زمان : 13 Mehr 1392 - 23:43
شناسه : 77800
بازدید : 13006
غزلی از وحشی بافقی:دلـی کـز عـشـق گـردد گـرم، افـسـردن نمی داند	/چراغی را که این آتـش بـود مردن نمی داند مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی غزلی از وحشی بافقی:دلـی کـز عـشـق گـردد گـرم، افـسـردن نمی داند /چراغی را که این آتـش بـود مردن نمی داند

یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین)  محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد  به دنیا معرفی شده است

یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل " 

دلـی کـز عـشـق گـردد گـرم، افـسـردن نمی داند           چراغی را که این آتـش بـود مردن نمی داند

   " را در ادامه می خوانید:روحش شاد و یادش گرامی باد

 

دلـی کـز عـشـق گـردد گـرم، افـسـردن نمی داند چراغی را که این آتـش بـود مردن نمی داند
دلــی دارم کــه هــر چــنــدش بــیــازاری نــیـازارد نه دل سنگست پنداری که آزردن نمی داند
خـسـک در زیـر پــا دارد مـقـیـم کـوی مـشـتـاقـی عجب نبـود که پـای صبـر افشردن نمی داند
عنان کمتر کش اینجا چون رسی کز ما وفاکیشان کسی دست تظلم بـر عنان بـردن نمی داند
میی در کـاسـه دارم مایه سـد گـونه بـد مسـتـی هنوز او مستـی خون جـگر خوردن نمی داند
بـخند، ای گل کز آب چـشم وحشی پـرورش داری که هر گل کو بـه بـار آورد پـژمردن نمی داند