زمان : 16 Mehr 1392 - 20:48
شناسه : 78062
بازدید : 11919
غزلی از وحشی بافقی:تـغـافـلـها زد امـا شـد نگـاهی عـذر خـواه مـن/	که سد ره گشت بـر گرد سر چـشمش نگاه من مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی غزلی از وحشی بافقی:تـغـافـلـها زد امـا شـد نگـاهی عـذر خـواه مـن/ که سد ره گشت بـر گرد سر چـشمش نگاه من

سرویس فرهنگی یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین)  محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد  به دنیا معرفی شده است

یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل " 

.تـغـافـلـها زد امـا شـد نگـاهی عـذر خـواه مـن/که سد ره گشت بـر گرد سر چـشمش نگاه من

   " را در ادامه می خوانید:      روحش شاد

تـغـافـلـها زد امـا شـد نگـاهی عـذر خـواه مـن که سد ره گشت بـر گرد سر چـشمش نگاه من
مرا چـشـم تـو افـکند از نظـر اما نمی پـرسـی کـه جـاسـوس نگاه او چـه می خـواهد ز راه من
بـرای حـرمت خـاک درت این چـشـم می دارم کـه گـرد آلوده هر پـایی نگـردد سـجـده گـاه من
به کشت دیگران چون باری ای ابر حیا خواهم که گاهی قطره ای ضـایع شـود هم بـر گیاه من
رقیبـا پـر دلیری بـر سـر آن کوی و می تـرسـم که تیغی در غلافست این طرف یعنی که آه من
کـمـان شـوق پـر زور اسـت و تـیر انـداز دیوانـه خـدنگـی گـر نشـیند بـر کـسـی نبـود گـنـاه مـن
خـطـر بـسـیار دارد مـدعـی خـود نیز مـی داند اگـر وحـشـی نینـدیشـد ز خـشـم پـادشـاه مـن




و یادش گرامی باد