واز نظر عرفانی هم قربان آن است که هرچه بین محب ومحبوب حایل شده است برداری .
میان عاشق ومحبوب هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.
حجاب چهره جان میشود غبارتنم
خوشا دمی که از ان چهره پرده برفکنم
از حجاب نفس ظلمانی باید به درآمد تاشایسته قرب خداشد. به نظر حافظ در اینجا نفس انسان حجاب است وعلاجش قربان معشوق شدن است با تمام وجود وگاهی آینه دل کدر میشود.وقتی آینه قابل نباشد چگونه روی جانان در ان پیداشود
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد.
نظر مهم است ،دید مهم است.
عید قربان جشن رهایی از غبارها وزنگارها ست تا آینه ای شفاف شود وآنچه نادیدنی است آن بینی . وبرای این کار اراده میخواهد وتصمیم وتوفیق ،واگر اراده کنی توفیقش هم فراهم میشود،وگرنه :
گو برو وآستین به خون جگر شوی هرکه در این آستانه راه ندارد