زمان : 14 Mehr 1392 - 00:49
شناسه : 77857
بازدید : 12780
غزلی از وحشی بافقی:بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش/	عذر عـتـاب گفتـن و وعده وصـل دادنش مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی غزلی از وحشی بافقی:بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش/ عذر عـتـاب گفتـن و وعده وصـل دادنش

یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین)  محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد  به دنیا معرفی شده است

یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل " 

.

   " را در ادامه می خوانید:روحش شاد و یادش گرامی باد

بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش عذر عـتـاب گفتـن و وعده وصـل دادنش
بـود جـهان جـهان فریب از پـی جـان مضطرب آمدن و گذشـتـن و رفتـن و ایسـتـادنش
نـاز دمـانـد از زمـیـن، فـتــنـه فـشـانـد از هـوا طـرز خـرام کردن و پـا بـه زمین نهادنش
جذب محبـتش کشد، هست بهانه ای و بس اینهمه تند گشتن و در پی من فتادنش
وحـشـی اگر چـنین بـود وضع زمانه بـعد ازین وای بـر آن کـه بـاید از مـادر دهر زادنش