سرویس فرهنگی یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد به دنیا معرفی شده است
یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل "
" را در ادامه می خوانید: روحش شاد
تـغـافـلـها زد امـا شـد نگـاهی عـذر خـواه مـن | که سد ره گشت بـر گرد سر چـشمش نگاه من |
مرا چـشـم تـو افـکند از نظـر اما نمی پـرسـی | کـه جـاسـوس نگاه او چـه می خـواهد ز راه من |
بـرای حـرمت خـاک درت این چـشـم می دارم | کـه گـرد آلوده هر پـایی نگـردد سـجـده گـاه من |
به کشت دیگران چون باری ای ابر حیا خواهم | که گاهی قطره ای ضـایع شـود هم بـر گیاه من |
رقیبـا پـر دلیری بـر سـر آن کوی و می تـرسـم | که تیغی در غلافست این طرف یعنی که آه من |
کـمـان شـوق پـر زور اسـت و تـیر انـداز دیوانـه | خـدنگـی گـر نشـیند بـر کـسـی نبـود گـنـاه مـن |
خـطـر بـسـیار دارد مـدعـی خـود نیز مـی داند | اگـر وحـشـی نینـدیشـد ز خـشـم پـادشـاه مـن |
و یادش گرامی باد