حرف های ضد و نقیضی به گوش می رسد ؟ از یک طرف از مکه و از آن سو ،کوفه . نام کوفه را که می شنوم سنگین می شوم . خاطراتی را که پدرم از بی وفایی اهل کوفه برایم بازگو می کرد را به یاد می آورم ،مکدر می شوم از این قومی که با جانشین رسول خدایشان آنگونه رفتار کردند. برخی می گویند : نامه های دعوت کوفیان باعث شده است که اباعبدالله قصد کوفه کنند . بعضی می گویند : یزید ، قصد کشتن امام در هنگامه حج را داشته است و امام به این خاطر از مکه خارج شده اند . شنیدم کسی می گفت : حسین بن علی ، قصد حکومت کرده است و از مدینه خارج شده است . هستند کسانی هم که خروج امام را به صلاحش نمی دانند و پایان این مسیر را خوش نمی بینند .هرکسی از ظن خود حرفی می زند. اما من خودم در وصیتی که مولایم برای برادرش محمد حنفیه نوشته بود دیدم که آقا با دستخط خود نگاشته بودند ؛ “… و من نه از روى خودخواهى و هوسرانی و نه براى فساد و ستم از مدینه بیرون می روم بلکه من به طلب اصلاح امت جدم (صلی الله و علیه و آله) خارج می شوم و می خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی ابن ابیطالب رفتار کنم.”
خورشید به نیمه آسمان روز قربان رسیده است و وقت نماز . صفوف نماز شکل می گیرد . همه هستند، ابالفضل و علی اکبر ، عون و جعفر ، جون و عابس . اقامه نماز به امامت امام حیّ ، معراج واقعی اینجاست. چه امامی و چه نمازی!
سلام تمام قاصدک ها بر امام ما هنگامی که تکبیر می گوید . سلام بر او هنگام رکوع ، و بر او هنگامی که به سجده می رود . سلام بر او هنگامی که دست ها را به قنوت بر می دارد و هنگامی که شهادت می دهد : “اشهد ان محمدا عبده و رسوله”.
آقای من! این قاصدک کوچک کاروان شما، شهادت می دهد: “انک قد اقمت الصلوه”.
صدایی بلند می شود : یا اباعبدالله ! امروز عیدالاضحی است . قصد قربانی ندارید؟ نگاهم را به سمت امام می چرخانم . امام سر به آسمان بلند می کنند و زیر لب چیزی می گویند . آن طرف صدای علی اصغر به گریه بلند شده است.
خبر فوق را به زبان مورد نظر ترجمه کنید