زمان : 16 Mehr 1392 - 21:00
شناسه : 78072
بازدید : 12427
غزلی از وحشی بافقی:گـهی از بـزم بـر می خـیز و طـرف بـام جـا می کـن/	زکات بـزم عشـرت عشوه ای در کار ما می کن مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی غزلی از وحشی بافقی:گـهی از بـزم بـر می خـیز و طـرف بـام جـا می کـن/ زکات بـزم عشـرت عشوه ای در کار ما می کن

سرویس فرهنگی یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین)  محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد  به دنیا معرفی شده است

یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل " 

.گـهی از بـزم بـر می خـیز و طـرف بـام جـا می کـن/زکات بـزم عشـرت عشوه ای در کار ما می کن

   " را در ادامه می خوانید:      روحش شاد

گـهی از بـزم بـر می خـیز و طـرف بـام جـا می کـن زکات بـزم عشـرت عشوه ای در کار ما می کن
قـصـوری نـیسـت در بـیگـانـگـی امـا نـه هـر وقـتـی نگـه را بـا نگـه در وقـت فـرصـت آشـنا مـی کـن
نگـه خـوبـسـت مسـتـغـنی زد امـا آن نه در هر جـا بود جایی که باید گفت چشمی بر قفا می کن
چــو داری غـمـزه را بــگـذار تــا عــالـم زنـد بــر هـم نگـه گـو بـاش شـرم آلود و اظـهار حـیا می کـن
تــو زخــم نــاز بــر جــان مــیــزن و مــی آزمــا بــازو دهـان پـر تـبـسـم گـو عـلـاج خـونـبـها مـی کـن
سر و جانست در راهت نه آخر سنگ خاکست این بـه اسـتـغـنات میرم گه نگـاهی زیر پـا می کـن
تـغافل رطل پـر کرده سـت وحـشی ظرف می بـاید نگـاهی جـانـب این کـاسـه مـرد آزمـا مـی کـن

و یادش گرامی باد