زمان : 12 Mehr 1392 - 14:43
شناسه : 77682
بازدید : 12899
غزلی از وحشی بافقی:گر چه می دانم که می رنجی و مشکل می شود مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی غزلی از وحشی بافقی:گر چه می دانم که می رنجی و مشکل می شود

یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین)  محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد  به دنیا معرفی شده است

یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل " 

گر چه می دانم که می رنجی و مشکل می شود

   " را در ادامه می خوانید:روحش شاد و یادش گرامی باد

 

گر چه می دانم که می رنجی و مشکل می شود گـر نکـوبـی حـلـقـه سـد جـا بـر در دل مـی شـود
همچـو فانوسش کسی بـاید که دارد پـاس حـسن زانکه لازم گشت و جایش شمع محفل می شود
یک رهـش خـاص از بـرای جـان مـا بـیـرون فـرسـت آن نگه کـش تـا بـه ما سـد جـای منزل می شـود
رخــنــه بــنــد دیــده امــیـد خــواهــد شــد مــکــن خـاک کویت کز سـرشـک اشـک ما گل می شـود
آنـچـه کـردی انفـعـالـش عـذر خـواهد بـاک نیسـت چـشـمـهـا روزی اگـر بــا هـم مـقـابـل مـی شـود
دیــده را خـــونـــبـــار خـــواهــد کـــرد از دیــدار زود گـر تـغـافـل در مـیـان زیـنـگـونـه حـایـل مـی شـود
دسـت بـر هم سـودنی دارد کـزو خـون مـی چـکـد در کـمـیـن صــیـد صـیـادی کـه غـافـل مـی شــود
عشـوه های چـشـم را کان غمزه می خـوانند و ناز من گرفـتـم سـحـر شـد آخـر نه بـاطـل می شـود
گــل طــراوت دارد امـا گــو بــه بــلـبــل خــوش تــرا کاب و رنگ صبـحـگاهش چـاشـت زایل می شـود
دل اگـر دیـوانـه شــد دارالـشـفـای صـبــر هـســت می کنم یک هفتـه اش زنجـیر و عـاقل می شـود
عشق و سودا چـیست وحشی مایه بـی حـاصلی غـیر ناکـامی ز خـودکـامان چـه حـاصـل می شـود